سایکوپات کیست؟ اختلال شخصیت ضد اجتماعی چه ویژگی هایی دارد؟
در این درس به تعریف سایکوپات (Psychopath) میپردازیم و دربارهی اختلال شخصیت ضد اجتماعی حرف میزنیم.
اما لازم است تأکید کنیم که این درس را نباید به عنوان یک درس تخصصی روانشناسی در نظر بگیرید. چون تشخیص سایکوپات بودن و بررسی نشانه های اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial Personality Disorder) باید به صورت مورد به مورد و توسط روانپزشک متخصص انجام شود.
با این حال، به علت رواج یافتن اصطلاح سایکوپات در ادبیات رفتار سازمانی و رهبری سازمانی، لازم بود در قالب یکی از درسهای خودشناسی به تعریف و تبیین این اصطلاح بپردازیم.

در میان اختلال های شخصیتی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی یکی از قدیمیترین اختلالهایی است که مورد توجه روانشناسان و روانپزشکان قرار گرفته است.
شاید یکی از علتهای توجه ویژه به این اختلال، آن باشد که افراد ضد اجتماعی، معمولاً از قانون تخطی میکنند و یکی از گروههایی هستند که بهسادگی و بهسرعت گرفتار زندان میشوند.
سوژههای بسیاری از رمانهای جنایی – از سارقان تا قاتلان – کسانی هستند که با معیارهای روانشناسی میتوان آنها را شخصیت ضد اجتماعی یا سایکوپات دانست.
همین مسئله باعث شده که معمولاً وقتی اصطلاح سایکوپات یا اختلال شخصیت ضد اجتماعی را میشنویم، یاد مجرمانی میافتیم که در زندان نگهداری میشوند؛ کسانی که قتل یا سرقت انجام دادهاند و یا دست به پرخاشگری و رفتارهای پرخاشگرانه زدهاند.
آیا سایکوپات همان اختلال شخصیت ضد اجتماعی است؟
قبل از اینکه در بحثمان جلوتر برویم، باید تکلیفمان را با یک مسئله مشخص کنیم و آن، تفاوت دو اصطلاح سایکوپات و اختلال شخصیت ضد اجتماعی است.
در متون مدیریتی، معمولاً اصطلاح سایکوپات به چشمتان میخورد و در متون روانشناسی، بیشتر اصطلاح اختلال شخصیت ضد اجتماعی را میبینید.
اصطلاح اول را رابرت هیر (Robert Hare) از بزرگان این حوزه تعریف کرده و اصطلاح دوم، در DSM تعریف شده است.
تعریف DSM و تعریف رابرت هیر شباهتهای زیادی دارند و به همین علت، برخی منابع این دو اصطلاح را به صورت مترادف بهکار میبرند. اما تفاوتهای ظریفی هم وجود دارد.
مثلاً رابرت هیر یک چک لیست تهیه کرده و بر اساس آن، این بیماری را تعریف میکند، در حالی که DSM جزئیات و ظرافتهای بیشتری را به کار برده و به یک چک لیست ساده اکتفا نکرده است.
کسی که علاقهمند به مباحث مدیریت و توسعه فردی است و قرار نیست روانپزشک شود و به سراغ رواندرمانی برود، میتواند این دو اصطلاح را یکسان در نظر بگیرد و وارد تفاوتهای ظریف آنها نشود. ما هم در این درس و درسهای دیگر متمم، سه اصطلاح زیر را به شکل مترادف به کار خواهیم برد:
- بیمار سایکوپات
- فرد دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی
- فرد جامعه ستیز
برخی از ویژگی های سایکوپات ها
DSM توضیح میدهد که برخی از ویژگیهای زیر در افراد سایکوپات دیده میشود:
- تبعیت نکردن از هنجارهای اجتماعی و بیتوجهی به چارچوبهای قانونی (در حدی که برخی رفتارهایشان میتواند زمینهی دستگیری آنها را فراهم کند)
- رفتار فریبکارانه، دروغگویی مکرر، استفاده از هویت غیرواقعی و حیلهگری با هدف لذت بردن یا کسب منافع شخصی
- رفتارهای تکانشی یا به بیان دیگر ضعف در برنامه ریزی و انجام فعالیتهای هدفمند، نداشتن اهداف بلندمدت و واقع گرایانه
- تحریکپذیری و رفتارهای خشونتآمیز، درگیر شدن مکرر در دعواها و حملهی فیزیکی به دیگران
- بیپروا بودن در رفتارها و بیتوجهی به ایمنی و امنیت خود و دیگران
- مسئولیتپذیر نبودن به شکل مکرر و پیوسته، مثلاً ناتوانی در انجام تعهدات کاری یا شانه خالی کردن از زیر تعهدات مالی
- نداشتن احساس گناه و پشیمانی (مثلاً وقتی به کسی آسیب میزنند، رفتار بدی انجام میدهند یا سرقت میکنند، بیتفاوت هستند یا میتوانند آن را توجیه کنند)
رابرت هیر هم ضمن اشاره به تعدادی از همین ویژگیها، چند مورد دیگر را هم مطرح میکند:
- چربزبانی و رفتارهای سطحی غیرواقعی برای جذب دیگران و ایجاد یک تصویر مثبت غیرواقعی از خود
- خودمحوری و خودبزرگبینی
- نیاز دائمی به هیجان و برانگیختگی برای کسب انگیزه در زندگی روزمره
- نپذیرفتن مسئولیت تصمیمها و انتخابها (اگر تصمیمات آنها اثر بدی بر دیگران داشته باشد، به خوبی میتوانند برای خود و دیگران آن را توجیه کنند و سهم خود را ناچیز یا صفر جلوه دهند)
- نداشتن حس همدلی
- تجربهی سطحی احساسات و عدم تجربهی احساسات عمیق (همان چیزی که ما در زبان عمومی با بی احساس بودن توصیف میکنیم)
- ضعف در کنترل رفتارها و هیجانات (خصوصاً خشم)
- انجام کارها و انتخاب فعالیتهایی که برای دوستان و اطرافیان دردسرساز است
البته توجه داشته باشید که نباید از فردا، مثلاً به محض چرب زبانی یک نفر، او را سایکوپات بنامید. باید موارد متعددی از این ویژگیها در یک فرد جمع شوند و قیدهای دیگری هم که رابرت هیر یا DSM تعریف کردهاند وجود داشته باشند تا در نهایت بتوان یک فرد را سایکوپات یا دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی نامید.
دسترسی کامل به مجموعه درسهای خودشناسی و شخصیت شناسی برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است. با فعال کردن عضویت ویژه در متمم، به درسهای بسیار بیشتری نیز دسترسی پیدا میکنید:
ضمناً بررسیهای ما نشان داده در میان دوستان متممی، کسانی که به درسهای شخصیتشناسی علاقهمند بودهاند، برای مطالعهی درسهای زیر هم وقت صرف کردهاند:
تحلیل رفتار متقابل | زندگی شاد | افزایش عزت نفس | کوچینگ | مشاوره مدیریت
کاریزما | مدیریت استرس | تصمیم گیری | روانشناسی پول | استعدادیابی | یادگیری
تحلیل رفتار متقابل | هوش هیجانی | مهارت ارتباطی | رابطه عاطفی | مسیر شغلی
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری خودشناسی به شما پیشنهاد میکند:
- خودشناسی – ویژگیهای خودمان را بهتر بشناسیم
- تعریف درونگرایی چیست؟ افراد درونگرا چه ویژگی هایی دارند؟
- چند کتاب درباره درونگرایی و افراد درونگرا | بررسی و طبقه بندی کتابها
- نحوه برخورد و رفتار با افراد درونگرا
- خجالتی بودن چیست و چه تفاوتی با درونگرایی دارد؟
- پرسشنامه سنجش خجالتی بودن و کمرویی
- ریشه های حس خجالت و کمرویی در جمع
- نقش خانواده و مدرسه در تقویت یا درمان خجالتی بودن کودکان
- خودشیفتگی چیست؟ آیا من خودشیفته هستم؟
- آدم صبح هستید یا آدم شب؟
- توهم پایان تاریخ | آیا ما به آخر خط تغییر و تحول رسیدهایم؟
- مرکز کنترل درونی یا مرکز کنترل بیرونی؟ (+ پرسشنامه منبع کنترل)
- مهرطلبی چیست؟ ویژگی های افراد مهرطلب و پرسشنامه مهرطلبی
- رهایی از مهرطلبی | برنامه ۲۱ روزه پیشنهادی هریت بریکر (هفته اول)
- رهایی از مهرطلبی | برنامه ۲۱ روزه پیشنهادی هریت بریکر (هفته دوم)
- رهایی از مهرطلبی | برنامه ۲۱ روزه پیشنهادی هریت بریکر (هفته سوم)
- کنترل رابطه در دست کیست؟
- پرسشنامه کمال طلبی و تفکیک کمال طلبی مثبت و منفی
- کمال طلبی چیست؟ کمال طلب بودن با کمال گرایی چه تفاوتی دارد؟
- کمال طلبی و عوارض منفی آن در زندگی
- افسردگی چیست؟ نشانه ها و علائم افسردگی چه هستند؟
- سوالهایی برای خودشناسی و شناخت بیشتر خودمان
- معنی تکانش چیست؟ رفتارهای تکانشی چه هستند؟
- DSM یا راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی چیست؟
- شناخت محدودیتهای انسان | نقطه آغاز خردمندی
- امید به زندگی | آیا به مرگ فکر میکنید؟
- اختلال اضطراب اجتماعی چیست؟ (فوبیای اجتماعی یا جمعیت هراسی)
- سایکوپات کیست؟ اختلال شخصیت ضد اجتماعی چه ویژگی هایی دارد؟
- چقدر ساده به دیگران اعتماد میکنید؟ | پرسشنامه تمایل به اعتماد
- تست دیسک چیست؟ | دانلود پرسشنامه تست DiSC + آنالیز آزمون دیسک
- تعریف اعتیاد چیست؟ چه کسانی معتاد محسوب میشوند؟
- چپ مغزی و راست مغزی | داستان نیمکره فعال مغز
- تعریف ریسک پذیری چیست؟ آیا شما یک فرد ریسک پذیر هستید؟
- اشتباهات تکراری زندگی | تکرار اشتباه یک اتفاق ساده نیست
- اعتیاد به اینترنت چیست؟ | تعریف و پرسشنامه اعتیاد به اینترنت
- تعریف وراثت پذیری چیست؟ بحث وراثت در شخصیت تا چه حد جدی است؟
- خودنظارتی چیست؟ آیا شما هم یک آفتابپرست اجتماعی هستید؟
- آلبرت الیس
- آرون بک | شناخت درمانی، خطاهای شناختی و طرحوارهها
- درمان شناختی رفتاری یا CBT چیست؟
- تکنیک ABC | روشی برای برخورد آگاهانهتر با افکار منفی و ناکارآمد
- کتاب از حال بد به حال خوب (شناخت درمانی) | دیوید برنز
- کتاب شناخت بیماری های روانی | معرفی انواع اختلالها و بیماری های روانی
- دیل آرچر – متفاوت بودن بهتر از نرمال بودن است
- معرفی کتاب | زندگی خود را دوباره بیافرینید | جفری یانگ
- گفتگو درباره روانشناسی | پادکست انجمن روانشناسی آمریکا
- اتاق خبر | درسهای خودشناسی و شخصیتشناسی
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
یک گره ذهنی امروز برایم باز شد و اون فهم دلیل وجودی مدیران سایکوپات بود . قاطع بودن ،جدی بودن ، نتیجه گرا بودن و آدم انجام کارهای سخت بودن برچسب های گرانقیمت و دلفریبی است که ما (یعنی جامعه) به سایکوپاتها می زنیم و رشد شان داده و آنها را به درجه بالای مدیریت در شرکتها و سازمانها می رسانیم و چشم بر آسیبی که به همان ما (یعنی جامعه) می زنند، می بندیم . فردی را می شناسم که اگر امکان داشت همین امروز باید تحت درمان روانشناختی و تحت نظر روانشناس بود ولی الان به عنوان یک مدیر بالفطره در جامعه می گردد و هر جا که پای می گذارد انبوهی از آسیب برجای می گذارد . به نظر من و آنقدر که امروز آموختم این افراد علاوه بر زمینه های وراثتی به جهت ساختار نتیجه محور حاکم بر سازمانها، جذب هیئت های مدیره و کادرهای تصمیم گیری می شوند
شخص سایکوپات میتونه یه مدیر موفق بشه اما خیلی وقتها این موفقیت به بهای گزافی به دست میاد؛ چنین شخصی وقتی وارد سازمانی میشه در پشت خودش، ردّی از رابطههای خراب شده و افراد آسیبدیده باقی میذاره.
تکههای بالا از متن درس، دقیقن توصیف موبهموی رئیس مجموعهی ماست. این فرد با خودبزرگبینی و شخصیت خودمحورش، امکان بیان بدونِ هزینهی انتقادات رو ناممکن کرده و بارها در موقعیتهای مختلف و به بهانههای واهی، بهدلیل تصمیمها و رفتارهای تکانشی (و مخصوصن عدم کنترل خشم و عصبانیتش)، اعتماد به نفس همکاران رو مخدوش کرده.
در آخرین نمونه، در جلسهای که همهی اعضای مجموعه حضور داشتند، رئیس سایکوپاتِ ما بعد از یه بحث ساده با یکی از همکارای خانم، ناگهان عصبانی شد و خشم خودش رو به شدیدترین شکل ممکن و با داد و فریاد بروز داد که باعث شد اون خانم دچار حملهی عصبی و لرزش دست بشه. وقتی تلاش ما برای آروم کردن رئیس بیفایده بود همکارهای خانم زیر بغل اون همکار بختبرگشته رو گرفتند و از جلسه بیرون رفتند. و به قول محمدرضای عزیز (در فایل صوتی عزت نفس) جلسهای که قرار بود یه جلسهی توفان فکری Brain Storm باشه در انتها تبدیل شد به یه جلسهی توفانِ توهین و سرزنش Blame Strom
و اما چند کلمهای در خصوص «چه باید کردِ» این وضعیت:
با توجه به گذشت حدود یه سال از ریاست این شخص و بینتیجه موندن تلاشها برای اصلاح رویهی موجود از طرف همکاران، و همونطور که در متن درس هم اشاره شده بود ما به این جمعبندی رسیدیم که در مواجهه با این رئیس سایکوپات، کار چندانی نمیتونیم انجام بدیم. مگر اینکه مدیر بالادستی به این نتیجه برسه که هزینهی موندن چنین فردی در سازمان خیلی بیشتر از فایدهشه (البته بعیده چنین اتفاقی بیفته!)
و از اونجایی که نه تخصص و نه دغدغهی ما درمانِ رئیس سایکوپاتمونه فعلن تنها راهی که برامون میمونه، فاصله گرفتن و اجتناب از اونه. و امید واهی به اینکه در آینده، وقتی قرار شد رئیس جدیدی وارد مجموعهی ما بشه، مدیر بالادستی علاوه بر تواناییهای تخصصی، به فاکتورهایی مثل وجدان و همدلی هم در گزینش اون فرد توجه داشته باشه.
درود
وقتی این مطلب خوندن یک لحظه ترسی در من ایجاد شد ، که چقدر اشتباه های ما در نام گذاری احساسات ، اختلالات و صفات میتونه در انحراف خودمان یا فرد یا گروهی موثر باشه .
وقتی ما مرز بین اعتماد به نفس و خود بزرگ بینی درک نکنیم و به فردی نسبت بدیم یک قدم به اونا برای تبدیل شدن به شخصیت سایکوپات کمک می کنیم .
وقتی ما فرق کاریزماتیک بودن با خودمحوری و چرب زبانی درک نکنیم باز هم این اشتباه را تکرار کردیم .
وقتی ما فرق ازادانه زیستن را با بیتوجهی مطلق به قانون درک نمیکنم بازهم گرفتار این اشتباه شدیم .
و چقدر تعریف ها و اظهار نظر هایمان – مخصوصا برای افرادی که بر رویشان تاثیر داریم – مهم هست .
بیشتر از اینکه مشخصات این افراد برام جالب باشه ، سیر زندگی انها برام جالبه … اینکه چطور به این مرحله رسیدن وچه عواملی در زندگی آنها را سایکوپات کرده.
بنظرم باید موضوع جالبی باشه.
در رابطه با ارتباط سایکوپاث ها و مدیریت دو دیدگاه مطرح می شود:
۱_جامعه سایکوپاث ها را به سمت مدیریت هدایت می کند یا به عبارتی سایکوپاث ها راحت تر مدیر می شوند.
۲_محیط مدیریت به گونه ای است که افراد خاص را با داشتن ژنتیک مشخص به سایکوپاث تبدیل می کند. یعنی محیط مدیریت احتمال اینکه یک نفر از خود ویژگی های سایکوپاثی بروز دهد را بیشتر می کند.
در این رابطه تحقیقی نکرده ام ولی به نظرم مورد دوم محتمل تر است.
بعضی مواقع مستند هایی می بینم از زندگی کسانی که زمانی عضو بعضی از فرقه ها بودن و الان از اون گروه ها خارج شدن
وقتی مواردی از رفتار رهبر اون فرقه مطرح میشد ،می دیدم چقدر اون رهبر از خودش شخصیت کاریزماتیک و جذابی رو به نمایش گذاشته و بعد در کنار آرمانهای زیبا و ایدئولوژی های جذاب ، چه رفتارهای ضد اجتماعی و ضد انسانی با اعضا انجام شده و اتفاقا اون اعضا هم مجبور شدند این رفتارها رو با بقیه انجام بدن.
