نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران
منطقی است قبل از بحث بیشتر دربارهی عزت نفس، به یک سوال کلیدی بپردازیم: آیا اساساً شما مشکل عزت نفس دارید؟
به عبارت دیگر آیا لازم است برای افزایش عزت نفس وقت بگذارید و به آن فکر کنید؟
برای یافتن پاسخ این سوال باید با نشانه های عزت نفس پایین آشنا باشیم و آنها را در افکار، گفتار و رفتار خود بیابیم.
این درس و دو درس بعد، به علائم عزت نفس پایین اختصاص پیدا کردهاند و به شما کمک میکنند تا برآورد بهتری از میزان عزت نفس خودتان داشته باشید. پس از این که با نشانه های کمبود عزت نفس بیشتر آشنا شدید، با انگیزهٔ بیشتری راه های تقویت عزت نفس را دنبال خواهید کرد.
در درس حاضر، به سراغ مقالهای از موریس روزنبرگ و تیموتی اُوِنز میرویم و با مفهوم «حساسیت بیش از حد» یا «Hypersensitivity» آشنا میشویم (+).
حستان به خودتان چیست؟
هر یک از ما تصویر و تصوری از خودمان در ذهن داریم.
قرار نیست این تصویر، همان ذهنیتی باشد که دیگران از ما دارند. حتی قرار نیست این تصور، به تصویر ذهنی دیگران، نزدیک باشد.
اما به هر حال، این تصویر در ذهن ماست و ما با آن زندگی میکنیم.
آیا ما این تصویر را همیشه به یک اندازه دوست داریم؟ قطعاً چنین نیست.
اما این را هم میدانیم که نوسان این علاقه، چندان هم شدید نیست.
منطقی است که انجام یک کار خِیر، حس ما را به خودمان کمی بهتر کند و شنیدن یک انتقاد، کمی حسمان را بد کند. اما رابطهٔ ما با خودمان نمیتواند پیوسته در محدودهٔ عشق تا نفرت، نوسان داشته باشد.
تحقیقات انجام شده دربارهی افرادی که عزت نفس پایین دارند نشان میدهد که قضاوت این افراد نسبت به خودشان، به سرعت تغییر میکند و در این زمینه بسیار بیشتر از افراد عادی نوسان و تغییرات را تجربه میکنند.
منظور از حساسیت بیش از حد یا Hypersensitivity چیست؟
دسترسی کامل به این درس و ۳۷ درس دیگر دربارهٔ عزت نفس برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است. تا کنون ۱۳۴۰۲ نفر از متممیها مجموعاً ۱۴۳۳۳ تمرین در درسهای عزت نفس ثبت کردهاند.
با عضویت ویژهٔ متمم علاوه بر این ۳۷ درس به هزاران درس دیگر از جمله درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
شخصیت شناسی | خودشناسی | تحلیل رفتار متقابل
حمایت اجتماعی | استرس | پرورش تسلط کلامی
کوچینگ | مهارت ارتباطی | مذاکره | فن بیان
چگونه شاد باشیم | مدیریت انگیزه | برنامه ریزی
دوره MBA (مطالعه منظم درسهای مدیریتی)
تمرین درس نشانه های عزت نفس پایین
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری کارگاه آموزشی عزت نفس به شما پیشنهاد میکند:
- عزت نفس چیست؟ بررسی راهکارهای افزایش عزت نفس (نقشه راه درس)
- دقیق ترین تعریف عزت نفس چیست؟
- تعریف اعتماد به نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چیست؟
- پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت
- نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران
- کمبود عزت نفس و آثار آن در رابطه عاطفی
- عوامل عزت نفس | چهار منبع اصلی عزت نفس چیست؟
- چالش ها، راهکارها و روشهای افزایش عزت نفس در محیط کار و زندگی
- حرف و نظر دیگران چقدر برایتان مهم است؟
- افکار منفی | ذهن ما چگونه واقعیت را تحریف میکند؟
- هنگام گفتگو با خود، در مقابل خودتان هستید یا کنار خودتان؟
- تفکیک تجربه ها به رویداد و احساس و تفسیر – از ضروریات افزایش عزت نفس
- برندسازی درونی | خودتان را یک چرخدنده نبینید!
