Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


آیا همیشه باید یادگیری را از موضوعات ساده شروع کرد؟


موضوعات ساده

این بار می‌خواهیم در قالب #دعوت به گفتگو به سراغ سوالی برویم که احتمالاً شما هم درگیر آن بوده‌اید و مصداق‌هایی از آن را تجربه کرده‌اید. بحث‌مان بر سر این است که «آیا همیشه و همه‌جا باید یادگیری را از موضوعات ساده شروع کرد؟»

چون این سوال به خودی خود چندان واضح نیست، بهتر است از یک مثال کمک بگیریم.

یکی از شاخه‌های پیچیده و دشوار ریاضی «نظریه رسته‌ها / category theory» است. درک مباحث این شاخه از ریاضی، به قدرت درک بالایی نیاز دارد و اغلب فرض بر این است که دانشجویان ارشد و دکتری باید به آن بپردازند. در بین خود کسانی هم که ریاضی خوانده‌اند، چندان شرم‌آور نیست که کسی بگوید نظریه رسته‌ها را کامل نمی‌داند یا بخش‌هایی از آن را درک نمی‌کند.

در این میان، اویجنیا چنگ (Eugenia Cheng) فارغ‌التحصیل ریاضی کمبریج و از متخصصان نظریه رسته‌ها بر این باور است که همه می‌توانند نظریه رسته‌ها را بیاموزند. او کتابی عمومی و به زبان نسبتاً ساده با عنوان «لذت انتزاع / The Joy of Abstraction» نوشته و به خواننده پیشنهاد می‌کند که از نظریه رسته‌ها نترسد و آن را بیاموزد. چون می‌تواند دید ما را به زندگی باز کند.

عکس کتاب لذت انتزاع - The Joy of Abstraction

چنگ منتقد نگاه رایج به یادگیری ریاضی است و آن را «مدل یادگیری با عبور از موانع / Hurdle Model of Learning» می‌داند. او نمودار زیر را در کتابش آورده و توضیح می‌دهد که روش رایج در آموزش ریاضی این است که برای یادگیری موضوع پیچیده‌ای مثل نظریه رسته‌ها معمولاً فرض می‌کنند که باید پله‌پله از موضوعات ساده‌تر شروع کنید.

پنج مانع متوالی که به تدریج سخت‌تر و بلندتر می‌شوند. از جدول‌ضرب تا حساب و جبر و هندسه و حسابان و توپولوژی و نظریه گروه‌ها تا نظریه رسته‌ها که آخرین و بلندترین مانع است

محدودیت در دسترسی کامل به این مجموعه درس

مجموعه درس‌های مهارت یادگیری برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.

  تعداد درس‌ها: ۵۶ عدد

  دانشجویان این درس: ۱۶۲۸۵ نفر

  تمرین‌های ثبت‌شده: ۳۱۹۹۰ مورد

با عضویت ویژه‌ی متمم، علاوه بر درس‌های مهارت یادگیری به مجموعه‌ی گسترده‌ای از درس‌ها دسترسی پیدا می‌کنید که می‌توانید فهرست برخی از آن‌ها را در این‌جا ببینید:

 فهرست درس‌های متمم

البته بررسی‌های ما نشان داده است که علاقه‌مندان به درس مهارت یادگیری به درس‌های زیر هم علاقه دارند و آن‌ها را پیگیری می‌کنند:

 تفکر سیستمی | تصمیم گیری | استعدادیابی | مسیر شغلی

  معرفی کتابهای روانشناسی | معرفی کتابهای مدیریتی

  مدل ذهنی |‌ تفکر نقادانه | کوچینگ | یادگیری زبان انگلیسی

  خودشناسی | شخصیت شناسی | مهارت ارتباطی

 دوره MBA متمم (اگر به بحث‌های کلان مدیریتی علاقمندید)

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند:

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مهارت یادگیری به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه مهارت یادگیری
 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه دوره هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

با متمم همراه شوید

آیا می‌دانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور می‌توانید به جمع متممی‌ها بپیوندید؟

سرفصل‌ها  ثبت‌نام  تجربهٔ متممی‌ها

۱۸ نظر برای آیا همیشه باید یادگیری را از موضوعات ساده شروع کرد؟

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی

    من دو نمونه در ذهن دارم که رابطهٔ «آسان - سخت» با رابطهٔ «پیش‌نیاز-پس‌نیاز» یکسان فرض شده در حالی که این دو رابطه یکسان نبوده.

    اول دو نمونه از «پیش‌نیاز-پس‌نیاز» بگم که منظورم رو بهتر رسونده باشم. مثلاً: ما توی درس‌های مهندسی مکانیک، اول استاتیک رو می‌گذرونیم و بعد مقاومت مصالح.  شاید استاتیک کمی خسته‌کننده باشه، اما نمی‌شه بگیم چون خسته‌کننده است، بحث رو از مقاومت مصالح شروع کنیم. چون پایهٔ اغلب مباحث مقاومت مصالح، همون استاتیکه.

    توی مباحث مدیریتی، مثالی که به ذهن من می‌رسه، «ارزش‌آفرینی» قبل از مباحث دیگهٔ مارکتینگ مثل برندسازی، طراحی محصول، مدیریت ارتباط با مشتری و ... هست. علتش هم اینه که تا مشخص نباشه ما چه چیزی برای عرضه به مشتری داریم، موضوعات دیگه رو نمی‌شه فهمید. یا اشتباه فهمیده میشه. مثلاً وقتی در پرسونال برندینگ کسی عمیقاً ارزش آفرینی آشنا نباشه، عملاً برندسازی شخصی رو با بازی شهرت‌آفرینی اشتباه می‌گیره.


    اما جاهایی که پیچیدگی، بدون آشنایی با موضوعات ساده‌تر، قابل‌درک و انگیزاننده بوده:

     

    مثال اول | استراتژی شرکتی

    توی آموزش استراتژی همیشه رایجه که با استراتژی کسب و کار (Business Strategy) شروع می‌کنن و بعد به استراتژی شرکتی (Corporate Stategy) می‌رسن.

    یعنی اول می‌گن استراتژی رو یک کسب‌و‌کار ساده یاد بگیریم. بعد بریم سراغ استراتژی شرکت‌هایی که ده‌ها کسب‌و‌کار دارن.

    مثلاً: اول باید استراتژی جاهایی مثل دیجی‌پی، فیدیبو، دیجی‌فای رو که business هستن بتونیم تحلیل کنیم. بعد بریم سراغ یه جایی مثل دیجی‌کالا که corporate  محسوب می‌شن و همهٔ اون کسب‌و‌کارها رو زیر چتر خودشون دارن.

    قدیم که استراتژی درس می‌دادم، بعد از مدت نسبتاً طولانی، به نتیجه رسیدم که سر کلاس می‌شه گاهی از استراتژی corporate شروع کرد. یعنی برخلاف رویهٔ‌ رایج، اول بیای استراتژی دیجی‌کالا، ایران‌خودرو، سایپا، متا، آلفابت و ... رو بررسی و تحلیل کنی. بعد بیای سراغ شرکت‌های ساده‌تر که زیرمجموعهٔ این بزرگ‌ها هستند.

    این‌طوری علاقه و انگیزهٔ بیشتری ایجاد میشه. و بعضی‌ وقت‌ها دیده‌ام که مفهوم استراتژی هم بهتر جا میفته. فقط مشکل اینه که مدرس باید بیشتر دقت کنه که از چه مثال‌ها و توصیف‌ها و اصطلاحاتی استفاده کنه. چون هنوز دانشجو دست‌خالی هست و با اصطلاحات اصلی و اولیه چندان آشنا نیست.

    مثال دوم | تفکر سیستمی

    رایجه که تفکر سیستمی رو با تعریف سیستم شروع کنن. و به تدریج جلو برن. ما هم در متمم همین مسیر رو انتخاب کردیم.

    اگر کسی از قبل قانع شده باشه که تفکر سیستمی جذاب و مفیده، یا به معلم (شعبانعلی/متمم) اعتماد کرده باشه که این مسیر در انتها به آموزه‌های خوبی می‌رسه، این روش جواب میده.

    اما اگر چنین باوری نباشه، یه عده ممکنه سراغ این بحث نیان. زمانی که من چند سال قبل مطلب سیستم بسته رو در روزنوشته منتشر کردم، پیام‌های زیادی گرفتم و جاهای مختلف شنیده‌ام که عده‌ای تازه بعد از اون شروع کردن به یادگیری تفکر سیستمی.

    در واقع در حالی که حتی تعریف دقیق سیستم رو نمی‌دونستن و مبانی اصلی تفکر سیستمی رو نمی‌شناختن، مستقیم به بحث سیستم بسته و انتروپی و افول سیستم رسیدن. اما چون کاربردی بودن بحث و ارتباطش با مسائل پیچیدهٔ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رو دیدن، حالا حوصله داشتن بشینن از اول برای یادگیری تفکر سیستمی وقت صرف کنن.

    من اگر این تجربه رو نداشتم، احتمالاً به ذهنم نمی‌رسید که یه موضوع پیچیده مثل انتروپی افزایشی در سیستم بسته می‌تونه نقطه شروع آشنایی با تفکر سیستمی باشه.

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .