نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران
منطقی است قبل از بحث بیشتر دربارهی عزت نفس، به یک سوال کلیدی بپردازیم: آیا اساساً شما مشکل عزت نفس دارید؟
به عبارت دیگر آیا لازم است برای افزایش عزت نفس وقت بگذارید و به آن فکر کنید؟
برای یافتن پاسخ این سوال باید با نشانه های عزت نفس پایین آشنا باشیم و آنها را در افکار، گفتار و رفتار خود بیابیم.
این درس و دو درس بعد، به علائم عزت نفس پایین اختصاص پیدا کردهاند و به شما کمک میکنند تا برآورد بهتری از میزان عزت نفس خودتان داشته باشید. پس از این که با نشانه های کمبود عزت نفس بیشتر آشنا شدید، با انگیزهٔ بیشتری راه های تقویت عزت نفس را دنبال خواهید کرد.
در درس حاضر، به سراغ مقالهای از موریس روزنبرگ و تیموتی اُوِنز میرویم و با مفهوم «حساسیت بیش از حد» یا «Hypersensitivity» آشنا میشویم (+).
حستان به خودتان چیست؟
هر یک از ما تصویر و تصوری از خودمان در ذهن داریم.
قرار نیست این تصویر، همان ذهنیتی باشد که دیگران از ما دارند. حتی قرار نیست این تصور، به تصویر ذهنی دیگران، نزدیک باشد.
اما به هر حال، این تصویر در ذهن ماست و ما با آن زندگی میکنیم.
آیا ما این تصویر را همیشه به یک اندازه دوست داریم؟ قطعاً چنین نیست.
اما این را هم میدانیم که نوسان این علاقه، چندان هم شدید نیست.
منطقی است که انجام یک کار خِیر، حس ما را به خودمان کمی بهتر کند و شنیدن یک انتقاد، کمی حسمان را بد کند. اما رابطهٔ ما با خودمان نمیتواند پیوسته در محدودهٔ عشق تا نفرت، نوسان داشته باشد.
تحقیقات انجام شده دربارهی افرادی که عزت نفس پایین دارند نشان میدهد که قضاوت این افراد نسبت به خودشان، به سرعت تغییر میکند و در این زمینه بسیار بیشتر از افراد عادی نوسان و تغییرات را تجربه میکنند.
منظور از حساسیت بیش از حد یا Hypersensitivity چیست؟
دسترسی کامل به این درس و ۴۰ درس دیگر دربارهٔ عزت نفس برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است. تا کنون ۱۳۷۴۶ نفر از متممیها مجموعاً ۱۵۰۰۶ تمرین در درسهای عزت نفس ثبت کردهاند.
با عضویت ویژهٔ متمم علاوه بر این ۴۰ درس به هزاران درس دیگر از جمله درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
شخصیت شناسی | خودشناسی | تحلیل رفتار متقابل
حمایت اجتماعی | استرس | پرورش تسلط کلامی
کوچینگ | مهارت ارتباطی | مذاکره | فن بیان
چگونه شاد باشیم | مدیریت انگیزه | برنامه ریزی
دوره MBA (مطالعه منظم درسهای مدیریتی)
تمرین درس نشانه های عزت نفس پایین
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری کارگاه آموزشی عزت نفس به شما پیشنهاد میکند:
- عزت نفس چیست؟ بررسی راهکارهای افزایش عزت نفس (نقشه راه درس)
- دقیق ترین تعریف عزت نفس چیست؟
- پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت
- تعریف اعتماد به نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چیست؟
- پرسشنامه اعتماد به نفس | شاخص عمومی اعتماد به نفس + اعتماد به نفس اجتماعی
- راه های تقویت اعتماد به نفس چیست؟ | معرفی چهار منبع اصلی افزایش اعتماد به نفس
- نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران
- کمبود عزت نفس و آثار آن در رابطه عاطفی
- عوامل عزت نفس | چهار منبع اصلی عزت نفس چیست؟
- چالش ها، راهکارها و روشهای افزایش عزت نفس در محیط کار و زندگی
- حرف و نظر دیگران چقدر برایتان مهم است؟
- افکار منفی | ذهن ما چگونه واقعیت را تحریف میکند؟
- هنگام گفتگو با خود، در مقابل خودتان هستید یا کنار خودتان؟
- تفکیک تجربه ها به رویداد و احساس و تفسیر – از ضروریات افزایش عزت نفس
- برندسازی درونی | خودتان را یک چرخدنده نبینید!
- نقش پذیرش خویشتن در حفظ و افزایش عزت نفس
- نکتهای پیش از قضاوت کردن در مورد دیگران
- درباره اعتراف به اشتباه
- افزایش عزت نفس و هنر بازخورد گرفتن درست
- مسئولیت پذیری و نقش آن در افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس از طریق توسعه مهارتها
- ابراز وجود و مهارت جرات ورزی (صراحت و قاطعیت)
- پرسشنامه ابراز وجود (تست راتوس)
- نکتهای درباره اصالت
- زندانی بدون دیوار | منفیگرایی میتواند کشنده باشد
- تأثیر استفاده از شبکه های اجتماعی بر عزت نفس
- اندازه گیری عزت نفس | در یک دقیقه ببینید وضعیت عزت نفس شما چگونه است
- معرفی برنامه پنج هفتهای افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس: هفتهی اول از برنامه پنج هفتهای
- افزایش عزت نفس: هفته دوم از برنامه پنج هفتهای
- ده صفت مثبت من | هفته سوم برنامه افزایش عزت نفس
- خطاهای من در ارزیابی خودم و نقش آنها در کاهش عزت نفس (هفته چهارم)
- افزایش عزت نفس | فایل های صوتی (پادکست) محمدرضا شعبانعلی
- مدیریت و نظارت دائمی بر عزت نفس (هفتهی آخر برنامه پنج هفتهای)
- عزت نفس کودکان و نوجوانان
- جنبش عزت نفس و نقد آن | چه شد که عدهای مخالف بحث عزت نفس شدند؟
- چند کتاب در مورد عزت نفس
- کتاب روانشناسی عزت نفس (شش ستون عزت نفس) | ناتانیل براندن
- کتاب عزت نفس | کریستوفر مراک
- کارنامه شما در درس عزت نفس
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : علیرضا سرگزی
سلام
سنسورهای من قبلا خیلی حساس بودند ولی کم کم این حساسیت کاهش پیدا کرد!
یکی از دلایلی که به نظر من باعث کاهش این حساسیت شد این بود که:
به خودم گفتم تا کی برای دیگران می خواهی زندگی کنی، تا کی نظره بقیه برات اهمیت داره، این شد که گفتم فارغ از نظر بقیه برای خودم زندگی کنم و ازش لذت ببرم و باید راه خودمو پیدا کنم.
یکی از کارهایی که انجام میدم Ignore کردنه. هرکی توهین، بی احترامی و ... میکنه رو خیلی راحت با یه جا خالی رد می کنم و به خودم می گم ارزش نداره که بیام ذهنمو با فکر کردن به این جور مسائل بی ارزش درگیر کنم، کارهای مهم تری دارم برای فکر کردن!
با این توجیهات فعلا که دارم خوب و خوش زندگی میکنم.
یه کاره دیگه ای هم که انجام دادم این هست که طی این چند سال گذشته وابستگی خودم رو به افراد و محیط خیلی خیلی کم کردم و این کاهش وابستگی باعث شده که حساسیتی هم به اتفاقات بیرونی نداشته باشم.
وقتی به فردی یا مجموعه ای وابسته میشی خواه نا خواه نسبت به اتفاقات و نظرات اونها هم حساسیت بیشتری به خرج میدی.
به طور کلی شاید قبلا تشویق ها و تنبیهات محیطی روی من تاثیر گذار بود ولی در حال حاضر تشویق های محیطی و آسیبهای ناشی از برخورد های نامطلوب در زندگیم تاثیر خیلی کمی داره، در واقع حرف مردم برام از اهمیت کمی برخورداره!
ولی یک استثنا وجود داره:
نظر افراد مهم زندگیم چه به صورت تشویق چه به صورت برخورد نامطلوب چه مستقیم چه غیرمستقیم، برام ارزشمنده و بهم تلنگری میزنه که مسیر زندگی گذشته رو بررسی کنم و بر اساس اون به مسیر آینده متفاوت نگاه کنم.
چه بسا برخورد های نامطلوب محیطی حقیقت هایی رو به من یادآور بشه که برام تلخه و اون احساس ناخوشایندی که ایجاد می کنه به دلیل عزت نفس پایین من نباشه بلکه به دلیل تلخی اون حقیقت باشه.
تشویق ها و تنبیهات درونی برای من خیلی تاثیر گذاره نسبت به بیرونی:
روی کارهایی که انجام میدم فکر می کنم و برای کارهای خوبی که انجام دادم خودمو تشویق می کنم و برای کارهای خطایی که انجام دادم تنبیه میشم، این کار خیلی بهم کمک می کنه.
من همزمان با دوره عزت نفس در متمم، در حال مطالعه در مورد روانشناسی هم بودم، و مسائلی که در حوزههای مختلف روانشناسی مطرح میشد علاوه بر درسهای متمم به من کمک خیلی زیادی کرد که سنسورهای ذهنیم رو در مقابل تهدیدهای جزئی (به خصوص حرفهای منفی در مورد خودم که تاثیر بیشتری در من داشتن) مقاوم کنم. خیلی وقتا تصوری که در مورد خودم میکردم، با جهانبینی خودم و در دنیای خودم بود و فقط کافی بود یک قدم برم عقب و خودم رو به عنوان یک شخصیت بیرونی ببینم تا متوجه بشم که واقعاً اونقدری هم که فکر میکنم نه کسی به یه سری ضعفهای شخصیتی من که فکر میکنم واقعاً تو چشمه توجه میکنه و نه اگر هم بکنه تاثیری تو زندگی من میذاره و ارزش من رو تعیین میکنه. در واقع مسئله کمبود واقعبینی من بود. من بیشتر خودم رو بر اساس خیالاتی که فکر میکردم بقیه از من دارن میدیدم نه چیزی که واقعاً وجود داشت. تغییر این دید، بهم کمک کرد ریسکپذیرتر بشم و از اون حالت حفاظت از خود که براش خیلی سخت بود شرایط فعلیش رو تغییر بده، خارج بشم. مثلاً من هیچ وقت در یک جمع غریبه وارد نمیشدم از ترس این که مزاحمت ایجاد کنم براشون. یا موقع ورود به یه مهمونی وقتی کسی همراهم نبود اضطراب زیادی داشتم و شاید حتی گاهی تصمیم میگرفتم اصلاً شرکت نکنم. در حالی که در حال حاضر این مشکلاتم، نمیگم کامل رفع شدن اما بسیار بهبود پیدا کردن و حقیقتاً قشنگتر از خود نتیجه، اینه که میدونم در حال بهبود هستن و این خیلی خوشحالترم میکنه.
سلام
سنسور های ذهنی من پیش از حد فعال بودند و کوچکترین بی احترامی یا کوچکترین طعنه من رو حسابی به هم می ریخت چون برداشت منفی می کردم و پیام های منفی بسیار بر من تاثیر گذار بود جوری که چند روز درگیر فکر بهش بودم چون سکوت می کردم و باعث می شد فک کنم خیلی ناتوانم در برابر مردم ولی من برای حفاظت از خود دو نکته را یاد گرفتم و انجام می دهم
۱. اینکه خود را سانسور نمی کنم و چیزی را که لازم بدانم می گویم بدون بی احترامی و ارزش هام برام روشنه
۲. همه به اندازه خودشون اشتباهاتی و نقصایی دارند و به این باور رسیدم که منم اشتباه هاتی دارم تقصایی دارم و این کاملا عادیه و برای بهبودش می کوشم و اگر در مهمانی قسمتی از پیراهنم پاره شده کاملا برام عادیه 😅
سنسورهای ذهنی من به موارد منفی توجه بیشتری دارن و به نظرم این یکی از عوامل مخرب عزت نفس من هست.
در واقع در عین وجود تعریف ها در کنار انتقادات، ذهن من به انتقادات وزن بیشتری میده. نه تنها در ارتباط با دیگران، بلکه در صحبت های درونی هم بیشتر اون منتقد درونی فعال هست و به نظرم همه ی این ها به خاطر وجود نوعی کمال گرایی هست که برای پیشرفت دارم. همیشه به این فکر می کنم که برای بهتر شدن، باید “ضعف ها” رو بشناسم و برطرف کنم، غافل از اینکه این حجم از تمرکز بر روی ضعف ها، نقاط قوتم رو هم از من می گیره و عزت نفسم رو نابود می کنه
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
بیش از حد خیلی خیلی زیاد
روشی ندارم برای همین دارم دوره رو میبینم بلکه راهی پیدا کنم فعلا سوگواری میکنم و شخصی سازی و فروپاشی روانی
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
پیام منفی اثر قوی و بلندمدت دارن پیام مثبت رو مدام همسرم یاداورم میشه و زود یادم میره
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
سعی میکنم مهمونی نگیرم و تا جای ممکن تو جمع نرم
حساسیت سنسورهای ذهنی به تهدیدهای جزئی محیطی: در د افراد ممکن است در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساسیت متفاوتی داشته باشند. روشهای مقابله با این تهدیدها میتواند شامل مدیریت استرس، تقویت مهارتهای اجتماعی، و افزایش خودآگاهی باشد. تکنیکهای مدیتیشن و تمرینهای تنفسی نیز میتواند در کاهش حساسیت به تهدیدهای جزئی کمک کننده باشد.
تأثیر پذیری از پیامهای مثبت و منفی: برخی از افراد ممکن است به پیامهای منفی بیشتر حساس باشند و تأثیر بیشتری از آنها بپذیرند، در حالی که دیگران ممکن است پیامهای مثبت را بیشتر مورد توجه قرار دهند. برای افزایش تأثیر پیامهای مثبت، میتوان از تکنیکهای مثبتاندیشی و تمرین روزانهٔ قدردانی استفاده کرد. این تمرینها میتوانند به تعادل بیشتر در پذیرش هر دو نوع پیام کمک کنند.
حفاظت از خود (Overprotective بودن): در گذشته یا حتی اکنون، برخی از افراد ممکن است کارهایی انجام دهند که به عنوان حفاظت از خود شناخته شود. این رفتارها ممکن است شامل اجتناب از موقعیتهای خطرناک یا ناآشنا، مدیریت مداوم امور برای کاهش استرس، و محدود کردن روابط اجتماعی باشد. با این حال، مهم است که بین حفاظت از خود و محدودیت بیش از حد تفاوت قائل شویم. تمرین خودآگاهی و مشورت با متخصصان میتواند به افراد کمک کند تا رفتارهای خود را بهتر درک کنند و تعادلی مناسب بین حفاظت از خود و باز بودن به تجربیات جدید پیدا کنند.
تا چند سال پیش هر وقت که ازم انتقاد میشد سریع جبهه میگرفتم و چند ساعت بعد اون انتقاد، تو خلوت خودم رو سرزنش میکردم. هم به خاطر رفتار بدی که داشتم و بقیه بهم گوشزد کرده بودن و هم به خاطر جبهه گرفتنم، اما الان یه چند سالی هست که جبهه نمیگیرم. سعی میکنم روش فک کنم. اگه انتقاد رو قبول داشته باشم سعی میکنم با تلاش برای درست کردن رفتارم و صحبت کردن با خودم ناراحتیم رو کم کنم. به خودم میگم که اشکالی نداره و من هنوز فرصت برای بهتر کردن خودم دارم، تازه قرار نیست که از اول عالی و خوب باشم. گاهی هم پیش میاد که انتقاد فرد مورد نظر رو قبول ندارم، یکم درموردش تحقیق میکنم و اگه به این نتیجه برسم که رفتارم اشتباه نبوده سعی میکنم اون نظر رو فراموش کنم.
البته گاهی پیش میاد که خودم از قصد خودم رو ناراحت میکنم. گاهی حس میکنم باید ناراحت بشم و به حال خودم گریه کنم. اینجور مواقع حتی حرفایی که پیامای منفی نداشتن رو هم سعی میکنم منفی جلوه بدم و به زور خودم رو ناراحت کنم. انگار میخوام خودم به خودم ترحم کنم و خودم رو یه موجود ضعیف ببینم.
نظرات مثبت خیلی خوشحالم میکنه حتی اگه با حالت چهرم خیلی نشون ندم. کلا من آدمی هستم که دوست دارم چیزای مثبت بقیه رو بهشون یادآوری کنم و وقتی بقیه هم اینکار رو میکنن خیلییی روم تاثیر میزاره.
من متاسفانه بسیار روی حرفها و نظرات دیگران حساس هستم و این یکی از مهمترین نمودهای کمبود عزت نفس من است. از تعریف مثبت خیلی شاد میشوم و از انتقاد، بیش از اندازه ناراحت میشوم. این باعث شده که واقعا از خیلی کارها اجتناب کنم و در خیلی از جمع ها حاضر نشوم تا در معرض انتقاد قرار نگیرم.
*در برابر صحبتی اعضای خانواده میشه گفت حساسیتی ندارم، اما در برابر غریبه ها حساسیت زیاد دارم، همون لحظه سکوت میکنم تا چند ساعت فکر میکنم و دیگه یادم میره، اما اگر از صحبت دوستام ناراحت بشم حتما باهاشون مطرح میکنم و معمولا حل میشه.
* تعریف و تمجید خوشحالم نمیکنه، پیامدهای منفی تاثیر بیشتری روم داره و واقعا فکر میکنم که چی گفتن.
مادرم با مقایسهی دائم و حساسیت بیش از حد در برابر حرف دیگران، زندگی و کودکی ما را خراب کرد. برای همین، من در ناخودآگاه در اصطلاح روانشناسی به سمت (والد متضاد) رفتم، طوری که حرف هیچکس برایم مهم نباشد. در واقع از آن سر بوم افتادم. بعد از یادگیری طی یکی دو سال اخیر تازه دارم به حد تعادل میرسم که نه با تعریف خیلی سرخوش بشوم و نه با انتقاد خیلی غمگین. اهمیت بیش از حد به حرف دیگران یا اصلا اهمیت ندادن هر دو، دو سر یک طیف هستند. و از هر دو باید اجتناب کرد.
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
بسیار حساسه .
قبلا با چند نفر در موردش حرف می زدم ولی این رویکرد مشکلاتی رو برام به وجود آورد . به هر حال مسئله ای که مجبور می شدم با کسی در میون بذارم در پی دردی یا زخمی بود و من نقاط آسیب پذیری مو آشکار می کردم . مدتی بعد اگه با همون آدمی که در مورد مسائلم صحبت کرده بودم به نقطه ی عدم تفاهم می رسیدم اون فرد برای پیروزی خودش و مسلط شدن به من از همون نقطه بهم آسیب می زد . گاهی هم تنوع نظراتشون حالت سردرگمی رو به مشکلم اضافه می کرد . این موارد رویکردم توی دهه ی بیست سالگیم بود .
وارد سی سالگی که شدم ، کمتر نظرات بقیه منو مجاب می کنه و بیشتر گفت و گوهای درونی کمک کننده س . الان می دونم باید بنویسمشون و در موردش طرح سوال کنم . تحلیل شرایط از دید فردی که بیرون این ماجراست باعث می شه مسلط بشم روی اون مشکل و پیدا کردن راه حل برام آسون تر شده .
اگه مسئله ای پیش بیاد که واقعا نتونم هضم کنم با کسی که خیلی بهش اعتماد دارم و معمولا گفت و گو باهاش نتیجه ی خوبی داشته مطرح می کنم .
یه روش دیگه هم این که وقتی کتاب می خونم و یا نظرات بقیه رو در مورد موضوعم می بینم از حساسیتم کمتر می شه یعنی از طریق مشاهده ی تجربه های مشابه .
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
این مورد برای من بستگی به حال و هوام داره . اگه خیلی حالم خوب باشه هر دو به یه اندازه که نه کمی بیشتر و کم تر ولی اگه در شرایط روحی و جسمی خوبی نباشم هر حرف منفی تبدیل به کوهی از غم می شه .
ولی برای خودم بازم بیشتر که فکر می کنم پیام منفی خاطره ش پر رنگ تره تا تعاریف مثبت .
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
بله . مثلا بخاطر یکی از جریاناتی که چند سال پیش به وجود اومد یکسال و خورده ای نمی تونستم دست به هیچ کاری بزنم و کلا خونه نشین کردم خودمو و تبعاتش برام خیلی زیاد بود و به شدت به پوچی رسیدم .
اگه هیچ جوره نتونم باهاش کنار بیام به قول دوستام می رم تو غار . توی اون دوره بیشتر تمایل دارم با خودم وقت بگذرونم و کارایی که دوست دارم رو انجام بدم مثل مجسمه سازی و ساز زدن و کتاب خوندن ، پیاده روی ، کتاب و رسیدگی به گل و گیاه و …
فکر می کنم الانم از توی همون غار دارم متمم می خونم .
من فکر میکنم در برابر نحوه ی برخورد دیگران/نگاه های دیگران/ تن صدای دیگران، حساسیت بیش از اندازه ای دارم. البته این ویژگی برای من نوسان دارد و متغیر است اما گاهی میتوانم این را شفاف احساس کنم که حجم حساسیتم نسبت به برخورد دیگران، افزایش میابد و قابل ملاحظه میشود!
مثال هایی در ذهنم هست که گواهی میدهد که من تصمیم هایی را نگرفتم یا حرفهایی را نزدم یا درخواست هایی را نکردم به این دلیل که مبادا در آن خوب نباشم یا پاسخ منفی بشنوم!
این موضوع مصداق بارز ریسک گریزی و فرار از خطر است. همان استراتژی محافظت بیش از حد از خویشتن (Overprotective).
خوشحالم که یک قدم به خودم و شناخت خودم نزدیک تر شدم؛ حالا میتوانم با خیال راحت روی خودم کار کنم.
سلام دوستان
در گذشته خیلی به نظرات دیگران اهمیت میدادم چون ارزش و هدفی برای خودم تعیین نکرده بودم و در واقع نمیدونستم که به چه حرفی باید گوش بدم و چه حرفی رو نادیده بگیرم.
اما از زمانی که نشستم برای خودم ارزش هامو مشخص کردم و تعیین کردم که میخام چه نوع آدمی باشم ، کم کم یاد گرفتم که من آدم ارزش داری هستم و نظرات دیگران رو فقط در زاویه پیشرفت خودم تحلیل میکنم و اگر کسی با نظرش بخاد منو از عمد ناراحت کنه اونو نادیده میگیرم و احساساتمو کنترل میکنم.
البته تازه شروع کردم به ارزش دادن به خودم ولی مطمئنم با تلاش بیشتر میتونم ذهنمو به تمرکز روی اهداف و ارزش هام عادت بدم.
درود
من معمولا توجه ام به محیط اطراف و کسانی که کنارشون هستم خیلی بالاست. اما اگر صحبتی در رابطه با من بشه، چه از سوی مثبت و چه از سوی منفی، معمولا بهش اهمیتی نمیدم. شاید برای دقایقی ذهنم رو مشغول کنه اما سعی میکنم سریع از موضوع رد بشم و آن را کنار بگذارم.
سنسور های ذهنی من در رابطه با پیام های مثبت بیشتر کار میکنند و بیشتر توجه ام را جلب میکنند. معمولا این پیام ها من را بسیار خوشحال میکنند، ولی سعی میکنم بیش از انداره این خوشحالی را بروز ندهم و از این نیرویی که در من حاصل شده برای افزایش انرژی درونی ام استفاده کنم.
در رابطه با مساله حفاظت از خود باید بگویم که در گذشته از این روش بسیار استفاده میکردم و خیلی از این موضوع ناراحت بودم. خصوصا در حوزه ی کار. ولی رفته رفته سعی کردم این روش را کنار بگذارم و با مسائل مختلف روبرو شوم. اتفاق جالبی که افتاد این بود که بیشتر آن چیزهایی که در ذهنم میگذشت هیچوقت اتفاق نمی افتادند و این راهکارهای حفاظتی بیشتر به من آسیب میرساند تا این که از من حفاظت کند!
سنسور های ذهنی من بیش از حد در مورد خطرات محیطی فعال بودند ولی در اثر ارتباط بیشتر با جهان پیرامونم، کمتر به خطراتی که ذهنم آنها را بلقوه تشخیص میداد فکر میکردم.
اولین روش که تلاش کردم فعالانه از آن استفاده کنم، تلاش برای دیدن جهان بیرون، به عنوان چیزی شبیه به خودم بود. مثلا در مورد افراد به این فکر میکردم که آنها هم مانند من ممکن است عزت نفس پایینی داشته باشند، و همین الگوی “آنها هم ممکن است مانند من …” برای تمام مسائل منفی و حتی مثبت درون خود پیاده سازی کردم.
روش دوم هم مانند روش اول استفاده از تخیل بود اما بسیار بیشتر. با خود فک. میکردم که اگر این لحظه را خواب میدیدم، محتویات خوابم چه بود؟ با این روش از ترس هایی که پشت ترس موقعیت پنهان شده آگاه میشدم و نسبت بهتری با واقعیت موقعیت پیدا میکردم.
نسبت به پیام های منفی بسیار بیشتر حساس هستم. در گذشته پیام منفی را به کل هویت خود بازتاب میدادم که البته نمونه ی نوعی عدم شناخت در مورد خود است، و پیام مثبت را نادیده میگرفتم چون تصور میکردم دیگران نمیدانند در کلیت وجود خود چه آدم به درد نخوری ام. در واقع برای ویژگی های مثبت خود هیچ جایگاهی قایل نبودم.
موردی که در ذهنم بولد شد این بود که به این دلیل که دوست دارم من رو به انتقاد پذیری بشناسند دربرابر حرف دیگران اکثرا سکوت میکنم و میگم حق با شماست و از مواضع خودم دفاع نمیکنم که خودم رو در شرایطی قرار ندم که دوباره از حساس بودنم یا انتقاد ناپذیریم صحبتی بشه و فقط سعی میکنم اگر اون انتقاد درست نبود جمع رو نامحسوس ترک کنم و دیگه خودم رو در موقعیتی قرار ندم که توسط اون فرد یا جمع مورد انتقاد اشتباه قرار بگیرم و نتونم دفاع کنم
اما اخیرا به صورت اگاهانه خودم رو در موقعیتی قرار میدم که ریسک غیر ضروری رو متحمل بشم اوایل برام خیلی سخت بود دائم فکر میکردم دیگران درباره رفتارم و پوششم فکر میکنند و دائم فکر میکردم رفتاری نکنم که باعث ناراحتی دیگران بشه
اما بعد از چند باری که خودم رو در این موقعیت ها قرار دادم فهمیدم ادمها خیلی کمتر از اون چه که من فکر میکردم به من فکر میکنند و حتی اگر هم فکر کنند دنیا تموم نمیشه و من باید شجاعت خودم بودن رو و تجربه کردن رو داشته باشم تا بتونم واقعا زندگی کنم.
در گذشته برای محافظت از خودم در برابر حساسیتی که به بیش از حد بودنش آگاه بودم (و حتی در این مسئله هم خودم را مورد سرزنش قرار میدادم) خیلی کم در جمع ها (به خصوص جمع هایی که افراد متخصص در حوزه ی کارم حضور داشتند) شرکت میکردم، (در حالیکه شاید در مجموعِ مشارکت من در آن جمع ها در اکثر مواقع کامنت های مثبت نسبت به کامنت های منفی درمورد کارم خیلی بیشتر بود.) نظری نمیدادم و نظر دیگران را هم نمیپرسیدم. و به مرور با آسیب دیدن در زمینه های مختلف، مجبور به بیرون کشیدن خودم از پیله ی محافظت شدم.
اکنون پس از مطالعه ی درس فوق متوجه شدم متاسفانه در این چرخه ی معیوب مدتیست گرفتار شده ام .
چه کنم ؟ انکار ؟ در پوسته ی حفظ ظاهر رفتن ؟ جنگ و دعوا با عوامل ؟ اندوه و حساسیت بیشتر ؟
چه نتیجه ای در بر خواهد داشت ؟
برای کسی که اینجاست و تا این قسمت از مقالات را خوانده و علت بسیاری از مسایل را فهمیده فرار نسخه کارسازی نیست .
تا اکنون بر این چرخه ی حولناک واقف نبوده ام و راهکار متناسبی ندارم که بتوانم به دیگران انرا توصیه کنم . اما میدانم باید این مشکل را حل کنم .
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟
بنظرم پیام منفی روی من اثر زیادتری دارد و خیلی ازارم میدهد.
آیا کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
بله گاهی به پنهان کاری نیز روی می اوردم .