Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu


معرفی کتاب خود نوشتن | کتابی درباره نویسندگی از احمد اخوت


کتاب خود نوشتن

احمد اخوت متولد ۱۳۳۰ اکنون هشتمین دههٔ زندگی خود را می‌گذراند.

اخوت در دانشگاه تهران درس جامعه‌شناسی خوانده و تحصیلات عالی خود را در دانشگاه‌های تگزاس و ایندیانا در رشته‌های آموزش زبان و نشانه‌شناسی ادبیات ادامه داده است (+/+). بر اساس اعلام ایسنا در سال ۹۱، زمانی که هنوز بسیاری از آثار جدید او منتشر نشده بود، آثار او از سی جلد بیشتر بوده‌اند (+). آثاری چنان متنوع که باعث شده او را با عناوین داستان‌نویس، داستان‌شناس، مترجم، زبان‌شناس و منتقد ادبی توصیف کنند.

اخوت عاشق نوشتن و نویسندگی است. این را در سطر‌سطر نوشته‌هایش می‌توان دید و حس کرد. نه فقط نوشتن داستان و ترجمهٔ آثار دیگران، که نوشتن دربارهٔ نوشتن. همان چیزی که باعث شده کتاب خودِ نوشتن را تألیف کند.

عکس احمد اخوت

احمد اخوت – عکاس کاوه کوثری

خود نوشتن – چنان‌که خودش در مورد نوشته‌اش می‌گوید – حداقل دو وجه دارد. یک وجه، زندگی کسانی است که هویت خود را در نوشتن می‌یابند. همهٔ کسانی که قلم در دست دارند و زندگی‌شان از نوشتن می‌گذرد. وجه دیگر، ادبیّتِ ادبیات ( literariness) است: «این‌که چه ویژگی‌هایی یک متن ادبی را از دیگر متون متمایز می‌کند و مشخصات این ادبیّت چیست؟»

اخوت در خود نوشتن به هر دو جنبه پرداخته است: «به روزگار نویسنده‌ای که می‌خواهد بنویسد. پیوسته بنویسد تا قلمش خشک نشود و همیشه دستش گرم باشد…»

در کتاب خود نوشتن، زوایایی از نوشتن را می‌بینید که شاید پیش از این به آن‌ها فکر نکرده باشید و اگر هم فکر کرده‌اید، شاید ندیده باشید که نویسنده‌ای درباره‌شان بنویسد. از گذاشتن قلم بر کاغذ تا صحنه‌های مختلف نوشتن و شیوهٔ نشستن و ایستادن نویسنده‌ها. از نوشتن در ذهن تا دست‌های نویسنده. از کتابچه‌ای که نویسنده همراه خود دارد تا اضطرابی که در مسیر انتشار تحمل می‌کند. از حاشیه‌نویسی تا نوشتن به اسم دیگری (با اسم مستعار).

کسی که حتی اندکی شوق نوشتن دارد، احتمالاً با خواندن خود نوشتن، آتش این شوق را برافروخته‌تر خواهد یافت و قلم (یا صفحهٔ کلید) را با لذتی بیشتر در دست (یا زیر دست) خواهد فشرد.

کتاب درباره نویسندگی

با این مقدمه، این بار در پاراگراف فارسی متمم به سراغ کتاب خود نوشتن می‌رویم و چند بند از آن را می‌خوانیم:

از فصل «جایی که می‌نویسم»

احمد محمودِ نویسنده دیگر پشت میز تحریرش حضور ندارد. امّا میزش به زندگی خود ادامه می‌دهد. همین‌طور اتاق کارش.

اینجا همه‌چیز در همان دوازدهم مهرماه سال هشتاد‌و‌یک متوقف شده، منجمد شده. تجسمی از اتاق خانم هاویشام. یک رادیوی ترانزیستوری. کلی قاب عکس. عکس ابراهیم یونسی و احمد محمود در حال حرف زدن. پروانهٔ مسافرت محمود مال روزهای تبعیدش. برای جابه‌جایی باید پروانه‌اش را نشان می‌داد.

میز بزرگی با پایه‌های کوتاه کنار اتاق. «روی این میز هم می‌نوشت.» پاک‌کنی بزرگ و خاکستری‌رنگ را با چسب روی میز چسبانده‌اند. «دلم نمی‌آید جای چیزی در اتاق عوض شود، حتی به ظرف شکلات‌خوری‌اش هم چسب زده‌ام. دمپایی‌هایش را زیر میز گذاشته‌ام.»

دو تا عینک روی میز نویسنده، یکی‌اش همان که همیشه به چشم می‌زد، یکی هم عینک خواندن. دوازده مداد نویسنده. همه سرتراشیده و منتظر او تا با آنها بنویسد.

نوشتن سر ساعت هفت‌و‌نیم صبح شروع می‌شود. کار نویسنده تعطیل‌بردار نیست.

از فصل «دست‌های نویسنده»

سال‌ها قبل به دختر دانشجویی برخوردم که منشی غزالهٔ علیزاده بود. دختر دانشگاه تهران می‌رفت و برای گذران زندگی برای خانم علیزاده می‌نوشت.

او جزو معدود کسانی بود که توانست با خانم نویسنده کنار بیاید و مطابق میل و سلیقه‌اش عمل کند. چشم‌ها و دست‌های علیزاده مشکلی نداشت امّا ترجیح می‌داد منشی به‌جایش بنویسد. احتمالاً از نوشتن (به‌خصوص کاغذ سفید) هراس داشت. شاید هم دلایل دیگری داشت.

خانم منشی ناخواسته چند صحنه از کارش را برایم تعریف کرد. گفت خانم علیزاده دراز می‌کشند روی کاناپه و شروع می‌کنند به داستان گفتن: من باید روی صندلی پشت سرشان بنشینم. نباید سرفه و یا عطسه بکنم. حرف نباید بزنم. فقط بنویسم. کمی که می‌نویسم می‌گویند:‌ بخوان! می‌خوانم. می‌گویند: همه‌شان را خط بزن!‌ بلند می‌شوند توی اتاق راه می‌روند و دیکته می‌کنند. گاهی می‌شود یک ساعت می‌گویند و من می‌نویسم. بعد می‌گیرند نوشته‌ها را می‌خوانند. اغلب همه‌شان را پاره می‌کنند. می‌گویند برای امروز دیگر بس است. کلی حرصم می‌گیرد […].

دختر داشت راحت همه‌چیز را تعریف می‌کرد. من ذوق‌زده اشتباه کردم. پریدم وسط حرف‌هایش که اینها را بنویس. چیزهای خیلی جالبی است. دختر فوراً انگار فهمید چه کرده. خودش را جمع کرد و دیگر حتی یک کلمه هم دربارهٔ خانم علیزاده حرف نزد.

از فصل «دست‌های نویسنده» 

[مهدی سحابی] با این دست‌ها چند هزار صفحه نوشت؟ یک دست چقدر می‌تواند بنویسد؟ او با همین دست‌ها و قلم و کاغذ می‌نوشت. کامپیوتر داشت (حالا در خانه‌اش خاموش روی میز تحریر است) امّا از آن برای پخش موسیقی، بیشتر بتهوون و تام ویتس استفاده می‌کرد.

کاش می‌شد موزه‌ای از دست‌های هنرمندان کشورمان برپا می‌کردیم: دست‌های هدایت، دست‌های ساعدی، دست‌های گلشیری و حقوقی (که دست‌کم در بایگانی ذهن من زنده‌اند و جایشان محفوظ است)، دست‌های دولت‌آبادی (که از بس نوشتند دیگر راحت نمی‌توانند بنویسند). کسی می‌گفت این‌ها را باید بوسید. دستی که اولیس را نوشت. دستی که کلیدر را نوشت. بماند که همیشه این کار ممکن نیست و تا بخواهید عذر و بهانه می‌آورند. این یک نمونه‌اش:

روزی مردی جوان در زوریخ پیش جویس رفت و گفت اجازه می‌دهید من این دست‌تان را ببوسم که اولیس را نوشت؟ جویس بلافاصله جواب داد: خیر لازم نکرده. جوان، این دست به‌جز نوشتن اولیس کارهای دیگر هم کرده است!

از فصل «سطل کاغذهای باطلهٔ نویسنده» 

آیزاک باشویس سینگر می‌گوید بهترین دوست نویسنده سطل آشغال است. یعنی نویسنده نباید از خط‌زدن و پاره‌کردن دست‌نوشت‌هایش بترسد. مچاله کردن که ترس ندارد! هرچند همه‌جا این جمله را از سینگر نقل می‌کنند امّا هیچ‌کس نمی‌گوید کجا این حرف را زده و راستش من جایی ندیدم او چنین چیزی گفته باشد (که این البته ناقض گفتهٔ دیگران نیست).

خانم اتوود (در رمان آدمکش کور) گفت درجهٔ خوبی و بدی یک اثر را از میزان کاغذ مچاله‌اش توی سطل نویسنده بفهمید. هرچه بیشتر، بهتر.

خلاصه مشخصات کتاب خود نوشتن

عنوان خود نوشتن
نویسنده احمد اخوت
ناشر جهان کتاب
تعداد صفحات ۵۱۴
دیگر کتاب‌های نویسنده نقش هایی به یاد (گذری بر ادبیات خاطره نویسی)
دسته‌بندی کتاب پاراگراف فارسی | کتابخوانی | کتاب درباره کتاب
شابک ۹۷۸۶۰۰۸۹۶۷۳۲۳
فهرست مطالب کتاب پیش‌درآمد
خودِ نوشتن (گابریل گارسیا مارکز)
سنگ سنگ است
گذاشتن قلم بر کاغذ
صحنه‌های نوشتن
زمان امضای نوشته
حذف‌ها و نانوشته‌ها
جایی که می‌نویسم
میز تحریر من
نوشتن در ذهن
نوشتن در راه
دست‌های نویسنده
کتابچهٔ نویسنده
افق‌های نویسنده
سطل کاغذهای باطلهٔ نویسنده
برای تکه‌ای نان
در ستایش تکثیر
اضطراب انتشار
به اسم دیگری
حاشیه‌نویسی
بازده نزولی متن
پسامرگی

چند تذکر دربارهٔ بخش معرفی کتاب متمم

متمم سایت فروش کتاب نیست. و جز کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی - که خود متمم آن را منتشر کرده - صرفاً به معرفی، بررسی و نقد کتاب می‌پردازد.

صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. پس حتماً متن معرفی را کامل بخوانید. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنگ‌تر از نقاط قوت‌شان باشد. ضمن این که معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درس‌ها بوده است. جز در مواردی که صریحاً به این نکته اشاره، در باقی موارد صرفاً ممکن است با هدف آشنایی کلی با موضوع یا نویسنده و یا نقد کتاب به آن پرداخته شده باشد.

متمم برای معرفی کتابها هیچ نوع هزینه‌ای دریافت نمی‌کند و صرفاً اهداف آموزشی خود را مد نظر قرار می‌دهد.

دسته‌بندی کتاب های مدیریت

دسته‌بندی کتاب های روانشناسی و توسعه فردی

مطالب، فایل‌ها و کتابهای مربوط به کتابخوانی

پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

از میان درس‌هایی که در فهرست بالا آمده است، درس‌های زیر از جمله پرطرفدارترین‌ موضوعات هستند:

دوره MBA  |  مذاکره  |  کوچینگ  |  توسعه فردی

فنون مذاکره  |  تصمیم گیری  |  مشاوره مدیریت

تحلیل رفتار متقابل  |  تسلط کلامی  |  افزایش عزت نفس

چگونه شاد باشیم  |  هوش هیجانی  |  رابطه عاطفی

خودشناسی  |  شخصیت شناسی  |  پرورش کودکان هوشمندتر

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند:

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری چالش نوشتن به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه چالش نوشتن

سوال‌های پرتکرار دربارهٔ متمم

متمم چیست و چه می‌کند؟

متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحث‌های مهارتی و مدیریتی.

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.

فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟

هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه»  دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص می‌‌‌کند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری می‌توانید نقشه راه‌های مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.

هم‌چنین در صفحه‌های دوره MBA و توسعه فردی می‌توانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.

هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟

شما می‌توانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.

اعتبار را می‌توانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیم‌سال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.

آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که می‌توانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.

هم‌چنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آن‌ها را می‌توانید در فروشگاه متمم ببینید.

با متمم همراه شوید

آیا می‌دانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور می‌توانید به جمع متممی‌ها بپیوندید؟

سرفصل‌ها  ثبت‌نام  تجربهٔ متممی‌ها

۱۱ نظر برای معرفی کتاب خود نوشتن | کتابی درباره نویسندگی از احمد اخوت

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : فاطمه بهرامی

    در فصل میز تحریر من، روایت استیون کینگ از یک روز کاری اش، در عین سادگی بسیار جذاب است:

     

    بسیار خوب. ساعت نه صبح است. اینجا نشسته ام پشت میز تحریرم. حالا تنها کاری که باید بکنم این است که شروع کنم به نوشتن. اما ساعت ها می گذرد بی اینکه بتوانم حتی یک کلمه هم بنویسم. چای درست می کنم. منظورم این است که تمام روز این کار را می کنم. همین طور ورزش. این کار هر روزه ام است. در آن زمان قدیم مدادهایم را نیز تیز می کردم، در دورانی که نویسنده ها برای نوشتن مدادهایشان را تیز می کردند. تقریبا هر روز داستان از همین قرار است. ساعت چهار و نیم می شود و یواش یواش وحشتم می گیرد. به فنری جمع شده می مانم. واقعا احساس بدبختی می کنم. منظورم این است که اگر همین طور جلو بروم تمام روزم را از دست می دهم. هیچی، امروز تلف شد. ساعت پنج شروع می کنم به نوشتن. ساعت هفت. می روم خانه. این بارها و بارها و بارها اتفاق افتاده. خب حتما می پرسید پس چرا نمی روم کارمند بانک شوم و عصر ساعت پنج بیایم بنشینم پشت میز بنویسم؟ به این دلیل که برای نوشتن این دو ساعت به آن هفت ساعت پرسه زنی نیاز دارم. من چندان آدم با انضباطی نیستم. صبح ها از من نوشته ای بیرون نمی آید. فقط سعی می کنم بنویسم.

  1. پردیس میرزایی گفت: (عضو ویژه)

    بخش آخری که از کتاب خود نوشتن در باره صحبت با آقای دولت آبادی بود من را به یاد شعری از استاد شهریار انداخت؛ زمانی که به بازدید خانه ایشان در تبریز رفتم این شعر را روی دیوار خانه اشان دیدم:
    چه اصراری که اسرارم بدانی
    اگر سر است، پرسیدن ندارد
    مرا بگذار و شعرم خوان که شاعر
    شنیدن دارد و دیدن ندارد

  2. پردیس میرزایی گفت: (عضو ویژه)

    بسیار مشتاق خواندن کتاب شدم آنجا که در توصیف کتاب گفته است:
    در کتاب خود نوشتن، زوایایی از نوشتن را می‌بینید که شاید پیش از این به آن‌ها فکر نکرده باشید و اگر هم فکر کرده‌اید، شاید ندیده باشید که نویسنده‌ای درباره‌شان بنویسد. از گذاشتن قلم بر کاغذ تا صحنه‌های مختلف نوشتن و شیوهٔ نشستن و ایستادن نویسنده‌ها….
    گاهی که اشعار شاعران بزرگ را می خوانم یا کتابی معروف را می خوانم، با خودم فکر میکنم که این شاعر یا نویسنده وقتی این مفهوم در ذهنش جاری شد که برای ما به این شکل بیان کند، چه احوالاتی داشت؟

    وقتی شکسپیر برای اولین بار روی نوشت: بودن یا نبودن مسئله این است؟ شب بوده است یا روز؟

    یا وقتی تولستوی جنگ و صلح را می نوشت چه زمانی نوشته هایش را رها می کرد و به خواب می رفت؟

    شاید کتاب خود نوشتن جواب این سوال ها را نداشته باشد، اما اینکه بدانم کسی به این موضوع توجه و اشاره ای کرده است برایم جالب است.

  3. محسن شیروانی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    “دلبستگیِ کتابی”
     
    نام جدیدترین کتاب احمد اخوت هست که طی چند ماه آینده توسط “نشر گمان” منتشر خواهد شد.
    شنیدن خبرِ چاپِ این کتاب، خیلی خوشحالم کرد و اون قدر شوق داشتم که گفتم بیام اینجا بنویسم این خبر رو.
     
    واقعاٌ که زندگی احمد اخوت با کتاب و نوشتن، عجین شده است.

  4. نوروز فکور گفت: (عضو ویژه)

    درست یادم نیست اما شاید سه ماه قبل بود که رفتم میدان انقلاب این کتاب را بخرم. انتشارات مهربان کتاب را دیدم و بدو دلیل از خرید منصرف شدم؛ چیزی‌که حالا پشیمانم. اول اینکه قیمت کتاب زیاد بود. دوم هم حجم کتاب بود که فکر نمی‌کردم به آن حجم باشد. با شک و تردید مغازه را ترک کردم و کتاب را نخریدم.

    نوشتن در ذهن از [معرفی کتاب «خودِ نوشتن» | یک زندگی که در نوشتن خلاصه می‌شود]

    «ذهن‌نویسی سه شکل عمده دارد: گفتگوی درونی، جریان سیال ذهن و نوشتن در ذهن. در ذهن‌نویسی نویسنده با این معضل روبروست که چگونه می‌شود ذهنیت یک شخصیت داستانی را بیان کرد. اینکه نویسنده چقدر به فکر شخص داستانی نزدیک می‌شود.

    یک نوع از ذهن‌نویسی هم هست که (شکل کامل جریان سیال ذهن) که افکار شخصیت را آنطور که عیناً در ذهنش می‌گذرد (نه دستکاری و مرتب شده، منسجم و پشت سرهم بدون گسیختگی) بیاوریم.

    از خوبی‌های ذهن‌نویسی این است که هر جایی می‌شود در ذهن نوشت. اما ذهن‌نویس (برخلاف عینی‌نویس که دست و قلمش راهنمای مسیر ذهنی او هستند و هدایتش می‌کنند) باید بدون هیچ راهنما، آن هم در شب تاریک ذهن حرکت کند.»

    مثال‌ها و نمونه‌های موجود در این فصل به ملموس شدن معنای ذهن‌نویسی بسیار کمک می‌کنند.

  5. rasoul گفت:

    سلام
    نکاتی برای من جالب توجه بود من جمله ارزش نوشتن، نویسنده و ساعت کار نویسنده. هر چند که نویسندگان لزوما سحرخیز نبوده اند. اما فکر می کنم بلا استثنا نویسندگان با سطل پر از کاغذ ( نتوانستم کلمه آشغال را اضافه کنم) و کاغذهای مچاله همزیستی داشته اند.

    یکی از نقاط برجسته مطلب، این جمله بود که با یک دست چند هزار صفحه می توان نوشت؟ گویا یک شاخص برای ارزش گذاری یک دست است. این دستی که کارهای زیادی به قول جویس انجام می دهد، می‌تواند هزاران صفحه با ارزش را خلق کند و ذهن های زیادی را روشن کند.

