بریدههایی از کتاب برچیدن کتابخانهام | آلبرتو مانگل
![برچیدن کتابخانه ام](https://motamem.org/wp-content/uploads/2024/06/packing-my-library.jpg)
کتابخوانها با دیدن ترکیب «چیدن کتابخانه» معمولاً یاد والتر بنیامین میافتند. جستار «چیدن کتابخانهام: گفتاری در باب گردآوری» نزدیک به یک قرن است که به جستاری کلاسیک دربارهٔ کتاب و کتابخوانی تبدیل شده و کتاببازها به هر بهانهای به آن ارجاع میدهند. به قول آلبرتو مانگل، بنیامین «بیرون آوردن حدود دوهزار کتاب خود را از کارتن غنیمت شمرد تا تأملی در باب موهبتها و مسئولیتهای کتابخوان بودن کند.»
مانگل که معتقد است «چیدن و برچیدن دو روی یک میلاند و هر دو به لحظات پرآشوب معنا میبخشند» کار مشابهی کرد. او تجربهٔ جمع کردن کتابها را بهانهٔ انتشار مجموعهای از جستارها و نوشتههای کوتاه دربارهٔ کتاب و کتابخوانی کرد. او که چیدن کتابخانه رو نوعی «نوزایی پرآشوب» میداند، برچیدن کتابخانه را «تدفین نظاممند» کتابها توصیف میکند؛ در «گورهای اشتراکی بینامی که جهانِ آشکارا دوبُعدیِ قفسهها را به جهانِ سهبُعدی کارتن مبدل میکند.»
این بار در پاراگراف فارسی متمم میخواهیم بریدههایی از کتاب برچیدن کتابخانهام را با هم بخوانیم.
برچیدن کتابخانهام با ترجمهٔ نیما م. اشرفی و به همت نشر «مان کتاب» به بازار عرضه شده است. نشر مان کتاب در آغاز این کتاب وعده داده که مجموعهای از کتابها را با عنوان کتابندگان در اختیار خوانندگان خود قرار دهد، مجموعهای شامل «تأملات کتابی و تاریخ و فلسفهٔ خواندن، مباحث نظری و عملی در ترجمه و ویرایش، بحثهای انتقادی دربارهٔ ناشران بزرگ که بعضاً سلیقهٔ خوانندگان را تنزل دادهاند» و موضوعات دیگری از این دست.
توی قفسهها چندین کتاب بهدردنخور داشتم که دورشان نینداختم تا وقتی نیاز به نمونهای از کتابهای بهدردنخور شد، دستم خالی نباشد.
کتابخانههای عمومی، با متون مجازی و چاپیشان، ابزاری ضروری برای زدودن تنهاییاند.
در مقام دفاع از جایگاهشان باید بگویم کتابخانهها خزانهٔ حافظه و تجربهٔ جامعهاند. بدون کتابخانههای عمومی و بدون درک آگاهانهٔ نقششان، جامعهٔ متشکل از واژگانِ مکتوب محکوم به فراموشی است.
متوجهم که اشتیاقم به صاحب شدن کتابهای امانتی چقدر تنگنظرانه و خودخواهانه به نظر میرسد. در قاموس من دزدی شرمآور است؛ با این حال، بارها پیش آمده برای اینکه کتابهای محبوبم را در جیبم نگذارم، با خودم و اصول اخلاقیام کلنجار رفته باشم.
تمام جمعهای ما در نهایت مفردند… با این حال، هر فناوریِ جدیدی نویدی تازه برای بازوصل میدهد…
لحظهای از شبانهروز نیست که دستیافتنی نباشیم: خودمان را بیمحابا در دسترس دیگران گذاشتهایم، موقع خواب، حین صرف غذا، در سفر، هنگام اجابت مزاج، ضمن همآغوشی.
ما چشمِ همهبینِ خداوند را از نو اختراع کردیم.
… فقط به واسطهٔ آشنایانی قدیمی که در فیسبوک سروکلهشان پیدا میشود یاد گذشتهها میکنیم. معشوقان یا آشنایانی که دیریست از دل رفتهاند دیگر از دیده نمیروند: با یک حرکت انگشت میتوانیم با آنها مراوده کنیم. ما دچار خلافِ برزنهراسی شدهایم: اسیر حضوری دائمی هستیم. همواره همه کنارماناند.
میدانستم ما صرفاً نگهبانانِ آن باغ و آن خانه هستیم، ولی حسم به من میگفت صاحب کتابهایم هستم و جزئی از وجودماند. گاهی صحبت از آدمهایی میشود که مایل نیستند به کسی گوش یا دستِ مساعدت بدهند؛ من به ندرت کتابهایم را به دست کسی میدادم. اگر میخواستم کسی کتابی را بخواند، یک نسخه میخریدم و به او هدیه میدادم.
به نظرم امانت دادنِ کتاب دعوتی است به کش رفتنِ آن. کتابخانهٔ یکی از مدرسههایم تابلویی داشت که بازدارنده و همزمان سخاوتمندانه بود: «اینها کتابهای شما نیستند: متعلق به همهاند.» چنین تابلویی را نمیتوانم بالای کتابخانهام بیاویزم. کتابخانهٔ من برایم فضایی به غایت شخصی بود – حصار و همزمان آیینهٔ من.
کافکا، یک سال پیش از مرگش، به دیدن خواهرش الی و سه خواهرزادهٔ کوچکش در مرکز تفریحی موریتز آلمان رفت.
یکی از بچهها سکندری خورد و زمین افتاد. قبل از اینکه بچههای دیگر به او بخندند، کافکا برای آنکه بچهٔ زمینخورده به خاطر بیدستوپاییاش نزد بقیه سرافکنده نشود با لحنی تحسینآمیز گفت: «چقدر قشنگ ادای زمین خوردن درآوردی! چقدر عالی بلند شدی!»
شاید بتوان امیدوار بود (احتمالاً امیدی واهی) که روزی «کسی» این کلمات رهاییبخش را به ما بگوید.
خلاصه مشخصات کتاب برچیدن کتابخانه ام
عنوان | Packing My Library / برچیدن کتابخانه ام |
عنوان فرعی | An Elegy and Ten Digressions |
نویسنده | آلبرتو مانگل (مانگوئل) |
ناشر | Yale University Press / کتاب مان |
تعداد صفحات | ۱۵۲ |
دستهبندی کتاب | پاراگراف فارسی | کتابخوانی | کتاب درباره کتاب |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۶۷۳۱۲۸۷ |
دیگر کتابهای نویسنده | تصویرخوانی / تاریخ کتابخوانی / مسافر، برج، کِرم |
چند مطلب مرتبط | برای علاقهمندان به کتابخوانی
کتاب از کتاب نوشته محمدرضا شعبانعلی (معرفی و خرید)
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتاب های مدیریت | کتاب های بازاریابی و فروش
کتاب های استراتژی | کتاب های بازاریابی دیجیتال
کتاب های روانشناسی | مرور، نقد و خلاصه کتاب
کتاب های توسعه فردی | کتاب های مدیریت زمان
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟ | کتاب درباره کتابخوانی
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مهارت یادگیری به شما پیشنهاد میکند: چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : صبا کیانی
از قول مادربزرگش می نویسد: «شما یاد میگیرید نه از آنچه دارید، بلکه از آنچه به یاد میآورید لذت ببرید.»
و اینکه:
«از دست دادن به شما کمک می کند تا به یاد آورید، و از دست دادن یک کتابخانه به شما کمک می کند تا به یاد آورید که واقعا چه کسی هستید»
من این بریده های کتابِ «برچیدن کتابخانهام» را پسندیدم و لذت بردم.
من شیفتۀ کتاب و کتابخوانیام و کمتر حاضرم کتابی را به کسی امانت بدهم. مگر اینکه او را بشناسم و از امانتدار بودنش مطمئن باشم.
کتابهایم به جانم بستهاند و تا حال نتوانستهام کتابی از کتابخانهام را به کسی هدیه بدهم. اگر لازم باشد، کتابی برایش میخرم و هدیه میدهم. شاید تصور کنید من خسیس هستم، شاید!
کتاب برای من یک چیز شخصی است، مثل مسواک یا موبایل! و نمیخواهم کسی از علامتها، یادداشتها و حاشیههایم بر کتابها هنگام مطالعۀ کتاب، چیزی سر در بیاورد!
زیرا آن «آن» و آن «حال»، ویژۀ خودِ خودِ خودم است. همین.
کتابخوانی و کتابداری تقریبا یکی از شخصی ترین اصولی هست که بر اساس تجربیات شکل میگیرند و خیلی جالب نیست برام که بخوام شدیدا قاعده و قانون براش تعریف کنم ولی همین جمله زیبا از این درس برای من بس است “لحظهای از شبانهروز نیست که دستیافتنی نباشیم: خودمان را بیمحابا در دسترس دیگران گذاشتهایم، موقع خواب، حین صرف غذا، در سفر، هنگام اجابت مزاج، ضمن همآغوشی.”
چقدر خوبه همه در مورد کتاب هایی که دارند و یا خوانده اند و یا می خواهند بخوانند حرف میزنند.
من هیچ وقت نتوانسته ام به کسی حسادت کنم که از من پولدارتر، خوشتیپ تر یا بی نیازتر و یا هر چیز دیگر باشد. اما همیشه به کسانی که بیشتر از من دانسته و از من بیشتر خوانده اند حسودی می کنم.
نمیدانم این کار من خوب است یا بد. نمیدانم ربطی به کمال گرایی دارد و یا اینکه من یک مریض روانی ام. فقط این را میدانم من به اینکه کسی از من بیشتر بداند حسودی می کنم.
این را هم بگویم هر روز سعی می کنم چیزی یاد بگیرم، چیزی بخوانم و یا آهنگی گوش کنم و چیزی یاد بدهم. همیشه دوست داشتم کتابخانه ای برای خودم داشته باشم. اما نمی توانم و یا شاید خیلی کم کاری کرده ام. اما مطمئنم مسائل مالی در آن دخیل هستش.
از اول درس مهارت یادگیری که شروع کرده ام همه به نوبت در مورد کتابهایشان حرف میزنن و خیلی از آنها در مورد کتابخانه هایشان. چقدر من خوشحالم که این همه دوست نا آشنا دارم که از من خیلی کتابخوان تر هستند.
به وجود همه شما حسودی و افتخار می کنم.
– از قدیم اهل کتاب خریدن بودم. کتابهایم تا جایی که جا میشدند در یک قفسه جای میگرفتند و باقیشان رو، با شرمندگی، به قسمتی از کمد دیواری منتقل میکردم.
– بعد از به دنیا آمدن پسرم، قفسهی کتابخانهام از اتاق به راهروی کنار هال تبعید شد و باز خوشحالم که هنوز هست و به انباری نرفته است.
– چندوقت یکبار به سراغ کتابخانهام میروم و بعضی از کتابها رو که دیگر علاقهای به خواندنشان ندارم با کتابهای جدیدی که تازه خریدهام و یا در اولویتهای بعدی بودند عوض میکنم.
– با مرور کتابهایم، تاریخچهای از تغییرات علاقه و اعتقادم از ذهنم عبور میکنند (به یاد صحبت محمدرضای عزیز در مورد شریعتی و کتابهایش افتادم).
– با خواندن این درس به یاد مصاحبهای تلویزیونی با عبداله انوار هم افتادم. جای جای خانهاش پر از کتاب بود و چیزی که بیشتر از وسایل خانه به چشم میآمد کتاب بود. انگار در استخری از کتاب عشق میکرد.
“کتابخانهٔ من برایم فضایی به غایت شخصی بود – حصار و همزمان آیینهٔ من.”
این جمله رو دوست داشتم به دلیل اینکه داره میگه این کتابهایی که داریم بازتابی از جنبههایی شخصیت ما هستن. و حتی وقتی که خودمون هم بهشون نگاه میکنیم، انگار به یاد میاریم که کی هستیم و چه صفت و ویژگیهایی داریم.
از قول مادربزرگش می نویسد: «شما یاد میگیرید نه از آنچه دارید، بلکه از آنچه به یاد میآورید لذت ببرید.»
و اینکه:
«از دست دادن به شما کمک می کند تا به یاد آورید، و از دست دادن یک کتابخانه به شما کمک می کند تا به یاد آورید که واقعا چه کسی هستید»
پاراگراف دوم واقعا من رو به فکر فرو برد.
مشاورم همیشه میگفت اون چیزی که خیلی برات مهمه،همون رو اگه ازت بگیرن چه کسی هستی؟
و این پاراگراف باز تلنگر بود.
ممنون.