- نقش پذیرش خویشتن در حفظ و افزایش عزت نفس
- نکتهای پیش از قضاوت کردن در مورد دیگران
- درباره اعتراف به اشتباه
- افزایش عزت نفس و هنر بازخورد گرفتن درست
- مسئولیت پذیری و نقش آن در افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس از طریق توسعه مهارتها
- ابراز وجود و مهارت جرات ورزی (صراحت و قاطعیت)
- پرسشنامه ابراز وجود (تست راتوس)
- نکتهای درباره اصالت
- زندانی بدون دیوار | منفیگرایی میتواند کشنده باشد
- تأثیر استفاده از شبکه های اجتماعی بر عزت نفس
- اندازه گیری عزت نفس | در یک دقیقه ببینید وضعیت عزت نفس شما چگونه است
- معرفی برنامه پنج هفتهای افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس: هفتهی اول از برنامه پنج هفتهای
- افزایش عزت نفس: هفته دوم از برنامه پنج هفتهای
- ده صفت مثبت من – هفته سوم برنامه افزایش عزت نفس
- خطاهای من در ارزیابی خودم و نقش آنها در کاهش عزت نفس (هفته چهارم)
- افزایش عزت نفس | فایل های صوتی (پادکست) محمدرضا شعبانعلی
- مدیریت و نظارت دائمی بر عزت نفس (هفتهی آخر برنامه پنج هفتهای)
- جنبش عزت نفس و نقد آن | چه شد که عدهای مخالف بحث عزت نفس شدند؟
- کتابهای مرتبط با عزت نفس (مورد استفاده در طراحی دوره آموزش عزت نفس)
- کتاب روانشناسی عزت نفس | ناتانیل براندن
- کتاب عزت نفس | کریستوفر مراک
- کارنامه شما در درس عزت نفس
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : علیرضا سرگزی
سلام
سنسورهای من قبلا خیلی حساس بودند ولی کم کم این حساسیت کاهش پیدا کرد!
یکی از دلایلی که به نظر من باعث کاهش این حساسیت شد این بود که:
به خودم گفتم تا کی برای دیگران می خواهی زندگی کنی، تا کی نظره بقیه برات اهمیت داره، این شد که گفتم فارغ از نظر بقیه برای خودم زندگی کنم و ازش لذت ببرم و باید راه خودمو پیدا کنم.
یکی از کارهایی که انجام میدم Ignore کردنه. هرکی توهین، بی احترامی و ... میکنه رو خیلی راحت با یه جا خالی رد می کنم و به خودم می گم ارزش نداره که بیام ذهنمو با فکر کردن به این جور مسائل بی ارزش درگیر کنم، کارهای مهم تری دارم برای فکر کردن!
با این توجیهات فعلا که دارم خوب و خوش زندگی میکنم.
یه کاره دیگه ای هم که انجام دادم این هست که طی این چند سال گذشته وابستگی خودم رو به افراد و محیط خیلی خیلی کم کردم و این کاهش وابستگی باعث شده که حساسیتی هم به اتفاقات بیرونی نداشته باشم.
وقتی به فردی یا مجموعه ای وابسته میشی خواه نا خواه نسبت به اتفاقات و نظرات اونها هم حساسیت بیشتری به خرج میدی.
به طور کلی شاید قبلا تشویق ها و تنبیهات محیطی روی من تاثیر گذار بود ولی در حال حاضر تشویق های محیطی و آسیبهای ناشی از برخورد های نامطلوب در زندگیم تاثیر خیلی کمی داره، در واقع حرف مردم برام از اهمیت کمی برخورداره!
ولی یک استثنا وجود داره:
نظر افراد مهم زندگیم چه به صورت تشویق چه به صورت برخورد نامطلوب چه مستقیم چه غیرمستقیم، برام ارزشمنده و بهم تلنگری میزنه که مسیر زندگی گذشته رو بررسی کنم و بر اساس اون به مسیر آینده متفاوت نگاه کنم.
چه بسا برخورد های نامطلوب محیطی حقیقت هایی رو به من یادآور بشه که برام تلخه و اون احساس ناخوشایندی که ایجاد می کنه به دلیل عزت نفس پایین من نباشه بلکه به دلیل تلخی اون حقیقت باشه.
تشویق ها و تنبیهات درونی برای من خیلی تاثیر گذاره نسبت به بیرونی:
روی کارهایی که انجام میدم فکر می کنم و برای کارهای خوبی که انجام دادم خودمو تشویق می کنم و برای کارهای خطایی که انجام دادم تنبیه میشم، این کار خیلی بهم کمک می کنه.
سلام
اوقاتی هست که آدم سرخوشه ، حالش خوبه پر انرژی و پر انگیزه ست. روزیه که که توپ هم تکونش نمی ده. در برابر بزرگترین طوفان های تمسخر و توهین و افترا به راحتی می ایسته.
اما خدا نکنه که آدم روزش نباشه، یه سوتی کوچیک می تونه اون روز رو به یه کابوس تمام عیار تبدیل کنه در برابر نسیم ( نه حتی باد) تمسخر و توهین و افترا به راحتی سر خم می کنه.
خیلی از ما ها مشکلات و نبرد هایی که آدما درونشون دارن رو نمی بینیم ؛ وقتی هم می بینن طرف بهش برخورده با یه جمله :”وا، مگه من چی گفتم که اینجوری می کنه!”صحنه رو ترک می کنن.
خوشبختانه یا متأسفانه ،ذهنم طوری تربیت شده که برخی مواقع ، میتونم تا چند قدم بعدِ یک عمل یا رویداد رو پیشبینی کنم و حالتهای مختلفی که ممکنه رخ بده رو بررسی کنم.
از طرفی این موضوع روی فرایندهای کاریم ، روی رعایت ایمنیهای کاری و رفتاری و اجتماعیم، تاثیر مثبت گذاشته [مثلا همواره رانندگی ایمن انجام میدم، بچه کوچکم رو از خطرات بالقوه درون منزل و محیط بیرون حفظ میکنم و از خطرات دنیای مجازی مثل فیشینگها و … مصون میمونم و … ] و از طرفی اطرافیانم رو کمی تحت فشار گذاشته چون طبعا آدمها روبات نیستند که یکسری پروتکلها رو همواره انجام بدن و همواره هم صحیح انجامش بدن و خب نمیتونن هم با منطقی که من بابت رعایت ایمنیهای متعدد ارائه میدم مخالفتی کنن. خودم چون روتین مشخصی دارم، اذیت نمیشم ولی میدونم دیگران وقتی به من میرسن حس «وای حالا چیکار کنم،یوقت گند نزنم» در درونشون وجود داره . در رفتارشون دستپاچهبودن رو میبینم و این نه تنها اصلا خوشایند نیست بلکه هدف من هم این نیست.
در مواجه با پیامهایی که از اشخاص دریافت میکنم واقعا دو عامل تاثیرگذار رو نمیتونم لحاظ نکنم : اول) وضعیت ذهنی و جسمی خودم در اون لحظه یا دیگر لحظاتی که به اون نظر فکر میکنم / دوم) اون آدمی که داره صحبت میکنه و ارتباط تخصص اون آدم با حوزهای که داره توش نظر میده.
برای همین بخش اعظمی از مطالبی که دریافت میکنم اصطلاحا به پوشه هرزنامه ذهنم منتقل و امحا میشه ( spam)
اما اگر فرد مورد نظر رو [نه حتما ۱۰۰ درصد ولی تا حد قابل قبولی] دارای این صلاحیت بدونم که در این حوزه خاص بتونه نظر بده، بعد وارد مرحله بعد میشم و سعی میکنم ببینم چقدر از اون حرف، در مورد من مصداق کرده و چقدرش کُلی یا درمورد من غیرقابلطرحه.
این فرایند واقعا زمانبره، و اغلب ترجیح میدم زیاد درگیر حرف آدمها نشم ولی گاهی نفوذ کلام دیگران رو تا مدتها حس میکنم.
در عین حال همیشه هم اینقدر منطقی نیستم، خصوصا وقتی بلحاظ ذهنی خسته باشم یا از آدمی که برام مهم یا عزیزه کامنتی دریافت کنم. در این صورت مثبتبودنش بیش از حد خوشحالم میکنه در حدی که ممکنه فرایندهای روتین زندگی رو قطع کنم و به شادی بپردازم و منفی بودنش ممکنه تمام کارها و تواناییهام رو مختل کنه.
اغلب در مواجه با تهدیدات بیرونی، از استراتژی اجتناب استفاده میکنم :
– میخوام برم خرید از میوهفروشی، میدونم ممکنه با رفتار و گفتارش باعث بشه بیشتر از میزانی که تمایل دارم خرید کنم یا اصلا چیزهایی که نمیخوام رو بخرم؛ اقدام من : نمیرم
– میخوام برم آرایشگاه و موی سرم رو به شکلی که دوست دارم اصلاح کنم، میدونم ممکنه آرایشگر پیشنهاد دیگهای بده و من نتونم علیرغم مخالفت قلبیم،مقاومت کنم ؛ اقدام من : نمیرم
و …
و متاسفانه بعد از این چند سال ،الگوی فرار از مواجهه تو ذهنم بقدری تثبیت شده که تازگی متوجه شدهم ارتباطم رو با آدمها بشدت تحت تاثیر قرار داده.
در مواجهه با سوال اول تمرین یک مسئله ذهن من را درگیر میکند.
آیا عزتنفس در روابط بینفردی میتواند در مواجهه ما از یک شخص به شخص دیگر بالا یا پایین باشد؟
مشاهدهای که کفِ زندگی روزمره با آن روبرو هستم این است که در مواجهه با تهدیدهای جزئی محیطی در مقابل اشخاص مختلف، میزان حساسیت من نیز متفاوت است.
برای مثال در مواجهه با یک نقد یا بازخورد از مدیرم در محیط کاری میزان حساسیت بالایی دارم ولی در مواجهه با همکار دیگری که در موقعیت شغلی پایینتری قرار دارد، حساسیت بسیار کمتری دارم.
و یا در زندگی شخصی در مواجهه با پارتنرم در یک سطحی از حساسیت قرار دارم و در مواجهه با یک دوست معمولی حساسیت بسیار پایینتری دارم.
آیا این به این معناست که در یک رابطه عزت نفس بالا و در رابطهی دیگر عزت نفس پایینی دارم؟
اغلب برای مقابله با این تهدید، نُشخوار فکری و جستجوی راهحل به طور ناخودآگاه در من بروز پیدا میکند.
معمولا پیامهای مثبت را به گونهای دریافت میکنم که برایم بدیهی است که لایق این پیام مثبت هستم و اثر کوتاهمدتی در احوالاتم دارد کمااینکه تا مدت طولانی در ذهنم میماند و روی «اعتماد به نفسم» تاثیر بهسزایی دارد. اما پیامهای منفی منجر به بههمریختگی درونی در من میشود و اغلب پذیرش لحظهای در من ایجاد میشود و بعدا با فکر و تحلیل ممکن است واکنشهای مختلفی در من شکل بگیرد.
مصداق اصلی «حفاظت از خود» در من به نظرم عدم اصالت بوده است. در موقعیتهای مختلف در زندگی خود، اصیل نبودهام و ابراز طبیعی نداشتهام. در واقع برای گریز از ریسک، به نقش بازی کردن و عدم ابراز طبیعی خودم و «واقعی نبودن» در شرایط مختلف روی آوردهام.
تمرین درس نشانه های عزت نفس پایین
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
سنسورهای ذهنی من در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی بسیار حساس هستند.
خیلی روی این حساسم که دیگران با این حرف یا رفتاری که کردم چه فکری درموردم میکنن و مدام اون کار اشتباهی که کردم رو توی ذهنم نشخوار میکنم و این باعث میشه منزوی و ناامید بشم از خودم
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟ باید بگم که پیام های منفی خیلی روی من تاثیر میزارن
و اگ یکی ازم تعزیف کنه اونو باورد نمیکنم
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟ خودمشاهده گری
اون فکرمنفی که توی ذهنم هس رو میام باصدای بلند تکرارمیکنم باین کار ۱اون فکر بهتر تجزیه تحلیل میکنم و یکی اینک اون فکرو از بیرون نگاه میکنم و جزو هویتم نمیشه
یکی اینک میام درمورد فکریا نگرانی که از آینده دارم رو مینویسم
بعدا که توی آیندا وقتی که توی اون موقعیت قرار میگیرم میبینم که اونقدرا که فکر میکردم فاجعه سازی کردم نبود
پاسخ سوال دوم:
برای من، تاثیرپذیری از پیام های منفی دیگران خیلی زیاد بوده.
خاطرم هست حتی با کوچک ترین حرفی که حاوی انتقاد و متلک پراکنی بود، بهم می ریختم و چند روزی ذهنم رو به خودش مشغول می کرد.
راهکارم، اجتناب از اون محیط یا افرادی بود که این شرایط رو ایجاد می کردند.
یک راهکار دیگرم، “هیچ کاری نکردن” بود. یعنی سراغ مهارتی نمی رفتم. چون ممکن بود در حین فراگیری اش دچار اشتباه شوم و انتقادی بشنوم و باز بهم بریزم.
البته الان اوضاع ام بهتر شده. تمام تلاشم رو به کار خواهم بست که باز هم شرایط خودم رو از نظر عزت نفس بهتر کنم.
این موضوع برای من خیلی وابسته به محتوای حرف بقیه هست. البته در مجموع خیلی ناراحت نمیشم، اما همین مقدار کم هم فقط در بعضی مواقع پیش می آید و اکثر موضوعات اهمیت چندانی ندارد.
قبلا احساس خیلی بدی نسبت به حس های دیگران نسبت به خودم داشتم و کم کم برای رشد کردن، بخاطر نداشتن منبع درست و راهنمای مناسبی مثل متمم، از اونور بام افتادم، برای اینکه نشون بدم حساس نیستم، عزت خودم رو زیرپا گذاشته بودم، درحالی که نسبت به دوروبری هام ویژگی های نسبتا خوبی داشتم بخاطر رضایت دیگران خودم رو لایق تعریف نمیدیدم و هر حرفی که زده میشد رو میپذیرفتم. مسیر بزرگی پیش روی خودم میبینم که باید بگذرونمش
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
سنسورهای قوی ای دارم و برای اینکه با این تهدیدها روبرو نشوم، خیلی محتاط عمل میکنم و با تردید در تصمیم هام جلو میرم. و اگر تهدیدی را ببینم در قدم اول عقب نشینی میکنم و به خودم میگیرم که کجا چه رفتاری از من سر زده که این اتفاق افتاد.
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
تا حدودی یکی هست و حتی پیام منفی اثر بیشتری دارد تا مثبت.
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
خودمشاهده گری زیاد و کنترل خودم در بیان خواسته ها و نظراتم. سکوت و عقب نشینی از خواسته هایم.
من متوجه شدم که مشکل اساسی توی این قضیه دارم و انتقاد ها و حرف های بقیه رو خیلی منفی تر از چیزی که واقعا هست برداشت میکنم و تاثیر زیادی توی روحیه و حالم میذاره. گاهی باعث میشه که از یه سری چیزا محروم بشم چون نمیخوام خودمو در شرایطی قرار بدم که ممکنه کسی چیزی بگه که بهم بربخوره. الان که دارم بهش فکر میکنم گاهی برای کم کردن این تاثیر، سعی میکنم خودم همراه بشم با اون فرد انتقاد کننده یا مسخره کننده. زمانی که به مسخره بقیه میخندم و خودم هم همراهیشون میکنم، کمتر آسیب میبینم.
از پیام های منفی خیلی ناراحت میشوم و از پیام های مثبت و تمجید خیلی خوشحال میشوم اما به نظرم از پیام های منفی و تهدید ها بیشتر تاثیر میپذیرم.
من قبلا سنسور های حساسی داشتم و خیلی زود با یه تعریف ذوق میکردم و با یه سرزنش و گلایه تا مدت زمان طولانی سرخورده بودم. خودم رو قابل تعریف نمیدیدم و انگار هیچ نکته مثبتی توی خودم نمیدیدم. ولی تفاوت بسیاری در نگرش خودم ایجاد کردم و نه با یه تعریف ذوق میکنم و نه با یه سرزنش یا حتی توهین سرخورده میشم و به خودم عذاب میدم.
من به توانایی ها و قابلیت های خودم باور دارم و سعی میکنم منطقی به شرایط نگاه کنم. خم رو نه دست پایین میگیرم و نه خیلی دست بالا و از موضع قدرت و با آرامش سعی میکنم برخورد و عکس العمل مناسب رو داشته باشم.
من به شدت حساسم و پیام های منفی بیشتر از پیام های مثبت روی من تاثیر داره.
حتی در مقابل پیام های مثبت مثل زمانی که یک نفر ازم تعریفی میکنه اینطوری واکنش میدم که نه بابا شما لطف دارید واصلا اینطوری نیست و …..
یعنی حتی به سختی پیام های مثبت رو میپذیرم.
واینکه راجب overprotective بودن هم باید بگم به شدت اینکارو میکنم برای مثال در جمع های ناآشنا بسیار کم حرف میزنم چون نگرانم از صحبت هام خوششون نیاد یا اینکه باهاش موافق نباشن یا ناراحت بشن البته این مورد توی جمع های آشنا یا موقعیت هایی مثل چت کردن یا تماس تلفنی کمتر خودش رو نشون میده.
الان برای نوشتن دیدگاه هم لحظه ای دچار تردید شدم اما سعی کردم باهاش مقابله کنم.
و در نهایت امیدوارم با کمک متمم و این دوره در این زمینه به جاهای خوبی برسم.
قبلا سنسورهای محیطی من خیلی فعال بود و باعث میشد حتی یک نظر منفی حالم رو خراب کنه و تا چند وقت دچار افت عزت نفس بشم و بعد از مدت طولانی وقتی دوباره عزت نفسم بالا میرفت ، با یک اتفاق جدید روبرو میشدم و روز از نو روزی از نو …
ولی الان شرایط فرق کرده ، شاید دوباره همون میزان حساسیت و توجه در من باشه ولی نحوه برخورد من متفاوت شده و تاثیر گذاری عوامل محیطی به حد قابل توجه ای کم شده .
وقتی به علت این رشد و پیشرفت فکر میکنم ، چند عامل به ذهنم میاد که احساس میکنم برای من تاثیر گذار بودند .
۱. اطرافیان
برای یه مدت چند ماهه از افرادی که در کنارشون حس بد میگرفتم فاصله گرفتم و این باعث شد که احساس خوبی که نسبت به خودم داشتم تثبیت بشه.
۲. روتین
برای خودم یک سری روتین قرار دادم که اوایل انجام دادنشون عذاب آور بود، ولی به مرور زمان همین روتین ها برای من تبدیل به یه پایگاه عذت نفس شدن .
جالبه که این روتین ها اصلا لازم نیست بزرگ باشن و از اول کار تعدادشون زیاد باشه ، حتی یک لیوان آب بعد از بیدار شدن از خواب هم میتونه برای شروع کافی باشه .
۳. خطاهای شناختی
مطالعه و یاد گرفتن خطاهای شناختی باعث میشه متوجه بشیم که تفکر و نتیجهگیریهای ما مملو از خطا و اشتباه هست و همین خطاها میتونه علت حساسیتهای ما باشه.
و ….
در کل هنوز هم از پیام های منفی بیشتر از مثبت تاثیر می پذیرم ، ولی با این تفاوت که الان آگاهی بیشتری روی حالات و تفکراتم دارم و برام تا حدودی قابل کنترل شده .
قبلا برای محافظت از خودم فرار میکردم و از موقعیت های حساسیت آور اجتناب میکردم. ولی الان سعی میکنم با یک دید مثبت و بدون قضاوت در موقعیت حضور داشته باشم حتی به قیمت باختن و آسیب دیدن . البته هنوز هم گاهی اجتناب میکنم ولی دیگه به خودم آنچنان سخت نمیگیرم و این میزان از اجتناب رو طبیعی در نظر میگیرم.
طبق تجربه من، این موضوع هیچ وقت تموم نمیشه و درمانی هم براش نیست. فقط ما هستیم که در طول زمان قوی تر میشیم و حساسیتمون کمتر میشه .
با سلام به دوستان متممی
سنسورهای ذهنی من در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی بسیار حساس هستند و دائم دارمبا خودم فکر میکنم که الان من این حرف را زدم یا این کار را کردم دیگران درباره من چه فکری می کنند. این کار باعث فرسایش آدم میشه و مغزت همیشه خسته هست مدتی هست وقتی میام به این فکر کنم که دیگران دارند در مورد من چه فکری میکنند به خودم میگم ولش کن مهم نیست دیگران چی میگن خودت ببین این حرف یا کار چه اثری در زندگیت داره.
تأثیر حرف منفی و انتقاد دیگران روی من بسیار بیشتر از تشویق بوده است. اما در حال حاضر تلاش میکنم وقتی یک نقدی میشنوم زود به هم نریزم و یکم روش فکر کنم و شرایط خودم رو بسنجم گاهی قانع میشم که اون کار من در اون لحظه با توجه به شرایطم بهترین بوده و گاهی هم میبینم حق با طرف مقابل هست وسعی میکنم خودم رو اصلاح کنم و دفعه بعد بهتر عمل کنم.
در بسیاری موارد که بحثی میشه یا جلسه ای هست سوالی میپرسند یاراجع به مسئله ای نظرخواهی میکنند حرفی نمیزنم و ممتنع هستم.
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
شاید تا یک سال گذشته بسیار بسیار حساس بودم. هر صحبتی که میخواستم انجام بدهم، بارها از جوانب مختلف نظر طرف مقابل را پیش بینی میکردم.
بعد از هر مجلس یا دورهمی یا … در ذهنم همه رفتارها و گفتارها را نشخوار میکردم تا مطمئن شوم مورد تایید جمع بوده ام. گرفتن تایید از دیگران، تلاش برای راضی نگه داشتن بقیه، مقایسه خودم با همه، کمال گرایی افراطی، تلاش برای مخفی کردن ضعفها پشت نقاب دانای کل بودن، سختگیری های زیاد به خودم و….راهکارهایی بود که استفاده میکردم.
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
پیام های منفی من را همچنان آشفته میکند. قبلا بسیار برانگیخته میشدم. در نقاب یک انسان کامل تمام تلاشم را میکردم تا همه راضی باشند و بهترین خودم را در هر زمینه ای ارائه میدادم. قبلا تحمل شنیدن پیام منفی را نداشتم و من را به قعر نا امیدی میبرد. در این یک سال گذشته شفقت بیشتری به خودم پیدا کردم و صدای نیازهای پروانه کوچولو رو بیشتر میشنوم تا برای رضایت پروانه کارها را انجام دهم نه بقیه…
بیشتر در پذیرش انسان بودن خودم هستم و میدانم که خطا و اشتباه افتضاح نیست و حق خطا کردن دارم. میدانم که موجود احساسی هستم و نیاز به تایید، توجه، امنیت دارم، پس از خودم حمایت میکنم و در مقابل کارهای درستی که انجام میدهم خودم را تشویق و تایید میکنم. از جملات و عبارات حمایتگرانه خطاب به خودم استفاده میکنم. به خواسته ها و تمایلات خودم احترام میگذارم و سعی میکنم که از بودنم در جهان هستی فارغ از وابستگی هایم لذت ببرم.
من قبلا خیلی تحت تاثیر حرفهای دیگران قرار میگرفتم. مثلا یادم میاد یک بار معلم دوران دبیرستانم گفته بود من هوش بالایی ندارم و من تا مدتها این باور ذهنیم شده بود. ولی خوشحالم که الان خیلی کمتر تحت تاثیر حرفهای منفی قرار میگیرم.
همچنان از حرفهای مثبت دیگران سرخوش میشم ولی حرفهای منفی خیلی روی قضاوتم از خودم اثر نمیزاره. فکرم درگیر میشه ولی نه طولانی مدت.
در گذشته از سوال کردن سر کلاس اجتناب میکردم چون میترسیدم بقیه فکر کنن چقدر سوال چیپی پرسیدم. از این دست استراتژیها خیلی داشتم
سنسورهای ذهنی من موقعی که بخوام در یک موقعیت جدید یا در کنار افراد جدید قرار بگیرم حساس تر هست در این زمان برای مقابله با این تهدید سعی میکنم در مرکز توجه نباشم یا اینکه اول بررسی میکنم عیب های دیگر افراد حاضر در اون مکان رو پیدا کنم تا مقداری آرامش ذهنی پیدا کنم
یا اینکه بدترین سناریو ممکن رو برای خودم تو ذهنم میسازم و بعد میبینم اونقدرها هم شرایط سختی نیست و اینگونه یکم حس خوبی میگیرم
در مورد پیام های منفی هم باید بگم تاثیرشون بر روی من چندین برابر پیام های مثبت هست و گاهی بعضی از پیام ها که اونقدرها هم منفی نبوده تا مدتی ذهن من رو به خودش مشغول میکنه.
در حال حاضر هم متاسفانه برای من بارها اتفاق افتاده که برای حفاظت از خودم از یه کاری که میتونست تاثیرات مثبتی برای من داشته باشه اجتناب کردم مثلا زمانی که استاد سر کلاس سوالی رو پرسیده و من هم جوابش رو بلد بودم ولی چیزی نگفتم وارد یه مغازه ای شدم و چون فروشنده چند لباس برای من آوره ولی هیچکدوم باب میلم نبوده ولی به خاطر قضاوت فروشنده یکی رو خریدم یا فرصت دوست شدن با فردی که میتونست باعث پیشرفت من بشه رو فقط از روی ترس رد شدن از دست دادم و مثال های خیلی زیاد.
-سنسورهای ذهنی من تا حدی حساس هستن. من نسبت به رفتار و گفتار آدم ها در مقابل خودم حساسم.شاید جزیی باشه ولی من برای خودم بزرگش میکنم. بعضی وقتا پیش میاد که بعد از رفتار یه نفر تا یکی دو ماه تو خودم خودخوری میکنم و هزار بار تفسیرش میکنم.
-پیام های مثبت خیلی خوشحالم میکنه و بهم انگیزه میده اما پیام های منفی خیلی بیشتر روم تاثیر میزاره و باهاش غصه میخورم.
-بله من کارهایی رو انجام میدم که مصداق حفاظت از خود باشه. اما جدیدا بخوام بگم همین دیروز خواستم شیرینی بخرم. برای انتخابش معذب شدم که به فروشنده بگم مدل دیگه ای که دوست دارم تو یخچال کناریه. همش فکر میکردم الان با خودش چی فک میکنه و شاید بگه اینا کنار هم نمیشه و نفر پشت سری هم منتظره الان ممکنه شاکی بشه و…، ول کن از همین یخچال هر چی بود برمیدارم. و اینطور شد که انتخابم باب میلم نبود، در صورتی که هر کی رو میدیدم خیلی راحت انتخاب میکردن و براشون هم مهم نبود.