خیلی از این افرادی که موفق شده بودند به نوعی از سازمان شون خارج بشن یا بهتر بگم فرار کنن ،افراد ارزشمندی هستند که سالها پیش کلی دغدغه ی اصلاح جامعه رو داشتن و با فداکاری دلشون میخواست با ظلم اجتماعی مبارزه کنن
اما الان نه تنها به هیچکدام از اون اهداف نرسیدن بلکه دچار اختلال های روحی شدیدی هم شدند که درمانشون سالها طول میکشه ….
اینکه شرایط محیطی تأثیر قابل توجه در رفتار افراد سایکوپات دارد من را به این فکر انداخت که نوع رفتار من تا چه اندازه شرایط را برای بروز رفتارهای ضد اجتماعی در یک فرد سایکوپات مهیا میکند؟
همانطور که در این درس اشاه شد دروغگویی، پرخاش و … از ویژگیهای فرد دارای اختلال ضد اجتماعی است. من به سهم خودم شرایط را برای بروز خشونت و عدم صداقت فرهم نکنم. گرچه به نظر من تنها کسی که می تواند به فرد سایکوپات کمک کند، خودش است و قبلتر پذیرش این اختلال است.
برای من در طول مطالعه ی این مقاله واضح ترین معادل برای شخصیت ضد اجتماع، فرانک آندروود شخصیت اول فیلم house of cards هست، در نزدیکان هم افرادی رو میشناسم که خیلی از این ویژگی ها رو داشتن و در نهایت سالم ترین واکنشی که برای برخورد با این افراد یاد گرفتم، حفظ فاصله بود، هرچند که تشخیص دادن این افراد زمانبر هست و نیاز به تجربه دارد.
شناختن اطراف سایکوپات در محیط کار خیلی از اتفاق های بد در آینده رو متوقف می کنه. اما متاسفانه با توجه به حس اشتباهی که القا می کنند تقریبا این کار در زمانی کوتاه غیر ممکن به نظر میرسه. همکار من در دانشگاه فرد سایکوپاتی به نظر می رسید. ایشون در ابتدا برای جلب رضایت رئیس مشترکمان آنقدر چرب زمانی کرد که من در ابتدا تصور نمی کردم که بعدها چه مشکلاتی با ایشون خواهم داشت!
منزوی بود، اما در موقعیت های خاص خودش را به نمایش می گذاشت. البته در همان موقعیت ها هم روی احساسات خودش اصلا کنترل نداشت و نه تنها نظر کسی را جلب نمی کرد بلکه منزوی تر هم میشد.
خود بزرگ بین و به شدت خود محور بود. به طوری که می گفت من دانشجوی دکتری هستم و تو دانشجوی ارشد. پس من زودتر باید سوار آسانسور شوم و یا در جلسات وارد شوم. می گفت تو زیر دست من و من بالا دست تو هستم! در صورتی که فقط دانشجوی دکتری بود.
حس همدلی صفر! همیشه متوقع و طلبکار بود.
خدا رو شکر می کنم اون دوران همکاری با برخورد صحیح رئیسمان به خیر گذشت. در نهایت؛ ایشون فارغ التحصیل شد و مدرک دکتری دانشگاه تهران احتمالا موقعیت های کاری خوبی برای ایشون رقم بزنه. اما واقعا برای آینده کسانی که با ایشون کار خواهند کرد، نگران هستم.
من همچنان معتقدم که دنیا پیچیده است و برای درک این پیچیدگی باید در درجه ی اول این اصل (پیچیدگی ) رو پذیرفت
…………………
همونن طور که خوندیم یکی از رفتار های سایکوپات ها نداشتن حس همدلی است
خب من میخام از یه دریچه که میشه گفت بدبیانه و یا منفی است به این جریان نگاه کنم
این کاملا درسته که داشتن حس همدلی بسیار خوبه و شکی توش نیست
اما این خوب بودن تا یه جایی کارسازه
تا جایی که هدف از همدلی به بیراهه کشیده نشه
ینی اینکه حکومت ها از این حس قشنگ به عنوان یه اهرم برای اون جامعه استفاده نکنند و به عبارتی سو استفاده از این همدلی نشه
در جامعه ی کنونی بنظرم داره این حس همدلی به بیراهه کشیده میشه داره مشه یه ابزار بر علیه مردم توسط حکومت
سیل میاد مردم کمک کنن
زلزله میاد کمک های مردمی
کودکان کار رو مردم باید کمک کنن
و کلی از عوامل دیگه
همدلی خوبه نه اینکه باید و به زور صورت بگیره
در حالت های بالا کاری که دولت و حکومت باید انجام بدن مستقیم سنگینیش میافته رو دوش مردم
و تفکیک این مرز ها بسیار سخته و چون اینقدر دغدغه های یک مردم فراوونه که کسی حتی به این تفکرات فکر هم نمیکنه
من در سن ۲۲ سالگی به این نتیجه رسیدم که اگر واقعا نمیتونم در نقطه ای مفید واقع بشم حداقل کاری نکنم اسیب به اون جریان وارد کنم و اثر منفی نداشته باشم
واقعا خنثی بودن از گذاشتن اثر منفی خیلی بهتر
الان جریانات جوری داره رقم میخوره که این حس قشنگ همدلی داره معنای اصلیشو از دست میده
…………………………………………………………………..
همیشه اماده هستم که در مقابل حرف هایی که میزنم نقد بشم تا اگه جایی رو اشتباه میکنم اصلاحش کنم
اماده ی تمامی نقدها و نظرات شما دوستان هستم
معمولاً مهارت «گوش دادن» افرادی که شخصیت ضد اجتماعی دارند، هم کم است. در کتابی می خواندم که ساختار مغز بعضی از آنها طوری است که توان گوش دادن و همدلی را ندارند.
مرز بسیار باریکی بین شخصی که احساسات رو در مواجهه با کارها کمرنگ می کنه تا بتونه منطقی تصمیم بگیره با شخصی که احساسات و همدلی رو نداره ، اگر بخواهیم گروه اول رو جزء گروه دوم حساب کنیم خیلی افراد توانا و مدیر جزء گروه سایکوپات بایستی حساب شوند.
من شخصاً فردی که به هر قیمتی دنبال منافع خودش هست رو می تونم سایکوپات حساب کنم اما همیشه تو محاسباتم این رو در نظر می گیرم که شاید دلیل اینکه طرف رو سایکوپات در نظر می گیرم علت شخصی داشته باشه
در نهایت وقتی شخص از مرز باریک بین عزت نفس و سایکوپات دور میشه تشخیص راحت تر اتفاق می افتد.
چه باید کرد؟
من فکر میکنم باید تلاش کنیم بسیار دقیق این مفاهیم را فرابگیریم و با جزئیات بر آنها مسلط شویم.
من به شخصه حاضرم مقالات اصلی رو هم با دقت و کلمه به کلمه بخونم تا مطمئن باشم ویژگیها رو درست از هم تشخیص میدهم و برچسب گذاری دقیقی میکنم.
چون اولین گام برای حل مسئله، شناختن دقیق صورت مسئله و شفاف کردن آن هست.
این کار باعث میشود بتوانیم اقدامهای پیشگیرانهای را لحاظ کنیم تا خودمان هم به دام چنین رفتارهایی گرفتار نشویم و به دیگران آسیب نزنیم.
به این صورت که تا حد امکان مصداقهای چنین رفتاری را تشخیص دهیم و بکوشیم از آنها فاصله بگیریم.
همچنین، با وقت گذاشتن برای مهارت همدلی و هوش هیجانی باشه یا اینکه سعی کنیم نگرش سیستمی را در خودمان تقویت و نهادینه کنیم.
چون نگرش سیستمی کمک میکنه که ما دایرهی همدلی خودمان را وسیعتر کنیم و موجودات بیشتری را در این دایره وارد کنیم.
در نتیجه، فکر میکنم احتمال اینکه بخواهیم رفتارهای این چنینی داشته باشیم کاهش خواهد یافت.
راه حل دوم به عنوان مکمل حل مسئله اینکه، تصمیم گیری را خوب یاد بگیریم و مراقب خطاهای شناختی که دائماً در ارزیابی و تحلیل ما دخیل هستند باشیم.
این کار کمک میکنه هم کمتر فریب بخوریم و هم اینکه مواظب باشیم-تا حد امکان-در برچسب گذاری خطای جدی مرتکب نشویم.
برای مثال، استریوتایپها میتوانند در این زمینه خطرناک عمل کنند.
استریوتایپ مدیران، اگر در ذهن ما به شکل منفی شکل گرفته باشد باعث میشود که ویژگیهای منفی دیگری را هم به این گروه از افراد نسبت بدهیم.
یا استریوتایپ سیاستمداران؛ یا نظامیها و یا هر گروه دیگری.
من نمیگویم که این گروهها از افراد الزماً خوب یا بد هستند(به علاوه اینکه خوب یا بد بودن در اینجا چندان هم شفاف و مشخص نیست).
بلکه حرفم این است که اگر ادعایی در مورد گروهی از انسانها بیان میشود باید پشتوانهی علمی داشته باشد، تا تا حد امکان مطمئن شویم که گرفتار خطای قالبی نشدیم.
آمار در مورد شیوع بیشتر ضد اجتماعی بودن بین مدیران جالب بود
خیلی وقتا به شوخی میگیم برا سیاستمدار شدن باید دروغگو بود یا برا ارتقا گرفتن چابلوسی راهیه که بعضی ها انجام میدن اما در واقع اینا ریشه ی علمی داره.
شاید بخاطر همینه که خیلی از انسان های موفق و مشهور خودشیفته یا خودبزرگبینند
این که اجازه داده شه افراد ضد اجتماعی مسوولیت های بزرگی در هر جامعه ای بگیرند برای کل اون جامعه هزینه و بهای سنگینی داره بنابراین بهترین کار اینه که سایکوپاپ ها از این بستر دور نگه داشته باشن.
با خوندن این مقاله هم ترامپ تو ذهنم تداعی شد که منافع اقتصادی شرکت های تسحیلاتی مانع همدلی و کمک به قربانیان در کشورش یا در جنگ های مختلف مثل یمن میشد.
یا شخصیت پسر عمه ی رزماری در داستان نوشابه با سیانور اگاتا کریستی که برای رسیدن به هدفش به راحتی دو نفر رو کشت و از فریب دادن دیگران از جمله مادرش لذت میبرد.
سلام
به نظر من علم بشری در نهایت به جایی می رسه که همه گفته های دین را تایید خواهد کرد. قرن ها پیش اسلام بر تاثیر محیط در شخصیت انسان صحه گذاشته است. من به تجربه شغلی به این نتیجه رسیدم که شما اگه در محیطی قرار بگیرید که رفتارهای ضد اجتماعی تشویق بشه پس از مدت زمانی به یک فرد سایکوپات تبدیل خواهید شد.
فکر می کنم کسانی هم که به خصوص در فضای مجازی برای دوستانشان ویا سلبریتی ها دردسر ایجاد می کنند هم افراد سایکوپاتی باشند و یا کسانی که با شایعه پراکنی هایی که می کنند و یا هکرهایی که سیستم ها را هک می کنند نیز افرادی به عنوان اختلال شخصیت اجتماعی رابا خودشان یدک می کشند ظاهر در جامعه نیستند اما اثرات کارهایشان بر جامعه تاثیر می گذارد به نظر من شخصیت های ضد اجتماعی را کسانی دارا هستند که نمی توانند خودشان را باهنجارهای جامعه همسو کنند حالا ممکن براثر ندانستن یا آگاهی نداشتن باشد و یا این که در درک این موارد ناتوان هستند فکر می کنم اگر شناسایی بشوند با آموزش بشود آن را درمان کنند .بهاندادن به این افراد نکته ی بعدی می باشد که از نظر من مهم است هکرها با این که نبوغشان را به کار می بندند ولی چون تحت عنوان پیش فعال و یا نابغه خوانده می شوند این را در راه نادرست به کار می برند درسته که گاهی خودشان به سودهای کلان می رسند ولی اختلال و نابه هنجاری در سیستم وجامعه ایجاد می کنند کسانی که اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارند مردم گریز هستند و تنها خودشان را می بینند و این تفکر را پیشه خودشان می کنند که فقط آن ها حق زندگی دارند و دیگرانی در کار نیستند
مطالعه ی این درس من رو به یاد این دو مقاله در ترجمان انداخت:
استیو جابز پدری که زندگی دخترش را جهنم کرد.
زندگی فراموش شده ی همسر اول ایشتین
فصل اول سریال نابغه(genius) هم به نقش انیشتین در نابودکردن زندگی اطرافیانش(به خصوص همسر اول و فرزاندنش) می پردازه.
خوندن این مقالات و تماشای این سریال به من یاد داد که پشت پرده ی زندگی خیلی از اون هایی که تحسینشون می کنیم، خیلی از اوقات وحشتناک تر از تصور ما است.
من بزرگترین فرد سایکوپتی که میشناسم، بدون داشتن حتی فوق دیپلم ادعای دکتری از آکسفورد رو داشت و به منصب بسیار بالایی در تصمیم گیری کشور هم رسیده بود.
در کامنت قبلی چند موردی رو که از فقدان همدلی انسان با انسان به ذهنم رسید نوشتم حالا نمیدونم این فقدان همدلی چه گسترهای داره و آیا عدم همدلی با محیط زیست و جانوران دیگر رو شامل میشه یانه. ولی مسئلۀ دردناکی که حداقل من رو بسیار رنج میده فقدان همدلی با جانورانه. انگار انسان واقعا باور کرده در این جهان مرکزیت داره و میتونه تعادل طبیعت رو بهم بزنه و اون رو تخریب کنه. بارها شده با افرادی صحبت کردم دربارۀ تأثیر مخرب گازهای گلخانهای بر تسریع آب شدن یخهای زیبای قطبی، یا دربارۀ مرگ یک میلیارد جانور در استرالیا، یا مرگ ده هزار فلامینگو در میانکاله ضمن این که واقعا براشون بیاهمیت بوده آخرش فقط پرسیدن خب تأثیری روی انسان داره یا نه! مثلا دربارۀ یخ قطبی میگن خب حالا کو تا آب بشه به زمان ما نمیرسه، دربارۀ مرگ دیگر جانورانم میگن طبیعت بیرحمه دیگه!
تعجب میکنم ده هزار فلامینگو بمیره و انسان بتونه حتا توی دلش متاسف هم نشه. اون همه کووالا و کانگوروی زیبا بمیرن و اونهمه گونه در استرالیا منقرض بشه و بگیم خب، به کشور ما ربطی نداره. (توجه کنید مسئله این نیست که کاری کنند، مسئله اینه بعضی افراد حتا دلیلی برای حس تأسف نمیبینند!)
نمیدونم این مورد هم جزو شخصیت سایکوپات محسوب میشه یا نه ولی من افراد زیادی اینطوری میبینم! به نظرم بیاحترامی به طبیعت و عدم همدلی با جانوران دیگر و خود رو تافتۀ جدا بافتۀ کائنات دیدن و این کوبیدن بر طبل جدایی و جنگ یقۀ آدم رو بالاخره میگیره که گرفته البته!
فاعتبر یا اولی الابصار…
در رابطه با موضوعی که مطرح فرمودید من هم یک سوال تو ذهنم همیشه هست.
شعر سعدی رو یادتون هست که در مدرسه خوندیم :
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
توی این شعر، سعدی به فردی اشاره می کنه که با وجود وضعیت بد معیشت مردم، اوضاع مالی خیلی خوبی داشته ولی از شدت ناراحتی، همدردی و غصه و غم برای مردم شهرش، وضعیت ظاهر بسیار مشابهی نسبت اونا پیدا کرده و نمی تونست هیچ غذایی بخوره.
سعدی بهش ایراد میگیره و میگه :
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
دوست سعدی هم میگه :
که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
به نظرتون زمانیکه انسان هایی از جنس ما توی همین شهر سرپناهی ندارن، یا توی کشورهایی در اثر گرسنگی در حال مرگ هستند، غذا و تنقلات خوردن ما حکمش چیه؟
اگه راحت باشیم مرتبه ای از سایکوپات هست؟ یا اگه مثل دوست سعدی به خودمون سخت بگیریم در حق خودمون و خانواده مون ظلم کردیم؟
با خوندن این درس دو تا نمونه به ذهنم اومد. یکیش استاد راهنمام بود که هیچ حس همدلی نداشت و وقتی من احساس نیاز کردم که مدتی مرخصی بگیرم و از دانشگاه دور باشم، گفت حتا اگر عزیزترین فرد زندگیت هم بمیره باید رسالهت رو دور از هر احساسی پیگیری کنی و سر موقع تحویل بدی. و دومی جلسۀ دادگاه آیشمن و گزارش هانا آرنت. او دربارۀ آیشمن که میلیونها یهودی رو کشت، گفت: آیشمن فردی سطحی بود که از فقدان تخیل و همدلی رنج میبرد.
بنابراین این هر دو نمونه میشه گفت سایکوپات هستند.
ظاهراً اغلب نظامیها هم سایکوپات هستند. در رمان «هیچ دوستی به جز کوهستان» از بهروز بوچانی، وصفی که از زندانبانها و افسران استرالیایی میشه که چطور پناهندهها رو در جزیرۀ مانوس تحقیر میکردن و اجازه نمیدادن اونها با پدرهای دم مرگشون صحبت کنند و هرچی بهشون میگفتند شما خودتون پدرید، بچه دارید با لبخند میگفتند ببخشید، قانون قانونه و اجازه نمیدادن تماسی صورت بگیره، این شخصیت بدون همدلی خیلی آزاردهنده تصویر شده.