Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


تعریف اعتماد به نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چیست؟


اعتماد به نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس چیست؟

تعریف اعتماد به نفس در نگاه اول چندان دشوار به نظر نمی‌رسد.

اکثر ما از عبارت اعتماد به نفس استفاده می‌کنیم و در مورد اعتماد به نفس پایین یا اعتماد به نفس بالای خودمان و دیگران هم اظهار نظر می‌کنیم. بنابراین ظاهراً گمان می‌کنیم که دقیقاً می‌دانیم از چه چیزی حرف می‌زنیم.

اما وقتی دقیق‌تر این موضوع را بررسی می‌کنید، متوجه می‌شوید که تعریف اعتماد به نفس، چندان هم واضح نیست. در حدی که نویسندگان و سخنرانان بسیاری، اعتماد به نفس و عزت نفس را به جای یکدیگر به‌کار می‌برند و احساس بدی هم ندارند.

این در حالی است که اگر دو اصطلاح عزت نفس و اعتماد به نفس می‌توانستند به سادگی جایگزین یکدیگر شوند، دیگر به دو اصطلاح متفاوت نیازی نبود.

تعریف اعتماد به نفس چیست؟ تعریف عزت نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چه چیزی است که باعث شده دو اصطلاح مختلف به وجود بیایند؟

در این درس، ابتدا به تعریف اعتماد به نفس می‌پردازیم و سپس به تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس اشاره می‌کنیم.

تعریف اعتماد به نفس چیست؟

رسم است که تعریف‌ها را با مرور دیکشنری وبستر آغاز می‌کنند. دیکشنری وبستر در تعریف اعتماد به نفس چنین گفته است:

اعتماد به نفس یا Self-Confidence به این معناست که یک نفر به توان و توانمندی‌های خودش باور و اعتماد داشته باشد.

این تقریباً همان معنایی است که بسیاری از ما از اعتماد به نفس در ذهن داریم.

البته این تنها تعریف اعتماد به نفس نیست. مثلاً دنیل گلمن تعریف دیگری از اعتماد به نفس ارائه کرده است (+):

اعتماد به نفس یعنی این‌که انسان خودش را عمیقاً ارزشمند و توانمند بداند.

اگر اعتماد به نفس را به سبک دنیل گلمن تعریف کنید، عملاً پذیرفته‌اید که اعتماد به نفس همان عزت نفس است. چون در درس تعریف عزت نفس، هنگام معرفی مدل دو عاملی توضیح دادیم که عزت نفس به صورت ترکیبی از دو مولفه‌ی احساس ارزشمندی و احساس توانمندی تعریف می‌شود.

اما در این‌جا به مشکلی برمی‌خوریم که در ابتدای این درس مطرح شد: اگر این دو اصطلاح دقیقاً یک چیز هستند، چرا باید دو اصطلاح متفاوت برایشان وجود داشته باشد؟

با توجه به این توضیح، ما در متمم تعریف دنیل گلمن و همفکران او را جدی نمی‌گیریم و اعتماد به نفس را بیشتر به همان سبک وبستر تعریف می‌کنیم. تعریفی که در ذهن بسیاری از ما هم، به همین شکل جا افتاده است.

چرا روانشناسان اصطلاح اعتماد به نفس را دوست ندارند؟

از کتابهای بازاری روانشناسی که بگذرید، در کتابهای علمی روانشناسی کمتر به اصطلاح اعتماد به نفس برمی‌خورید. این اصطلاح آن‌قدر کم به‌کار می‌رود که می‌توانید بگویید: «جامعه‌ی روانشناسی، اصطلاح اعتماد به نفس را چندان دوست ندارد.»

ریشه‌ی این مسئله هم در این است که اعتماد به نفس، مشخص نمی‌کند که دقیقاً چه حوزه‌ای را مد نظر دارد.

کسی از شما می‌پرسد: اعتماد به نفس شما بالاست؟ شما هم می‌گویید: بله. من اعتماد به نفس بالایی دارم.

بعد از شما می‌پرسد: پس مثلاً‌ می‌توانید با کمی تمرین، یک نقاشیِ زیبا بکشید؟ یا می‌توانید پس از آموزش دیدن، یک خلبان حرفه‌ای شوید؟

ممکن است شما اعتماد به نفس بالایی داشته باشید، اما این اعتماد به نفس در زمینه‌ی نقاشی یا خلبانی نباشد. یا مثلاً ممکن است اعتماد به نفس شما در نویسندگی بسیار بالا باشد، اما در سخنرانی چنین اعتماد به نفسی نداشته باشید.

این‌که همه‌ی موضوعات و مهارت‌ها و فعالیت‌ها را یک‌کاسه کنید و بعد درباره‌ی اعتماد به نفس بالا یا اعتماد به نفس پایین حرف بزنید، بسیار غیردقیق است.

آلبرت بندورا کسی بود که به این مسئله توجه ویژه‌ای داشت. او می‌گفت که اعتماد به نفس باید در حوزه‌های مختلف سنجیده شود. مثلاً‌ بپرسیم:

  • اعتماد به نفس تو در سخنرانی برای جمع‌های بزرگ چقدر است؟
  • اعتماد به نفس تو برای نوشتن یک گزارش مدیریتی چقدر است؟
  • اعتماد به نفس تو در زمینه‌ی یادگیری الکترونیکی (بدون حضور در کلاس فیزیکی) چقدر است؟

او پیشنهاد کرد به جای Self-confidence از اصطلاح Self-efficacy استفاده شود (+). هم‌چنین همه توجه داشته باشند که  self-efficacy صرفاً در یک «حوزه‌ی خاص» تعریف می‌شود (این اصطلاح را در فارسی به خود-کارآمدی ترجمه کرده‌اند).

ما نمی‌خواهیم شما را وادار کنیم به جای واژه‌ی آشنا و ساده‌ی اعتماد به نفس، از واژه‌ی نامأنوس و دشوارِ خودکارآمدی استفاده کنید. خصوصاً این‌که بحث خودکارآمدی، ریزه‌کاری‌ها و جزئیات و ظرافت‌های بسیاری دارد که باید جداگانه به آن پرداخته شود و ما در این‌جا از کنار آن‌ها عبور کرده‌ایم. اما همین‌جا با شما یک قرار می‌گذاریم:

هیچ‌وقت اصطلاح اعتماد به نفس را به صورتِ مبهم و کلی به کار نبرید. همیشه بگویید اعتماد به نفس در …

مثلاً نگویید اعتماد به نفس من بالاست. بگویید: اعتماد به نفس من در سخنرانی زیاد است.

یا این‌که نگویید اعتماد به نفس کمی دارم. بگویید اعتماد به نفس من در برخورد و تعامل با انسان‌های غریبه کم است.

تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چیست؟

با همه‌ی این توضیحات، اگر درس تعریف عزت نفس را مرور کنید، خودتان می‌توانید به سادگی به این پرسش پاسخ دهید.

اگر اعتماد به نفس را به معنای خاص آن (نزدیک به خودکارآمدی) در نظر بگیریم، با توجه به مدل دو عاملی عزت نفس، می‌توان گفت  اعتماد به نفس و باور به توانمندی‌های خود، یکی از دو مولفه‌‌ی عزت نفس است. 

اما این گزاره را حتماً با دو توضیح تکمیلی به خاطر داشته باشید.

اول این‌که اعتماد به نفس باید در حوزه‌هایی که فرد آن‌ها را ارزشمند می‌داند سنجیده شود. یعنی اگر شما دوست‌یابی را یک توانمندی ارزشمند می‌دانید، آن‌وقت، افزایش اعتماد به نفس شما در دوست‌یابی می‌تواند به افزایش عزت نفس شما کمک کند.

دومین نکته هم این‌که اعتماد به نفس فقط وقتی به عزت نفس کمک می‌کند که با مولفه‌ی دیگر، یعنی احساس ارزشمندی همراه شود.

کسی که به توانمندی‌های خود باور دارد، اما احساس ارزشمندی ندارد، این توانایی‌ها را نه در راه رشد، بلکه در راه دفاع از هویت و ارزش خود به کار می‌برد.

به تعبیر کریستوفر مراک، توانمندی‌ها در این‌جا خرج می‌شوند تا فرد خلاء ارزشمندی خود را پُر کند؛ نه این‌که به زندگی متعادل و تعامل با محیط و جامعه ادامه دهد.

محدودیت در دسترسی به این مجموعه درس

دسترسی کامل به این درس و ۳۸ درس دیگر دربارهٔ عزت نفس برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است. تا کنون ۱۳۵۹۷ نفر از متممی‌ها مجموعاً ۱۴۷۰۶ تمرین در درس‌های عزت نفس ثبت کرده‌اند.

با عضویت ویژهٔ متمم علاوه بر این ۳۸ درس به هزاران درس دیگر از جمله درس‌های زیر دسترسی خواهید داشت:

  شخصیت شناسی | خودشناسی | تحلیل رفتار متقابل

  حمایت اجتماعی | استرس | پرورش تسلط کلامی

  کوچینگ | مهارت ارتباطی | مذاکره | فن بیان

  چگونه شاد باشیم | مدیریت انگیزه | برنامه ریزی

  دوره MBA (مطالعه منظم درس‌های مدیریتی)

ثبت نام    تجربه‌ٔ متممی‌ها

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری کارگاه آموزشی عزت نفس به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه کارگاه آموزشی عزت نفس

سوال‌های پرتکرار دربارهٔ متمم

متمم چیست و چه می‌کند؟

متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحث‌های مهارتی و مدیریتی.

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.

فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟

هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه»  دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص می‌‌‌کند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری می‌توانید نقشه راه‌های مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.

هم‌چنین در صفحه‌های دوره MBA و توسعه فردی می‌توانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.

هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟

شما می‌توانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.

اعتبار را می‌توانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیم‌سال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.

آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که می‌توانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.

هم‌چنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آن‌ها را می‌توانید در فروشگاه متمم ببینید.

با متمم همراه شوید

آیا می‌دانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور می‌توانید به جمع متممی‌ها بپیوندید؟

سرفصل‌ها  ثبت‌نام  تجربهٔ متممی‌ها

۱۸۷ نظر برای تعریف اعتماد به نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چیست؟

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : پارسا وکیلی پور تکلو

    چیزی که ذهن من را همیشه  مشغول میکند، این جمله‌ی کلیشه‌ای اطرافیانم بوده است که "عزت نفس من را والدینم خدشه‌دار کرده‌اند". از مطالعات اینچنین برمی‌آید که تأثیر اتفاقات کودکی، که معمولاً توسط والدین رقم میخورد، قابل‌توجه است اما اعتقاد من بر این است که تا موقعی این مطلب را ندانی شما قربانی کودکی‌ات هستی. زمانی که به این آگاهی رسیدی که قربانی تجربه‌های کودکی هستی، از آن لحظه دیگر قربانی نیستی، و انتخاب کردی که مثل یک قربانی زندگی کنی.

    برداشتی از کتاب "نظریه انتخاب" اثر ویلیام گلسر

  1. امیرحسین خورسندی گفت: (عضو ویژه)

    کسی که به توانمندی های خود باور دارد اما احساس ارزشمندی ندارد ، این توانمندی ها را نه در راه رشد بلکه درراه دفاع از هویت و ارزش خود به کار می گیرد”.

    این جمله من رو یاد اصلی ترین بنیاد اگزیستانسیالیسم انداخت. اونجا که گفته میشود اصل بر وجود است نه هویت و این یکی از مکانیسم های دفاعی انسانه که به دنبال جست و جوی معنی برای زندگیش است و فراموش کرده این خود وجودیه که ارزشمنده نه هویتی که به دنبال ساختنش هستی.

  2. محمدحسن گفت: (عضو ویژه)

    سلام دوستان

    به نظر من قسمت آخر درس خیلی قابل درنگ و تامله ، آنجا که می گوید ” کسی که به توانمندی های خود باور دارد اما احساس ارزشمندی ندارد ، این توانمندی ها را نه در راه رشد بلکه درراه دفاع از هویت و ارزش خود به کار می گیرد”.

    به نظر من خیلی از تلاشها و فعالیت ها در زندگی منجر به توانمندی و یا احساس توانمندی می شود ولی احساس ارزشمندی در فرد ایجاد نمی کند . ثمره این تلاشها درنهایت به موفقیت ختم می شود نه رضایت و دنیای امروز پر است از موفقیت وانسانهای موفق و چه کم هستند انساهایی که از خودشان و ثمره زندگی شان راضی باشند .

    خیلی خوب و به جاست همانطور که سعی در بهبود توانمندی های خود داریم فعالیتهایی انجام دهیم که ارزشمند بوده و احساس ارزشمندی  را در ما ایجاد کند و در نتیجه عزت نفس مان بالا رفته و در نهایت علاوه بر اینکه احساس موفقیت داریم احساس رضایت هم داشته باشیم .

    ایام خوب و خوشی داشته باشید.

     

  3. علیرضا طبائی گفت: (عضو ویژه)

    جالبه که اگر شما توانمندی بالایی داشته باشی ولی احساس ارزشمندی نکنی، با استفاده از توانمندیت میخوای هویت و ارزش خودتو بالا ببری.

    حالا اگه کسی اینجا به تواناییات شک کرد یا اون‌‌ها رو زیر سوال برد (ممکن هست ازت انتقادی بشه یا هر چی) اون موقع گویی هویت و ارزش شما زیر سوال رفته. ناخودآگاه احساس پوچی میکنی و شاید پرخاشگر شی و پذیرای فیدبک نباشی در نتیجه رشد بیشتر رو هم نخواهی داشت.

    اما چجوری میشه ارزش خودمون رو بالا ببریم و به توامندی‌هامون گره‌اش نزنیم؟

     

  4. پاراگراف یکی مانده به آخر درس خیلی برای من تکان دهنده بود .
    “کسی که به توانمندی‌های خود باور دارد، اما احساس ارزشمندی ندارد، این توانایی‌ها را نه در راه رشد، بلکه در راه دفاع از هویت و ارزش خود به کار می‌برد.”
    و این یعنی اگر این توانمندی ها زیر سوال برند، هویت فرد زیر سوال میره .
    فکر میکنم شیوه ی‌ برخورد درونی ما با انتقادات میتونه بهمون کمک کنه تشخیص بدیم تراز عزت نفسمون کجاست؟! بالا یا پایین ؟

  5. سبحان فتوح‌آبادی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    تجربه من از احساس بی‌ارزشی.

