رابطه سطح انتظارات، موفقیت و رضایت

جملههای کوتاه را معمولاً نمیتوان به عنوان توصیهای قطعی یا مفهومی علمی یا حتی یک موضعگیری مشخص در نظر گرفت.
این نوع جملهها، صرفاً تلنگری برای اندیشیدن، برای ساماندهی بهتر به دانستهها و خاطرات و نیز بهانهای برای حرف زدن با دوستانمان هستند.
همچنین اگر بخواهیم چالش نوشتن را تجربه کنیم و نویسندگی را تمرین کنیم، ابراز عقیده در مورد جملههای کوتاه، میتواند نقطه شروع مناسبی باشد.
بحثی که این بار انتخاب کردهایم در مورد رابطهی میان سطح انتظارات ما با موفقیت و رضایت ماست.
توصیههای کوچک و بزرگ و متفاوت و بعضاً متضاد، در این زمینه کم نیست.
کسی مثل امرسون میگوید که به سمت ماه شلیک کن تا اگر به هدف هم نخورد، تیرت میان ستارهها بنشیند.
از سوی دیگر ناتانیل براندن معتقد است که هدفهایی که تعریف میکنیم، اگر بزرگ و دور از دسترس باشند، به تدریج عزت نفس ما را کاهش میدهند.
بعضیها میگویند هدف گذاری باید Smart باشد: مشخص و قابل اندازه گیری و قابل دسترسی و مرتبط و با افق زمانی مشخص.
بعضی دیگر میگویند: دنیا را کسانی ساختهاند که هدفهایی فراتر از انتظار انسانهای عادی برای خود و زندگیشان تعریف کردهاند.
برخی نیز تاکید دارند که هدف و انتظار فرق دارد. ما میتوانیم هدفهای بزرگ داشته باشیم اما انتظارات باید معقول باشند.
انتظارات ما از خودمان و دیگران و جهان اطراف و هدفهایی که بر اساس این انتظارات تعریف میکنیم میتوانند یکی از عوامل مهمی باشند که در بلند مدت، سطح موفقیت، رضایت و شادمانی زندگی ما را تعیین میکنند.
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : علیرضا امیری
خانم مارسی شیموف در کتاب "خوشبختی بی قید و شرط" خیلی خوب مسئله رضایت از زندگی و خوشبختی رو مطرح میکنه.
من به چند مورد اون حرفها اشاره میکنم که بسیار آموزنده هستش:
* دو تا از موانع خوشبختی و احساس رضایت: "ترس" و "اضطراب".
(این دو روزی برای حفظ جان انسان اولیه تا انسان امروزی مفید بودند ولی این میراث اکنون باعث عدم خوشبختی ما شده اند)
* خوشبختی و احساس رضایت از زندگی میبایست شرطی نباشد (مثلا بگویی: من تا رسیدن به آن خانه، یا شغل یا مدرک و ... و یا گفتن این جمله: "من تنها زمانی خوشبخت میشوم که ...".
چرا که خوشبختی همیشه برایت در آینده وجود دارد در آن سوی زمان)
* خوشبختی مشروط به هر دلیلی نوع دیگری از بدبختی است.
* انسانهای خوشبخت نیمه پر لیوان را میبینند و نیز سبو به دست لیوان های دیگران را هم پر میکنند.
* عادت های کهنه ای که خوشبختی و آرامش را از ما می دزدند: شکایت، سرزنش و احساس گناه.
* اگر چیزی را دوست نداری تغییرش بده، اگر نمیتوانی تغییرش دهی طرز فکرت را تغییر بده، شکایت نکن (مایا آنجلو)
* زندگی خود را از حالت قربانی به حالت پیروزی تغییر دهید.
* حقیقت تلخ این است که تا وقتی بگویی: تقصیر مادرم است، پدرم مقصر است، دولت مقصر است، معلم یا استادم مقصر است و ... خوشبخت نخواهی بود.
* سرزنش کردن پیشنهاد خوبی نیست که به خودت میدهی، من پیشنهادهای بهتری دارم.
* اغلب چیزهایی که فکر میکردم بد هستند سرانجام بزرگترین برکات زندگی ام شدند.
* هر گاه میخواهید شروع کنید به سرزنش خودتان، دیگران یا شرایط، صبر کنید و از خود بپرسید: اگر هدف والاتری در این اتفاق باشد چه؟!
* برچسب خوب و بد زدن به اتفاق ها هیچ فایده ای ندارد و در عوض شما را از احساس خوب رضایت بدور میکند.
* زندگی محشر است مثل سیبی که اولین گاز را بزنی _ آن صدا و پاشیدن آب و شیرینی_ براستی که عاشق زندگی هستم.
* هر بار که خود را در حال شکایت کردن یافتی از روش "تمرکز بر راه حل" استفاده کن.
* افکار همیشه حقیقت را نمیگویند با این وجود ذهن به انتشار آنها ادامه میدهد.
* در طول روز با نگاهی تحسین آمیز به اطراف خود نگاه کن و شکرگزار خداوند باش.
به دوستان عزیزم توصیه میکنم این کتاب رو مطالعه کنند زیرا برعکس تمامی کتابهای حوزه روانشناسی که خوشبختی را در بیرون دنبال میکنند به درون آدمی و خوشبختی ای که در درون خود داریم توجه میکند.
با ترجمه خوب خانم سپیده سپیده دم.
یا هو ...