دوپامین چیست؟ درباره متهم اصلی پرونده لذت و اعتیاد!
دوپامین (Dopamine) را میتوان مشهورترین ساکن سرزمین مغز دانست.
با وجودی که انواع مولکولها و مواد شیمیایی در مغز ما به فرایند اندیشیدن و تحلیل کردن و کنترل بدن کمک میکنند، اما در میان آنها، کمتر مادهای به اندازهی دوپامین شهرت به دست آورده است.
اگر چه گاهی در گفتگوها و متنهای عمومی، دوپامین به عنوان عامل شیمیایی مرتبط با لذت و اعتیاد شناخته میشود، اما کارکرد دوپامین، بسیار فراتر از اینها است.
دوپامین کارکردهای متعددی دارد که کمک به کنترل حرکت و کنترل توجه، خواب، حافظه ، تأثیرگذاری بر خُلق و پیش بینی لذت، تنها چند نمونه از آنهاست.
واضح است که صحبت در مورد پیامرسانهای عصبی و به طور خاص دوپامین فراتر از قلمرو آموزشی ما در بحثهای توسعه فردی است.
اما از آنجا که حتی در متنهای عمومی و مقالات غیرتخصصی هم در موضوعاتی مانند زندگی شاد، انگیزش، هدف گذاری و اعتیادهای رفتاری به دوپامین اشاره میشود، مناسب است در حد یک مطلب مختصر به این پیامرسان عصبی بپردازیم.
دوپامین یک پیام رسان عصبی است
دوپامین در دستهی نوروترنسمیترها (Neurotransmitter) یا پیامرسانهای عصبی قرار میگیرد. بنابراین قبل از پرداختن به دوپامین، لازم است پیامرسان عصبی را در چند جمله تعریف کنیم:
به ساختاری که میان دو سلول عصبی شکل میگیرد و اجازه میدهد یک سیگنال (پیام) از نورون مبداء به نورون مجاور (مقصد) برسد، سیناپس یا اتصال سیناپسی (Synaptic Connection) گفته میشود.
سیگنالها در اتصالهای سیناپسی دو نوع هستند: الکتریکی و شیمیایی.
در شرایطی که سیگنالها به شکل شیمیایی منتقل میشوند، به مولکولی که پیام را منتقل میکند نوروترنسمیتر یا پیام رسان عصبی گفته میشود.
دوپامین یکی از این نوروترنسمیترها است.
همهی نورونهای مغز نمیتوانند نوروترنسمیتر دوپامین را تولید کنند. برآورد میشود که فقط حدود ۱٪ از نورونهای مغز از توانایی تولید دوپامین برخوردار باشند. با این حال، این پیامرسان عصبی نقش مهمی در کارکردهای مختلف مغز ایفا میکند.
فعالیتها و کارکردهای دوپامین هنوز به صورت کامل برای ما شناختهشده نیست. اما در همین حد فعلی هم، کارکردهای بسیار متنوعی از این نوروترنسمیتر شناخته شده است. در حدی که هندبوکهای چندصد صفحهای برای معرفی و شرح کارکردهای آن تألیف و تدوین شده است (+/+).
موشی که نمیتواند اهرم را فشار ندهد
در دههی پنجاه میلادی، دو نفر به نامهای پیتر میلنر (Peter Milner) و جیمز اولدز (James Olds) از دانشگاه مکگیل، در حالی که مشغول مطالعه روی سیکل خواب و بیداری موشها بودند، به دستاوردی رسیدند که یک تحول در نورولوژی محسوب میشد.
این محققان الکترودی را در مغز یک موش فرو کرده بودند و موش در یک جعبه حرکت میکرد.
هر بار که موش به یک گوشهی مشخص (مثلاً گوشهی A) میرسید آنها به وسیلهی الکترود مغز موش را تحریک میکردند. پس از مدتی متوجه شدند موش علاقهی زیادی دارد که مدام به آن گوشه سر بزند.
آنها در قدم بعدی، اهرمی درست کردند که موش بتواند آن را حرکت دهد و به این وسیله خودش به همان قسمت مغزش شوک وارد کند.
موشها در این حالت گاهی تا ۷۰۰۰ مرتبه در یک ساعت، اهرم را فشار میدادند (+/+).
به نظر میرسید که مرکز لذت در مغز کشف شده است. مرکزی که وقتی تحریک میشود به این معناست که مغز از انجام یک فعالیت لذت میبرد.
ناحیهای که آنها الکترود را در آن قرار دادند، نزدیک به ساقهی مغز است و امروزه به نام تگمنتوم شکمی یا VTA (مخفف Ventral Tegmental Area) شناخته میشود.
البته طبیعتاً VTA ایجاد نشده تا ما هر زمان دلمان خواست، با الکترود آن را فعال کنیم. بنابراین سوال «طبیعیتر» این است که این بخش از مغز در حالت عادی چه میکند و چه رابطهای با احساس لذت دارد؟
در همان دهه، توسط فردی به نام کارلسون (Carlsson)، دوپامین به عنوان یک پیامرسان عصبی شناخته شد و مشخص شد که نورونهای VTA میتوانند این پیامرسان را تولید کرده و به این وسیله بخشهای دیگر مغز را تحریک کنند.
رابطهی دوپامین و لذت
امروز میدانیم که بسیاری از رفتارها و تجربههای لذتآفرین، تولید دوپامین را افزایش میدهند (+):
- مصرف کوکائین، هروئین و الکل
- تجربهی رابطهی جنسی
- شنیدن موزیک مورد علاقه
- همکاری و تعاملات سازندهی جمعی
- تنبیه کسی که اصول و اخلاق را در مورد ما رعایت نکرده
- شکستخوردن یا بدبختشدن کسی که از ما موفقتر بوده (شادن فرویده)
به همین علت است که در ادبیات عامه، دوپامین با لذت بردن مترادف شده و آن را به عنوان مادهی لذتآفرین مغز انسان شناختهاند.
دسترسی کامل به مجموعه درسهای انگیزه و انگیزش، برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.
همچنین با فعال کردن اشتراک ویژه به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنید که میتوانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:
البته اگر انگیزش و هیجان برایتان جذاب است، شاید بهتر باشد از میان درسها و مطالب مطرح شده، ابتدا مطالعهی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری انگیزش-و-هیجان به شما پیشنهاد میکند:
- مدیریت انگیزه چیست؟ انگیزش و هیجان، چگونه زندگی ما را میسازند؟
- برنامه ریزی برای برنامه ریزی (Plan to Plan)
- علف های هرز در زمین برنامه ریزی شما
- برنامه ریزی و چالش اقدامهای رها شده و ناتمام
- مانع اصلی در رسیدن به خواسته ها
- نقش «طرح جایگزین یا Plan B» در برنامه ریزی
- تنبیه خود | آیا شما هم گاهی خودتان را تنبیه و مجازات میکنید؟
- رفتارشناسی | رفتارگرایی در روانشناسی | روانشناسی رفتارگرا
- شرطی سازی کلاسیک – هنوز هم باید آن را جدی بگیریم
- تقویت مثبت و مثالهای آن
- تقویت منفی و مثالهای آن
- انگیزه و بی انگیزگی در نگاه رفتارگراها چگونه تعریف میشود؟
- دوپامین چیست؟ درباره متهم اصلی پرونده لذت و اعتیاد!
- افسانه سیزیف | بی انگیزگی ناشی از انجام کارهای پوچ
- اثر آیکیا | دلبستگی به آنچه خود ساختهایم
- معرفی ماتریس عوامل انگیزشی دیوید فوربس
- چه چیزی انگیزه سفر را ایجاد کرده است؟
- مفهوم خود و خود انگاره (Self-concept): رابطه شما با خودتان چگونه است؟
- آنچه شما دربارهی خودتان میدانید
- رابطه هویت و انگیزه
- فهرستی که میتواند به ایجاد انگیزه در شما کمک کند
- امنیت به عنوان یک انگیزه
- چرا امنیت روانی خود را از دست میدهیم؟
- امنیت روانی به عنوان یک انگیزه پایه در بازاریابی و فروش
- تبدیل انتقام و ترس به انگیزه برای موفقیت
- درباره کارهایی که دوستشان نداریم
- معرفی کتاب The Science of Why: «دانشِ چراها» یا «علم علتها»
- دیوید مک کللند – نظریه پرداز انگیزش، پیشرفت و موفقیت
- کتاب اثر مرکب | دارن هاردی | خلاصه کتاب و نقد کتاب اثر مرکب
- کتاب پاداش | کتابی دربارهی انگیزش از دن اریلی
- جان واتسون | پدر روانشناسی رفتارگرا
- آلبرت بندورا و نظریه یادگیری اجتماعی
- لئون فستینگر
- فرمول موفقیت چیست؟ افراد موفق چگونه به موفقیت میرسند؟
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : صدرا علی آبادی
یکم:
در مبحث تصمیم گیری و همین طور در سمینار انتخاب محمدرضای عزیز در مورد اعتیاد آور بودن فعالیت هایی که نتیجه های مبهمی دارند، بار ها صحبت میکنه. فکر میکنم ( در واقع حدس میزنم) یکی از دلایل اعتیاد آمیز بودن موضوعی مثل قمار نه نا معلوم بودن نتیجه اون، بلکه خوشبینی کاذب ما نسبت به بخت خودمون و اتفاقات دنیاست. در واقع قمار در جستجوی دوپامین اتفاق میفته نه جستجوی پول یا برد.
------------------------------------------------------------------------------------
دوم:
در دنیای کسب و کار های اینترنتی ( علی الخصوص بازی ها و شبکه های اجتماعی) دوپامین نقش استراتژیک قابل توجهی رو بازی میکنه.تقریبا همه موضوعات مربوط به شبکه های اجتماعی زیر مجموعه گیمفیکشن قرار میگیرند و در گیم فیکشن هم یکی از نقش های اصلی رو دوپامین بازی میکنه که قابل توجه است. در واقع هر دفعه که در جستجوی نتفیکشن نارنجی رنج اینستاگرام وارد این اپلیکیشن میشویم به دنبال دوپامین و سرخوشی موقت آن هستم. هر بار که اول صبح گوشی خود را چک میکنیم در جستچوی دوپامین هستیم و این شرطی سازی دنیای جدید است. امپراطوران دنیای تکنولوژی ( و شاید دنیای واقعی امروز) درواقع امپراطوران مغزما و عادت های آن هستند.
توصیه میکنم این مقاله نیوز ویک تحت عنوان آیا اینترنت دیوانه مان میکند؟ را بخوانید. به موضوع دوپامین هم توجه خاصی میکند. ( ترجمه موضوعی مقاله )
--------------------------------------------------------------------------------
سوم:
دکتر هلن فیشر پس از سالها تحقیقات در مورد عشق، در مورد نقش دوپامین درباره احساسات عاشقانه چنین میگوید. شدیداتوصیه میکنم یکی از دوسخنرانی وی در تد در مورد موضوع عشق و روابط عاطفی را نگاه کنید.
چهارم:
این مطالبی که اینجا مینویسم برخلاف کامنت قبل نظرات شخصی خودم است، تقریبا از جنس حکمت شخصی است و ادعایی در مورد آن ندارم:
حس میکنم با این که دوپامین یک چیز است اما این که چگونه و به چه وسیله ای ترشح میشود میتواند در حال ما تاثیرهای بسیار متفاوتی بگذارد. من این عوامل ترشح دوپامین رو به دو نوع کاذب و واقعی تقسیم کردم تو ذهنم. ( شاید به قول محمدرضا که خیلی به این نوع تقسیم بندی علاقه داره، دوپامین سفید و دوپامین سیاه) عوامل ترشح دوپامین کاذب یا سیاه، همگی با هم یک ویژگی مشترک دارند و آن هم این است که در نظام ارزشی خود فرد با احساس گناه همراه است. بذارید مثال بزنم. چرخش در شبکه های اجتماعی یا اسیر گیم فیکشن بازی هایی مثل کلش آف کلنز شدن یا حتا روی آوردن به مخدر های مصنوعی از برای تحریک مغز به ترشح دوپامین یا حتا قمار. به نظرم این دوپامین های سیاه حتا اگر ترشح هم شوند حتا در ابعاد زیاد حتا اگر شادی هم بیاورند شادی شان جنس خالصی ندارد. یکجور شادی همراه با ناخالصی و احساس گناهه . انگار که ادم خودش میدونه این سرخوشی که براش بوجود اومده داره هزینه ی زیادی بابتش میده یا یه چیزی تو این مایه ها. حداقل برای من که این شکلیه. شادی هست اما رضایت نیست.
به نظرم دوپامین های سفید هستند که میتونند همزمان برای ما شادی و رضایت خاطر رو با هم به همراه بیارند. یک ملودی زیبا. نگاه به معشوق یا پدر و مادر. دیدن نتایج تلاش ها. ورزش. کار هایی که انجام دادنش باعث بوجود اومدن حالت فلو میشه. ( این سخنرانی تد رو ببیند)
نکاتی که در کارگاه زندگی شاد گفته میشه در مورد ساختن فریم هایی مخلوط از شادی و هدفمندی شاید همه در جستجوی ترشح دوپامین سفید باشند. وگرنه دوپامین سیاه رو سال هاست دانشمند ها میدونن چطوری کاری کنند در مغز ترشح بشه و همین الان شاید کف خیابون یا قیمت ارزون مالی ( وشاید گرون معنوی) فروخته میشن.
از همه این ها که بگذریم شاید بعدا بشود در مورد دوپامین خاکستری هم صحبت کرد.
آلبرکامو یکی از آدمایی بود که خیلی آگاهانه به مسئله پوچی پرداخته، یکی از تکان دهنده ترین اظهار نظرهاش برای من این بود که جایی اشاره کرده بود آدمی که خودکشی می کنه رو میشه خیلی مداخله گرانه با تزریق یه آمپول که وضعیت هرمون هاشو بالانس کنه نجات داد!
فکرشو بکنید همه رنج و فشار و پوچی ای که ممکنه یه انسان در مقطعی از زندگی تجربه کنه روی کاغذ از بالانس نبودن چندتا هورمون می تونه ناشی شده باشه.
توی کانتکست علمی هم این اختلاف نظر بین روان پزشکی و روان درمانی وجود داره فکر می کنم و همین مباحث نرولوژی و مکانیزم ها و تکنولوژی هایی که در این زمینه کشف شده کفه رو به سمت روان پزشکی سنگین تر کرده و دایره شمول اون رو گسترش داده به نحوی که طیف گسترده تری از مسائل روانی انسان رو امروز میشه با دارو و درمان کنترل کرد.
اما به عنوان یه انسانگرا هنوز دوست دارم به این تردید دامن بزنم که شاید تفاوت این دو رویکرد از جنس تفاوت مسکن و ویتامین با دارو و درمان هست.
من هنوز دوست دارم باور کنم که راه حل درست تر و طولانی مدت تر و ریشه ای تر اون پروسه ۵ ساله روان درمانی بود که یونگ و فروید طی می کردند که در انتهای فرآیند عده زیادی از مراجعینشون تبدیل به درمانگر و مشاور می شدند حتی خودشون، یعنی در این حد به درک و شناخت از خودشون و روان انسان بصورت عام می رسیدند.
ولی خب مگه چند نفر حوصله زمان و توان پرداخت هزینه این مسیر طولانی رو دارند؟
یک نکته ای که در پادکست آقای اندرو هوبرمن (دانشیار نوروبیولوژی دانشگاه استنفورد)به اون اشاره شده اینکه وقتی ما اهمیت دوپامین را درک میکنیم اگر خطی فکر کنیم میریم سراغ کارهایی که دوپامین را افزایش بدهند که البته بد نیست به خودی خود ، اما ما باید یک مفهوم دیگری هم بهش توجه کنیم و اون تفاوت Dopamine baseوDopamine Rushهست هر چه فاصله اینها زیاد بشه ما افت انگیزه را تجربه می کنیم یعنی اگر فقط روی به Dopamine Rush بیاریم کمکی به ما نمی کنه و نتیجه از یکجایی به بعد عکس میشه(البته جزییات زیادی داره که از کجا به بعد)
فقط میخواستم بگم Dopamine Rush مستقلاً نباید ارزیابی بشه و آنچه که مهمه تفاوت سطوح پایه و اوج دوپامین هست
با سلام
بنظر من بهترین قسمت این مقاله موردی بود که به میمونها همیشه غذا داده نمیشد
۱۰ بار اهرم را فشار دادم اما ممکن است غدا نباشد، پس با حرص و ولع بیشتر اهرم را فشار میدهم، شاید بتوان این مورد را جزو تقویت مثبت به شمار آورد.
شبکات اجتماعی (بخصوص اینستاگرام) بر پایه همین اصل که برم تو اینستا ببینم کی استوری رو لایک کرده ، زمان زیادی از هر فرد میگیرند، با اینکه شاید وارد اینستا بشویم و کسی لایک نکرده باشه
به نظر من برای بررسی کارکرد دوپامین و اثرات و توانمندی های اون بد نیست در مورد معتادان به مواد مخدر تحقیق کرد.
قضیه دوپامین وقتی ترسناک میشه که یک شخصی به اسم دکتر سنا که تو اینستاگرام ترک اعتیاد درس میده میگفت معتادهای عزیز مواظب باشید مغز شما شما را گول میزنه تا دوباره اون فوران دوپامین را تجربه کنه!
در اعتیادهای سبک تر که همه ماها کم و بیش درگیرش بودیم یعنی مغز خود ما! خود ما!! را گول میزنه و بهونه ای پیدا میکنه که باز هم و باز هم روی آیکون اینستاگرام کلیک کنیم!
یه جایی تو پیچش در مورد فقر دوپامین صحبت کرد که منبع فارسی خاصی در یک سرچ ساده اولیه پیدا نکردم.
کلیت بحث اینه که چند وقت هرکاری که بهتون لذت میده را بگذارید کنار، نوشابه نخورید، با خانواده و دوستان نباشید و…. مغز دچار فقر دوپامین میشه و بعد که به زندگی عادی برمیگردید، از خش خش برگ روی زمین تا نسیم یا صحبت ساده با مادر هم لذت قابل توجهی میبرید
مغز نشانههای محیطی را به خاطر میسپارد تا دفعهی بعد، از قبل بداند که تجربهای لذتبخش در راه است….
جالبه کارمندی داشتم که به شیشه اعتیاد داشت و ترک کرده بود. ( بعدا لغزش کرد و دوباره معتاد شد چون به قول خودشون شیشه قادر بی همتاست )
جلوی این شخص اگر کسی فندک اتمی روشن میکرد کلا بهم میریخت و از اون مکان سریعا دور می شد.
بعدا فهمیدم نباید جلوی کسی که به شیشه، هروئین،… اعتیاد داشته فندک اتمی روشن کرد!
دوستی خاطره ای با تجربه مشابه از محل کار قبلیش تعریف میکرد و می گفت طرف با فندک اتمی تحریک میشد اما بعد از گذشت ۴ماه پاکی دیگه مثل قبل تحریک نمی شد و با فندک اتمی مشکل نداشت
ضمن تشکر از متمم بابت معرفی پادکست فوقالعاده ذهن نهان، این دیدگاه عمدتاً بر اساس دو اپیزود مصاحبه این پادکست با دکتر آنا لمبکی (۱ و ۲) نوشته میشود.
خانم دکتر لمبکی مسئول کلینیک تشخیص اعتیاد استنفورده و کتابی رو با عنوان ملت دوپامین نوشته. البته در این پادکست هم مطابق با متن درس اشاره میشه که این عنوان استعاری هست و ارتباط بین دوپامین و لذت، خطی نیست.
محور اصلی مصاحبه با آنا لمبکی جمله پایینه که در اصل فردی به نام دکتر فینوکان درباره بیماران دیابتی گفته و اشاره به فراوانی شکر در غذاها داره، امّا خانم لمبکی اون رو به فراوانی منابع لذت در عصر فعلی تعمیم داده.
راهکار چیست؟ راهکاری که آنا لمبکی پیشنهاد میکنه متعادلسازی ورودی دوپامین به ذهن هست (البته باز هم به صورت استعارهگونه). یک پیشنهاد جالب ایشون اینه که بهتره علاوه بر اراده خودمون، محیط رو هم مهندسی بکنیم، که به این کار self-binding اطلاق میشه.
اگه از دیدگاه تفکر سیستمی بهش نگاه کنیم، شاید بشه گفت برای مدیریت انگیزه، بهتره محیط رو هم داخل مرزهای سیستم در نظر بگیریم. با این مدل ذهنی، کیک شکلاتی داخل یخچال جزیی از سیستم انگیزشی ماست!
با مطالعه دروس اخیر در کارگاه انگیزش، گاه و بیگاه به یاد کتاب قلاب میافتادم. از شرطیسازی و ارتباط آن با محرکهای بیرونی و پاداشهایی که پلتفرمها برای ما طراحی میکنند (صدای نوتیفیکیشن به عنوان انگیزه بیرونی و لایکها و پیامها و اتفاقات اجتماعی دیگر در قالب پاداش طراحی شده)، تا ایجاد محرکهای درونی و تقویت وابستگی فرد به پلتفرم.
در این درس هم بعد از توضیحاتی که درباره متنوع بودن و تصادفی بودن پاداش و ارتباط آن با میزان دوپامین ایجادشده، اشارهای به کتاب شد، تصمیم گرفتم مواردی از کتاب که بنظرم آموزنده و مرتبط هستند را توضیح بدهم.
نویسنده کتاب یعنی نیر ایال یک مدل به نام قلاب را تعریف میکند که این مدل از چهار مرحله تشکیل شده است: محرک، اقدام، پاداش متنوع، و سرمایهگذاری و تکرار این چهار مرحله برای عادتسازی. محرک را میتوان به انگیزه هم تشبیه کرد.
در طراحی پلتفرمها، مهم است که در ابتدا توجه مخاطب را با محرکهای (انگیزههای) بیرونی جلب کنیم. اما مهم است که بعد از چند دور گذراندن مدل قلاب، بتوانیم انگیزههای درونی در مخاطب ایجاد کنیم؛ مثلاً کسی را که تا دیروز با صدای نوتیفیکیشن به پلتفرم و برنامه ما سر میزد، کاری کنیم تا امروز با احساس نیاز و محرک درونی اپلیکیشن را باز کند (نیاز به حمایت اجتماعی، نیاز به ارتباط با دوستان نزدیک و..)
مرحله محرک در مدل قلاب بیشتر بر روی شرطیسازی و انگیزههای بیرونی (مانند روانشناسان رفتارگرا) تاکید دارد. در بخش اقدام، نویسنده بر روی مسائلی مثل سادگی استفاده از محصول و برخی خطاهای اقتصاد رفتاری اشاره میکند، کمی هم درباره انگیزه و افزایش انگیزه مخاطب در مرحله اقدام صحبت شده است که میتوانید با مطالعه کتاب آن را بخوانید. اما مرحلهای که به درس مرتبط است و برای من هم جذاب بود، مرحله پاداش متنوع است.
همانطور که در درس هم به آن اشاره شد، پاداش به تنهایی برای ایجاد دوپامین و تکرار یک رفتار و در نهایت ساخت یک عادت موثر نیست، پاداش باید متنوع و تصادفی باشد. نیر ایال در کتابش، رسانههای اجتماعی مانند اینستاگرام را که در آنها با رفرش کردن صفحه پاداش متنوع دریافت میکنیم (پست و استوریهای تصادفی که انتظارشان را نداریم) مثال میزند و آنها را به دستگاههای کازینو تشبیه میکند.
سه نوع پاداش متنوع داریم (این بحث هم تا حدودی شبیه همان تقویت مثبت رفتار است که مطالعه کردیم، پاداشهای اولیه و ثانویه):
نویسنده باز هم تاکید میکند که تنوع پذیری و نامتناهی بودن پاداشها بسیار مهم است و درمورد پاداشهای متناهی و غیرمتنوع چنین میگوید:
بنده در زمان مطالعه این کتاب یک حاشیهنویسی هم در وصف متمم انجام دادم که الان دیدمش و برایم جالب بود گفتم به شما هم بگم (با کمی تغییر):
حرف اصلی بنده مربوط به دروس انگیزش تا همینجا بود اما اگر کنجکاو هستید، باید بگم که مرحله سرمایهگذاری در مدل قلاب، آن زمان و هزینههایی را شامل میشود که ما در فضای پلتفرم انجام میدهیم و به علت اینکه زحمت کشیدهایم (برای اکانت اینستاگرام یا توئیترمان، برای بازی پیشرفت در بازی کامپیوتری که انجام میدهیم)، دوست نداریم استفاده از آن را متوقف کنیم. برای مطالعه بیشتر سری به کتاب بزنید.
پینوشت: ترجمهای که بنده از این کتاب مطالعه کردم متعلق به نشر آریاناقلم و ترجمه آقای سعید قدوسینژاد است.
امروز به صورت اتفاقی یه ویدیو دیدم که دوست دارم عنوان ویدیو رو این بزارم " زندگی در دنیایی مملو از دوپامین "
بعد از اینکه به این درس متمم رجوع کردم تا در موردش یکمی بیشتر بخونم چند تا از مطالبی که قبلا خونده بودم با همین درس به هم وصل شد مثل یه پازل و یه کریستال کوچیک شکل داد
اگر میتونستم به این درس متمم کمی اضافه کنم ، دوست داشتم اینا رو بنویسم :
پیش نوشت : صحبت هایی که مطرح میشه از جنس یک مدل هست برای درک بهتر نه یک قاعده و قانون مشخص
کار هایی که ما تو طول روز انجام میدیم ، از دو جنس مختلفه :
دسته اول
این کار ها از این جنس هستند که هر دفعه با انجامشون ، قسمت لذتشون کوچیک تر میشه و درد و رنجی که بعد انجام کار به سراغ ما میاد بیشتر میشه
یعنی باید زمان بیشتری رو بزاریم دفعه ی دوم و سوم و چهارم ، تا به لذتی که دفعه ی قبلی رسیدیم برسیم کاری هم که میکنیم اینه :
تایم انجام دادن اون کار رو زیاد میکنیم (بار اول یه قسمت سریال میدیدم میرفتیم دنبال کارمون ولی بعد یه مدت میشینیم یه فصل کامل یه سریال رو نگاه میکنیم !) ، تنوع ایجاد میکنیم (سریال ها و فیلم های مختلفی رو میبینیم و تنوع طلب میشیم)
بعد که سریال یا فیلممون رو دیدیم و تموم شد ، تازه غم و رنج و سختی اون کار به سراغمون میاد (به خودمون میگیم : چرا ۴ ساعت نشستی تلوزیون نگاه کردی ، مگه تو درس نداشتی)
دسته دوم
بر عکس دسته ی اول ، هر بار که این کار ها را انجام میدهیم ، قسمت لذتشون بزرگتر میشه و رنج و سختی انجام دادن کار کمتر میشه
یعنی دفعات اولی که من قراره ورزش کنم یا کتاب بخونم سختی داره برام ولی با هر بار انجام دادنش از سختی کار کم میشه تا برامون تبدیل به عادت میشه (فکر میکنم کسی که ورزشکاره (یا بهتره بگم به طور مداوم ورزش میکنه) از ورزش کردن لذت بیشتری میبره یا کسی که کتابخونه ، از خوندن کتاب لذت بیشتری میبره شاید به خاطر اینکه لذت این دسته از کار ها هر دفعه بیشتر میشه)
ممکنه که ما این دو دسته از کار ها را به کار های خوب و بد هم تفسیر کنیم ولی اگر هنگام غذا خوردن از آن لذت نمیبردیم ، احتمالا از گشنگی میمردیم!
ارتباط اعتیاد و دوپامین
وقتی ما به کاری اعتیاد پیدا میکنیم ، مغز ما بیشتر از حالت عادی خودش دوپامین ترشح میکنه و همه چیز از اینجا شروع میشه!
وقتی که مغز ما به ترشح دوپامین بیش از اندازه نرمال خودش عادت کنه یا یه جورایی معتاد بشه زمانی که ما اون کار رو انجام ندیم حالت مغز ما بیشتر شبیه به آدم های مسته !
دیگه هیچ کاری به جز عادتمون (مثل سیگار کشیدن ، غذا خوردن ، فیلم دیدن) اون هیجان و لذت رو نمیده به ما و همین باعث میشه از یه جایی به بعد حس کنیم که دست خودمون نیستش ولی مجبوریم یه کاری رو انجام بدیم (مثلا گشنم نیست ولی بازم غذا میخوام یا ۱۰ ساعته دارم بازی میکنم ولی بازم میخوام!)
رفتار ما در اینجا با کمی اغراق مثل همون موشی میشه که پشت سر هم اهرم رو فشار میده تا حدی که به نیاز های اساسی خودش هم توجه نمیکنه
ترک عادت بد : برای اینکه مغز ما به حالت عادی خودش برگرده و دوپامین بیش از اندازه ترشح نکنه ، باید بسته به عادت بین ۳ تا ۱۲ ماه از اون کار دور باشیم و دوپامین اضافی مغزمون ترشح نکنه (مثلا برای کسایی که اعتیاد به مواد مخدر دارند ، حتی دیدن مواد هم باعث ترشح دوپامین میشه)
پی نوشت ۱ : فکر میکنم لحن محاوره ای خودم و تلاش برای ادبی نوشتنم قاطی شد :(
این هم بگذارید به حساب مبتدی بودنم در نوشتن
پی نوشت ۲ : دوست داشتم کمی بیشتر بنویسم ولی فکر میکنم از حوصله دوستان خارج باشه به خاطر همین لینکی قرار میدم که بتونید مطالب این سبکی رو از اینجا دنبال کنید (+)
من با مدل شما را در مورد دسته بندی کارها مخالفم. چون مدل یا نظریه علمی بهتری برای توضیخ اشاره شده سراغ دارم.
در کتاب هنر شفاف اندیشیدن یا یک تئوری آشنا میشیم که میگه ما آدم ها در مقابل لذت هایی که آنی در مقابلمون هست پاسخ سریع و غیر منطقی میدیم. یعنی مشکل همه ما اینه. ما به صورت کاملا منطقی به این نتیجه میرسیم که باید رژیم خاصی را رعایت کنیم اما وقتی غذاهای رنگارنگ در مقابلمون قرار میگیره به صورت آنی دیگه منطقی فکر نمی کنیم یا منطق را خاموش می کنیم و صرفا احساسی تصمیم میگیریم. ( مگر اینکه منبع انگیزه بسیار بالا و اراده بسیار خوبی داشته باشیم یا به عبارتی رژیم را تازه شروع کرده باشیم)
ورزش کردن دوپامین خیلی خوبی آزاد میکنه اما باشگاه به اندازه گوشی موبایل یا کاناپه ای که روش جلوی تلویزیون لم میدیم و سریال میبینم در دسترس نیست.به همین دلیل به صورت غیر منطقی به کاری که در لحظه انجام میدیم امتیاز بیشتری میدیم.
فکر کنید در لحظه ای که تصمیم به ورزش میگرفتیم، سریعا تو سالن فوتسال قرار میگرفتیم و توپ جلوی پای ما آماده شروع بازی. پس قطعا به جای لم دادن و سریال دیدن ورزش را شروع می کردیم.
فکر کنید در لحظه ای که تصمیم به کتاب خوندن میگرفتیم سریعا در یک جای دنج بدون حضور کسی یا دوستی یا شلوغی قرار میگرفتیم و فکرمون هم در لحظه آزاد و متمرکز میشد. احتمال زیاد به کتاب خوندن سریعا اعتیاد پیدا می کردیم.
بنابراین مهندسی محیط برای اعتیاد مثبت اهمیت بالایی پیدا میکنه. باشگاه در دسترس، ساک باشگاه همیشه آماده، محل خاص و دنج و در دسترس سریع برای کتاب خوندن و عمیق شدن و….
شاید شما هم شنیدید که میگن اگر باشگاه از محل زندگیت دور باشه کم کم دیگه نمیری
یا اشخاصی که موزیک کار میکنن میگن سازی که کار میکنی باید تو اتاق جلو چشمت باشه. اگر مثلا داخل جعبه لوکسش که شش تا چفت و بست داره ته کمد وسایل جا دادیش ساز باهات قهر میکنه.
یک مورد دیگه که در کامنت شما دیدم و در موردش لازم دیدم توضیح بیشتری بدم این بود که :
مغز وقتی مرتبا با فوران دوپامین مواجه بشه، برای بالانس نگه داشتن خودش کم کم روزنه های ورودی گیرنده های دوپامین را تنگ تر و تنگ تر می کنه. به همین دلیل بعد از انجام کارهایی که دوپامین بسیار زیاد آزاد میکنن، خیلی چیزهای عادی دیگه لذتی برای ما ایجاد نمی کنن. به همین دلیله همراه اعتیاد به مخدرها یا صفحه های نمایش افسرده گی هم هست. به همین خاطر روانشناس ها برای درمان بسیاری از افسرده گی ها فقر دوپامین و دوری از هرگونه صفحه نمایش لذت بخش را پیشنهاد میکنن. وقتی روزنه های دوپامین باز به حالت عادی شون برگردن، شخص افسرده از حس کردن یک نسیم خنک یا دیدن یک طبیعت یا حس انگشتانش بین موهای حیوان خانگی لذت بسیاری میبره
کار به جایی می رسد که برای معتادان کوکایین ،تنها با دیدن عکس کوکایین در ۳۳ میلی ثانیه بیشترین دوپامین را ترشح می کنند. منبع