آلبرت بندورا کیست؟ | نظریه یادگیری اجتماعی بندورا چه می گوید؟
چرا باید آلبرت بندورا (Albert Bandura) را بشناسیم؟
آلبرت بندورا یکی از بزرگترین روانشناسان قرن بیستم بود که با «نظریه یادگیری اجتماعی / Social Learning Theory» تحول بزرگی در شاخههای مختلف روانشناسی ایجاد کرد: از روانشناسی شخصیت گرفته تا روانشناسی رشد و از روانشناسی مثبت گرا تا روانشناسی تربیتی و روانشناسی اجتماعی..
بندورا از جمله متخصصانی است که اثر فعالیتها و پژوهشهایش از مرزهای روانشناسی دانشگاهی فراتر رفته است.
دستاوردهای نظریه یادگیری بندورا در بسیاری از مباحث مدیریت و توسعه فردی بهکار میآیند: کسانی که منتور دیگران هستند یا در زمینهٔ کوچینگ فعالیت میکنند؛ کارشناسان تغییر رفتار و علاقهمندان به مباحث هدف گذاری، عزت نفس و اعتماد به نفس؛ متخصصان رفتار سازمانی، آموزش سازمانی و مدیریت منابع انسانی، و معلمان در همهٔ سطوح و رشتهها، از جمله افرادی هستند که میتوانند از آشنایی با بندورا و ایدههای او بهره ببرند.
این درس، صرفاً به معرفی کوتاه و چند نکته از زندگینامه بندورا، و نیز معرفی مختصر نظریه یادگیری اجتماعی او اختصاص دارد. به سبک همیشگی متمم، در درسهای دیگر، بسته به موضوع، جزئیات بیشتری دربارهٔ بندورا و نظریههای او ارائه خواهیم کرد.

آلبرت بندورا، روانشناس کانادایی-آمریکایی، به قول ما ایرانیها عمر با برکتی داشت (معمولاً این جمله را در توصیف دو دسته بهکار میبریم: کسانی که آثار فراوان داشتهاند یا کسانی که بیشتر از حد انتظار ما عمر کردهاند. بندورا هر دو ویژگی را داشت). او که در سال ۱۹۲۵ به دنیا آمده بود، توانست دهمین دههٔ زندگی خود را هم ببیند و در سال ۲۰۲۱ درگذشت.
ابتدا چند نکته از زندگی بندورا را با هم مرور کنیم و سپس به سراغ کارها و نظریه بندورا برویم.
نکاتی از زندگینامه بندورا
بندورا در آلبرتای کانادا زندگی روستایی داشته و اولین تجربهاش با فضای آلوده و درهمریختهٔ شهری به پایان دوران دبیرستان باز میگردد. شاید این نکته در نگاه اول چندان مهم به نظر نرسد. اما از دو جهت اهمیت دارد.
بندورا قبل از ورود به دانشگاه، در قالب یک کار تابستانی، با گروهی که مشغول کار عمرانی در یک اتوبان واصل کانادا و آمریکا بودند کار کرد. او که محیط ساده و بیآلایش روستایی را دیده بود، ناگهان با کارگرانی همکار شد که برخی بدهکار و ورشکسته بودند و برخی دیگر، مجرمان عفوخورده و عدهای هم کسانی که از محیط زندگی خود گریخته بودند و زیر چتر چنین پروژههایی زندگی میگذراندند.
دیدن این حجم از انسانهایی که گرفتار مشکلات و اختلالات متنوع بودند، او را به این نتیجه رساند که به سراغ روانشناسی و بهطور خاص، روانشناسی بالینی برود (+).
تجربهٔ زندگی روستایی و ورود از روستا به شهر، از منظر دیگری هم در زندگی بندورا اهمیت پیدا کرد: او در جوانی وارد شهر شد؛ بی آنکه تجربهٔ زندگی شهری داشته باشد. به همین علت، بخش قابلتوجهی از آموختههایش برای زندگی شهری، بر پایهٔ مشاهدهٔ رفتار دیگران بود. احتمالاً این تجربه در شکلگیری نظریه یادگیری اجتماعی که بعداً مطرح کرد، بیتأثیر نبوده است. در پیشگفتاری که بندورا بر آخرین چاپ کتاب «مدلسازی روانی»اش نوشت میبینیم که او تغییر تدریجی زندگی روستایی و نزدیک شدن سبک زندگی روستایی به سبک زندگی شهری را یکی از مهمترین تحولات دوران معاصر میداند (+).
آلبرت بندورا از آن دسته افرادی بود که مسیر آموزش دانشگاهی را با سرعت زیاد طی میکنند. او دوران کارشناسی روانشناسی را سهساله گذراند و در ۱۹۴۹ به پایان رساند. سپس در ۱۹۵۱ کارشناسی ارشد روانشناسی را در دانشگاه آیووا و در ۱۹۵۲ دکترای روانشناسی بالینی را در همان دانشگاه تمام کرد. او از همان زمان تحصیل، به موضوع یادگیری و تغییر رفتار علاقه داشت و تقریباً بلافاصله پس از فارغالتحصیلی برای پژوهش و تدریس به دانشگاه استنفورد رفت. جایی که تا پایان عمر در آن باقی ماند.
رئیس انجمن روانشناسی آمریکا بود، اگرچه مهم نیست
یکی از جایگاههای ارزشمندی که یک روانشناس در آمریکا میتواند به آن برسد، ریاست انجمن روانشناسی آمریکاست. بندورا در سال ۱۹۷۴ بهعنوان هشتادوسومین رئیس انجمن روانشناساسی آمریکا (APA) انتخاب شد. اما واقعیت این است که جایگاه علمی او آنقدر بالا بود که ریاست او بر انجمن روانشناسی، بیشتر برای انجمن اعتبارآفرین بود تا خود او؛ چنانکه او را در فهرست دانشمندانی مانند فروید، اسکینر و پیاژه قرار میدهند.
اعضای انجمن هم این را درک میکردند و در طول زندگی او بهشکلهای مختلف کوشیدند نکوداشتهایی برای او برگزار کنند. از جمله اینکه در سال ۱۹۸۰ جایزهٔ «دستاورد علمی متمایز» را به او اعطا کردند و در سال ۲۰۰۴ هم دوباره جایزهٔ «یک عمر دستاورد در حوزهٔ روانشناسی» به او اعطا شد. فهرست جوایز و تقدیرنامههای او طولانی است و از دیگر نمونههای این فهرست میتوانیم به مدال ملی علوم آمریکا (National Medal of Science) در سال ۲۰۱۵ اشاره کنیم که رئیسجمهور وقت آمریکا، باراک اوباما، به او اهدا کرد (+/+). بررسی فهرست دریافتکنندگان این مدال در آن سال نشان میدهد بیشتر آنها در رشتههایی مثل پزشکی، ژنتیک و بیولوژی فعالیت کرده بودند. حوزههایی که معمولاً به عنوان علوم سخت یا hard science شناخته میشوند. اما تلاشهای بندورا آنقدر زیاد دستاوردهایش آنقدر محکم و قابلاتکا بود که در فهرست این افراد قرار گیرد (+).