ذات کار من، پروژه محور است؛
چالشها و نیازهایی مطرح میشود، طراحی و برنامهریزی صورت میگیرد و اجرای پروژه…
در زمان تحویل پروژه است که انبوه نظرات جاری میشوند. فیلتر کردن این نظرات از دوراهیِ سازنده بودن برای تجربههای آینده یا مواردی که فقط چینش کلمات هستند برای ابراز حضور در برابر دیگران، به سختترین قسمت پروژه برای من تبدیل شده است.
این مساله حساسیت بیش از حد در من ایجاده کرده که گاه در ابتدای پروژههای چالش برانگیز، برای نشنیدن انتقادات (در اینجا شاید دیگر سازنده بودنشان هم شوقی ایجاد نکند)، به قبول نکردنشان فکر میکنم.
در متن به لوپ معیوب اشاره شد که در زندگی من، این لوپ باعث کاهش ریسکپذیری (حتی کوتاه مدت) میشود که نسبت مستقیمی با مسیر شغلی و پیشرفت من دارد و تاثیرگذار خواهد بود.
روشی که من استفاده میکردم، معمولا فرار بود. فرار از دیده شدن، اجتناب از موقعیتهایی که من رو در معرض دید بقیه قرار میداد. وقتی که میدیدم احتمال باخت وجود داره، اصلا وارد بازی نمیشدم که بخوام با درد احتمالی باختن روبهرو بشم. عین نقاشی که تابلو و اثرش رو به دیوار نمیزنه و به دیگران نشون نمیده که مبادا از سوی دیگران انتقاد و خدشهای به کارش وارد بشه. و در عین حال، هزینهی این پنهان کردن رو از کیسهی عزتنفس پرداخت میکنه
مورد دیگه، این بود که خودم به انتقاد از خودم میپرداختم و اینطوری بقیه رو خلع سلاح میکردم. انگار این پیام رو به شخص مقابلم میفرستادم که “ببین من خودم میدونم پر عیب و ایرادم. من خودم به خودم زخم میزنم، لازم نیست تو دیگه زخم اضافهای بزنی”. درسته که انتقاد از خود جلوی دیگران هم به هرحال دردناکه، ولی دردش کنترل شدهاس و کنار اومدن باهاش به مراتب راحتتر از تحمل ضربه و انتقاد ناگهانی آدمهای اطرافه. اینجور مواقع شاید از نظر دیگران آدم “باجنبه”ای به نظر برسیم ولی خودمون میدونیم که درونمون چه خبره و باز هم اون کیسهی عزتنفس داره خالی و خالیتر میشه.
مورد بعدی که بیشتر در اطرافم دیدم، روش حملهاس. آدمایی که حالت تهاجمی دارن، و به نظر میاد که خیلی از خودشون مطمئن هستن هم ممکنه درگیر مشکل عزتنفس باشن. آدمهایی که گارد سنگینی دارن و عین صخره، نفوذناپذیر به نظر میان. در حالی که فکر میکنم کسی که مشکل عزتنفس نداشته باشه، نه مثل صخره بلکه شبیه به یک سطح کشسانه که انعطافپذیری داره.
یادمه در دوران راهنمایی معلمی داشتیم که واقعا نفوذناپذیر به نظر میاومد. تا به حال شوخی و خندهاش رو ندیده بودم. و به نظرم بسیار معلم مقتدری بود. ولی چند سال بعد که بهش فکر میکردم، حس میکردم که احتمالا اون معلم توان کمی برای کنترل کلاسش داشت و اتفاقا چون اقتدار نداشت سعی میکرد که از اول هیچ راه نفوذی برای ما باقی نگذاره. بعدها معلمهایی رو دیدم که به نظرم اقتدار واقعی رو اونها داشتن چرا که هم اجازهی شوخی و خندهی داخل کلاس رو میدادن و وقتی هم که نیاز به جدیت داشتن، میدونستن که میتونن کلاس رو کنترل کنن
اگر کسی بهم انتقاد یا توهین کنه یه چیز رو میپرسم:
چه کسی این چیزهارو بهم میگه؟
اگه اون شخص برای من قابل احترام باشه و سعی میکنه که بهم انتقادی کنه که سازندس خیلی هم خوشحال میشم چون بهرحال معتقدم اون شخص فهیمی هست و سعی داره کمک کنه بهم و اگر برای اون شخص احترام و ارزش زیادی قائل نباشم به توهین و انتقادش بی توجهی میکنم و اصلا فکر نمیکنم بهش.