Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


معرفی کتاب خود نوشتن | کتابی درباره نویسندگی از احمد اخوت


کتاب خود نوشتن

احمد اخوت متولد ۱۳۳۰ اکنون هشتمین دههٔ زندگی خود را می‌گذراند.

اخوت در دانشگاه تهران درس جامعه‌شناسی خوانده و تحصیلات عالی خود را در دانشگاه‌های تگزاس و ایندیانا در رشته‌های آموزش زبان و نشانه‌شناسی ادبیات ادامه داده است (+/+). بر اساس اعلام ایسنا در سال ۹۱، زمانی که هنوز بسیاری از آثار جدید او منتشر نشده بود، آثار او از سی جلد بیشتر بوده‌اند (+). آثاری چنان متنوع که باعث شده او را با عناوین داستان‌نویس، داستان‌شناس، مترجم، زبان‌شناس و منتقد ادبی توصیف کنند.

اخوت عاشق نوشتن و نویسندگی است. این را در سطر‌سطر نوشته‌هایش می‌توان دید و حس کرد. نه فقط نوشتن داستان و ترجمهٔ آثار دیگران، که نوشتن دربارهٔ نوشتن. همان چیزی که باعث شده کتاب خودِ نوشتن را تألیف کند.

عکس احمد اخوت

احمد اخوت – عکاس کاوه کوثری

خود نوشتن – چنان‌که خودش در مورد نوشته‌اش می‌گوید – حداقل دو وجه دارد. یک وجه، زندگی کسانی است که هویت خود را در نوشتن می‌یابند. همهٔ کسانی که قلم در دست دارند و زندگی‌شان از نوشتن می‌گذرد. وجه دیگر، ادبیّتِ ادبیات ( literariness) است: «این‌که چه ویژگی‌هایی یک متن ادبی را از دیگر متون متمایز می‌کند و مشخصات این ادبیّت چیست؟»

اخوت در خود نوشتن به هر دو جنبه پرداخته است: «به روزگار نویسنده‌ای که می‌خواهد بنویسد. پیوسته بنویسد تا قلمش خشک نشود و همیشه دستش گرم باشد…»

در کتاب خود نوشتن، زوایایی از نوشتن را می‌بینید که شاید پیش از این به آن‌ها فکر نکرده باشید و اگر هم فکر کرده‌اید، شاید ندیده باشید که نویسنده‌ای درباره‌شان بنویسد. از گذاشتن قلم بر کاغذ تا صحنه‌های مختلف نوشتن و شیوهٔ نشستن و ایستادن نویسنده‌ها. از نوشتن در ذهن تا دست‌های نویسنده. از کتابچه‌ای که نویسنده همراه خود دارد تا اضطرابی که در مسیر انتشار تحمل می‌کند. از حاشیه‌نویسی تا نوشتن به اسم دیگری (با اسم مستعار).

کسی که حتی اندکی شوق نوشتن دارد، احتمالاً با خواندن خود نوشتن، آتش این شوق را برافروخته‌تر خواهد یافت و قلم (یا صفحهٔ کلید) را با لذتی بیشتر در دست (یا زیر دست) خواهد فشرد.

کتاب درباره نویسندگی

با این مقدمه، این بار در پاراگراف فارسی متمم به سراغ کتاب خود نوشتن می‌رویم و چند بند از آن را می‌خوانیم:

از فصل «جایی که می‌نویسم»

احمد محمودِ نویسنده دیگر پشت میز تحریرش حضور ندارد. امّا میزش به زندگی خود ادامه می‌دهد. همین‌طور اتاق کارش.

اینجا همه‌چیز در همان دوازدهم مهرماه سال هشتاد‌و‌یک متوقف شده، منجمد شده. تجسمی از اتاق خانم هاویشام. یک رادیوی ترانزیستوری. کلی قاب عکس. عکس ابراهیم یونسی و احمد محمود در حال حرف زدن. پروانهٔ مسافرت محمود مال روزهای تبعیدش. برای جابه‌جایی باید پروانه‌اش را نشان می‌داد.

میز بزرگی با پایه‌های کوتاه کنار اتاق. «روی این میز هم می‌نوشت.» پاک‌کنی بزرگ و خاکستری‌رنگ را با چسب روی میز چسبانده‌اند. «دلم نمی‌آید جای چیزی در اتاق عوض شود، حتی به ظرف شکلات‌خوری‌اش هم چسب زده‌ام. دمپایی‌هایش را زیر میز گذاشته‌ام.»

دو تا عینک روی میز نویسنده، یکی‌اش همان که همیشه به چشم می‌زد، یکی هم عینک خواندن. دوازده مداد نویسنده. همه سرتراشیده و منتظر او تا با آنها بنویسد.

نوشتن سر ساعت هفت‌و‌نیم صبح شروع می‌شود. کار نویسنده تعطیل‌بردار نیست.

از فصل «دست‌های نویسنده»

سال‌ها قبل به دختر دانشجویی برخوردم که منشی غزالهٔ علیزاده بود. دختر دانشگاه تهران می‌رفت و برای گذران زندگی برای خانم علیزاده می‌نوشت.

او جزو معدود کسانی بود که توانست با خانم نویسنده کنار بیاید و مطابق میل و سلیقه‌اش عمل کند. چشم‌ها و دست‌های علیزاده مشکلی نداشت امّا ترجیح می‌داد منشی به‌جایش بنویسد. احتمالاً از نوشتن (به‌خصوص کاغذ سفید) هراس داشت. شاید هم دلایل دیگری داشت.

خانم منشی ناخواسته چند صحنه از کارش را برایم تعریف کرد. گفت خانم علیزاده دراز می‌کشند روی کاناپه و شروع می‌کنند به داستان گفتن: من باید روی صندلی پشت سرشان بنشینم. نباید سرفه و یا عطسه بکنم. حرف نباید بزنم. فقط بنویسم. کمی که می‌نویسم می‌گویند:‌ بخوان! می‌خوانم. می‌گویند: همه‌شان را خط بزن!‌ بلند می‌شوند توی اتاق راه می‌روند و دیکته می‌کنند. گاهی می‌شود یک ساعت می‌گویند و من می‌نویسم. بعد می‌گیرند نوشته‌ها را می‌خوانند. اغلب همه‌شان را پاره می‌کنند. می‌گویند برای امروز دیگر بس است. کلی حرصم می‌گیرد […].

دختر داشت راحت همه‌چیز را تعریف می‌کرد. من ذوق‌زده اشتباه کردم. پریدم وسط حرف‌هایش که اینها را بنویس. چیزهای خیلی جالبی است. دختر فوراً انگار فهمید چه کرده. خودش را جمع کرد و دیگر حتی یک کلمه هم دربارهٔ خانم علیزاده حرف نزد.

از فصل «دست‌های نویسنده» 

[مهدی سحابی] با این دست‌ها چند هزار صفحه نوشت؟ یک دست چقدر می‌تواند بنویسد؟ او با همین دست‌ها و قلم و کاغذ می‌نوشت. کامپیوتر داشت (حالا در خانه‌اش خاموش روی میز تحریر است) امّا از آن برای پخش موسیقی، بیشتر بتهوون و تام ویتس استفاده می‌کرد.

کاش می‌شد موزه‌ای از دست‌های هنرمندان کشورمان برپا می‌کردیم: دست‌های هدایت، دست‌های ساعدی، دست‌های گلشیری و حقوقی (که دست‌کم در بایگانی ذهن من زنده‌اند و جایشان محفوظ است)، دست‌های دولت‌آبادی (که از بس نوشتند دیگر راحت نمی‌توانند بنویسند). کسی می‌گفت این‌ها را باید بوسید. دستی که اولیس را نوشت. دستی که کلیدر را نوشت. بماند که همیشه این کار ممکن نیست و تا بخواهید عذر و بهانه می‌آورند. این یک نمونه‌اش:

روزی مردی جوان در زوریخ پیش جویس رفت و گفت اجازه می‌دهید من این دست‌تان را ببوسم که اولیس را نوشت؟ جویس بلافاصله جواب داد: خیر لازم نکرده. جوان، این دست به‌جز نوشتن اولیس کارهای دیگر هم کرده است!

از فصل «سطل کاغذهای باطلهٔ نویسنده» 

آیزاک باشویس سینگر می‌گوید بهترین دوست نویسنده سطل آشغال است. یعنی نویسنده نباید از خط‌زدن و پاره‌کردن دست‌نوشت‌هایش بترسد. مچاله کردن که ترس ندارد! هرچند همه‌جا این جمله را از سینگر نقل می‌کنند امّا هیچ‌کس نمی‌گوید کجا این حرف را زده و راستش من جایی ندیدم او چنین چیزی گفته باشد (که این البته ناقض گفتهٔ دیگران نیست).

خانم اتوود (در رمان آدمکش کور) گفت درجهٔ خوبی و بدی یک اثر را از میزان کاغذ مچاله‌اش توی سطل نویسنده بفهمید. هرچه بیشتر، بهتر.

خلاصه مشخصات کتاب خود نوشتن

عنوان خود نوشتن
نویسنده احمد اخوت
ناشر جهان کتاب
تعداد صفحات ۵۱۴
دیگر کتاب‌های نویسنده نقش هایی به یاد (گذری بر ادبیات خاطره نویسی)
دسته‌بندی کتاب پاراگراف فارسی | کتابخوانی | کتاب درباره کتاب
شابک ۹۷۸۶۰۰۸۹۶۷۳۲۳
فهرست مطالب کتاب پیش‌درآمد
خودِ نوشتن (گابریل گارسیا مارکز)
سنگ سنگ است
گذاشتن قلم بر کاغذ
صحنه‌های نوشتن
زمان امضای نوشته
حذف‌ها و نانوشته‌ها
جایی که می‌نویسم
میز تحریر من
نوشتن در ذهن
نوشتن در راه
دست‌های نویسنده
کتابچهٔ نویسنده
افق‌های نویسنده
سطل کاغذهای باطلهٔ نویسنده
برای تکه‌ای نان
در ستایش تکثیر
اضطراب انتشار
به اسم دیگری
حاشیه‌نویسی
بازده نزولی متن
پسامرگی

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

از میان درس‌هایی که در فهرست بالا آمده است، درس‌های زیر از جمله پرطرفدارترین‌ موضوعات هستند:

دوره MBA  |  مذاکره  |  کوچینگ  |  توسعه فردی

فنون مذاکره  |  تصمیم گیری  |  مشاوره مدیریت

تحلیل رفتار متقابل  |  تسلط کلامی  |  افزایش عزت نفس

چگونه شاد باشیم  |  هوش هیجانی  |  رابطه عاطفی

خودشناسی  |  شخصیت شناسی  |  پرورش کودکان هوشمندتر

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند:

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    حسن پیوسته گر ، سید حمید رضا صحفی ، حسن اسمعیلی ، محمد جواد کتانی ، مهدی پورحسین

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری چالش نوشتن به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه چالش نوشتن
 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۷ نظر برای معرفی کتاب خود نوشتن | کتابی درباره نویسندگی از احمد اخوت

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : فاطمه بهرامی

    در فصل میز تحریر من، روایت استیون کینگ از یک روز کاری اش، در عین سادگی بسیار جذاب است:

     

    بسیار خوب. ساعت نه صبح است. اینجا نشسته ام پشت میز تحریرم. حالا تنها کاری که باید بکنم این است که شروع کنم به نوشتن. اما ساعت ها می گذرد بی اینکه بتوانم حتی یک کلمه هم بنویسم. چای درست می کنم. منظورم این است که تمام روز این کار را می کنم. همین طور ورزش. این کار هر روزه ام است. در آن زمان قدیم مدادهایم را نیز تیز می کردم، در دورانی که نویسنده ها برای نوشتن مدادهایشان را تیز می کردند. تقریبا هر روز داستان از همین قرار است. ساعت چهار و نیم می شود و یواش یواش وحشتم می گیرد. به فنری جمع شده می مانم. واقعا احساس بدبختی می کنم. منظورم این است که اگر همین طور جلو بروم تمام روزم را از دست می دهم. هیچی، امروز تلف شد. ساعت پنج شروع می کنم به نوشتن. ساعت هفت. می روم خانه. این بارها و بارها و بارها اتفاق افتاده. خب حتما می پرسید پس چرا نمی روم کارمند بانک شوم و عصر ساعت پنج بیایم بنشینم پشت میز بنویسم؟ به این دلیل که برای نوشتن این دو ساعت به آن هفت ساعت پرسه زنی نیاز دارم. من چندان آدم با انضباطی نیستم. صبح ها از من نوشته ای بیرون نمی آید. فقط سعی می کنم بنویسم.

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .