Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره صوتی آموزشی نکته‌هایی برای مدیران (کلیک کنید)


نکته هایی در مورد موفقیت که کمتر به ما می‌گویند


نکته هایی در مورد موفقیت

کافی است جستجوی کوتاهی در شبکه های اجتماعی داشته باشید تا ببینید که افراد بسیار مختلف و گوناگونی، فهرست‌هایی را با عنوان نکته هایی درباره موفقیت تنظیم و ارائه کرده‌اند.

این بازار، هم برای موفق‌ها جا دارد و هم شکست‌خورده‌ها.

کسانی که خود را موفق می‌دانند یا دیگران آنها را افرادی موفق می‌دانند، تجربه های خود را در مورد موفقیت می‌گویند و آنها هم که شکست را تجربه کرده‌اند، معتقدند آموخته‌های بهتر و ارزشمندتری برای رسیدن به موفقیت کسب کرده‌اند.

اما به گمان ما در متمم، در میان همه‌ی این حرف‌ها و تجربه‌ها، هم‌چنان نکته‌هایی در مورد موفقیت وجود دارد که کمتر به آنها اشاره می‌شود. نکته هایی که شاید دانستن آنها، طی کردن مسیر موفقیت را لذت‌بخش‌تر و تجربه موفقیت را ماندگارتر کند.

گفتیم که در اینجا به عنوان یکی از مطالب سبک زندگی در متمم، با هم برخی از آنها را مرور کنیم.

 مجموعه مطالب سبک زندگی در متمم ]

موفقیت همیشه شاد و شیرین نیست

قطعاً تعریف هر یک از ما از مفهوم موفقیت، با تعریف دیگری متفاوت است (ما قبلاً در مطلبی تحت عنوان رابطه بین سطح انتظارات و موفقیت و رضایت، در این باره حرف زده‌ایم و ای کاش، فرصت کوتاهی داشته باشید و در آن بحث مشارکت کنید). اما اگر معنای رایج موفقیت را در نظر بگیریم، باید بپذیریم که دنیای انسانهای موفق، همیشه هم آنقدر که از بیرون به نظر می‌رسد شاد و شیرین نیست.

شاید بخشی از ریشه‌ی این مسئله را بتوان در توضیحات دن گیلبرت در مورد شادمانی جستجو کرد: اینکه برداشت ما از موفقیت و رسیدن به هدف‌ها و مطلوبیتی که برای ما دارند، با آن چیزی که در عمل روی می‌دهد تفاوت دارد و ظاهراً موفقیت سفری است که در آن رویای رسیدن به مقصد، شیرین‌تر از تجربه‌ی حضور در شهر مقصد است.

نکته هایی درباره موفقیت - دن گیلبرت و نگاهی به شادمانی

اما احتمالاً می‌توان نکات دیگری را هم به این توضیح افزود: موفقیت، حاصل تلاش و کوشش است، اما حفظ موفقیت نیز، همچنان تلاش و کوشش بیشتری را می‌طلبد. چیزی که معمولاً آن را فراموش می‌کنیم. گاهی اوقات، تلاش برای حفظ موفقیت، آنقدر انرژی و زمان می‌گیرد که فرصتی برای لذت بردن از تجربه‌ی موفقیت باقی نمی‌ماند.

موفقیت، نقطه‌ی توقفی ندارد

شاید شما هم، به روزی فکر کنید که خانه‌ی بزرگی در شهر خود داشته باشید و دو ویلای ساحلی بزرگ در شمال و جنوب کشور و شاید هم چند اقامتگاه تفریحی در بیرون کشور. سپس به یک صندلی چوبی کلاسیک که در کنار استخر یا آب دریا قرار گرفته و می‌توان همزمان با آفتاب گرفتن، کمی مطالعه هم کرد.

این صحنه‌ی رویایی را صرفاً در فیلم‌ها می‌توان دید. در دنیای واقعی افراد شکست خورده و ورشکسته‌ای که از دست طلبکاران خود در گریز هستند، بیشتر این شانس را دارند که در سکوت و تنهایی، چنین لذتی را تجربه کنند!

کسی که در مسیر رشد و موفقیت قرار گرفته، احتمالاً در کنار آن صندلی چوبی، موبایل و لپ تاپ و اینترنت لازم خواهد داشت. او احتمالاً نمی‌تواند از این وسیله‌ها بیش از چند ساعت فاصله بگیرد. آرزویش این است که بتواند زمانی یک هفته گوشی موبایل خود را خاموش کند یا لپ تاپش را با خود نبرد.

هنوز کسانی را پیدا می‌کنید که می‌گویند اگر به سطح مطلوب موفقیت خود برسند، دیگر بیش از حد تلاش نمی‌کنند. آنها می‌کوشند از زندگی لذت ببرند. آنها افراد موفق و ثروتمند اطراف خود را به حرص و طمع متهم می‌کنند و معتقدند که دارایی آنها برای پشتیبانی از چند نسل بعدی‌شان هم کافی است. اما هنوز نمی‌توانند متوقف شوند.

نکته هایی در مورد موفقیت

باید بین این ویژگی علاقه به برداشتن یک گام بیشتر به جلو و کمال طلبی، تمایز قائل شد.

کمال طلبی، نوعی رفتار نامطلوب است که می‌توان آن را اصلاح و تعدیل کرد. اما راضی نشدن به وضعیت موجود، یک ویژگی شخصیتی است که با حذف آن، به یک فرد دیگر تبدیل می‌شویم و دیگر انسان قبلی نیستیم.

تردیدها هرگز از بین نمی‌روند

موفقیت بیشتر و دستاوردهای بزرگتر، شما را مجبور می‌کنند تصمیم‌های بزرگ‌تر هم بگیرید. تصمیم گیری وقتی بزرگ‌تر می‌شود، دشوارتر هم می‌شود. چون نیازمند کنار گذاشتن گزینه‌های بزرگ و ارزشمند به نفع گزینه‌هایی است گاهی که بزرگتر و ارزشمندتر به نظر می‌رسند. اگر لازمه‌ی موفقیت، انتخاب بین گزینه‌‌ی بد و گزینه‌ی خوب بود، همه موفق بودند. اما موفقیت، هنر انتخاب از بین دو گزینه‌ای است که به یک اندازه بد و یا به یک اندازه خوب به نظر می‌رسند.

یا انتخاب گزینه‌ی دوم از بین دو گزینه‌، در شرایطی که عموم مردم، انتخاب گزینه‌ی اول را منطقی و معقول می‌دانند.

نکته هایی در مورد موفقیت

یکی از دوستان متمم، کارآفرین بسیار موفقی است که دانشگاه نرفته است. او همیشه در سمینارها و سخنرانی‌ها، با افتخار به این مسئله اشاره کرده و می‌کند. او نقل می‌کرد که چند ماه قبل، با یک بحران بزرگ اقتصادی مواجه بوده و همزمان با بحران‌های جدی درون‌سازمانی هم دست و پنجه نرم می‌کرده است.

همان زمان، ایمیل تبلیغاتی یکی از موسسات آموزشی را دریافت می‌کند و در آن می‌خواند که: هنوز هم دیر نشده. تحصیل مدیریت، یک انتخاب درست است.

او می‌گفت که همین ایمیل، که تبلیغ یک دوره آموزشی آزاد کوتاه مدیریتی بود، تا چند ساعت، دوباره تردید روزهای نخستین را در دل او زنده کرده بود که آیا واقعاً مسیر درستی را طی کرده است؟

آیا واقعاً همین را می‌خواستید؟

لحظه‌ی دست‌یابی به هدف‌ها، شیرینی وصف ناپذیری دارد. اما طعم این شیرینی برای ما، بسیار زود، ساده و عادی می‌شود. آنجاست که یک بار دیگر از خود می‌پرسیم: آیا من واقعاً همین را می‌خواستم؟

آیا من واقعاً می‌خواستم در این دانشگاه، این رشته را بخوانم؟

آیا من واقعاً می‌خواستم به این کشور مهاجرت کنم و کسب و کار خودم را اینجا آغاز کنم؟

آیا من واقعاً یک ماشین گرانقیمت می‌خواستم؟ یا می‌خواستم برای کسب یک موقعیت اجتماعی برتر تلاش کنم؟

آیا من می‌خواستم مدیر و مالک یک کسب و کار بزرگ باشم؟ یا فقط می‌خواستم نق و اعتراض‌های سرپرستم را نشنوم؟

آیا واقعاً می‌خواستم کار کنم؟ یا فقط می‌خواستم حضور اجتماعی فعال‌تری داشته باشم؟

آیا واقعاً شهرت می‌خواستم؟ یا در پی احترام بودم؟

نکته هایی در مورد موفقیت

این فهرست آیاها، هرگز به پایان نمی‌رسند. معمولاً‌ در مسیر موفقیت، آنقدر گرفتار تلاش و کوشش و هدف‌گذاری هستیم، که فرصتی نداریم به ریشه‌ی آرزوهای خود فکر کنیم. این است که سوال‌هایی از این جنس، که باید در نخستین گام آغاز سفر، مطرح شوند، هنگام رسیدن به مقصد، پیش چشم ما قرار می‌گیرند.

اغلب موفقیت حاصل تلاشهای کوچک روزانه است

معمولاً وقتی به موفقیت فکر می‌کنیم،‌ دنبال ایده، رابطه،‌ اقدام یا حرکتی می‌گردیم که کمک کند اتفاق بزرگی در زندگی یا کسب و کارمان بیفتد.

قطعاً می‌توان نمونه‌هایی از موفقیت را پیدا کرد که به این شکل به وجود آمده باشند (مثلاً فرد ثروتمندی در یک مهمانی جوانی را ببیند و او را بپسندد و بگوید بیا مدیر بخشی از شرکت من شو و بعداً آن جوان هم لیاقت و شایستگی خود را اثبات کند و ابتدا مدیرعامل و بعداً سهامدار شرکت شود. کمی شبیه فیلم‌های هندی است. اما واقعیت این است که غیرممکن نیست و نمونه‌هایی واقعی هم از این سبک موفقیت وجود دارد).

اما بسیاری از موفقیت‌ها حاصل تلاشهای کوچک روزانه‌اند. وقتی تغییری در سبک زندگی یا عادتهای فردی خود ایجاد می‌‌کنیم، وقتی کار مثبتی را به مدت طولانی در برنامه روزانه خود می‌گنجانیم، احتمال این که در مسیر موفقیت قرار بگیریم بیشتر می‌شود.

درست است که برخی کتابهای توسعه فردی مثل مانند اثر مرکب، عادتهای اتمی و قدرت عادت در اثربخشی این نوع تغییرات تدریجی اغراق کرده‌اند، اما اصل موضوع چیزی نیست که قابل‌انکار باشد. تلاش تدریجی و بهبود تدریجی همان چیزی است که در اصل معروف ژاپنی کایزن شنیده‌ایم و از گذشته‌های دور هم شناخته‌شده بوده است (اگر فرصت کردید، معرفی و نقد کتاب اثر مرکب را بخوانید).

پارادوکس ایکاروس |‌ همان‌چه موفق‌تان کرده، ممکن است باعث شکست‌تان شود

معمولاً وقتی از نکته های زندگی موفق حرف می‌زنند، بیشتر بر تعدادی عادت، رفتار یا ویژگی متمرکز می‌شوند که می‌تواند به موفقیت در زندگی یا موفقیت در کسب و کار کمک کند. مثلاً می‌گویند زیاد کتاب بخوانید. نگاه بلندمدت داشته باشید. برای شبکه‌سازی وقت صرف کنید و …

گاهی هم در مقاله‌ها و نوشته‌های کمی پخته‌تر، یادآوری می‌‌کنند که راه‌حل عمومی و فراگیر برای موفقیت وجود ندارد و آن‌چه دیگری را موفق کرده، لزوماً شما را موفق نخواهد کرد.

این نوع نکات درباره موفقیت مفیدند و اغلب در دنیای واقعی هم به‌کار می‌آیند. اما در کنار آن‌ها باید به نکتهٔ دیگری هم اشاره شود. آن هم این است که مراقب باشید آن‌چه شما را موفق می‌کند، ممکن است نتواند موفق‌ترتان کند.

یکی از کاری کردید و دستاوردهای خوبی داشتید، به این معنی نیست که اگر همان کار را بیشتر انجام دهید، موفقیت بیشتری کسب خواهید کرد. این نکته را معمولاً به اسم «پارادوکس ایکاروس» می‌شناسند (که از افسانه‌ای یونانی به همین نام گرفته شده است).

پیشنهاد می‌کنیم در کنار این مطلب، درس پارادوکس ایکاروس – و کامنت‌های دوستان متممی زیر آن درس را – بخوانید. و خصوصاً اگر در زمینهٔ کوچینگ یا مشاوره مدیریت فعالیت می‌کنید، بکوشید این نکته را به مراجعان و کارفرمایان خود هم یادآوری کنید:

پارادوکس ایکاروس

برای دیگران، شکست شما هم می‌تواند به اندازه موفقیت‌تان هیجان انگیز باشد

success-points-1

همه از موفقیت ما خوشحال نمی‌شوند

بعید است کسی انتظار داشته باشد که با موفقیت او، همه خوشحال شوند. جایی که چنین فضایی شکل گرفته باشد، دیگر دنیا نیست و می‌توان آن را بهشت نامید.

اما شاید شگفت انگیزترین تجربه‌ی مشترک افراد موفق، تغییر رابطه‌ی دوستانشان با آنها باشد. کسانی که به صورت پیش فرض، احساس می‌کرده‌اند باید از موفقیت و رشد آنها خوشحال شوند.

ما فراموش می‌کنیم که انسانهایی که روح و ذهن‌شان بزرگ نشده و توسعه نیافته، از رشد دوستانشان لذت می‌برند، اما به شرطی که هنوز کمی پایین‌تر از آنها باشند.

بسیاری از کسانی که برای رفع ثروت فقرا دعا می‌کنند، منظورشان این است که وضع فقرا، کمی از اینکه هست،‌ بهتر شود. اما اگر به آنها بگویند که وضع همه‌ی فقرا، در اثر نیایش آنها، از وضع خودشان هم بهتر خواهد شد، شاید در خواسته‌‌ی خود تجدید نظر کنند!

البته تنها دلیل این رفتار، حسادت یا کوته نظری نیست. گاهی اوقات، موفقیت بیشتر تو، می‌تواند بسیاری از توجیه‌هایی را که من برای رشد نکردن و پیروز نشدن دارم، زیر سوال ببرد.

به هر حال، کافی است در میان افرادی که نردبان رشد و موفقیت را طی کرده‌اند، جستجو کنید تا ببینید که اکثر آنها تجربه‌ی مشترکی دارند:

success-points-4

چالش‌های اصلی افراد موفق، عمدتاً درونی است تا بیرونی

success-points-5نمونه‌ی سوالهایی از جنس “آیا من این را می‌خواستم” که شما هم در بحث آن مشارکت داشتید، از این جنس هستند.

سوالاتی که می‌توانند احساس ما را به موفقیت، بهتر یا بدتر کنند و تاثیر قابل توجهی روی تجربه‌ی ما از موفقیت بگذارند. اما کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند.

موفقیت، عموماً کنترل ما را روی زندگی، کمتر می‌کند

برنامه آخر هفته‌ی شما چیست؟ کسی که هیچ شغل و موقعیتی ندارد و هر روز دنبال کار است، احتمالاً خواهد گفت: برنامه‌ای ندارد. نمی‌تواند هم داشته باشد. چون پولی برای هزینه کردن ندارد.

کسی هم که اندکی پس‌انداز دارد، یا موقعیت شغلی و درآمدش معمولی است، احتمالاً به یک مسافرت یا شاید دیدن یک فیلم در سینما و یا شاید تجربه‌ کردن یک رستوران یا شاید برگزاری یک مهمانی کوچک فکر کند.

اما کسی که در نگاه دیگران (و با معیارهای متعارف جامعه) فردی موفق است احتمالاً دست بسته‌تری خواهد داشت.

مهم نیست که موفقیت او، از جنس شهرت باشد یا ثروت یا قدرت. قدرتمند، نمی‌تواند هر جایی برود، چون همیشه کسانی هستند که ممکن است او و قدرتش را تهدید کنند. اهل شهرت، نمی‌تواند هر جا که می‌خواهد برود، چون دیگران فضای شخصی‌اش را از او خواهند گرفت.

مدیر یک مجموعه هم، احتمالاً باید ببیند که مسئول دفترش، برای آن روز چه برنامه‌هایی در نظر گرفته و چه جلساتی را ثبت کرده است و آیا مسئول دفترش، برای او مرخصی و فرصت استراحت لحاظ کرده است یا نه (که اغلب هم پاسخ منفی است. فقط شاید جلسات سبک‌تر، تماس‌های معمولی‌تر، دیدارهای کم تنش‌تر، برای آن روز درنظر گرفته شده باشند. آن هم شاید!).

ممکن است بگویید این افراد، خودشان انتخاب می‌کنند که سبک کار و زندگی‌شان چنین باشد. این حرف کاملاً‌ درست است. اما نکتهٔ ظریفی که گاهی از چشم‌ دور می‌ماند این است که بسیاری از انتخاب‌ها در جاده موفقیت، یک‌طرفه‌اند. انتخاب کردن‌شان آزادنه است. اما کنار گذاشتن و عقب‌نشینی از آن‌ها اغلب ساده نیست.

موفقیت دست ما را در برخی از جنبه‌ها و انتخاب‌های زندگی می‌بندد و دامنهٔ اختیارمان را محدودتر می‌کند.

به عنوان مثالی ساده، کسی را در نظر بگیرید که به امید کسب ثروت، کارمندی را رها کرده و به سراغ کارآفرینی رفته است. چنین تصمیمی در ابتدا صرفاً با یک استعفا آغاز می‌شود. ریسک‌ها و هزینه‌ها هم فردی (و حداکثر خانوادگی) هستند. اما حالا فرض کنید چند سال گذشته، کسب‌و‌کار این فرد بزرگ شده، و اکنون در آستانهٔ یک بحران مالی است. آیا او می‌تواند به همان سادگی روز اول، نامهٔ‌ استعفا روی میز کسی بگذارد و از محل کار خارج شود؟ وام‌ها چه خواهند شد؟ کارمندها چه خواهند گفت؟ بازار و مشتریان چه عکس‌العملی نشان خواهند داد؟

حتی اگر بحرانی در کار نباشد،‌ سازمانی را که ده‌ها و صدها عضو دارد، نمی‌شود یک‌شبه رها کرد و رفت. طراحی و اجرای فرایند خروج به ماه‌ها و گاه سال‌ها تلاش نیاز دارد.

این موضوع برای بنیان‌گذار یک استارتاپ هم به شکل دیگری مصداق دارد. در نسل جدید بنیان‌گذاران استارتاپ‌ها، افراد بسیاری را می‌بینیم که به امید فروختن استارت‌آپ‌شان فعالیت می‌کنند. به تعبیر دقیق‌تر، به امید فرصت «خروج / exit» هستند. اما این کار به آن سادگی که به نظر می‌رسد نیست. خروج از استارتاپ و واگذاری سهم آن به دیگران صرفاً‌ زمانی امکان‌پذیر است که آیندهٔ مثبتی پیش روی فرد باشد. در غیر این صورت، او باید سخت و سنگین تلاش کند و منتظر شرایطی باشد که وضعیت استارتاپش کمی بهتر شود.

همهٔ زندگی مدیران استارتاپی در مصاحبه‌ با پادکسترها و حضور در تالارها و درخشش در صحنه‌های سخنرانی خلاصه نمی‌شود. اگر پشت صحنه با آن‌ها حرف بزنید، اصلاً بعید نیست بشنوید که تحت فشار و تنش، منتظر فرصتی هستند تا بتوانند صندلی‌شان را به سمت موقعیتی برتر و آینده‌ای بهتر ترک کنند.  شکاف میان «وضعیت موجود» و «انتخاب مطلوب» فقط در زندگی انسان‌های معمولی وجود ندارد. در زندگی افراد موفق هم گاهی دره‌‌ای عمیق میان این دو قرار گرفته است. 

قدرت بی‌قدرتان

شاید از انسان‌های موفق در گفتگوهای عمومی کمتر بشنوید، اما آن‌ها در خلوت خود به شکل‌های مختلف این واقعیت را با یکدیگر در میان می‌گذارند که: «دستاوردهای حاصل از موفقیت،‌ مثل خانه‌ای شیشه‌ای است که ساختنش دشوار و شکستنش ساده است.»

انسان‌های موفق گاهی برای این‌که در معرض سنگ‌ها و سنگ‌اندازها قرار نگیرند، وادار می‌شوند تصمیم‌هایی بگیرند که انتخاب مرجّح (ترجیح داده شده) آن‌ها نیست.

آیا همه‌ی اینها را گفتیم که بگوییم موفقیت بد است و نباید به دنبال آن بود؟ قطعاً چنین نیست.

اما به نظر می‌رسد باید دقت داشته باشیم که اگر موفقیت را، تنها بر اساس معیارهایی که دیگران آنها را می‌شناسند و می‌سنجند، پیگیری کنیم، خطرات و سختی‌ها و تلخی‌های زیادی در مسیرمان خواهد بود.

همان بحثی که در اتاق گفتگو در مورد رابطه رضایت و موفقیت مطرح شده و هنوز هم ادامه دارد.

موفق شدن، نیازمند اندیشدن و تلاش کردن است و می‌تواند بسیار هم شیرین و لذتبخش باشد.

به شرط اینکه فرصت داشته باشیم در طول مسیر موفقیت، بارها و بارها از خودمان بپرسیم: دقیقاً به دنبال چه هستیم؟

فایل صوتی آموزشی | هدف گذاری

فایل صوتی هدف گذاریدر فروشگاه متمم یک فایل صوتی آموزشی ۸ ساعته با عنوان هدف گذاری عرضه شده است.

محمدرضا شعبانعلی در این فایل صوتی توضیح می‌دهد که هدف و هدف گذاری بحثی گسترده است که اغلب ما صرفاً‌ با گوشه‌هایی از آن آشنا هستیم.

تعریف هدف، انواع اهداف، مدلهای مختلف هدف گذاری، تکنیکهای هدف گذاری، علت رها کردن اهداف و روش افزایش تعهد به اهداف از جمله موضوعاتی است که در دوره آموزش هدف گذاری به آن‌ها پرداخته می‌شود.

اگر موضوع هدف گذاری برایتان اهمیت دارد و میل دارید آن را عمیق‌تر و بهتر بیاموزید، ممکن است این فایل برایتان مفید و مناسب باشد.

اطلاعات بیشتر... ]

چند سخنرانی درباره موفقیت

اگر به شنیدن چند سخنرانی درباره موفقیت علاقه دارید، سایت تد می‌تواند مرجع مناسبی باشد. ما چند نمونه از این سخنرانی‌ها را انتخاب کرده‌ایم و در ادامه می‌آوریم:

سخنرانی ریچارد سنت جان درباره موفقیت یکی از معروف‌ترین این سخنرانی‌هاست. او در سخنرانی کوتاه سه دقیقه‌ای خود سعی کرده چند مورد از اصول موفقیت را بیان کند:

تینا سیلینگ هم سخنرانی خوب و مفیدی دارد و در آن به این نکته می‌پردازد که ریسک‌های کوچک می‌توانند شانس موفقیت ما را افزایش دهند.

ما خلاصه و معرفی کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می دانستم را هم در مجموعه درس‌های کارآفرینی متمم قرار داده‌ایم که پیشنهاد می‌کنیم آن را هم بخوانید.

باراباشی (دانشمند مطرح در زمینه‌ی Network Science) هم در سخنرانی تد خود به این نکته پرداخته که آیا بالا رفتن سن، می‌تواند شانس موفقیت ما را کاهش دهد؟

به عبارت دیگر، آیا انسانهای موفق بیشتر در سن جوانی به دستاوردهای خود می‌رسند و سپس مشغول برداشت از ثمرات آن می‌شوند؟ یا این‌که در میان موفقان، می‌توان کسانی را هم یافت که دیر شروع کردند و به دستاوردهای بزرگ رسیدند؟

صحبت‌های باراباشی در واقع خلاصه‌ی فصلی از کتاب او با عنوان فرمول موفقیت است که ما در متمم آن را معرفی و مرور کرده‌ایم.

جان دوئر نویسنده‌ی کتاب Measure What Matters هم سخنرانی ارزشمندی دارد و در آن به رابطه‌ی بین موفقیت و هدف گذاری درست پرداخته است.

جان دوئر به هدف گذاری و تعریف شاخص بر اساس آن علاقه‌ی فراوانی دارد و می‌توان گفت به مخاطبانش کمک می‌کند تا مفاهیم کنترل مدیریت را وارد زندگی شخصی خود کنند.

تمرین و مشارکت در بحث

به فهرست نکات فوق چه موردهایی می‌توانید اضافه کنید؟ مواردی که خود تجربه کرده‌اید یا احتمالاً با مشاهده‌ی انسان‌های موفق ناراضی و ناشاد در اطراف خود به آنها دست یافته‌اید.

بعد از خواندن این درس چه کار کنم؟
  جدول برنامه ریزی روزانه را دانلود کنید و به صورت منظم آن را تکمیل کنید.

  معرفی و خلاصه کتاب فرمول موفقیت را بخوانید.

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری سبک زندگی من به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه سبک زندگی من

سوال‌های پرتکرار دربارهٔ متمم

متمم چیست و چه می‌کند؟

متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحث‌های مهارتی و مدیریتی.

برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.

فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟

هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه»  دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص می‌‌‌کند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری می‌توانید نقشه راه‌های مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.

هم‌چنین در صفحه‌های دوره MBA و توسعه فردی می‌توانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.

هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟

شما می‌توانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.

اعتبار را می‌توانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیم‌سال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.

توجه داشته باشید که خرید شش‌ماهه و یک‌ساله به‌ترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یک‌ماهه) محسوب می‌شوند.

برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.

آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟

مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که می‌توانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.

هم‌چنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آن‌ها را می‌توانید در فروشگاه متمم ببینید.

با متمم همراه شوید

آیا می‌دانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور می‌توانید به جمع متممی‌ها بپیوندید؟

سرفصل‌ها  ثبت‌نام  تجربهٔ متممی‌ها

۹۹۸ نظر برای نکته هایی در مورد موفقیت که کمتر به ما می‌گویند

  1. بهاره قربانی گفت: (عضو ویژه)

    آیا من واقعا میخواستم دانشگاه برم یا نه؟ آیا خواستخ خودم بود برای بهترین دانشگاه تلاش کنم یا القای خانواده ام و تمایلم به خوشحال کردنشان؟ آیا الا این همه تلاش برای درامد بیشتر و جایگاه شغلی بهتر خواسته من است یا اجبار خانوادگی؟

  2. Mj گفت:

    صرف زمان در انتخاب هدف کمک میکنه که در آینده کمتر دچار شک و ناکامی بشیم

  3. Mj گفت:

    موفقیت ممکنه باعث خوشحالی بشه ممکن هم هست که نشه ،هیچ چیز صد در صد نیست،آدمیزاد نمیتونه از همه چی راضی باشه

  4. پرسشهای اساسی زندگی خودم در مقطع لیسانس:

    آیا واقعا کسب معدل بالا میتواند در رسیدن به هدف اصلی خودم(تحصیل در خارج از کشور) مرا کمک کند؟ اگر میتواند چقدر موثر است و من چقدر باید بر روی آن سرمایه گذاری کنم؟

    آیا هدف اصلی زندگی من صرفا رفتن از وطنم نمیباشد؟

    آیا هدفم از رفتن فرار از نارضایتی های درونی است و یا بازشدن درهای پیشرفت بیرونی؟

  5. آیا برای افزایش اطلاعات خودم درس می خواندم یا موقعیت اجتماعی خوب بودم؟

  6. رامين گفت:

    ۱- اوایل فکر می کردم فقط باید بری مدرسه و دانشگاه یه چیزی بخونی بیای بیرون.

    ۲- چند سال که گذشت فهمیدم که باید عاشق رشته ی تحصیلی و شغلت باشی .

    ۳-  در فصل سوم زندگیم فهمیدم که باید بری دنبال چیزی که به درد امام زمانت بخوره به درد مردم بخوره به درد جامعه بخوره .

    مثلا مهم نیست که من به فلان رشته علاقه دارم شاید جامعه در فلان رشته اشباع شده اینهمه حسابدار اینهمه مهندس مکانیک حالا که چی من هم برم اینا رو بخونم . ولی مثلا می بینی که  طب سنتی در کشور ما مظلومه  یا حوزه ی علمیه طلبه کم داره . یا در حوزه ی انرژی هسته ای  نخبه کم داریم مهندس هسته ای نیاز داریم .  اینجا برای رضای خدا باید بری جلو و رضای خودتو بی خیال بشی . به نظر من این موفقیته . مثلا برای هوای نفس خودت کتاب ننویس به این فکر نباش که کتاب بنویسم تا همه بگن نویسنده ای . برو نیت خودتو اصلاح کن . مثلا کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی رو نگاه کنید الان هر جا قرآن هست مفاتیح هم هست این مرد چه نیتی داشته ؟ ما چرا همش دنبال مدرک و دانشگاه و شهرت و پول هستیم ؟ آیا شهدای گمنام موفق نبودن . آیا حاج طیب ( حَر انقلاب )که شهید شد رضایت درون نداشت ؟ به نظرم حالش خیلی خوب بود عاقبت به خیر شد . آیا مرحوم بهجت که پول سنگ قبر خودشم نداشت بدبخت بود؟ هر چی هستی باید شاکر باشی راضی باشی تسلیم باشی و در عین حال حریصِ رشد باشی . دکتر یا دانشجویی که احساس پوچی می کنه بخاطر اینه که فکر می کنه به درد نمی خوره باید دنبال معنای زندگی گشت .دو زاری نباش مفید باش فقط نرو مدرک بگیر . سعی کن در این جهان تاثیر گذار باشی . وقتی این طوری فکر کنی اصلا نمی تونی بخوابی نمی تونی غذابخوری انگار یه فایل جدید درونت باز شده که اجازه نمیده وقت خودتو تلف کنی .ببخشید طولانی شد این هم مثال آخر :شهید ابراهیم هادی کشتی گیر بود و هیچکس حریفش نبود در یکی از مسابقات کشتی را عمدا باخت بخاطر اینکه مادرِ حریف چشم امید به پیروزی پسرش را داشت . در آخر هم ابراهیم هادی با اینکه شکست خورد ولی خود را موفق می دانست و خوشحال بود.

  7. عالی ست که از خود پرسش کنیم .آیا این انتخاب من بود یا انتخاب پدرم ، استادم یا دوستم . من در انتخاب رشته فوق لیسانس به مشورت استادم عمل کردم و در نهایت آن رشته را رها کردم. بعدها تجربه نیمه کاره گذاشتن تحصیلاتم به من بیشتر از مشورت کردن با استادم آموخت. وقتی تصمیم به انصراف گرفتم اعتماد به نفسی در من ایجاد شد که تنها واژه ی آزادی گویای آن است. تجربه ی آزادی .

    در این لحظه بود که دریافتم داشتنِ مرکز کنترل درونی ، دستاورد های بیشتر از پذیرفتن مسولیت و عامل بودن دارد. هم چنان که  داشتن مرکز کنترل بیرونی اقتداری بیشتر از محدودیت دارد.

    با پرسش کردن از خود در مورد آیا های تصمیم های ما  و تلاش برای پاسخ دادن به آنها تجربه ای ست در مسیر شدن. دقیقا تجربه ی توسعه ی فردی است. تلاش برای پاسخ دادن به آیا، تجربه شناختی عمیق از خویش است. برای من این گونه بود.

  8. محمد گفت:

    فرد موفق هان شاد و راضی است. من نمی فهمم که موفق ناشاد کیست، این یک پارادوکس است

    • ظاهرا شما موفقیت رو معادل خوشبختی در نظرگرفتین. موفقیت یعنی میزان رسیدن به اهدافت.

      مثالهای متعددی به ذهن من میاد.

      ساده ترینش تجربه خودم هست که در طول چهار ترم اول دانشگاه تلاش میکردم معدل نسبتا بالایی داشته باشم و موفق هم شدم اما راضی نبودم. به دلیل استرس زیاد, تنهایی, نارضایتی از سیستم آموزشی دانشکده و استادهای بیسواد و موارد دیگه که اغلب غیرتحصیلی بودن. به هدفم رسیدم اما اصلا حس خوبی نداشتم و حتی نمرات بالای دروس تخصصی که خیلیم سخت بودن برام ارزشی نداشت.

  9. زریبار گفت:

    جذب شدن در راههای رسیدن به موفقیت و تمرکز بر آن ها فرصت بازنگری در تصمیم های زندگی را در میانه ی مسیر از شخص می گیرد چه بسا بسیار ی از ما در مقاطعی از زندگی به نقاط عطفی در ارتباط با تصمیم هایمان برخورد کرده ایم که قصد بازبینی و حتی در برخی موارد تغییر هدف خود را داشته ایم ولی با نگاه به زمان و تلاشی که در این راه صرف کرده ایم خود را ملزم و بهتر بگویم “محکوم” به ادامه ی راه دانسته ایم.      صرف رسیدن به موفقیت در تمامی موارد مطلوب و دوست داشتنی نیست

    اگر به هزینه ی برهم زدن آرامش اطرافیان باشد

    اگر به هزینه ی سلب اعتماد دوستانی باشد که در سخت ترین روزهای زندگی به ما یاری رسانده اند

    اگر به هزینه ی نگاه ابزاری و سودجویانه به روابطمان به طور کلی در همه حوزه های انسانی

    و کلام آخر اینکه نگاه cost_benefit به روابط و توانمندی های انسانی که موفقیت یکی از مهم ترین جنبه های آن است می تواند نگاهی ددرناک و کاملا کمال گرایانه باشد، که در بیشتر موارد شیرینی رسیدن به موفقیت را از بین می برد

  10. ندا گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۳ درس)

    اجازه میخواهم با کمال احترام ، مخالفتم با یکی از موارد بالا را ابراز کنم.

    موفقیت، نقطه‌ی توقفی ندارد

    بله در این شکی نیست . فکر میکنم این به نوعی همان گلوله برفی است . اما مخالفتم از آنجا آغاز میشود که من چند روز استراحتم ، بودن در کنار خانواده با تمام وجود و لذت کوتاه در کنار ساحل را به بهانه ی موفقیت بر خود و دیگران حرام کنم.

    هستند انسانهای موفقی که این لذتها را در کنار ادامه ی راه و قدم بعدی تجربه میکنند و بین این دو تعادل برقرار میکنند.

    ممنون

  11. میثم طاهری گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۳ درس)

    به قول دکتر هلاکویی عزیز به ما یا یاد دادن برنده باشیم و نه موفق. در اوج جایگاه های شغلی و جایگاه هستیم اما دچار بی خوابی، فشار خون و دیابت شدیم. موفقیت وقتی معنا پیدا می کنه که در خلال حرکتمون سلامت جسم و روانمون رو از دست ندیم. در این صورت فقط برنده ایم و نه موفق.

  12. مطالب بسیار خوبی عنوان شد. مسایلی که خودم خیلی بهشون فکر کردم همیشه و هنوزم فکر میکنم… اما جوابی که همیشه به خودم دادم اینه که ما داریم در کره زمین زندگی میکنیم و این کره خاکی قوانین خاص خودش را دارد و قوانینش را من تنظیم نکردم پس باید بپذیرمش.

    یکی از بزرگترین قوانینش هم قانون بها دادن هست. برای هر چیزی ما باید بهایش را بپردازیم و فکر کردن به این قانون من را به شخصه خیلی آرام میکند که اگه الان دارم انتخابی میکنم یا دارم بین دو مسیر خوب یکی را انتخاب میکنم همون اول میزان بهاهایی که در هر مسیر نیاز است رو مشخص میکنم و نقطه صفر هر مسیر رو هم مشخص میکنم.

    فکر میکنم مشخص کردن میزان بها بسیار کمک کننده خواهد بود . کار دیگه ای که جدیدا شروع کردم به انجام دادن این هست که خودم رو در مسیری که میخوام طی کنم تصور میکنم و کامل یک ماه یا بیشتر در اون مسیر خودم رو تصور میکنم و باهاش زندگی میکنم.

    فقط فکر کردن بهش کافی نیست. سبک زندگی که در طول اون مسیر خواهم داشت را تصویر سازی میکنم و میتونم به این نیتجه برسم که آیا این مسیر، مسیر من هست یا خیر. دقیقا کاری که مهندس ها انجام میدهند. دقیقا مشابه مطالب درس مدلسازی که در واقع ساده سازی انجام میدادیم.

    مدلسازی و شبیه سازی که در علوم مهندسی هم انجام میشود عمدتا برای کم کردن هزینه هاست تا بتوانند رفتارها را پیش بینی کنند… یک هواپیما رو در نرم افزار شبیه سازی و تحلیل میکنیم تا در نهایت ببینیم که آیا در این هواپیما در این شرایط میتواند مطلوب های ما را برآورده سازد یا نه… چون هزینه شبیه سازی در عمل بسیار زیاد است… دقیقا در انتخاب ها هم میشود همچین شبیه سازی هایی رو در ذهن خودمون انجام بدیم.

  13. خیلی از اوقات برای بعضی کارها مدت ها وقت میگذاریم و وقتی به مقصود می رسیم می بینیم اصلا این هدف ، هدف ما نبوده و چیزی بوده که دیگران به ما القا کرده اند

  14. امین زنگنه گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۳ درس)

    شاید یکی از مشکلات موفقیت ترس از سقوط باشه

    معمولا فردی که در نگاه عرف جمعه موفق نیست اگر ضربه ای بخوره کمتر کسی کتوجه میشه و اون شخص کمترین ضربه روحی رو میخوره ( هر چند ضربه بزرگی هم خورده باشه)

    اما یک فرد موفق اگر کوچکترین ضربه ای رو بخوره با بازتاب اون ضربه در اجتماع ( در دنیای کنونی در دهکده)ضربه بزرگتری هم از این بازنشر خواهد خورد.

  15. آیا وقت گذاشتن برای هنر (نقاشی ) هدف من بود؟

    برای چی وقت زیادی برایش گذاشتم؟برای آرامش؟جلب توجه؟درمان و جلای روح؟

    آیا گسترشش بدم و باهاش پول دربیارم؟

  16. انسان براى بدیت آوردن هر چیزى باید ابتدا بهاى آن را بپردازد. براى رسیدن به موفقیت حداقل چیزى که هر کدام از ما باید بپردازیم زمان است که شاید مهمترین سرمایه است.

    آیا این رویاى من بود؟
    آیا مدینه فاضله من اینجاست؟
    آیا پایان زور و توان من همین است؟

  17. مهدی آراسته گفت: (عضو ویژه)

    در متن نکته جالبی را تذکر داده اید؛ اینکه خیلی وقت ها انتخاب ها بین بد و خوب نیست بین دو خوب یا دو بد.

    در موقعیت های شغلی با توجه به شناخت نه چندان زیاد از موقعیت های جدید و عدم امکان پیش بینی دقیق خیلی وقت ها بعد از رسیدن به یک موقعیت تازه، این سؤال به سراغمان می آید که آیا اینجا که هستم بهتر از موقعیت قبلی است یا نه؟

  18. اول باید دریافت که دید ما از موفقیت چیست
    بعد گفت ایا به این هایی که نرسیده ام دلیلش چی هست
    ایا درس خواندن تا دکترا برای من چه پیامد های مثبتی دارد؟
    ایا

  19. سلام

    آیا این کارخیری که انجام دادم مخلصانه بود؟ یا نیت دیگه ای پشتش بود ؟

  20. به نظرم اگر برای رسیدن به موفقیت اهداف عملکردی و رقابتی در نظر نگیریم و اهداف تسلطی و یادگیری انتخاب کنیم یعنی به جای فکر به مقصد از مسیر لذت ببریم مسیری که انتها ندارد هیچوقت موفقیت برای ما عادی نخواهد شد و ناشادمانی وذعدم رضایت را تجربه نخواهیم کرد.