مدل و مدلسازی | مدل چیست؟ تئوری چیست؟ تفاوت مدل و تئوری به زبان ساده
- بتوانند مدل را تعریف کرده و هدف از مدلسازی و تفاوت مدل و تئوری (نظریه) را شرح دهند.
- جملهٔ «همه مدلها غلط هستند و برخی مدلها مفیدند» را برای همیشه به خاطر بسپارند.
- به خاطر بسپارند که مدلسازی «ابزاری بهتر برای درک رفتار پدیدهها» است و نه «کشف حقیقت پدیدهها»
- بتوانند به زبان ساده توضیح دهند که تئوری چیست.
- با توجه به تفاوت مدل و نظریه، تفاوت مدلسازی و نظریه پردازی را هم - در حد بسیار ابتدایی - درک کنند.
در درسهای دوره MBA و نیز بسیاری از مباحث توسعه فردی مدام با اصطلاح «مدل» مواجه میشویم.
مثلاً در تحلیل و ارزیابی رفتار و عملکرد انسانها به مدل ذهنی آنها اشاره میشود. چنانکه رایج است و شنیدهاید میگویند: اگر کسی را میپسندید، از مدل ذهنی او تقلید کنید و نه از رفتارش.
همچنین در حل بسیاری از مسائل مدیریتی میشنویم که باید «مدلسازی» انجام شود و بدون مدلسازی نمیتوان مسئله را به درستی تحلیل کرد.
صاحبنظران مدیریت هم در کتابها و مقالات خود انواع مدل ها را در موضوعات مختلف پیشنهاد میکنند و مدام دربارهٔ مزایا و معایب مدل های مختلف حرف میزنند.
علاوه بر این، بسیاری از جنگها و اختلافنظرهای بزرگ در دنیای مدیریت و اقتصاد هم بر سر مدلهاست. به عنوان یک نمونه کافی است ببینید که طرفداران مدل اقتصاد لیبرال و مدلهای محافظهکارانه اقتصاد چقدر یکدیگر را نقد کرده و گاه به یکدیگر حمله میکنند.
با توجه به کاربرد گستردهٔ مفهوم مدل در دنیای مدیریت و درسهای متمم، این درس را به تعریف مدل و مزایای مدل سازی اختصاص دادهایم. پس از تعریف مدل کمی هم دربارهٔ تفاوت مدل و نظریه صحبت خواهیم کرد.
پیش از اینکه درس را ادامه دهیم، نام چند نمونه مدل های شناختهشده در روانشناسی، توسعه فردی و مدیریت کسب و کار را با هم مرور میکنیم. شاید تا به حال کمتر دقت کرده باشید که چقدر اصطلاح مدل را شنیده و به کار بردهاید.
در استراتژی و تحول مدل نیروهای رقابتی پورتر | در خودشناسی و شخصیت شناسی مدل پنج عاملی شخصیت |
در کارآفرینی و استارتاپها | در منابع انسانی و فرهنگ سازمانی |
در کار تیمی | در تفکر سیستمی |
در استراتژی محتوا | در فروش |
مدل چیست؟
امانوئل درمن در کتاب مدلها بد رفتار می کنند برای تعریف مدل به سراغ خاطرهٔ هواپیمای مدل دوران کودکیاش میرود. ما هم از مثال او استفاده میکنیم. درمن میگوید هواپیمای مدل او از چند قطعهٔ چوبی تشکیل میشده که باید آنها را به هم میچسبانده تا شکل یک هواپیما پیدا کنند.
موتور این هواپیما هم یک نوار کشسان لاستیکی بوده که از یک سمت به ملخ و از سمت دیگر به دم بسته میشده است. باید ملخ را با دست میچرخاندی تا این انرژی در نوار پلاستیکی جمع شود و سپس ملخ را رها کرده و هواپیما را پرتاب میکردی تا چند متری به جلو پرواز کند.
این هواپیمای مدل چه ویژگیهایی دارد؟ چرا به آن میگوییم مدل؟ درمن چنین توضیح میدهد:
حذف قطعاتی از هواپیمای واقعی: این هواپیما، صندلی ندارد. موتور ندارد. در و پنجره ندارد. فلپ ندارد. دریچهٔ باز و بسته شدن چرخ ندارد و هزاران قطعهٔ ریز و درشت دیگر هم ندارد. فقط چند قطعهٔ اصلی مانند بال و بدنه و ملخ و چرخ برای آن در نظر گرفتهاند.
در ارتباط قطعات از هواپیمای واقعی تقلید شده: در هواپیمای واقعی، ملخ جلوی بدنه قرار داشته، اینجا هم ملخ به جلوی هواپیما چسبیده است. چرخ در زیر بدنه بوده، اینجا هم چنین است. هواپیما دو بال – تقریباً در قسمت میانی – دارد. اینجا هم چنین است. اگر این اتصالات را شبیه هواپیمای واقعی انتخاب نمیکردند، نمیشد بگوییم هواپیمای مدل.
اندازه و اهمیت نسبی قطعات از هواپیمای واقعی تقلید شده: نسبت ابعاد بال به بدنه، ملخ به بال، چرخ به بدنه، دم هواپیما به بال و سایر ابعاد، تقریباً شبیه هواپیمای واقعیاند. اگر چنین نبود، مثلاً بال کوچکتر از ملخ بود یا چرخ از بدنه بزرگتر بود، دیگر کسی این اسباببازی را هواپیمای مدل نمینامید.
با الهام از این مثال میتوان مدل را چنین تعریف کرد:
تعریف مدل
مدلها نمایش یا نقشهای از پدیدهها، واقعیتها، رویدادها، مفاهیم و موضوعات هستند که سه ویژگی دارند:
۱) با حذف جزئیات و اجزایی که اهمیت نداشتهاند ساده شدهاند.
۲) کوشیده شده که رابطهٔ میان اجزاء تا حد امکان به اصل شبیه باشد.
۳) کوشیده شده که اندازه و اهمیت نسبی اجزاء نیز تا حد امکان به اصل شبیه باشد.
در میان سه ویژگی فوق، اولی از همه مهمتر است: مدلسازی همیشه با سادهسازی همراه است. ما مدلها را با حذف کردن بخشهایی از واقعیت و ساده کردن آن میسازیم.
برای اینکه این مفهوم (مدلسازی یعنی سادهسازی) بهتر در ذهنتان بماند، تعبیری هم که در کتاب انسان چارچوب ساز مطرح شده مفید است. نویسندگان آن کتاب مدلسازی و چارچوبسازی را مترادف میدانند:
مدل سازی یعنی قرار دادن بخشی از واقعیت در قاب
وقتی هنگام عکاسی یا فیلمبرداری یک قاب یا چارچوب انتخاب میکنیم، تصمیم میگیریم که چه چیزهایی در داخل قاب قرار بگیرد و چه چیزهایی بیرون قاب باشد و در عکس ثبت نشود.
ما همیشه هنگام مدلسازی مثل یک عکاس یا فیلمبردار تصمیم میگیریم که چه چیزهایی دیده شود و چه چیزهایی کنار گذاشته شود.
اگر همیشه یادمان بماند که مدلها شکل سادهشدهای از دنیای واقعی هستند، دیگر در مورد آنها تعصب افراطی نخواهیم داشت. چون میدانیم که مدلها، در بهترین حالت، بخشی از واقعیت را به ما نشان میدهند.
مدل به مثابه نقشه
یکی از بهترین استعارهها برای درک مفهوم مدل این است که مدل را به مثابهٔ نقشه در نظر بگیریم: نقشه جغرافیایی، نقشه لولهکشی ساختمان، نقشه خیابانهای شهر، نقشه ایستگاههای مترو و …
دسترسی کامل به مجموعه درسهای مدل ذهنی برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.
با عضویت ویژهی متمم علاوه بر دسترسی به درسهای مدل ذهنی به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنید که میتوانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:
بررسیهای ما نشان داده که علاقهمندان به درس مدل ذهنی معمولاً از بین درسهای متمم به درسهای زیر علاقهی بیشتری دارند:
خودشناسی | شخصیت شناسی | روانشناسی پول
تصمیم گیری | حل مسئله | یادگیری | زندگی شاد
تفکر سیستمی | تفکر استراتژیک | تفکر نقادانه
مشاوره مدیریت | کوچینگ | عزت نفس
دوره MBA (پیگیری منظم مجموعه درسها)
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
نکتهای درباره تفاوت مدل و نظریه
این دو اصطلاح آنقدر تکرار شدهاند که ما دیگر به معنی آنها توجه نمیکنیم و به سادگی آنها را به جای یکدیگر و حتی در مواردی که کاربرد ندارند بهکار میگیریم. بعید نیست همین اواخر با کسی حرف زده باشید و گفته باشد: «من دربارهٔ فلان موضوع یک تئوری دارم و آن این است که ….». موضوع مد نظرش هم چیز عجیبی نبوده نهایتاً در حد برنامهریزی روزانه، شایعهپردازیهای پشت سر همکاران یا خبری زرد در رسانهها بوده است!
اجازه بدهید پیش از شروع بحثمان، چند مورد از عبارتهایی را که معمولاً در فضای مدیریت و توسعه فردی با عنوان «نظریه» از آنها یاد میشود مرور کنیم (در ادامه خواهیم دید که بعضی از مواردی که ما آنها را نظریه مینامیم، بیشتر از جنس مدل هستند و نیز بعضی از مدلها بیشتر شبیه نظریهاند.).
چند نمونه از نظریه ها
در تفکر سیستمی و تحلیل سیستمها نظریه عمومی سیستمها | در روانشناسی اجتماعی نظریه پنجره شکسته |
در اقتصاد رفتاری | در مدیریت منابع انسانی |
بحث دربارهٔ تفاوت مدل و نظریه زیرمجموعهٔ فلسفه علم قرار میگیرد و نویسندگان و متفکران بسیاری دربارهٔ این موضوع کتاب و مقاله نوشتهاند.
گاهی نوشتههای آنها آنقدر پیچیده و دشوار میشود که خودشان هم حرفهای یکدیگر را به درستی نمیفهمند. بارها در نوشتههای فیلسوفان علم میبینید که از بد فهمیده شدن حرفهایشان در این باره گله کردهاند.
دنیلا بیلرجونز در کتاب بسیار ارزشمندی که دربارهٔ مدلهای علمی در فلسفه علم نوشته، کار جالبی کرده است. او نظرات صاحبنظران مختلف را دربارهٔ تفاوت مدل و تئوری جمع کرده و کنار هم قرار داده است (+). بررسی این جمعبندی خیالتان را راحت میکند که تقریباً هیچکس نمیداند فرق نظریه و مدل چیست. یا لااقل، در این زمینه حرفی وجود ندارد که همه آن را قبول داشته باشند.
با این توضیح، کاملاً حق دارید بپرسید اگر تفاوت این دو مشخص نیست، چرا باید دربارهٔ تفاوت مدل و تئوری صحبت کنیم؟
درست است که گفتیم توافقی بر سر تفاوت مدل و تئوری وجود ندارد، اما در هر درس و کلاس و کتابی لازم است همهٔ شرکتکنندگان واژهها و اصطلاحات را با معنای کموبیش مشابه بهکار ببرند. انگیزهٔ ما هم از طرح بحث تفاوت مدل و تئوری همین است؛ اینکه توافقی بین خودمان در جمع متممیها بر سر این دو اصطلاح وجود داشته باشد.
مزیت دیگر هم این است که بعد از این مجبور نیستیم یک مجموعه حرف یکسان را در صدها درس تکرار کنیم. همین که جایی بگوییم «مراقب باشید که ایدهٔ … در حد یک تئوری نیست و آن را فراتر از یک مدل در نظر نگیرید» همه متوجه میشوند که منظور چیست و لازم نیست دوباره یک تذکر چندهزار کلمهای را تکرار کنیم.
تعریفی که ما در این درس بر آن توافق میکنیم، برای آنچه در مباحث مدیریت و توسعه فردی لازم داریم، کافی و مناسب است. ضمن اینکه میکوشیم چندان از فضای فلسفه علم دور نشویم و ملاحظات فیلسوفان علم را هم – در عین سادهسازی بحث – رعایت کنیم.
تعریف نظریه (توافق ما در متمم)
بر خلاف مدلها که بیشتر در حد یک عینک هستند و به صورتبندی مسئله (تشخیص دقیقتر اوضاع و توصیف وضعیت موجود یا مطلوب) کمک میکنند، نظریه از توانایی تبیین (Explanation) و پیشبینی (Prediction) برخوردار هستند.
به همین علت، تئوریها را – بر خلاف اغلب مدلها – میتوان با تکیه بر تحلیلهای منطقی یا مطالعات تجربی، رد یا تأیید کرد.
مثالی برای درک تفاوت «توصیف» و «تبیین»
حتی اگر با استراتژی آشنا نباشید، احتمالاً نام مدل SWOT را شنیدهاید. بر اساس این مدل، برای تعیین استراتژی سازمان ابتدا باید نقاط قوت و ضعف درون سازمان را شناخت و فهرست کرد (S و W). سپس باید فرصتها و تهدیدهای محیط بیرونی را بررسی و فهرست کرد (O و T). وقتی این اطلاعات در دست باشد، میشود آنها را کنار هم گذاشت و دربارهٔ استراتژی سازمان تصمیم گرفت.
حالا به این سوالها فکر کنید:
- آیا SWOT به ما میگوید که «چرا» ضعف داریم؟
- آیا SWOT به ما میگوید که «چه شد» که به نقاط قوت دست پیدا کردیم؟
- آیا SWOT میتواند پیشبینی کند که تهدیدها در آینده کم خواهد شد یا زیاد؟
- آیا SWOT میتواند پیشبینی کند که فرصتها در آینده چگونه خواهد شد؟
تقریباً پاسخ همهٔ این پرسشها منفی است. اگر SWOT هم نبود و پای صحبت مدیران مینشستید، لابهلای حرفهایشان از قوتها و ضعفها و فرصتها و تهدیدها میگفتند. SWOT فقط یک چارچوب است. یک تقسیمبندی برای اینکه بتوانید صورت مسئله را تمیزتر توصیف کنید (Description).
یا اگر پای حرف مدیری نشستید، توضیحاتش را در قالب این چهار بخش دستهبندی کنید و ببینید آیا دربارهٔ همهٔ آنها حرف زده است؟ (مثلاً ممکن است دربارهٔ نقاط قوت و ضعف و تهدیدها زیاد حرف بزند. اما فراموش کرده باشد به فرصتها بپردازد).
حالا به نظریه پنجره شکسته فکر کنید. این نظریه (فعلاً کاری به میزان اعتبارش نداریم) میگوید که اگر در محلهای زباله زیاد شد، یا پنجرهٔ چند ساختمان شکسته بود و ترمیم نشد، یا یکی دو خودروی اسقاطی در گوشهای رها شد، به تدریج همه احساس میکنند که این محله بیصاحب و بینظم است و جرئت میکنند کارهای غیراخلاقی و غیرقانونی بیشتری انجام دهند. دزدی از خودروها و مردم، سر و صدا، آشغال ریختن، نزاع خیابانی و … بیشتر خواهد شد.
نظریهٔ پنجرهٔ شکسته نمیخواهد فقط صورت مسئله را تعریف کند. بلکه در پی تبیین (Explanation) است. یعنی میخواهد بگوید اگر امروز در این محله جرم و جنایت زیاد است، من برایش توضیح دارم. بروید و ببینید نخستین بینظمیها و بیتوجهیهایی که به محلهتان انجام دادید چه بود.
همچنین مدعی است که برای آینده هم پیشبینی دارد: موضوعات ساده مثل نمای ساختمانها، محل سطل زبالهها، ماشینهایی که بد پارک کردهاند و … را حل کنید. فساد و بیقانونی و دزدی و جرم و جنایت در محلهتان کمتر خواهد شد (Prediction).
مرز میان مدل و تئوری کاملاً قطعی و صلب نیست
کمی بالاتر توضیح دادیم که دربارهٔ تفاوت تئوری و مدل اتفاقنظر وجود ندارد. حالا باید این را هم اضافه کنیم که حتی به فرض اینکه – مثل متمم – تعریف مشخصی از مدل ارائه داده و تفاوت مدل با نظریه را هم – چنانکه بالاتر شرح دادیم – مشخص کنیم، باز هم نمیشود همیشه و همهجا حکم قطعی داد.
مثلاً در کتابها بارها اصطلاح نظریه شش درجه جدایی را دیدهایم (هر دو نفر در جهان با زنجیرهای حداکثر شش حلقهای به هم وصل هستند و یکدیگر را میشناسند). اما آیا واقعاً شش درجه جدایی یک نظریه است؟ شش درجه جدایی چیزی را تبیین نمیکند (یکی از ویژگیهای مهم نظریه). اما از سوی دیگر، چیزی را پیشبینی میکند. از طرفی، جنبهٔ توصیفی آن هم بسیار پررنگ است. حالا آن را باید در کدام دسته گذاشت؟ نظریه؟ مدل؟ یا اصلاً باید آن را به عنوان یک اصل پذیرفت؟
یا به مدل پورتر (پنج نیروی رقابتی) فکر کنید. این مدل – چنانکه از اسمش هم مشخص است و همه آن را مدل مینامند – نیروهای رقابتی در یک صنعت را توصیف میکند: اگر میخواهید نیروهای رقابتی اصلی در یک صنعت را ببینید، سراغ دیوارهای ورود، رقابت میان فعالان صنعت، تهدید جایگزینی و … بروید. خب تا اینجا بسیار شبیه SWOT است.
پورتر هم یک فهرست داده و گفته بروید دادههایتان را طبقهبندی کنید. اما از سوی دیگر، پورتر کمی هم به پیشبینی کمک میکند. مثلاً میگوید: اگر دیوارهای ورود کوتاه باشد و هر کس به راحتی وارد صنعت شود، رقابت زیاد و حاشیهٔ سود کم خواهد شد. این از جنس پیشبینی است. حالا باید بگوییم مدل پورتر یا تئوری پورتر؟
اما این حرفها به آن معنا نیست که تفکیک مدل و تئوری بیفایده است. حجم مدلهایی که صرفاً کار صورتبندی و توصیف انجام میدهند در مدیریت و توسعه فردی بسیار زیاد است. و کم نیستند کسانی که هر مدلی را تئوری در نظر میگیرند.
اگر مدل با تئوری اشتباه گرفته شود، تحلیلگران – اغلب بدون اینکه متوجه شوند – در حلقه گرفتار خواهند شد. به این مثال سادهٔ حلقه توجه کنید:
+ من امروز فهمیدم که چرا مهمانیهای شلوغ دوست ندارم.
– چرا؟
+ چون درونگرا هستم. من در تست MBTI هم شرکت کردم و گفت درونگرا هستی.
– چه سوالهایی در تست پرسیده شد؟
+ سوالهای زیادی بود. از جمله اینکه پرسیده بودند مهمانیهای شلوغ را دوست داری؟ که پاسخ دادم نه.
همانطور که میبینید فردی آزمون داده و پس از اینکه در پرسشنامه علامت زده که مهمانی شلوغ را دوست ندارد، متوجه شده که درونگراست و مهمانی شلوغ دوست ندارد!
این به معنای بیفایده بودن چنین مدلهایی نیست. بلکه یادآور این است که فرد، مدل را با تئوری اشتباه گرفته است. این دستهبندی «علت درونگرایی» را مشخص نمیکند. حتی علت «بیمیلی به مهمانیهای شلوغ» را هم مشخص نمیکند. فقط میگوید نامِ مناسب برای بیمیلی به مهمانی شلوغ (و چند ویژگی مشابه دیگر) درونگرایی است.
این نوع مدلها برای صورتبندی مسئله، توصیف وضع موجود، و توجیه انسانها دربارهٔ تفاوتهای ترجیحات دوستان و بستگان و همکاران خوبند. اما چیزی از جنس تبیین در خود ندارند.
تمرین و مشارکت در بحث
حداقل پنج مورد از مدلهایی را که برای تحلیل دنیای اطراف خود (سیاسی / اجتماعی / اقتصادی / فرهنگی / علمی ) آموختهاید و به کار میگیرید، ذکر کنید و هر کدام را در یک سطر توضیح دهید.
در مدیریت و کسب و کار، چه مثالهایی را به خاطر دارید که به تفاوت مفهوم مدل و نظریه توجه نشده و یک مدیر یا یک مشاور یا یک کارشناس، مدلی را که در ذهن داشته است، به عنوان یک نظریه مورد استفاده و اتکا قرار داده است؟
چند پرسش و پاسخ
جایگاه اصطلاح «قانون / Law» در این بحث کجاست؟
در منابع مدیریتی بارها با اصطلاح قانون مواجه میشویم. مثلاً قانون پارکینسون، قانون پیتر، قانون پارتو و حتی قانون مورفی!
جالب اینجاست که بر خلاف وسواسی که در ریاضی و فیزیک و علوم طبیعی وجود دارد، در اینجا بین «اصل / Principle» و «قانون / Law» هم چندان تفاوت قائل نمیشوند و این دو اصطلاح را اغلب به جای یکدیگر به کار میگیرند (قانون پیتر = اصل پیتر و …).
قانون را «تجربه» یا «مشاهدهای» میدانند که بارها تکرار شده است که همه کموبیش تکرار شدن آن را پذیرفتهاند. اگر چه قانون، بر خلاف نظریه، توضیحی برای آن ارائه نمیدهد.
قانون پیتر میگوید: «تا آدمها در شغل خود احساسی بیلیاقتی نکنند، مدام تقاضای ارتقاء شغلی دارند.» چرا؟ قانون پیتر جواب نمیدهد. فقط میگوید که این پدیده زیاد مشاهده شده است. اکثر قوانین آنقدر تکرار شدهاند که مخاطب هم به محض شنیدن آنها، مصداقهایی را به خاطر میآورد و بدون نیاز به استدلال، آن قانون را میپذیرد (قوانین ممکن است استثناء هم داشته باشند. اما معمولاً آنقدر ناچیزند که از آنها صرفنظر میشود).
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مدلهای ذهنی به شما پیشنهاد میکند: چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
۱۹۱۳ نظر برای مدل و مدلسازی | مدل چیست؟ تئوری چیست؟ تفاوت مدل و تئوری به زبان ساده