بندورا اهل شبکه های اجتماعی نبود
جامعهٔ علمی جهان این بخت را داشت که نزدیک به یک قرن از حضور بندورا بهرهمند شود. او تا آخرین سالهای زندگی هم فعال بود و به مطالعه، تحقیق و انتشار کتاب و مقاله میپرداخت. اما جالب اینجاست که با وجودی که ابزارهای روز را میشناخت و رونق شبکه های اجتماعی را دید، در این شبکهها فعال نشد.
گاهی اوقات اسم بعضی از متفکران آنقدر بزرگ است و نامشان آنقدر در آثار کلاسیک آمده که حس میکنیم منطقاً باید مُرده باشند. بیسروصدا بودن بندورا هم به چنین تردیدهایی دامن میزد.
خودش در سال ۲۰۱۸ در این زمینه داستان جالبی تعریف کرد (+). ظاهراً یک بار در دبیرستانی میان دانشآموزان اختلاف درمیگیرد که بندورا زنده است یا مرده. به همین خاطر به خود او ایمیل میزنند:
ایمیل زدند که: «پروفسور بندورا. ما یه دعوای عظیم توی کلاسمون داریم که فقط شما میتونین جواب بدین. شما هنوز زندهاین؟»
من ایمیلشان را جواب دادم که: «این ایمیل داره از اون دنیا ارسال میشه. ما اینجا ایمیل داریم، اما فیسبوک نداریم!»
زندگی پربار و ثمربخش بندورا ۹۵ سال ادامه داشت و در نهایت، در ۲۶ جولای سال ۲۰۲۱ به علت نارسایی قلبی درگذشت. برای آشنایی بیشتر با بندورا میتوانید فایل PDF زیر را که زندگینامه خودنوشت (اتوبیوگرافی) بندورا است و بر روی سایت خودش هم منتشر شده (بنابراین تأیید خودش را دارد) دانلود کنید و بخوانید:
زندگینامه بندورا به قلم خودش (دانلود فایل PDF)
نظریه یادگیری اجتماعی
بندورا در دورانی فعالیت میکرد که دو رویکرد بزرگ و مهم با هم رقابت میکردند: روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی شناختی. تفاوت نگاه آنها – با توضیحی مختصر و بسیار غیردقیق – به صورت زیر است:
◼️ روانشناسان رفتارگرا به رهبری اسکینر، با انتقاد از فروید و دیگر رویکردهای روانکاوانه، معتقد بودند که رفتارهای انسان (و سایر حیوانات) را میتوان با تشویقها و تنبیههایی که دریافت میکنند و نیز با شرطی شدن تحلیل کرد. این رویکرد در روانشناسی تا نیمههای قرن بیستم بسیار قدرت گرفته بود. علتش هم واضح است. به جای حرفهای روانکاوان که درستی و نادرستیاش با روشهای علمی قابلسنجش نبود، ابزاری در اختیار قرار میداد تا نظریههای روانشناسی در آزمایشگاه و محیط واقعی سنجیده شوند. از نگاه اسکینر و روانشناسان رفتاری در آن دوران «یادگیری یعنی تغییر رفتار» و «تغییر رفتار هم با پاداش و تنبیه و شرطی شدن ایجاد میشود» و «اگر رفتار فرد امروز هیچ تفاوتی با رفتارش در گذشته نداشته باشد، نمیتوانیم بگوییم او چیز تازهای یاد گرفته است.»
◼️ روانشناسان شناختی که تقریباً از نیمههای قرن بیستم پا گرفته بودند و جوانتر بودند، معتقد بودند که قرار نیست از لج فروید و روانکاوان دیگر، بهکلی منکر ذهن و ذهنیت شویم. ذهن انسان (و برخی از حیوانات) چیزی بیشتر از پاداش و تنبیه را میفهمد. فکر کردن، خیالبافی، تحلیل کردن و دهها فرایند و محاسبهٔ دیگر میتوانند روی رفتار تأثیر بگذارند.
بندورا مکتب رفتارگرایانه را بهکلی نفی نمیکرد. اما معتقد بود که مفاهیمی مانند محرک، پاسخ، پاداش، تنبیه و شرطیسازی، بهفرض که برای درک رفتارهای موشها و کبوترها کافی باشد، برای درک پیچیدگیهای انسان کافی نیست و ما به مدلهای بیشتر و کاملتری نیاز داریم.
کاری که بندورا کرد این بود که یافتههای هر دو رویکرد روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی شناختی را کنار هم گذاشت و حاصلش چیزی شد که به نام نظریه یادگیری اجتماعی و اگر بخواهیم دقیقتر و جامعتر بگوییم، نظریه شناختی اجتماعی (social cognitive theory) میگویند.
نظریه شناختی اجتماعی به زبان ساده
توضیحی که در ادامه میآید، بسیار سادهشده است و طبیعاً از دقت کافی برخوردار نیست. اما برای شروع خوب است. بعد از این که آن را خواندید، سراغ جزئیات بیشتر میرویم:
نظریه شناختی اجتماعی به زبان ساده
نظریه شناختی اجتماعی این حرف رفتارگراها را تأیید میکند که انسانها – مثل موشها، کبوترها و سایر حیوانات – چیزهای بسیاری را از طریق تجربهٔ مستقیم یاد میگیرند (وقتی دستمان به ظرف داغ میخورد، دفعهٔ بعد مواظبیم). اما یادگیری انسانها به تجربه مستقیم (اصطلاحاً: یادگیری از طریق تجربه) محدود نیست. ما از طریق مشاهده دیگران هم یاد میگیریم:
- دست دوستم به ظرف داغ خورد و سوخت. مواظب باشم به ظرف دست نزنم.
- دوستم ورزش کرد و بدن سالمی دارم. من هم باید ورزش کنم.
- پدر و مادرم کتاب میخوانند. پس یکی از گزینههای گذران وقت، کتابخوانی است.
بنابراین بندورا اصطلاحات الگو / model» و «الگوبرداری / modeling» را هم به نظریه رفتارگرایی اضافه کرد تا راحتتر بتواند یادگیری در انسان را توضیح دهد. البته او در نظریهاش علاوه بر یادگیری مشاهدهای، ترکیبهای پیچیدهتری از «ذهن، محیط، رفتار» را هم بررسی میکند.
بندورا همچنین تأکید میکند که یادگیری اجتماعی صرفاً از طریق تقلید نیست. بلکه انسانها بر اساس تفسیرها و تحلیلهای ذهنیشان به مشاهدات خود معنا میدهند و نتیجه را به عنوان آموخته ثبت میکنند (چند نفر را دیدهام که درس خواندند و پولدار نشد. ظاهراً پولدار شدن به درس خواندن ربطی ندارد). این نوع یادگیری را میتوانیم یادگیری شناختی بنامیم.
احتمالاً حالا برایتان شفافتر است که چرا نظریه بندورا را نظریه یادگیری شناختی اجتماعی مینامند. کلمهٔ شناختی به تحلیلهای ذهنی اشاره دارد و کلمهٔ اجتماعی به آنچه ما در محیط و رفتار دیگران (جامعهٔ اطراف خود) میبینیم.

عکس George McGavin – عکاس: Rosie Thomas از BBC
نظریه بندورا، سیستمی از نظریهها است
یک نکتهٔ مهم را هم به خاطر داشته باشید. نظریه شناختی اجتماعی بندورا یک مجموعه از خردهنظریهها است. یعنی او فقط یک حرف کلی یا یک نظریه مطرح نکرده است. بلکه تعدادی مدل، نظریه و پژوهش را کنار هم قرار داده و در طول عمر خود، دائماً به آنها افزوده است. بنابراین وقتی ما از بندورا و نظریه بندورا حرف میزنیم، در واقع با «سیستمی از نظریههای مرتبط» مواجه هستیم.
در میان نظریههایی که در متمم آموزش داده شده، نزدیکترین نظریهها به این سبک، نظریه هدف گذاری (لاک و لیثام) و نظریه خودتعیین گری (رایان و دسی) هستند. در آن دو نظریه هم، ما با یک تئوری روبهرو نیستیم. بلکه مجموعهای از تئوریها و مدلها زیر یک چتر در کنار هم قرار گرفتهاند و یک سیستم تئوریک را ساختهاند.
اهمیت نظریه یادگیری اجتماعی بندورا
بخش دوم | اهمیت نگاه بندورا در عصر دیجیتال و شبکه های اجتماعی
دو روند مهم در سالهای اخیر به وجود آمده که دوباره بندورا و نظریه یادگیری اجتماعی را در مرکز توجه قرار داده است:
- رواج بازیهای کامپیوتری
- گسترش تکنولوژی دیجیتال و شبکه های اجتماعی
این روزها بسیاری از کودکان ما سرگرم بازیهای کامپیوتری هستند. نهفقط گذران وقت با بازی. بلکه فراتر از آن: گیمر (gamer) بودن به عنوان یک هویت. ما کودکان و نوجوانان بسیاری را میشناسیم که خود را بهعنوان گیمر معرفی کرده و حتی مسیر شغلی خود را هم در این حوزه تصور میکنند.
طبیعی است از یک سو والدین میپرسند: «بازیهایی که فرزند من امروز انتخاب میکند، تا چه حد و به چه شکل بر شخصیت او تأثیر میگذارد؟» سیاستمداران و سیاستگذاران هم میپرسند: «اگر بازی بر شخصیت و مدل ذهنی تأثیر میگذارد، ما پولهایمان را به حوزهٔ بازی سرازیر کنیم و آنچه را میخواهیم در زمین ذهن جوانان بکاریم، در بازیها تعبیه کنیم.»
در کنار این سوالهای عمومی، موضوع حساس ترویج خشونت توسط رسانهها، فیلمها و بازیهای کامپیوتری هم مثل گذشته و بیش از گذشته در مرکز توجه است.
مسئله شبکههای اجتماعی هم سوالها و دغدغههای خاص خود را ایجاد کرده. این سوال، هم در مورد کودکان و هم بزرگسالان مطرح است که شبکه های اجتماعی و بهطور خاص اینفلوئنسرها چه تأثیری بر شخصیت، مدل ذهنی، نگرش و خلقوخوی ما دارند؟ رفتارهای ما تا چه حد تحت تأثیر رفتارها و دادههایی که از طریق شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال دریافت میکنیم قرار میگیرد؟
این نوع بحثها و دغدغهها باعث شده مخالفان و موافقان ابزارهای مدرن ارتباطی، چه برای نقد و چه برای کسب تأیید، بهسراغ حرفها و مطالعات و دیدگاههای بندورا و پژوهشگران علاقهمند به یادگیری شناختی اجتماعی بروند.
بخش سوم | پادکستها، سخنرانی های انگیزشی، برنامه های توسعه فردی
بخش بزرگی از تولید محتوا در زمینهٔ توسعه فردی به مصاحبه با افراد موفق اختصاص دارد. آنها معمولاً از زندگی خود، تجربههایشان، تصمیمها و دستاوردهایشان میگویند. حتی در همین زبان فارسی خودمان هم صدها پادکست با چنین موضوعاتی وجود دارد.
معمولاً منتقدان میگویند: این نوع مصاحبهها، سمینارها و پادکستها مفید نیستند و بیشتر جنبهٔ انگیزشی دارند. تولیدکنندگان هم اصرار میکنند که برنامههایشان مفید است و به انتقال تجربه و معرفی الگوهای مناسب کمک میکند.
حداقل حرفی که بندورا در جنگ این دو اردوگاه فکری دارد این است که تجربهٔ دیگران «بهصورت بالقوه» میتواند منبعی برای یادگیری باشد. در واقع، بندورا، در سمت تولیدکنندگان محتوا، برگزارکنندگان سمینارها و تهیهکنندگان مستندها میایستد. اما فراموش نکنیم که او بههمین سادگی حکم قطعی نمیدهد. مطالعات بندورا و همفکرانش، پر از اما و اگر است. اما بههرحال، هزاران پژوهش که زیر چتر نظریه بندورا انجام شده به ما میگوید: شما نمیتوانید ارزش این نوع برنامههای انتقال تجربه را چشمبسته رد کنید.
دستاوردهای بندورا فراتر از اینهاست. اگر با نظریه یادگیری شناختی اجتماعی بندورا آشنا شوید، میتوانید بهتر تشخیص دهید که کدام برنامهها بیشتر میتواند مفید باشد و احتمال اثربخشی کدامیک کمتر است.
این یکی دیگر از وجوه اهمیت نظریه یادگیری اجتماعی بندورا در دوران معاصر است.
بخش چهارم | خودکارآمدی
گفتیم که بندورا معتقد است رفتار یک جنبهٔ شناختی (ذهنی) هم دارد. یعنی اگر قرار است شما کاری انجام دهید، باید در ذهنتان به این نتیجه رسیده باشید که «میتوانید» این کار را انجام دهید. یا لااقل، معتقد باشید که «ممکن است» تلاش شما نتیجه بدهد.
بندورا در همین راستا مفهوم «self-efficacy» را مطرح کرد که در فارسی به «خودکارآمدی» ترجمه شده است. خودکارآمدی بسیار به «اعتماد به نفس» نزدیک است. تنها ویژگیاش در این است که در یک زمینهٔ خاص تعریف میشود. مثلاً:
- اعتماد به نفس در سخنرانی
- اعتماد به نفس در نوشتن
- اعتماد به نفس در ایجاد رابطه با جنس مخالف
همه میدانیم که در بسیاری از فعالیتها، اعتماد به نفس نقش مهمی دارد. از جمله: در شروع آن فعالیت، در ادامه دادنش، و در مواجهه با شکست. به این مثال که دربارهٔ خودکارآمدی در دانشجویان دانشگاه است توجه کنید (+):
فرض کنید دانشجویی معتقد است که توانایی او در یادگیری دروس دانشگاهی و رسیدن به شایستگیها و مهارتهایی که دانشگاه از او انتظار دارد زیاد است (خودکارآمدی بالا).
در مقابل دانشجوی دیگری بر این باور است که توانایی او در یادگیری، کمتر از چیزی است که برای دانشگاه لازم است و همینطور، فکر میکند که به سادگی نمیتواند به شایستگیها و مهارتهایی که دانشگاه از او انتظار دارد برسد (خودکارآمدی پایین).
بندورا و همفکران او، با سالها مطالعه و مجموعهی گستردهای از تحقیقات نشان دادهاند که این باور میتواند از جهات مختلف روی تصمیمها و رفتار آن دانشجو تأثیر بگذارد. از جمله اینکه چه درسهایی بخواند، چقدر درس بخواند، اگر شکست خورد یا نمرهی خوبی کسب نکرد، چقدر ادامه بدهد.
بر همین اساس میشود نتیجه گرفت که باور فرد به تواناییهای خود (مستقل از اینکه چنین باوری چقدر درست یا نادرست باشد) میتواند روی دستاوردهایی که در نهایت کسب میکند تأثیرگذار باشد.
با این توضیح، اولین کار مهم بندورا در این زمینه این بود که مفهوم اعتماد به نفس را شفافتر کرد و یادمان داد که به جای حرف زدن کلی از اعتماد به نفس، بگویید که اعتماد به نفس در این زمینه یا آن زمینه.
کار دوم او در زمینهٔ اعتماد به نفس، بر پایهٔ نظریه یادگیری اجتماعی بود. تحقیقات بندورا نشان داد که قرار نیست برای افزایش اعتماد به نفس، حتماً خود ما کاری را تجربه کرده باشیم. در بسیاری از مواقع، اگر ببینیم کسی که شبیه ماست در انجام کاری موفق شده، اعتماد به نفس ما هم افزایش مییابد.
با اطمینان میتوان گفت اگر بخواهید در چارچوب علمی و بهدور از مباحث زرد و بیپایه، با اعتماد به نفس و تقویت اعتماد به نفس آشنا شوید، مطالعه آثار بندورا از معتبرترین گزینههای شماست.
ما دو درس از سلسله درسهای عزت نفس متمم را به تعریف اعتماد به نفس (در واقع: تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس) و نیز افزایش اعتماد به نفس اختصاص دادهایم که هر دو بر پایهٔ حرفهای بندورا تدوین شدهاند:
بخش پنجم | هدف گذاری
با توضیحاتی که تا اینجا گفته شد، بهسادگی حدس میزنید چرا رابطهٔ معرفی آلبرت بندورا و نظریه یادگیری اجتماعی او با مجموعه درسهای هدف گذاری متمم چیست (البته که میشد این معرفی را در درس کوچینگ و برخی درسهای دیگر هم گنجاند).
وقتی از نقش اطرافیان در هدف گذاری حرف میزنیم، وقتی به تأثیر الگوها در انتخاب هدف میپردازیم، وقتی میخواهیم از نقش فرهنگ در سبک هدف گذاری حرف بزنیم، وقتی میخواهیم بگوییم چه عواملی باعث میشود یک هدف مشخص را دنبال یا رها کنیم، یکی از بهترین تکیهگاههای ما نظریه یادگیری شناختی اجتماعی بندورا است.
کتابهای آلبرت بندورا
آلبرت بندورا کتابهای بسیاری نوشته که از جمله آنها میتوان به عناوین زیر اشاره کرد:
اما در کنار کتابهای بالا، یکی از کارهای جالب او، نگارش و انتشار کتابی ۶۰۰ صفحهای در سن نود سالگی است (سال ۲۰۱۵).
بیقیدی نسبت به اخلاق (Moral Disengagement) کتابی علمی و خواندنی است و به این مسئله میپردازد که انسانها چگونه خود را برای بیاخلاقی قانع میکنند.
بندورا در مقدمهی کتاب خود میگوید:
بیشتر دانشمندان، محققان و نویسندگان به این مسئله میپردازند که چه انگیزانندههایی باعث میشود انسانها رفتارهای غیراخلاقی انجام دهند.
اما سوال مهم دیگری هم وجود دارد که من به آن میپردازم:
کسی که کار غیراخلاقی انجام میدهد، چگونه با خود کنار میآید و پس از انجام این کارها، زندگی عادی خود را ادامه میدهد؟
توجه به این مسئله میتواند راهگشای ترویج رفتارهای اخلاقی در جوامع باشد.
دسترسی کامل به این درس و ۴۰ درس دیگر دربارهٔ هدف گذاری برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است. تا کنون ۹۱۱۹ نفر از متممیها مجموعاً ۵۸۶۲ تمرین در درسهای هدف گذاری ثبت کردهاند.
با عضویت ویژهٔ متمم علاوه بر این ۴۰ درس به هزاران درس دیگر از جمله درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
کوچینگ | مشاوره مدیریت | پرسونال برندینگ
مدیریت زمان | انضباط شخصی | برنامه ریزی
مهارت یادگیری | استعدادیابی | مسیر شغلی
خودشناسی | افزایش عزت نفس | | تصمیم گیری
مذاکره | کار تیمی | گزارش نویسی
دوره MBA (مطالعهٔ منظم درسها)
ثبت نام و خرید اعتبار تجربهٔ متممیها
محصول آموزشی مرتبط
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری هدف گذاری به شما پیشنهاد میکند:
- هدف گذاری در زندگی شخصی و محیط کار | تعریف، اصول، تکنیکها و روشها
- تعریف هدف چیست؟ | انواع هدف و چند مثال برای آنها
- تفاوت هدف با چشم انداز، مأموریت و اصطلاحات دیگر
- مدل روبیکان | گامهای اصلی در هدف گذاری
- تعریف انگیزه چیست؟ نظریه های انگیزش دنبال چه هستند؟
- نظریه خود تعیین گری چیست و چه میگوید؟
- نظریه هدف گذاری چیست و چه میگوید؟
- حس خوب هدف گذاری | آیا هدف داشتن واقعاً فایده هم دارد؟
- سلسله مراتب اهداف | از اهداف عینی تا اهداف کلی و انتزاعی
- هدف گذاری به روش اسمارت | آیا هدف گذاری Smart همیشه مفید است؟
- اهداف عملکردی در مقایسه با اهداف یادگیری | به هدف های عملکردی محدود نشویم
- چند نمونه از اهداف عملکردی | مدل هدف گذاری عملکردی در چه مواردی مفید است؟
- جهت گیری اهداف (و پرسشنامهای برای آن) | در پی رشد هستید یا کسب تأیید؟
- آلبرت بندورا کیست؟ | نظریه یادگیری اجتماعی بندورا چه می گوید؟
- تاثیر دوستان و اطرافیان بر انتخاب و پیگیری هدف
- اهمیت هدف گذاری و برنامه ریزی
- انگیزه درونی چیست؟ | تفاوت انگیزه درونی و بیرونی با چند مثال
- یکی از اشتباهات هدف گذاری | تمرکز روی اقدام به جای نتیجه
- بی انگیزگی و فرسودگی ناشی از اقدامهای همزمان
- ماراتن زنان | آیا واقعاً همهٔ مشکل زنان در باورهای ذهنی محدودکننده بود؟
- کتاب طرز فکر | معرفی، خلاصه کتاب و نقد آن
- تقویت اراده | اقدامهای فرساینده چگونه به قدرت اراده ما لطمه میزنند؟
- آیا هدفهای خود را به دیگران میگویید؟
- هدف داشتن و تلاش کردن کافی نیست | مرور نتایج هم مهم است
- کتاب شیب | ست گادین
- کارول دوک (کارول دوئک) | محقق و نظریه پرداز حوزه یادگیری و انگیزش
- پیتر گالویتزر | معرفی گالویتزر و جایگاه او در علم هدف گذاری
- معرفی کتاب نظریه خودتعیین گری | ریچارد رایان و ادوارد دسی
- دوره صوتی آموزش هدف گذاری (فروشگاه متمم)
- کتاب نظریه هدف گذاری | بهترین کتاب درباره هدف گذاری (با رویکرد علمی)
- کتاب انگیزش و هیجان مارشال ریو
- کتاب روانشناسی فکر کردن به آینده
- نکات مهم برای رسیدن به هدف | اصول مهم در هدف گذاری
- کتاب روانشناسی اهداف | نگاهی گستردهتر به مفهوم هدف و روانشناسی هدف گذاری
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
بندورا برای من از ده پانزده سال پیش معنا دارد. من در آموزش آنلاین فعالیت می کنم و آن زمان برای رساله دکترایم به دنبال پایه های نظری استوار جستجو می کردم تا به نظریه یادگیری اجتماعی او رسیدم و از آن استفاده کردم.
البته این را هم اعتراف کنم که تمامی این متن زیبای متمم را که شما به آسانی خواندید و فهمیدید من با زحمت خوانده بودم و با بارها صحبت کردن با این و آن فهمیده بودم. چون من رشته ام نرم افزار بود و برای من روانشناسی آموزش فقط از خلال کتابهایی که می خواندم قابل درک بودند. یکی از بهترین کتابها هم کتاب دکتر سیف بود که بسیار از آن بهره بردم.
حقیقتا فکر می کردم دکتر بندورا سالها پیش از دنیا رفته باشد. الان که فهمیدم در تاریخ ۴ مرداد ۱۴۰۰ فوت شده است به او رشک بردم که چنین عمر پرثمری داشته است.
چه عمر با عزتی داشته این روانشناس، خدا بیامرزتش.
درباره اون آزمایش عروسک بوبو: احتمالا اگر این آزمایش را روی افراد بزرگسال انجام میداد، قطعا نتیجه مشابه نمیگرفت. یعنی در کل فاکتور سن و شخصیت احتمالا خیلی روی مدل رفتاری تاثیر گذار باشد.
آدم های امروز پیرامون ما ، آینه تمام نمای یادگیری اجتماعی هستند که با الگو قراردادن رفتارهای غیر اخلاقی "انسان های به ظاهر موفق" تحت نام زرنگی ،بیشتر آموزه های دیگر را از دوش بر داشته اند و در این "بزرگراه تاریک پیروزی" به هرقیمتی بی ترمز پیش می روند و پای بندی به قانون و اخلاق را کتاب نیایش احمق ها می دانند
سلام به دوستان؛
یه کتاب مختصر و مفید برای آشنایی بیشتر با آلبرت بندورا کتاب «آلبرت بندورا: زندگینامه، رویکردها، نقد رویکردها» است که خوندنش را پیشنهاد می کنم. این کتاب به آشنایی ما با دوران زندگی آلبرت بندورا و بررسی و نقد افکار او می پردازد.
به نظر من با ید بین الگو برداری وتقلیدصرف در یادگیری تمایز قایل شد .چرا که تقلید پیروی بی وچون وچرا وبدون تغییر رفتار دیگران هست اما الگوبرداری تقلید همراه با تحلیل آگاهانه و جذب جنبه های مثبت رفتار دیگران هست .
به نظر من پیرو همین یاد گیری و الگوبرداری اجتماعی الان اکثر افراد جامع ما تبدیل به یک مقلد شده اند و هویتی از خودشان ندارند و بعد از مدتی دچار بحران هویتی می شوند.
یادگیری اجتماعی تا یه حدی و الگوبرداری ار بعضی چیزهای مثبت خوب هستش اما متاسفانه تو جامعه ما الگو برداری خوب خیلی نادره و همش الگوهای غلط غربی ما رو درگیر کردن.
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا من را یاد قصه گویی و داستان گفتن برای بچه ها می اندازه، اگر دقت کرده باشید وقتی برای بچه ها داستان یا قصه ای تعریف می کنیم خیلی از آنها بعد از مدتی هم ذات پنداری با شخصیت داستان و شرایط و محیط داستان از خودشان نشان می دهند و رفتارها و هیجانات و احساساتی را که شخصیت های داستان تجربه کردند از خودشان بروز می دهند و به عبارت بهتر الگو برداری می کنند.
این رفتار بعدها در سنین بزرگسالی هم در ما دیده میشه،مثلا کپی کردن از نوع پوشش یا مدل حرف زدن یک انسان موفق دیگر.
یادگیری اجتماعی حسن مهم دیگری هم داره و آن کاهش خطاها و صرفه جویی در زمان و هزینه یادگیری است.
ولی آیا یادگیری اجتماعی و تحت تاثیر محیط اطراف قرار گرفتن همیشه اثر مثبت داره؟
اگر در یادگیری خودمان وزن زیادی را به یادگیری اجتماعی بدهیم این باعث نمیشه که ما از خود اصلی که هستیم فاصله بگیریم و بیشتر به یک مقلد تبدیل بشیم، آیا این امر باعث نمیشه که قدرت خلاقیت ما در جاهایی از بین بره؟
چیزی که در این زمینه که جامعه میتواند رفتار را تغییر دهد برای خود من هم پیش آمد. خوب من از اول عمرم ارزشهایی مانند پشتکار، تلاش و ارزشمند زیستن یا خاک حرفهای را خوردن و در آن به جایگاهی رسیدن برایم مطرح بود. اما در اینستاگرام واقعا یک وارونگی وحشتناک ارزشی دیدم که باعث شد اکانتی را که در آنجا ایجاد کرده بودم بسوزانم و هرگز هم نه دلم برای آنجا تنگ شد و نه پشیمان شدم.
مثلا فکر کنید شما هجده سال مطالعهی جدی ادبی داشتهاید آن وقت هر فردی که چرک نویسهایش را حتی چند بار کاغذی پاکنویس نمیکرد و نوشتنش فیالبداهه و همینطوری بود(بدون هیچ مطالعهی جدی در آن زمینه) زود خودمانی و پسرخاله میشد که فلانی چرا کتاب جدید من را نقد نمیکنی؟
اصلا حواسشان نبود این هنرمند نیست که باید سراغ منتقد برود بلکه برعکس این منتقد است که باید به کشف تازهای برسد که حیفش بیاید آن را با بقیه درمیان نگذارد.
من در آنجا میدیدم همهچیز سطحی و بیارزش و دم دست شده و احساس میکردم این یک رفتار سرایت کننده است و میتواند رفتار من را در طولانی مدت تحت شعاع قرار دهد. مثلا در تعارفات با یک سری افراد بیفتم و شروع کنم به بیاعتبار کردن نقدهای خودم با انتخاب نابه جای موضوع نقد. اتفاقا جالب است بگویم یکی از همین شاخهای اینستا که اتفاقا ۱۰۰ ک فالوور و بیست هزار لایک داشت از طریق به قول خودش تریبون شخصی با یکسال سابقهی نوشتن توانست کتابش را در نشری مثل چشمه چاپ کند. اتفاقا ایشان بیشتر مواقع به من پیام میداد فلانی(خیلی هم خودمانی) کی کتابم را نقد میکنی!! سرعتی که اینستاگرام در همه چیز ایجاد کرده و مخصوصا باعث شهرت واهی برخی افراد شده به کار هرچه بیاید نمیتواند کار بیارزش و کپی و آنهم کپی دست چندم را به عنوان اثری درخور و ارزشمند مطرح کند.
هیچ چیز و هیچ کس زورش به ادبیات نمیرسد. زیرا این وادی وادی صبوری و محرومیت فراوان کشیدن پای خلق یک اثر است.
بنابراین من برای باور به این اصول و آگاهی از تأثیر اجتماع و خصوصا تأثیر همنشینان بر آدم راهم را برای همیشه از آن محیطهای خز (ببخشید ولی تنها تعبیری که مناسب دیدم همین خز و خیل است:) )جدا کردم.
در بخشی از فایل های حرفه ای گری در محیط کار، به این نکته اشاره میشه که برای موفقیت و پیشرفت در حوزه کاری خودمون، بهتره که کسانی که در این مسیر از ما جلوتر هستند رو شناسایی کنیم و همه کارهایی که انجام میدن رو رصد کنیم.
حتی ادعا میشه که بدون انجام این کار، احتمال گذشتن از اون افراد و تبدیل شدن به یک فرد حرفهای خیلی کمه.
شاید بشه این کار رو به انتخاب الگو (Role play) و الگوبرداری ربط داد.
جایی که ما با مشاهده رفتارهای این الگوها، می تونیم چیزهای زیادی یاد بگیریم.
مورد دیگهای که درباره نظریه یادگیری اجتماعی به نظرم میرسه ( البته بخشی از باور من هست) اینه که برای یادگیری رفتار از طریق مشاهده، باید مرحله دیگهای به نام مال خود کردن هم طی بشه.
یعنی باید چیزی که مشاهده کردیم رو با مدل ذهنی خودمون ارتباط بدیم و ببینیم که این تجربه توسط مدل ذهنی ما چطور تعبیر میشه. ممکنه این مشاهده توسط مدل ذهنی ما انکار بشه. ممکن هم هست که در صورت همخوانی حداقلی با مدل ذهنی ما، فرصتی برای توسعه این مدل باشه
تا وقتی که این اتفاق نیفته، نمیشه از مشاهده صرف، انتظار یادگیری و اثرگذاری بر رفتار رو داشت.
دوستان گرامی سلام. نظریه یادگیری اجتماعی بندورا در آموزش و همچنین درک رفتار های اجتماعی بسیار کارآمد است.با توجه به قوانین کامنت گذاری متمم: بند یازده: روند آموزش را مختل نکنیم. و این نکته که : برای اثبات خودمان، فرایند آموزش دوستانمان را مختل نکنیم.
من فقط اشاره ای کوتاه به این موضوع می کنم تا دوستان گرامی ای که ممکن است علاقمندی بیشتری داشته باشند اطلاعاتی کلی به دست بیاورند .
دو مفهوم بسیار کاربردی خودکار آمدی (Self efficasy)و خود تنظیمی ( Self regulation )و در ادامه تعیین گری متقابل (Reciprocal determination )توسط بندورا مطرح شد تا به این پرسش پاسخ دهد که چه چیزی رفتار آدم ها را تعیین می کند. بندورا سه عامل فرد ( باورهایش) ، محیط و رفتار را مطرح کرد که هریک از این ها بر دیگری تاثیر می گذارد و تعامل این سه عامل بر یکدیگر رفتار را تعیین می کند. ازمایش های تجربی او روی موش ها نشان داد که فرد توانایی تغییر محیطش را دارد و این توانایی می تواند محیط واقعی زندگی فرد را شکل می دهد. در مسائل انسانی هم چنین چیزی را قائل است. مثلا رفتار نا مطلوب یک فرد _ عصبانیت _ بر محیط او تاثیر گذار است و از طرفی تعامل مثبت می تواند محیط را خوشایند کند و باز محیط هم می تواند فرد را تحت تاثیر قرار دهد.
خود نظم دهی می گوید که اگر فقط پاداش و تنبیه رفتار را تعیین کند افراد مانند بادبادک هایی به هر سو می رفتند و مدام رفتارهایی را از خود نشان می دادند که در کنترل خودشان نبود. تجربه مستقیم و یا غیر مستقیم افراد است که ملاک عملکردش را تعیین می کند. مثلا می بیند که یک محیط اموزشی چه رفتار هایی را تایید می کند و این مشاهده شاخص هایی را برای او پدید می آورد یعنی یاد می گیرد که چگونه باشد تا در این محیط پذیرفته شود و یا موفق شود. این ملاک های اموخته در موقعیت های دیگر هم برای او یک شاخص تعیین کننده است. این شاخص ها را کودکان از خانواده و تجربیات کودکی و بعد مدرسه ، اجتماع و رسانه می آموزند. به تدریج که توانایی های افراد رشد می کنند انان به جای تقلید،می توانند مشاهدات خود از الگوهای اطراف را پردازش کنند. مثلا می بینند که فردی دزدی کرده است اما برخوردی با او صورت نگرفته است پس یاد می گیرد که می توان دزدی کرد و مجازات نشد. و یا این که از طریق رسانه ها می بیند که فردی که رفتار های خطرناک داشته است در اثر انجام این رفتار اسیب دیده است پس یاد می گیرد که این رفتار را انجام ندهد. یعنی با پردازش ذهنی ( شناختی ) و بر اساس ملاک هایی که اموخته است رفتار خود را شکل می دهد.
در حوزه اخلاق نیز این باورهاست که افراد را از سزنش کردن خودنجات می دهد.مثل سربازی که بر روی انسان ها آتش می گشاید و خود را مامور و معذور می داند. یا خلبانی که می گوید من فقط بمب ها را در اسمان رها می کنم و بقیه موضوع به من ارتباطی ندارد.یا فردی که علت تعرض جنسی خود را تحریک امیز بودن جنس مخالف عنوان می کند و از خود سلب مسئولیت می کند.
بندورا دلیل این موارد را تضعیف کنترل درونی می داند و اصولا تقویت درونی و انگیزش درونی را معتبر تر و اصیل تر از انگیزش های بیرونی می داند. زمانی که تصور فرد از کارمدی و تواناییش کاهش می یابد ( خودکارامدی) ازتلاش موثر دست می کشد و رفتار های خود را به عوامل بیرونی نسبت می دهد. مانند دانش آموزی که شکستش در ازمون را به به بدجنسی معلم یا سخت بودن سوالات نسبت می دهد و نقش خودش را به عنوان فردی منفعل و ناکارامد در نظر می گیرد.
در دیدگاه بندورا پیوند اندیشه و عمل اهمیت زیادی دارد. ( برخلاف رفتارگراها) . توجه به نظریات مارتین سلیگمن و درماندگی آموخته شده که در متمم به آن پرداخته شده است هم به درک این مطلب کمک می کند.
پیشنهاد می کنم نظریه یادگیری اجتماعی بندورا را مطالعه کنید. کتاب هایی که به روانشناسی تربیتی و یا نظریه های یادگیری پرداخته اند منابع مناسبی برای این مطالعه خواهند بود.
اگه قرار بود که ما همه یادگیریهایمان رو طبقه نظریه رفتاگرایی از طریق شرطی سازی و تقویت مثبت و تنبیه یاد بگیرم زندگی بسیار سخت و خطرناکی رو میتونستیم داشته باشیم ولی مغز ما طبق نظریه یادگیری اجتماعی از طریق مشاهده و الگوبرداری هم یادم میگره فرد با مشاهده رفتار دیگران یه ایده در ذهن میتونه داشته باشه و این اطاعات کد گذاری شده در مواقع لزوم منجر به ایجاد رفتار در ما میشه البته حالتهای روانی درونی میتونن در این موضوع نقش داشته باشن و همچنین طبق این نظریه هر گونه الگوبردای مشاهده ای همیشه نمیتونه منجر به تغییر رفتار ما بشه.
با سلام خدمت دوستان متمم
کلام اخر این درس نکته بسیار جالبی بود و آن انسان گرایی که به مرور در عالم رو به رشد است و انسان هایی همچون بندورا ستون های آن را می سازند نکته ی مهمی دارد به خصوص برای من به عنوان یک ایرانی در کشوری که با اصول مذهبی اداره می شود و قابل تامل است.
من فکر میکنم مبنای مدنیت، یادگیری اجتماعی است.
شخصیت بندورا
انتشار کتاب در سن ۹۰ سالگی واقعا تحسین برانگیزه
براساس نظر بندورا ،این الگوها هستند که رفتار ما را کنترل می کنند.
به نظرم شخصیت بندورا میتونه یه الگوی عالی برای افرادی باشه که هم جویای
موفقیت های علمی هستند و هم به دنبال کسب دستاورد برای رشد شخصی
بندورا در مسیری قرار گرفت که شخصیتش تبدیل به الگویی ارزشمند شد.
خود بندورا در این باره می گوید: الگوهای کارآمدتاثیر مهمی بر احساس کفایت و شایستگی ما دارند.
(نظریه های شخصیت شولتز)
یادگیری مشاهده ای
یادگیری مشاهده ای و بر اساس الگو رو زیاد شاهدش بودیم برای نمونه اگه به
ظرافت های رفتاری توجه کنیم متوجه میشیم که مثلا سبک رفتاری خوزستانی ها و اصفهانی ها چقدر در بعضی موقعیت ها متفاوته که عمده ی این تفاوت در اثر همین یادگیری مشاهده ای میتونه معنادار باشه
شاید در نگاه اول تصورمان بر این باشد که الگوبرداری مختص کودکان است یا سهم عمدهای از این الگوپذیری را برای افراد با سن پایینتر در نظر بگیریم.
من فکر میکنم چون شکلگیری شخصیت و الگوپذیری در کودکان پررنگتر و ملموستر است و اینکه هویت و شخصیت یک فرد بالغ به یک ثبات نسبی رسیده است، باعث این تفکر شده است.
اما چیزی که در محیط پیرامون خودم مشاهده کردهام، تغییر آرام و نامحسوس ویژگیهای شخصیتی یک فرد بزرگسال با استفاده از الگوبرداری است. و چون غالباً این تغییرات بهکندی صورت میگیرد ما از آنها چشمپوشی میکنیم مگر اینکه در زمان کوتاهی شاهد یک تغییر چشمگیر باشیم.
سلام
یادگیری از طریق الگوهای اجتماعی نقش زیادی در یادگیری مخصوصا در کودکان دارد. من دو فرزند یکی پسر تقریبا چهار ساله و دیگری دختر یک سال و دو ماهه دارم. پسرم سعی می کند رفتارهای من را تقلید کند و دخترم واکنش هایی که به پسرم انجام می دهم را پیگیری می کند. مثلا از پسرم درخواست می کنم که قبل از خواب حتما سرویس بهداشتی برود گهگاه خودم بی خیال شده ام. اما دخترم بی خیال نمی شود و حتما سعی دارد برادرش را به سرویس راهنمایی کند. در این مورد تقلید نقش والد را بخوبی مشاهده می کنم.
یک تجربه شخصی در مورد role model دارم که به شخصه برای خودم جذاب بوده و هست.
اگر نقش پذیری ، عقده های اودیپ و الکترا ی فروید و role modeling رو بخوام توی پسر خودم جستجو کنم یا دقیق تر بگم ، ببینم و بعد دنبال نام علمی اون باشم، باید بگم که نقش سومی در تجربه شخصی من بسیار پر رنگ بوده.
بخاطر شرایط شغلی همسرم پسرم تقریبا ۳/۴ زمان عمرش را با من گذرانده است. اما در کنار حسادتها و احساس رقابتی که با پدرش احساس می کند از نظر رفتاری بسیار شبیه پدرش است تا من. طرز راه رفتن، طرز ادای کلمات، نوع ابراز احساس و سبک پرزنت کردن خودش دقیقا الگو برداری از پدرش هست. و از وقتی که کمی ارتباط اجتماعی با همسالانش را پیدا کرده است ، خیلی بیشتر شبیه بقیه پسرها شده است. عباراتی نظیر ” من که دختر نیستم لاک بزنم.” یا ” من و بابا پسریم ” کاملا داره به من نشون میده که این الگوی اجتماعی ” مرد یا پسر بودن” داره در ذهنش شکل می گیره.
در مواقع بازی با پسرها تهاجمی و زورگو میشه و وقت بازی با دختربچه ها نرمش بیشتری ازش می بینم. جملات در هنگام بازی با پسرها دستوری و با دخترها کمتر دستوری و بیشتر سوالیه. اونقدر این تفاوت ها برام جذابه که گاهی میبرمش پارک فقط برای دقیق تر نگاه کردن به این الگوهای رفتاری. جالبه که در کنار همه این نقش پذیری ها اما دنیای رنگهاش هنوز پسرونه نیست و از رنگ صورتی خوشش میاد و گاهی دنبال “ماشین فولکس صورتی” میگرده. تلفیقی از role model مردونه علاقه به ماشین و نگاه غیر جنسیتی علاقه به رنگ صورتی.
سلام میدونستید این تقسیم بندی صورتی دختره و آبی پسرونه رو خود ما آدم ها در قرن ۲۰ بوجود آوردیم؟ و حتی اون موقع این چالش بوده که صورتی رو به پسرا اختصاص بدن. چیزی که اینقد بدیهی به نظر میاد حاصل تلاش قدرت مدیا و دنیای مد برای سمت و سوق دادن سلیقه ها به سمت مورد نظر خودشون هست. واقعیت اینه که رنگ رنگه و هیچ رنگی پسرونه یا دخترونه نیست.
وجود دانشورانی مانند بندورا نشان می دهد که دانش در غرب چقدر مستمر و پیوسته است .
و این استمرار در پاسخ به مسائل واقعی، که جامعه با آن روبرو است می باشد.
همیشه پرسشی برای پرسیدن دارند.
با سلام و ادب
عجب
اتفاقات جاری سال ۹۷ بدون اینکه این درس را بخوانم این سوال را برایم مطرح نموده بود که چطور اکثریت جامعه ما بدون داشتن پرسشی برای پرسیدن همواره جوابهایی از پیش تعیین شده دارند و دنبال سازندگی نیستیم بیشتر خواهان خوراندن جوابهای حاضر امده متناسب با شرایط پیشینین هستیم؟
ببخشید متناسب با درس نبود ولی مطرح نمودن (همیشه پرسشی برای پرسیدن دارند) تاریکی را در من روشن نمود.
باتشکر
موضوع جالبی بود. من اخیرا با موضوعی برخورد کردم که شاید بتوان آنرا یادگیری تحمیلی اجتماعی نامید.
من تا شش سالگی سعی کردم که دخترم هانا حق انتخاب داشته باشد.
من آموخته بودم که همه رنگ ها برای همه انسان هاست بنابراین رنگ صورتی لزوما برای خانوم ها نیست و یا رنگ آبی مختص آقایان نیست. بنابراین هانا می توانست هر رنگ لباسی که برایش جذابیت دارد بپوشد.
به طور کلی من سعی کردم که هیچ موضوعات برای هانا جنسیتی نشود. مثلا اینکه حتما فیلم السا آنا برای دختران است و بن تن برای پسران و بالعکس. بیشتر سعی کردم تا بفهمد که چیزهایی ممکن است که مناسب سن او نباشد اما ربطی به اینکه دختر است ندارد تا اینکه هانا به کلاس اول دبستان رفت و رنج هایش شروع شد.
بعد از گذشت دو سه ماه متوجه شدم که بچه های کلاس به او می گویند که تو مانند پسر ها هستی.
چرا چون جامدادی هانا با همه فرق داشت و مثلا رنگ نارنجی بود. چون کیفش رنگ آبی بود و حالا هانا در این عرصه خود را تنها می دید و با همکلاس هایی معاشرت داشت که اکثرا با سبک جنسیتی شده موضوعات مختلف بزرگ شده اند و به خاطر اینکه منزوری نشود سعی می کرد که مثلا جامدادی صورتی بخرد. کفش صورتی بپوشد و … جالب است بدانید که وقتی من با معاون آموزشی مدرسه هم جلسه گذاشتم او هم دوست داشت که فرزند من از همان المان های دیکته شده پیروی کند.
خلاصه انکه جامعه محلی می تواند برخی از رفتارها را با تحمیل تغییر دهد.
البته خوشبختانه هنوز کسی نتوانسته کارتون محبوب هانا مینیون ها را به اسم اینکه کارتون پسرانه است از او بگیرد.
در آخر جمله ای خانم دکتر موحد (روانشناس) نقل به مضمون می کنم که اگر همین رنگ های دیکته شده در اجتماع برای انسان ها نبود و افراد هر رنگی که دوست داشتند را می پوشیدند ما روانشناس ها راحت می فهمیدیم که چه خصوصیاتی دارند اما به خاطر تحمیلی بودن اساسا ما نمی توانیم بر اساس آن تحلیلی داشته باشیم.
سلام و ممنون از اینکه تجربه تون رو به اشتراک گذاشتید
جالبه که من به عنوان زنی که توی دهه چهارم زندگیم هستم، تجربه مشترکی با دختر شما دارم! با این تفاوت که والدین من، نقشی در این موضوع نداشتن و من توی دوران کودکی، از هر کسی که سرِ راهم قرار گرفت، الگو برداشتم، برای همین شدم یه دختر، که تا قبل از ازدواج، همواره میشنیدم که رفتارها و انتخابهای پسرونه دارم، یا چرا مثلا همیشه کتونی میپوشم و چیزهایی شبیه به این. و حال دخترِ شما رو کاملاً میفهمم
دخترِ من کوچیکتر از دختر شماست و هنوز چند سالی مونده تا به مدرسه رفتن برسه، اما از اونجایی که من به عنوان مادرش، قرار نیست با ذهن جنسیت زده بزرگش کنم، به ناچار دارم به تغییر مدل آموزشش فکر میکنم. شاید باید توی محیط کنترل شدهتری تحصیل کنه.
پایدار باشید.
با تلفیق نگاه بندورا و بحث انگیزش در دوران توسعۀ شبکه های اجتماعی شاید بتوان گفت مسیریابی علت و معلولی در رفتارهای افراد در فضای دیجیتال به همان اندازه که میتواند سادهتر و قابلفهمتر شده باشد، میتواند سختتر هم شده باشد.
با توجه به اینکه الگوهای یادگیری و منابعی که هر فردی با آنها درگیر است نسبت به گذشته بسیار گستردهتر شدهاند، پیدا کردن رابطۀ علت و معلولی رفتارها و میزان تأثیرگذاری در رفتار و واکنشهای روزمره، سختتر شده است.
اما از طرفی میتوان الگویی ملموستر و شفافتری را از رفتارهای فرد دنبال کرد. به هر حال ردپایی از چگونگی فعالیتهای هر فرد در شبکههای اجتماعی به جای میماند که نشان که انگیزه، ترجیحات و مهمترین دغدغههای زندگیاش دارد. چیزی که در زندگی فیزیکی شاید سختتر قابلمشاهده و ردیابی بود.
همین موارد میتواند الگوهای یادگیری فرد را بهتر بشکافد و الگوهای رفتاری مؤثرتر را نشان دهد. خصوصاً که با توجه به محدودیتهایی که هر فرد در طرز تفکر و ترجیحاتش دارد، الگوهای در هم تنیدهای قابلمشاهده خواهند بود که رفتارهای اصلی او را شکل میدهند.