    چشم‌ها هم. آیا چشم ها ارزش خواندن ندارند؟ دیدن صحنه های بی ارزش و ضد ارزش. مگر صفحه‌های مجازی ارزش دارد مخصوصا وقتی کار با ارزشی نکرده باشی. به هیچ مفروش، چیز با ارزش را!

    یاد دیالوگ جوکر افتادم که میگه اگر چیزی برای فروختن داری، آن را مفت نده!

    فهرست کتاب هم ارزشمند بود.
    با تشکر از متمم

  6. سجاد رحیمی مدیسه گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۵ درس)

    من این کتاب رو سال گذشته مطالعه کردم.

    حلقه مفقوده این کتاب به نظر بنده، نبود نگاه تجاری و درآمدزایی در داستان نوشتن هست.

    نویسندگی درآمدزا رویکردی هست که در عمدۀ کتاب ها و حتی آموزش‌های نویسندگی نیست.

    آسیبی که عمدۀ هنرمندان از جمله نویسنده‌ها در همۀ روزگاران خورده‌اند، عدم نگاهشان به مسائل مالی و اقتصادی هست؛ و بعضاً این رویکرد را با افتخار ازش یاد می‌کنند؛ حتی اگر در اوج فقر و مفلس بودن باشند؛ و معمولاً گلایه دارند که جامعه قدر هنر را نمی‌داند!

    چرا! جامعه قدر هنر را می‌داند؛ اما در مسیری که برای دغدغه و مشکلاتش باشد و نه صرفاً یک دل‌خوشی موقت.

    این کتاب بسیار عالیه برای آشتی با نویسندگی؛ اما نوشتن خالی به تنهایی به تجربه بنده مقصد نیست و اول یک مسیر هست که اگر به تعالی نرسه، در بسیاری موارد، افراد رو از اولویت های مهم‌تر زندگی دور می‌کنه؛ حتی نیازهای ابتدایی و حیاتی یک نویسنده.

    • محمد خدادادی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۳ درس)

      این دیدگاه شما ، بدترین مطلبی بود که تاکنون در متمم خوانده ام.

      مدتی پیش ، نام شما در متمم دانشجوی همیشگی مدیریت بود.با مراجعه به صفحه شخصی شما در متمم وارد وب سایت شخصی شما شدم.

      در آنجا خودتان را یک نویسنده بالفطره معرفی کرده بودید ؛ فکر نمی کنم حتی مشاهیر و نویسندگان بزرگ دنیا هم چنین ادعایی درباره خودشان داشته باشند.

      خود بزرگ بینی زیادی در دیدگاه های شما هست. مثل این دیدگاه که در آن ابراز امیدواری کرده اید که دوستان متممی آن دانش شما را به یادگار داشته باشند.

      هنرمندان بسیار زیادی به دلایل مختلف در دورانِ حیات خود ، توجهی ندیده اند. مثل ون گوگ ، خالق نقاشی های گرانی که در فقر ، انزوا و بیماری زندگی کرد.اما طبق دیدگاه شما دلیل اینکه توجهی ندیده اند آن است است که برای دغدغه و مشکلاتشان تلاشی نکرده اند و به دنبال یک دل خوشی موقت بوده اند. حدس میزنم افرادی مثل ون گوگ حتی با دل خوش هم ، زنده نبوده اند.

      در درس ارزش آفرینی جمله بسیار زیبایی نقل شده :
      هنوز در بسیاری از دوره‌های آموزشی مدیریتی، توضیح داده می‌شود که این دوره‌ها باید شرکت‌کنندگان را موفق و یا ثروتمند کنند و کمتر بر این نکته تاکید می‌شود که هدف اصلی این دوره‌ها، بهبود توانمندی ارزش آفرینی است.
      اگر هم موفقیت یا ثروتی در کار باشد، محصول جانبی این ارزش آفرینی خواهد بود.
      جمله ای از گیلی بولتون که در درس های بعدی هم آمده است به خوبی نشان می دهد که خودِ نوشتن ، لذت بخش است :
       اوج لذت نوشتن، در نوشتنِ غیرضروری است. ما در بیشتر مواقع، نوشتن را از سر اجبار انجام می‌دهیم: نوشتن یک نامه‌ی اداری، نوشتن یک گزارش برای مقام بالاتر و یا شرح یک رویداد برای یک دوست. کمتر پیش می‌آید که نوشتن را به خاطرِ خودِ نوشتن انجام دهیم و لذت عمیق این کار را تجربه کنیم.

  7. دیروز اول صبح رفته بودم کتابخانه آستان قدس رضوی واقع در داخل حرم امام رضا (ع). چندتا کتاب امانت گرفته بودم که به کتابخانه برگردوندم. بین قفسه های کتاب کتابخانه گشتم و چندتا کتاب رو برداشتم  و امانت گرفتم. یکی از کتاب ها، همین کتاب «خود نوشتن» بود.
    در چند سال اخیر چند تا کتاب خوندم که از جنبه های مختلف به نوشتن ارتباط داشتند. فهرست برخی از این کتاب ها رو اینجا مینویسم:
    – نون نوشتن (محمود دولت آبادی)
    – نکته های ویرایش (علی صلح جو)
    – اندر آداب نوشتن (جعفر مدرس صادقی)
    – کتاب پژوهی (محمد اسفندیاری)
    – کتاب کار نگارش و انشا (حسن ذوالفقاری)
    – پایه گذاران نثر جدید فارسی (حسن کامشاد)
    – از کاروان حله؛ دیداری با نثر معاصر فارسی (داریوش صبور)
    – با چراغ و آینه (دکتر شفیعی کدکنی)
    – گشودن رمان (حسین پاینده)
    – گفتگو با نجف دریابندری (ناصر حریری)
    – حدیث نفس (حسن کامشاد)
    – سواد روایت (اچ پورتر ابوت – نشر اطراف)
    الان هم از بین کتاب های توی قفسه کتاب روبروی خودم، چند تا از کتاب ها مربوط به نوشتن هست.

    به نظرم نوشتن نعمت و موهبتی الهی است برای اهل قلم. ما هم میتونیم با قدر دانستن کتاب های خوب، کیفیت زندگی مون رو بهتر کنیم. نوشتن به بهتر دیدن، بهتر فهمیدن و منظم تر فکر کردن کمک میکنه. از طرفی یک راه برای یادگیری بهتر دیدن و بهتر فکر کردن، خواندن متن ها و کتاب های خوبه.
    پینوشت شخصی: برای من تجربه حضور در بعضی مکان ها و درک بعضی زمان ها حس و حال متفاوتی رو برام ایجاد می کنه که گویی حسی فرازمانی و فرامکانی است. مثلا تجربه حضور بین قفسه های کتاب در کتابخانه یا تجربه حضور در صحن ها و رواق های حرم امام رضا.
    بعضی وقت ها آرزو می کنم ای کاش دغدغه ها و مشکلات کمتر بود تا میتونستم بیشتر و عمیق تر با کتاب ها انس می گرفتم.

  8. محمدرضا رضائی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۲ درس)

    اجازه میخوام خاطره ای مرتبط با نوشتن رو اینجا عرض کنم. 

    * پسرم، کلاس چهارم است و دو سه روز قبل می خواست اولین انشایش را بنویسد. خیلی ذوق داشت و در عین حال، یک جور حالت ترس و استرس که انشا چطوریه و آیا میتونه بنویسه؟

    این قسمتی از دیالوگ من با پسرم هستش:

    "گفتم‌: معلمتون گفته چطور بنویسید؟

    گفت: بله، گفتش که سه تا چیز رو باید مواظب باشین وگرنه انشاتون قبول نیس، ۱٫خوش خط باشه، ۲٫ بیشتر از ۱۰ خط باشه و ۳٫ علائم نگارشی رو گذاشته باشین.

    گفتم: اینا خوبه و لازمه، اما معلمتون اصلا گفت که چطور بنویسین؟

    گفت: نه!

    [یادم بود که قبلاً در کتاب فارسی سال سوم، پاراگراف نویسی (به قول خودشون بندنویسی) رو با بچه ها کار کردن]

    گفتم: خب شما که بلدین یه پاراگراف درباره‌ی یه موضوع بنویسین.

    گفت: بند، آره.

    گفتم: آره، دو، سه تا بند مربوط به هم درباره موضوع انشات بنویس، میشه انشا.

    [فکر می کنم کمی از استرس و ترسش کم شد] 

    [یاد سختی نوشتن پایان نامه ام افتادم و حرف استادم که می گفت کاغذ بردار و فقط شروع به نوشتن کن و من تو دلم می گفتم خب همین شروعش سخته ] 

    [می خواست مستقیم تو دفتر انشا بنویسه] 

    گفتم: اول تو یه برگ چک نویس (چرک نویس) بنویس، شاید یه جا رو بخوای خط بزنی، جمله ها رو پس و پیش کنی، دفترت خط خطی و کثیف نشه! "

    خلاصه، تو چرک نویس نوشت و انتظار نداشتم اینقدر خوب بنویسه، کلی تشویقش کردم و یکی دو جمله اش رو گفتم جابجا کنه تا متنش منظم تر بشه، اصلاحش کرد و بعد پاک نویس کرد. 

    فکر میکنم از چک نویس نوشتنش راضی و خوشحال بود و کلا تجربه مثبت و خوبی از نوشتن اولین انشا پیدا کرد. 

     

     

  9. فاطمه بهرامی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۳ درس)

    در فصل میز تحریر من، روایت استیون کینگ از یک روز کاری اش، در عین سادگی بسیار جذاب است:

     

    بسیار خوب. ساعت نه صبح است. اینجا نشسته ام پشت میز تحریرم. حالا تنها کاری که باید بکنم این است که شروع کنم به نوشتن. اما ساعت ها می گذرد بی اینکه بتوانم حتی یک کلمه هم بنویسم. چای درست می کنم. منظورم این است که تمام روز این کار را می کنم. همین طور ورزش. این کار هر روزه ام است. در آن زمان قدیم مدادهایم را نیز تیز می کردم، در دورانی که نویسنده ها برای نوشتن مدادهایشان را تیز می کردند. تقریبا هر روز داستان از همین قرار است. ساعت چهار و نیم می شود و یواش یواش وحشتم می گیرد. به فنری جمع شده می مانم. واقعا احساس بدبختی می کنم. منظورم این است که اگر همین طور جلو بروم تمام روزم را از دست می دهم. هیچی، امروز تلف شد. ساعت پنج شروع می کنم به نوشتن. ساعت هفت. می روم خانه. این بارها و بارها و بارها اتفاق افتاده. خب حتما می پرسید پس چرا نمی روم کارمند بانک شوم و عصر ساعت پنج بیایم بنشینم پشت میز بنویسم؟ به این دلیل که برای نوشتن این دو ساعت به آن هفت ساعت پرسه زنی نیاز دارم. من چندان آدم با انضباطی نیستم. صبح ها از من نوشته ای بیرون نمی آید. فقط سعی می کنم بنویسم.

  10. محمد وحیدطاری گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۵ درس)

    یه اتفاقی جالبی که «پاراگراف فارسی» متمم برای من داره اینه که حتی بعد از خوندن یه سری از کتابا، وقتی به پاراگراف فارسی سر می‌زنم، دوباره شوقِ خوندن اون کتاب در من زنده میشه و میرم یا کل کتاب یا بخش‌هایی ازش رو دوباره می‌خونم.
    نگاه پاراگراف فارسی به کتاب‌ها شاید در نگاه اول چیزی از جنس مرور کتاب (Book Review) باشه، اما گاهی اوقات برای من از جنس مرور کتابه (Reading Again) و این دوباره‌خوانی‌ها رو خیلی دوست دارم.