    دانشجو هستم و شرایط سنی و محیطی‌ام به صورتی است که واقعاً کار ارزشمندی که برای خودم مهم باشد را نمی‌توانم انجام بدهم. این احساس بی‌ارزشی بیشتر به‌خاطر درس‌های دانشگاه است که اصلاً من را به هدفی نزدیک نمی‌کند و صرفاً منابع من را هدر می‌دهند هرچند که سعی کرده‌ام یادگیری در حاشیه داشته باشم؛ اما باز هم فکر می‌کنم این رشته و این درس‌ها کمکی به احساس ارزشمندی من نمی‌کند. برای اینکه که احساس ارزشمندی خودم را پر کنم تصمیم گرفتم چند ماهی کار فیزیکی انجام بدهم؛ یعنی از توانمندی جسمانی‌ام استفاده کنم تا این احساس را پر کنم (شعل انبارداری).

    • علی کریمی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۵ درس)

      با سلام و وقت بخیر جناب فتوح آبادی

      چه اشاره خوبی به دوران دانشجویی کردید. یادم هست منم مرتبا حس اسارت داشتم، باید مطالبی را می‌خوندم که حس می‌کردم واقعا هیچ زمانی در هیچ مقطعی از زندگی مجددا با آن‌ها روبه رو نمی‌شوم.

      اهمیت یادگیری زبان انگلیسی

      ولی اگر بخواهم به خودم در آن زمان، یک توصیه کنم. توصیه جدی به یادگیری زبان انگلیسی می‌کنم. هم ذهن آدم را مشغول نگه می‌دارد هم طبق درس افزایش عزت نفس از طریق توسعه مهارتها عزت نفس انسان افزایش پیدا می‌کند.

      در کتاب آیین زندگی اثر دیل کارنگی که کتاب مورد علاقه‌ام است، یک فصل به مشغول نگه داشتن ذهن اشاره شده است. این مشغول شدن ذهن به کار مفید، از خیلی از استرس‌ها و افکار مزاحم جلوگیری می‌کند. زندگی‌بخش است.

      اینکه یادگیری انگلیسی چه میزان شگفت‌انگیزی به انسان در عزت نفس، وجه اجتماعی، شغلی، مالی و حتی بهبود یادگیری و  شناخت (Cognition)  کمک می‌کند، کم گفته‌ایم.

      زبان انگلیسی مهارتی است که در هر شغلی در هر جغرافیایی از این کره خاکی و در هر زمانی از آینده، برگ برنده است.

      شخصا هم تا کنون دو منبع یادگیری مناسب برای زبان انگلیسی پیدا کرده‌ام، یکی نوشته تجربه‌ی من در آموزش و یادگیری زبان انگلیسی از محمدرضا عزیز و دیگری هم صفحه اینستاگرام leila.englishfluency@ است. البته اگر این آی دی را در گوگل هم سرچ کنید صفحه سایت برای فروش دوره می‌آید. ولی به نظرم مطالب صفحه اینستاگرام ایشان هم نیاز است. باز هم اگه سوالی داشتید در خدمت هستم.

      روز و روزگار خوش

       

      • سبحان فتوح‌آبادی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

        علی جان سلام،
        حالت چطوره؟
        ممنونم بابت توصیه‌های خوبت و کامنت‌های اختصاصی و ارزشمندی که برای هر فرد به صورت جداگانه می‌گذاری سعی می‌کنم بیشترشان را بخوانم. این کار تو باعث شده که زودتر از وجود برخی مطالب و تجربه‌ها آگاه شوم.

        راستش ذهنم درگیر خیلی چیزهاست و زبان هم از حدود ۴-۵ سال پیش دغدغه‌ام شده است، اما هر بار به دلایل مختلف و مشکلاتی آن را رها کرده‌ام. چند مطلبی که قبلاً از روزنوشته‌ها معرفی کرده بودی، خواندم و متوجه شدم مشکل اصلی من به یادگیری زبان محدود نمی‌شود؛ بلکه موانع عمیق‌تری دارم که سد راه یادگیری و حتی پیشرفت زندگی شخصی‌ام شده‌اند.

        ابتدا فکر می‌کردم که شاید اهمال‌کار باشم، اما مدیریت زمان و هدف‌گذاری را هم که یاد گرفتم، تغییر خاصی برای من ایجاد نکرد. وقتی بر روی برگه فکر کردم، به این نتیجه رسیدم که عواملی مثل طرح‌واره شکست، عزت نفس پایین، شطرنج بازی کردن با خودم، عدم استقلال مالی، و نوعی طرز تفکر که آقای معلم آن را «گوسفند نگری» می‌نامد، همگی باعث شده‌اند که نتوانم در یادگیری زبان و دیگر جنبه‌های زندگی پیشرفت کنم.

        پی‌نوشت:
        تجربه‌های آقای معلم را هم چندین بار خوانده‌ام و توصیه‌ها را حدود دو-سه هفته رعایت کردم، اما این تلاش هم مثل بقیه تجربه‌هایم در زمینه یادگیری زبان، به نتیجه نرسید.

        • علی کریمی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۵ درس)

          با سلام و وقت بخیر سبحان جان
          ممنون از لطفت سلامت باشی

          این چند مدت در ذهنم بود که ریپلای بزنم اما فرصت نبود. به سایتت سر زدم و مطالبت را مطالعه کردم. یه شباهت بالایی بین گذشته خودم و مطالبت پیدا کردم. سر همین یه چندتا تجربه شخصی را می‌خواهم بگویم و احتمالا حجم دیدگاهم بالا برود. پیشاپیش ببخشید.

          تجربه مراجعه به روانشناس و روانپزشک| مذموم شمردن آن توسط جامعه ناآگاه

          من اوایل فکر می‌کردم، کسی که به روانشناس یا روانپزشک مراجعه می‌کند. یک قدم مانده به گور است. یعنی زنده است ولی مغزش مرده است.

          بعدتر که مطالعه کردم و به خارج از کشور نگاه کردم، دیدم همانقدر که مراجعه به پزشک برای درمان شکستگی پا، نرمال و عادی است. یا همانقدر که چکاپ پزشکی یا دوش گرفتن برای شستشوی بدن، طبیعی است. همانقدر هم مراجعه به روانشناس یا روانپزشک نرمال است.

          دوست عزیز متممی هیوا و محمدرضا عزیز تجربه خودشان در خوردن داروهای ضدافسردگی به صورت عمومی نوشته‌اند(+/+). یا خودم هم جدیدا این ترس را کنار گذاشته‌ام و در دیدگاه‌هایم از تجربه مراجعه به روانشناس به راحتی صحبت می‌کنم.

          اتفاقا آدم غیرنرمال اون فردی است که مراجعه به روانشناس را بد بداند و آن را نکوهش کند.

          تجربه مراجعه به روانشناس و روانپزشک| خود قهرمان پنداری

          یک مشکلی هم در عدم مراجعه به روانشناس هم هست. مثلا دیدی که یه نفر دندانش دچار مشکل و درد جدی می‌شود به جای اینکه در اولین فرصت به دندانپزشک مراجعه کند. می‌گوید با فلان درمان خانگی درستش می‌کنم و… کلا در مسائل پزشکی این مورد را زیاد می‌بینم.

          در نهایت، فرد خود قهرمان پندار که به دندانپزشک مراجعه نکرده است. وقتی به دندانپزشک مراجعه می‌کند که به جای یک ترمیم ساده، الان مجبور به قتل دندان و عصب‌کشی دندان است.

          من حقیتقش سر این دو موضوع که مراجعه به روانشناس را مذموم می‌دانستم و فاز خود قهرمان پنداری داشتم، ضربه جدی خوردم. یعنی اگر یک حسرت در زندگی من باشد، این است که ای‌کاش از دوران دبیرستان یا نهایت کارشناسی، به ((روانشناس طرحواره درمانگر حاذق)) مراجعه می‌کردم.

          من قبلا روانشناس می‌رفتم ولی الان نمی‌روم، چون واضحا تجربه کردم که مراجعه به روانشناس، الان دیگه کمکی به من نمی‌کند و ظاهرا وارد مسیر پیشرفت و بهبود شده‌ام.

          زنجیر نامرئی طرحواره‌ها| داستان‌هایی تکرار شونده

          چیزی که در دیدگاهت اشاره کردی، یا گفتی همیشه کارها را نصف و نیمه رها می‌کنی(البته یه مقداری رها کردن کارها طبیعی است). یا اینکه اشاره کردی بارها دوره مدیریت زمان را مطالعه کردی یا بسیاری از نوشته‌های متمم و روزنوشته را نشده که اجرایی کنی و… (چون نمی‌خواهم دیدگاهم بسیار طولانی شود از گفتنشان صرف نظر کردم) اینها عینا تجربیات مشابه من است.

          تمام اینها نشان‌دهنده یک زنجیر نامرئی بود که به دور من پیچیده شده است. این زنجیر نامرئی، باعث می‌شود همیشه سناریوهایی مشابه و تکرار شونده‌ای را تجربه کنیم.

          شخصا مراجعه به روانشناس طرحواره درمانگر حاذق، کمک کرد که از این بند رها بشوم.

          اما منبعی که این روزها در کنار آموزه‌های متمم گوش می‌کنم. چند فایل صوتی است.الان اصلی‌ترین برنامه رشد فردی‌ام همین فایل‌ها هستند. در ادامه بیشتر توضیح می‌دهم.

          خانم دکتر مونا چراغی در برنامه حال خوب شبکه سلامت، برای هر طرحواره چند قسمت تقریبا یک ساعته صحبت کرده‌اند.این صبحت‌ها در کانال تلگرام https://t.me/drmonacheraghipsychologist موجود هست.

          نکته‌ای که وجود دارد، هم نظر روانشناسم که طرحواره درمانگر حاذقی بود، هم تجربه خودم در این است. طرحواره‌های اصلی همان طرحواره‌های حوزه اول هستند یعنی طرحواره نقص و شرم، طرحواره بی اعتمادی، طرحواره رها شدگی، طرحواره محرومیت هیجانی و طرحواره طرد اجتماعی هستند. اگر این طرحواره‌ها درمان بشوند، بقیه طرحواره‌ها هم خود به خود بهبود می‌یابند.

          طرحواره‌های اصلی خودم هم نقص و شرم(یا همان کمبود عزت نفس که به گمانم اکثر افراد، کم و بیش آن را دارند) و طرحواره بی اعتمادی است.

          جمع بندی نهایی

          شخصیتت تا جایی که من متوجه شدم، مثل خودم اجتنابی است. کلا سعی در اجتناب از هرچیزی داریم مگر اینکه مجبور بشویم، رب‌النوع شروع کردن کارها و رها کردن در میانه هستیم.

          دو فایل صوتی در همان کانال تلگرام است که مرتبا گوش می‌کنم و خیلی به من کمک کرده است. محتوای این دو فایل صوتی نزدیک به نوشته تصمیم های مرتبه دو از محمدرضا عزیز است.

          اگه من باشم حتما، هر طور شده این دو فایل صوتی را گوش می‌کنم. اگر کلید واژه ((اجتناب)) سرچ بشود، دو فایل صوتی به اسم ((#محافظ_اجتنابی)) آورده می‌شود. آدرس این دو فایل هم قرار می‌دهم.

          https://t.me/drmonacheraghipsychologist/344

          https://t.me/drmonacheraghipsychologist/346

          در این دیدگاه هم تجربیات شخصی خودم از نحوه برخورد جامعه با آسیب‌های روانی که از کودکی داشتم را نوشتم، شاید مطالعه‌اش خالی از لطف نباشد و به بحث ما نزدیک است. در ادامه، دوست عزیز متممی آقای امیرحسین حسن‌زاده یک داستان آموزنده را این دیدگاه به من ریپلای زدند. واقعا داستان آموزنده‌ای برای ما آسیب‌دیدگان در کودکی است.

          ببشخید خیلی طولانی شد من بازم سعی کردم وارد بعضی از مباحث نشوم
          خوشحال می‌شوم بازم اگر موردی بود به من ریپلای بزنی

          با بهترین آرزوها

           

           

           

           

  6. محمدعلی کریمی گفت: (عضو ویژه)

    چه جالب که روانشناسا زیاد از کلمه “اعتماد به نفس” خوششون نمیاد! منو یاد معلم ریاضیمون انداخت که می‌گفت “دقیق حرف بزنید”. حالا می‌فهمم چرا. وقتی میگی “تو نوشتن اعتماد به نفسم بالاست” خیلی فرق داره با “اعتماد به نفسم بالاست”. آدم وقتی دقیق‌تر فکر می‌کنه، بهتر می‌تونه مشکلاتشو حل کنه. مرسی که اینو یادمون دادین!

  7. محمد کاهید گفت: (عضو ویژه)

    یک نکته ای هم که میتونه جذاب باشه این دو مولفه روی هم تاثیر میگذارند،
    بهتر بگم مثلا بعضی دوستان گفتند کسانی که در کاری خیلی ماهر هستند ممکنه عزت نفس یا بهتر بگم مولفه دوم را نداشته باشند؛ من نظرم این هست که بطور قطع نمیشود گفت که طرف با این توصیف نمیتونه خودش رو دوست بدارد یا از طرفی در اون مهارت حس ارزشمندی از خودش دریافت نکند؛
    حال که ای جمله رو با دلیلم نقض کردم بهتر است بیشتر راجب اصل موضوع ام توضیح بدم:::
    با یک مثال شروع میکنم شاید در دوران مدرسه یا دبیرستان دیده باشید که از دوستان میپرسید دوست داری چه کاره بشی؟! طرف مثلا میگفت خلبان و بی نهایت عاشق اون کار بود بعدا که جلترمثلا چند سال بعد او را میدیدی مثلا یک مهندس مکانیک خوبی شده که خیلی کار و خودشو دوست داره(ممکنه تحت شرایط یا بصورت اجبار یا بلاخره یجوری با این شغل آشنا شده باشد ولی در کل این شغل را انتخاب کرده)  ؛
    میخوام این نتیجه رو بگیرم که از مهارت و توانایی ناخواسته که واردش بشه ادم و حالا یا با استعداد یا سخت کوشی یا شرایط در اون کار بدرخشه میتونه خیلی خیلی موثر باشه روی اینکه عاشق اون توانایی بشه و از اون طرف باعث تقویت حس ارزشمندی اون فرد به خودش بشه(بنظر من ادم بصورت کلی نمیتونه بگه که چه کاری رو ذاتا علاقه دارد وقتی حتی کوچک ترین کاری در ان زمینه و مهارت نکرده باشد)
    و از اون طرف ممکنه ادم خودشو خیلی دوست داشته باشه و در هر مهارت و توانایی قدم بگذارد اون حس اعتمادبنفس اون در ان زمینه تقویت بشه
    بحث خیلی پیچیده تر شد ولی در کل با دلایلی که اوردم خیلی این دو مولفه میتونند روی هم تاثیر بگذارند(با این حال که تفاوت هایی دارند من از عینک رابطشون نسبت به هم نگاه کردم.)

  8. صبا ایزدی گفت: (عضو ویژه)

    با خوندن این مطالب، به این فکر افتادم که خیلی وقت ها کیفیت انتخابهای افراد هم میتونه نشون دهندۀ سطح عزت نفسشون باشه. افراد زیادی هستن که انتخاب های اشتباه آشکاری میکنن. از انتخاب آدم های اطرافشون گرفته تا مسیر شغلی و سبک زندگی و….

    میشه این طور برداشت کرد که اون فرد اونقدری خودش رو ارزشمند نمیدونه که فکر کنه لیاقت انتخابهای بهتری رو داره.

  9. محسن شیروانی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    “کسی که به توانمندی‌های خود باور دارد، اما احساس ارزشمندی ندارد، این توانایی‌ها را نه در راه رشد، بلکه در راه دفاع از هویت و ارزش خود به کار می‌برد.”
     
    دیده ام  کسانی که در کارشون خیلی ماهرند، ولی وقتی در اون زمینه ی کاری، انتقادی ازشون میشه(ولو کوچک)، با تمام وجود شروع به دفاع کردن از خودشون می کنند، جوری که مستهلک شون می کنه.
    مثلاً طرف مقابل در حوزه ی موبایل گرافی ( که به گمانم میشه اون رو زیر مجموعه ی ویدئو مارکتینگ دونست) به فرض جزو ۱۰ نفر اول ایرانه. نفر دیگری که حتی در لیست ۱۰۰ نفر اول قرار نداره، انتقادی می کنه و طرف مقابل، زمان و انرژی بسیاری خرج می کنه تا خودش رو به منتقد ثابت کنه.

    من با خودم می گفتم: “بابا این آدم که خیلی ماهره در کارش. برای چی باید خودش رو به کسی ثابت کنه که نه تجربه، نه مهارت و نه معروفیتی داره.”
    با خوندن این درس، پاسخ سوالم رو گرفتم و همچنین تلنگر جدی ای به خودم بود.

  10. پس از خوندن این درس، نکته‌ای که برام جالب بود این بود که، در بازه‌های زمانی مختلف و از زبان افراد مختلف، به من گفته میشد که: اعتماد به نفس پایینی داری.
    من هم با مهارت‌افزایی خودم، سعی در بهبود ‘اعتماد به‌ نفس نداشته’ داشتم. و میتونم ببینم چطور از توانمندی وام میگرفتم تا ارزشمندی بدست بیارم؛ توانی که احتمالا باید راهی به جلو باز میکرد ولی تبدیل به سپری شده بود تا از جایگاه فعلی مراقبت کنه.

  11. نکته جالبی بود من خودم مثلا تو حوزه هنر و خلاقیت آدم توانمندی هستم و این بازخورد رو از دیگران هم گرفتم و میگیرم اما مثلا برام هوش ریاضی و هوش فنی ارزشه و این که توی حوزه هنر خلاقیت دارم برام مهم نیست چون انگار برام ارزش نیست ارزش اینه که مغز ریاضی باشی بتونی حل مسئله انجام بدی یا کار فنی بلد باشی بتونی یه چیزیو تعمیر کنی.

  12. یاس گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    اکثرا از اعتماد به نفس به جای کلمه عزت نفس استفاده میشه و همیشه باید این اشتباه دیگران رو اصلاح کنم.

  13. یکی از به‌یادماندنی‌ترین و فراموش‌نشدنی‌ترین لحظات زندگی به نظرم زمان‌هایی هست که اعتماد به نفس برای انجام کاری که توش توانایی داریم، در ما ساخته می‌شه.

    مثل اولین بار که بدون کمک کسی دوچرخه سواری می‌کنیم یا زمانی که ارائه موفقیت‌آمیزی رو جلوی تعدادی زیادی از آدم‌ها با موفقیت به پایان می‌رسونیم.

  14. علی جعفری گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۲ درس)

    به نظرم اعتماد به نفس دو بال دارد:

    توانمندی 
    باور به توانمندی خود

    برای خیلی از ماها بدیهی است که گاهی افرادی می بینیم که مهارت یک کاری را دارند اما به توانمندی خودشان باور ندارند.

    مثلا رانندگی کردن کنار کسی که از او مهارت رانندگی یاد گرفتیم.( دوست یا یکی از اعضای خانواده) در این حالت مهارت رانندگی داریم اما به توانمندی مان باور نداریم.

    در کودکان برعکس است، اگه بهشان اجازه بدید خیلی راحت پشت فرمان میشینند. میگن این که کاری نداره، آنچه اتفاق می افتد این است که ماشین را به در و دیوار می کوبند. این افراد مهارت رانندگی ندارند اما یک باور کاذب به مهارت نداشته شان دارند.

  15. برای من کاملا این موضوع درکی است و همیشه مهارت داشتن،بدون حس ارزشمندی را تجربه کرده ام.

    در بعضی مواقع حتی بعضی از مهارت هایم را جزء مهارت به حساب نمی آورم و در گفتگو با دوستان متوجه این موضوع می شوم که این مهارت چقدر برای دیگران می تواند با ارزش باشد.

    یا یک مهارت هنگامی در نظرم با ارزش است که فقط بشود از آن کسب درآمد کرد.

  16. مهرداد عادلی گفت: (عضو ویژه)

    مطمئنم که بسیاری از مهارت ها و جهتی که به زندگی داده ام، در نتیجه نیاز به دفاع و پر کردن خلا ارزشمندی است. حالا برایم خیلی نگران کننده است که آیا این مهارت ها واقعا برایم ارزشمند شده اند یا اینکه صرفا آن ها را درونی کرده ام.

    پاسخ و نتیجه ی فعلی ای که دارم این است که در همین مسیر ادامه میدم تا اینکه برایم روشن شود کدام یک از این دو حالت است. با تکیه بر مصرع «به راه بادیه رفتن به از نشستن خطا».

  17. مرضیه خسروانی مقدم گفت: (عضو ویژه)

    نمره ی خیلی پا‌یینی گرفتم.
    ا‌لبته برا‌م دور ا‌ز ا‌نتظا‌ر نبود.چندین سا‌له که به حل مشکلا‌تم مثل ا‌ضطرا‌ب‌ ،کما‌ل گرا‌یی و…فکر میکنم و در ا‌خر همش به عزت نفس‌ میرسم.

    خودگویی منفی دا‌رم.ا‌ز خودم ا‌نتظا‌را‌ت بالا‌ دا‌رم.به خودم شدیدا‌ سخت میگیرم و….

    • سهیل کیانی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۴ درس)

      سلام خانوم خسروانی عزیز.
      با دیدن دیدگاهتون خواستم نکته‌ای رو یادآور بشم با احترام:
      همونطور که استاد شعبانعلی هم توی دوره صوتی تفکر سیستمی گفتن، ماهیت عزت نفس طوری هست که وقتی افراد باهاش مواجه می‌شن فکر می‌کنن ریشه و علت همه چیزِ. پس پیشنهادم اینه تک علتی نبینین ریشه کامل‌گرایی و اضطرابتون رو .
      البته که کریستوفر مراک در کتابش می‌گه که طبق دسته‌بندی DSM تقریبا ۲۴ اختلال روانشناختی متاثر از عزت‌نفس هستند.
      باامید بهترین‌ها برای شما و حل مسئله عزت‌نفس‌تون.
      ارادتمند.

  18. صبا فرهادی گفت: (عضو ویژه)

    طبق نظر آدلر، تمام مشکلات روحی انسانها ناشی از ارتباط است. یعنی اگر بین انسانها هبچ رابطه ای برقرار نبود یا به بیان دیگر اگر فقط یک انسان در کره زمین وجود داشت آن وقت هیچ کس دچار کمبود عزت نفس، اعتماد به نفس، حسد، کینه ، دشمنی و… نمیشد.
    در تمام مدتی که این درس را مطالعه می‌کردم نظر آدلر برایم مجسم می‌شد. و این برایم جالب بود.

    • سهیل کیانی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۴ درس)

      ویلیام گلاسر هم بعد ها همین نظر را در نظریه انتخاب مطرح کرد، اما تک علتی دیدن موضوعات برخلاف نگرش سیستمی که نحوه کارآمدی از تفکر هست،است.
      اما آدلر که ریشه همه مشکلات روحی انسان را ارتباط می‌داند، پس زیبایی عشق،همکاری،کمک به دیگران و… که از روابط ناشی می‌شوند چه؟