شغل مشاوره مدیریت و چند تصور اشتباه دربارهی آن

شغل مشاوره مدیریت برای افراد بسیاری جذاب است. بخشی از کسانی که در رشته MBA تحصیل میکنند به این امید هستند که در آینده به مشاوره مدیریت مشغول شوند. بسیاری از کارمندها هم هنگامی که میخواهند وارد دنیای کارآفرینی شوند، مشاوره را به عنوان گام بعدی در مسیر شغلی خود انتخاب میکنند. علاوه بر اینها، مدیران و کارآفرینانی هم هستند که تصمیم میگیرند تجربهی خود را در قالب مشاوره مدیریت در اختیار سایر کسب و کارها بگذارند.
تصویر مشاوره مدیریت از بیرون نسبتاً جذاب است. میشود لباسهای شیک و رسمی پوشید و در جلسه با مدیران شرکت کرد. احتمالاً بساط چای و قهوه هم به راه است و میتوانید در حالی که از پنجرهی اتاق مدیرعامل در آخرین طبقهی یک ساختمان بلند به افقهای دوردست خیره شدهاید، دربارهی سرنوشت کسب و کار و انتخاب استراتژی صحبت کنید.
شاید هم کمی از توسعهی فناوری اطلاعات و تحول دیجیتال بگویید و همان جملههای کلیشهای را تکرار کنید که: «اوبر بزرگترین تاکسیرانی جهان اصلاً تاکسی ندارد و فیسبوک بزرگترین رسانهی جهان محتوا تولید نمیکند و …»
احتمالاً انتظار دارید برای هر ساعت از این حرفها میلیونها تومان هم به حسابتان واریز شود و مشتریها (که حالا به آنها Client میگویید چون باکلاستر است) صف کشیدهاند تا نوبتشان شود و از شما مشاوره بگیرند.
شما هم در نهایت در پایان سال میتوانید اعلام کنید که «کسب و کارهای بسیاری را از ورشکستگی نجات دادهاید یا به رشدشان کمک کردهاید و دنیا با تلاشهای شما به جای بهتری برای زیستن تبدیل شده است.»
اما آیا واقعاً شغل مشاوره مدیریت در همین حد جذاب است؟
بعید است کسانی که تجربه مشاوره مدیریت دارند، چنین تصوری را تأیید کنند. البته بسته به اینکه در یک بنگاه بزرگ مشاوره مدیریت مشغول به کار شوید یا اینکه به شکل انفرادی (Solo) به این کار بپردازید، دنیای واقعی تصویری متفاوت به شما نشان خواهد داد.
با توجه به اینکه بسیاری از علاقهمندان مشاوره مدیریت در ایران معمولاً این کار را به شکل انفرادی یا در قالب تیمهای کوچک انجام میدهند، ما در درس حاضر بیشتر به این شکل از مشاوره میپردازیم و دربارهی برخی از تصورات اشتباه حرف میزنیم.
مشارکت در بحث
آیا شما تجربهی مشاوره مدیریت یا مشاوره کسب و کار داشتهاید؟ یا در محیط کار خود با مشاوران کار کردهاید؟
چه دردسرها و چالشهای دیگری را در زندگی کاری و شخصی مشاوران دیدهاید که در نگاه اول به نظر نمیرسد و به چشم نمیآید؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مشاوره مدیریت به شما پیشنهاد میکند:
- مشاوره مدیریت | یک مشاور مدیریت چه کارهایی انجام میدهد؟
- شغل مشاوره مدیریت و چند تصور اشتباه دربارهی آن
- فاکتورهای کلیدی موفقیت در مشاوره مدیریت | آیا موفق میشوید؟
- گام اول در مشاوره | جایگاه خود را نسبت به طرف مقابل مشخص کنید
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا قرهداغی
در سال گذشته بههمراه همکارم، مشاورهی شرکتی را در زمینهی توسعهی کسبوکار برعهده داشتیم.
این شرکت برای اینکه بتواند قدرت چانهزنی بالاتر برای اخذ نمایندگی از یکی از فعالان صنعت نفت را داشته باشد، بهدنبال ایجاد اعتبار بیشتر در بازار برای خود و فراهمآوردن زیرساختهای لازم بود.
مواردی از قبیل اصلاح ساختار سازمانی، ایجاد برنامهی ارتباطات یکپارچهی بازاریابی و بازمهندسی فروش از اصلیترین قسمتهای این نسخه بودند.
موارد بالا را گفتم تا ذهن دوستان در رابطه با فضای این شرکت بازتر شود.
در اینجا فقط یکی از چالشها را برایتان بازگو میکنم.
سمیر پریخ در کتابراهنمای مشاوران میگوید
این حرف درستی است منتهی، شاید برخی مواقع مشتری اصلا نداند که چه میخواهد.
در یکی از جلسات با مدیرعامل شرکت، به ایشان گفتم"شما دقیقآ چه میخواهید؟"
ایشان گفتند"من یک بنتلی میخواهم با موتور پیکان!"
گفتم"چرا با موتور پیکان؟"
گفتند"چون میخواهم با حداقل هزینه بیشترین رشد را داشته باشم و بهچشم بیایم. دوست دارم شرکتی با ظاهر شکیل و مدرن باشم و به اصول کسبوکار و تجارت خیلی کاری ندارم"
گفتم"فقط یک مشکل ریز وجود دارد! اگر در این جاده شما تنها باشید، قطعآ مشکلی پیش نمیآید. فقط اگر خودروهای دیگر یا حتی یک پیکان(شرکتی با وضعیت باطنی مشابه)در کنار شما بخواهد حرکت کند(رقیب) شما دچار مشکل میشوید"
ایشان گفتند"نه چون من ظاهر بنتلی دارم، رقیب جرات نمیکند کنار من بیاید"
گفتم"ممکن است در وهلهی اول جلو نیاید ولی وقتی آمد، میبیند که شما بهخاطر وزن بیشتر نسبت به سایر پیکانها(هزینهی بیشتر) توان حرکت بالایی ندارید.بگذریم که اگر یک بنتلی واقعی(رقیب قدر) در کنار شما قرار گیرد، شما هیچ حرفی برای گفتن ندارید؛ نه از نظر موتوری(فناوری نو، زیرساختها و ...) و نه از نظر ظاهری(اعتبار برند)"
گفتند"پس چه کنیم؟"
گفتم"بهتر است یک پیکان واقعی باشید با ظاهر و باطن واقعی خودش. در اینصورت، مشتری، خود واقعی شما را راحتتر قبول و با آن کنار میآید. مضافبرآن، مشتری واقعیتر در کلاس کاری خود و با توجه به تواناییهای خود دریافت خواهید کرد. بهتر است سعی کنید بهترین پیکان باشید تا ضعیفترین و بیهویتترین بنتلی"
نهایتآ ایشان قبول کرد که یک پیکان درجه یک باشد تا بنتلی تقلبی(البته خلاصه صحبتهای بالا نتیجهی حدود یکساعت بحث بود!)
فقط یک نکته را حتمآ در کنار سایر عوامل بهعنوان مشاور در ذهن داشته باشید تا موفق شوید
- مشتری یک سوپرمن واقعی میخواهد، نه یک سوپرمن پوشالی! ادعای همهچیزدان بودن نداشته باشید...
فرضیات خود را بهسرعت شکل ندهید.شاید گذشت زمان و دریافت اطلاعات بیشتر از مشتری ذهنیت شما را تغییر دهد. در مورد بالا، شاید گذر زمان به ما ثابت میکرد که مشتری درست میگوید ولی، در ظرف زمانی خاص مساله و با توجه به اطلاعات موجود در آن زمان، شاید جوابی که به ایشان دادم درست بود. پس به این نکته توجه کنید که: