نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران

منطقی است قبل از بحث بیشتر دربارهی عزت نفس، به یک سوال کلیدی بپردازیم: آیا اساساً شما مشکل عزت نفس دارید؟
به عبارت دیگر آیا لازم است برای افزایش عزت نفس وقت بگذارید و به آن فکر کنید؟
برای یافتن پاسخ این سوال باید با نشانه های عزت نفس پایین آشنا باشیم و آنها را در افکار، گفتار و رفتار خود بیابیم.
این درس و دو درس بعد، به علائم عزت نفس پایین اختصاص پیدا کردهاند و به شما کمک میکنند تا برآورد بهتری از میزان عزت نفس خودتان داشته باشید. پس از این که با نشانه های کمبود عزت نفس بیشتر آشنا شدید، با انگیزهٔ بیشتری راه های تقویت عزت نفس را دنبال خواهید کرد.
در درس حاضر، به سراغ مقالهای از موریس روزنبرگ و تیموتی اُوِنز میرویم و با مفهوم «حساسیت بیش از حد» یا «Hypersensitivity» آشنا میشویم (+).
حستان به خودتان چیست؟
هر یک از ما تصویر و تصوری از خودمان در ذهن داریم.
قرار نیست این تصویر، همان ذهنیتی باشد که دیگران از ما دارند. حتی قرار نیست این تصور، به تصویر ذهنی دیگران، نزدیک باشد.
اما به هر حال، این تصویر در ذهن ماست و ما با آن زندگی میکنیم.
آیا ما این تصویر را همیشه به یک اندازه دوست داریم؟ قطعاً چنین نیست.
اما این را هم میدانیم که نوسان این علاقه، چندان هم شدید نیست.
منطقی است که انجام یک کار خِیر، حس ما را به خودمان کمی بهتر کند و شنیدن یک انتقاد، کمی حسمان را بد کند. اما رابطهٔ ما با خودمان نمیتواند پیوسته در محدودهٔ عشق تا نفرت، نوسان داشته باشد.
تحقیقات انجام شده دربارهی افرادی که عزت نفس پایین دارند نشان میدهد که قضاوت این افراد نسبت به خودشان، به سرعت تغییر میکند و در این زمینه بسیار بیشتر از افراد عادی نوسان و تغییرات را تجربه میکنند.
منظور از حساسیت بیش از حد یا Hypersensitivity چیست؟
دسترسی کامل به این درس و ۴۰ درس دیگر دربارهٔ عزت نفس برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است. تا کنون ۱۴۰۳۴ نفر از متممیها مجموعاً ۱۵۶۲۳ تمرین در درسهای عزت نفس ثبت کردهاند.
با عضویت ویژهٔ متمم علاوه بر این ۴۰ درس به هزاران درس دیگر از جمله درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
شخصیت شناسی | خودشناسی | تحلیل رفتار متقابل
حمایت اجتماعی | استرس | پرورش تسلط کلامی
کوچینگ | مهارت ارتباطی | مذاکره | فن بیان
چگونه شاد باشیم | مدیریت انگیزه | برنامه ریزی
دوره MBA (مطالعه منظم درسهای مدیریتی)
تمرین درس نشانه های عزت نفس پایین
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری کارگاه آموزشی عزت نفس به شما پیشنهاد میکند:
- عزت نفس چیست؟ بررسی راهکارهای افزایش عزت نفس (نقشه راه درس)
- دقیق ترین تعریف عزت نفس چیست؟
- پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت
- تعریف اعتماد به نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چیست؟
- پرسشنامه اعتماد به نفس | شاخص عمومی اعتماد به نفس + اعتماد به نفس اجتماعی
- راه های تقویت اعتماد به نفس چیست؟ | معرفی چهار منبع اصلی افزایش اعتماد به نفس
- نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران
- کمبود عزت نفس و آثار آن در رابطه عاطفی
- عوامل عزت نفس | چهار منبع اصلی عزت نفس چیست؟
- چالش ها، راهکارها و روشهای افزایش عزت نفس در محیط کار و زندگی
- حرف و نظر دیگران چقدر برایتان مهم است؟
- افکار منفی | ذهن ما چگونه واقعیت را تحریف میکند؟
- هنگام گفتگو با خود، در مقابل خودتان هستید یا کنار خودتان؟
- تفکیک تجربه ها به رویداد و احساس و تفسیر – از ضروریات افزایش عزت نفس
- برندسازی درونی | خودتان را یک چرخدنده نبینید!
- نقش پذیرش خویشتن در حفظ و افزایش عزت نفس
- نکتهای پیش از قضاوت کردن در مورد دیگران
- درباره اعتراف به اشتباه
- افزایش عزت نفس و هنر بازخورد گرفتن درست
- مسئولیت پذیری و نقش آن در افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس از طریق توسعه مهارتها
- ابراز وجود و مهارت جرات ورزی (صراحت و قاطعیت)
- پرسشنامه ابراز وجود (تست راتوس)
- نکتهای درباره اصالت
- زندانی بدون دیوار | منفیگرایی میتواند کشنده باشد
- تأثیر استفاده از شبکه های اجتماعی بر عزت نفس
- اندازه گیری عزت نفس | در یک دقیقه ببینید وضعیت عزت نفس شما چگونه است
- معرفی برنامه پنج هفتهای افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس: هفتهی اول از برنامه پنج هفتهای
- افزایش عزت نفس: هفته دوم از برنامه پنج هفتهای
- ده صفت مثبت من | هفته سوم برنامه افزایش عزت نفس
- خطاهای من در ارزیابی خودم و نقش آنها در کاهش عزت نفس (هفته چهارم)
- افزایش عزت نفس | فایل های صوتی (پادکست) محمدرضا شعبانعلی
- مدیریت و نظارت دائمی بر عزت نفس (هفتهی آخر برنامه پنج هفتهای)
- عزت نفس کودکان و نوجوانان
- جنبش عزت نفس و نقد آن | چه شد که عدهای مخالف بحث عزت نفس شدند؟
- چند کتاب در مورد عزت نفس
- کتاب روانشناسی عزت نفس (شش ستون عزت نفس) | ناتانیل براندن
- کتاب عزت نفس | کریستوفر مراک
- کارنامه شما در درس عزت نفس
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۲۴۰ هزار تومان)، فصلی (۶۱۰ هزار تومان)، نیمسال (یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : علیرضا سرگزی
سلام
سنسورهای من قبلا خیلی حساس بودند ولی کم کم این حساسیت کاهش پیدا کرد!
یکی از دلایلی که به نظر من باعث کاهش این حساسیت شد این بود که:
به خودم گفتم تا کی برای دیگران می خواهی زندگی کنی، تا کی نظره بقیه برات اهمیت داره، این شد که گفتم فارغ از نظر بقیه برای خودم زندگی کنم و ازش لذت ببرم و باید راه خودمو پیدا کنم.
یکی از کارهایی که انجام میدم Ignore کردنه. هرکی توهین، بی احترامی و ... میکنه رو خیلی راحت با یه جا خالی رد می کنم و به خودم می گم ارزش نداره که بیام ذهنمو با فکر کردن به این جور مسائل بی ارزش درگیر کنم، کارهای مهم تری دارم برای فکر کردن!
با این توجیهات فعلا که دارم خوب و خوش زندگی میکنم.
یه کاره دیگه ای هم که انجام دادم این هست که طی این چند سال گذشته وابستگی خودم رو به افراد و محیط خیلی خیلی کم کردم و این کاهش وابستگی باعث شده که حساسیتی هم به اتفاقات بیرونی نداشته باشم.
وقتی به فردی یا مجموعه ای وابسته میشی خواه نا خواه نسبت به اتفاقات و نظرات اونها هم حساسیت بیشتری به خرج میدی.
به طور کلی شاید قبلا تشویق ها و تنبیهات محیطی روی من تاثیر گذار بود ولی در حال حاضر تشویق های محیطی و آسیبهای ناشی از برخورد های نامطلوب در زندگیم تاثیر خیلی کمی داره، در واقع حرف مردم برام از اهمیت کمی برخورداره!
ولی یک استثنا وجود داره:
نظر افراد مهم زندگیم چه به صورت تشویق چه به صورت برخورد نامطلوب چه مستقیم چه غیرمستقیم، برام ارزشمنده و بهم تلنگری میزنه که مسیر زندگی گذشته رو بررسی کنم و بر اساس اون به مسیر آینده متفاوت نگاه کنم.
چه بسا برخورد های نامطلوب محیطی حقیقت هایی رو به من یادآور بشه که برام تلخه و اون احساس ناخوشایندی که ایجاد می کنه به دلیل عزت نفس پایین من نباشه بلکه به دلیل تلخی اون حقیقت باشه.
تشویق ها و تنبیهات درونی برای من خیلی تاثیر گذاره نسبت به بیرونی:
روی کارهایی که انجام میدم فکر می کنم و برای کارهای خوبی که انجام دادم خودمو تشویق می کنم و برای کارهای خطایی که انجام دادم تنبیه میشم، این کار خیلی بهم کمک می کنه.
سلام من کلاگیرنده متلک وطعنه ندارم واکثر اوقات فرد دیگری بعدا گفته فلانی منظورش تو بودی من همیشه فکر میکردم که یک نوع خنگی خاص دارم که هنوز کشف نشده ولی چون باعث راحتی فکری برام بود پیگیری نکردم .الان هم نمیدونم واقعا این حالت به عزت نفس مربوطه یا نه .
ولی متاسفانه به همان نسبت هم وقتی با فردی مواجه میشم که حساسیت بالایی داره وگفتار ورفتارم را باذره بین نگاه میکنه واز اونها تعابیری که خودم هم از شنیدنشون شگفت زده میشم بیرون میکشه ،بقدری دچار استیصال میشم که دیگه حتی نمیدونم جواب سلام چیه .ایا میشه کاری کرد که حساسیت فرد دیگری بدون اینکه خودش بدونه ویا بخواد کم بشه ؟
مشکل بزرگی که از کودکی بامن بوده(که بزرگترین مشکل من هم بوده)همین حساسیت بیش از حد شاخک هام نسبت به کوچکترین مسائل بوده.
از زمانی که توی دوران مدرسه به خاطرترس از کوچک ترین واکنش ها از گفتن نظراتم سر کلاس و یا حتی دادن جواب به سوالاتی که جواب صحیح اونهارو میدونستم ،خودداری میکردم تا امروز که تو دوران جوانی هر وقت تصمیم به هر کاری میگیرم بازم کمی از اون ترس از واکنش های بیرونی من رو سرد میکنه و انگیزه های اولیه من رو میگیره،هنوزم این تهدیدها و واکنش ها تاثیر زیادی توی زندگی من دارن.
جالبه که توی ۹۵ درصد اوقات تصمیمی که خودم در ابتدای کار گرفته بودم یا جوابی که میخواستم سر کلاس بدم یا راهی که انتخاب کرده بودم درست بوده ولی در اون شرایط به خاطر ترسی که ازش صحبت شد یا انجام اون کار رو بیخیال شدم و یا به خواسته دیگران تن دادم.
ولی همونطور که توی این متن هم گفته شد دارم سعی میکنم کم کم پوست خودم رو کلفت کنم وبیشتر به حرف دل خودم گوش کنم و به خودم عزت نفس بدم و برای افزایش اون کار کنم و کاری رو که شروع میکنم تا انتها به سلیقه خودم به پایان برسونم و بعد اگر دلم خواست نظر دیگران رو بپرسم.
در آخر اینکه برخورد های نا مطلوب خیلی تاثیر گذاریش روی من بیشتر از واکنش های مثبت دیگرانه.چون از نظر توانایی تشویق خودم و خود انگیزشی مشکلی ندارم.
سنسورهای ذهنی من زیاد حساس نیستند. یعنی راستش تینیجر که بودم خیلی به همه چیز حساسیت نشون می دادم. ولی کم کم رو خودم کار کردم. سنسورامو دی اکتیو کردم:))
من خیلی وقت ها با برخوردهایی مواجه میشم که یه کم اذیتم می کنه. اما اون لحظه تا جایی که می تونم و توان دارم سعی می کنم خودمو بذارم جای طرف مقابلم و معمولا اگه چیزی از دغدغه های طرف مقابلم (که باهام بدرفتاری کرده) بدونم، رفتار یا حرف ناخوشایند و ناشایستش رو میذارم رو حساب همه این دغدغه هاش.
علاوه بر این من همیشه به خودم میگم من میخوام همیشه تو متن باشم. نه تو حاشیه. حتی نمیخوام بینابین باشم. پس ذهنم یا حافظه ام یا کلا قوه تعقل م رو برای یادگیری و یادسپاری و یاد آوری چیزای مهم تر نیاز دارم. این که بخوام حواسم به ریز ترین رفتارهای دیگرانی باشه که نقش تاثیر گذاری تو زندگیم ندارن، منو از پا درمیاره و تبدیلم می کنه به یه آدم معمولیه در حاشیه.
در مورد تشویق و تنبیه هم راستش میخوام یه چیزی بگم که اصلا علمی نیست. حتی نمیدونم چقدر درسته. من همیشه دلم میخواد از محرک های بیرونی کم ترین تاثیر رو بپذیرم. یعنی دلم میخواد بیش تر یه آدم خنثی باشم. دلم نمیخواد احساسات و هیجاناتم دست اتفاقای خوب و بد زندگی یا تشویق و تنبیه دیگران باشه. البته الان خیلی این جوری نیستم. اما واقعا دوست دارم باشم. این یه آرامش و ثباتی رو با خودش به همراه میاره که انگار آدم به خودش بیش تر باور میکنه و اجازه نمیده دیگران یا اتفاقات یا… کنترلش کنن. این جوری آدم همیشه سرزنده و امیدوار باقی می مونه.
چه کارهایی انجام دادید تا حساسیت شما کاهش پیدا کرد و سنسورها دی اکتیو شدند؟ :)
در مواردی که خودم از خودم مطمئن نیستم، خب سنسور های تیزتری دارم. ولی اینکه در کل سنسورهای تیزی دارم یا نه، باید ملاکی باشه تا خودم را با اون مقایسه کنم و جواب بدم. چون من خودم آدم کمالگرایی هستم و حتی اگه ذره ای هم سنسورهام تیز عمل بکنن، فکر می کنم که خیلی حساس هستم.
فکر میکنم آدم هایی که مرکز کنترل بیرونی دارند، در مقابل این تهدیدها محکم تر عمل میکنند، ولی کسی مثل من که مرکز کنترلش به شدت درونیه، و هر تهدیدی در بیرون را میخواد که ریشه ش را در خودش پیدا بکنه، شاید خیلی محکم نباشه. و خب مدتی هم هست که این قضیه برای من سوال شده، که کی باید به خودم شک کنم؟ بعضی از افراد را میبینم، همیشه در هر مشکلی که براشون پیش میاد بقیه را مقصر میدونن، و منی که از بیرون دارم نگاه میکنم، میفهمم که این آدم شاید اگه به جای اینکه همش بقیه را مقصر بدونه، یک بار هم دنبال ریشه ی مشکل در درون خودش باشه، احتمالا مشکل کاملا حل میشه.
پس واقعا متشکر میشم، اگه کسی به این سوال، جواب بده که، کی من باید به خودم شک کنم؟ و کی مطمئن باشم که مشکل از بقیه ست و اجازه ندم که تصویر دلخواهی که از خودم دارم، خدشه دار بشه؟
در مورد سوال آخر هم باید بگم، حقیقتش اینه که تنبیه ها بیشتر روی من اثر میذارن، چون تنبیه ها هستند که برام چالش برانگیزند. تشویق ها که خب تشویقند و منو به این نتیجه میرسونن که جهتم با جهت کسایی که تشویقم میکنن، یکیست :)
این موضوع برای من هم مساله بود یه مدت. خب همه میدونیم که مواردی که اتفاق میافته و ما رو با این پرسش مواجه میکنه شبیه به هم نیستند. اما به نظرم هم یه سوال هست که میتونیم از خودمون بپرسیم و با پاسخ صادقانه به اونها برای خودمون روشنتر کنیم که حد و مرزهای نقش خود (و به تبع اون، نقش محیط بیرونی) چیه و هم یه ترفندِ سادهی تغییر سناریو که کمک میکنه بهتر نقش محیط بیرونی رو درک کنیم.
اون سوال اینه که چقدر اون وضعیت در ارتباط مستقیم با انتخابهای ما قرار داشته؟ یعنی اگر ما انتخاب دیگری میکردیم (در رفتار یا در عملکرد) آیا اون وضعیت تغییر میکرد؟ آیا انتخاب خودآگاه یا ناخودآگاه ما یه متغیر اساسی در ایجاد اون وضعیته؟
طبیعیه که اگر رفتار و عملکرد ما نقش موثری در تغییر اون وضعیت مورد نظر داشته باشه باید سهمی از چراییِ اون وضعیت رو به گردن بگیریم. لازم به تذکره که اون «انتخابهای ناخودآگاه» اغلب مغفول واقع میشن چرا که اغلب برای ما بدیهی تصور میشن و ما اونها رو نه به چشم یک گزینه از میان چند گزینه، بلکه به عنوان تنها رفتار/عملکردِ بدیهی یا طبیعی در اون موقعیت میبینیم. در صورتیکه انتخاب کردن هر رفتار در پسِ خودش انتخاب نکردنِ چندین گزینهی دیگر رو داره.
اون ترفند دیگه هم اینه: اگر دوستمون در وضعیت ما قرار داشت و این داستان برای او اتفاق افتاده بود، ما چطور اون ماجرا رو واکاوی میکردیم؟ این نگاه (یعنی دوستمون رو در جایگاه خودمون و در داستان خودمون قرار دادن و خودمون رو در جایگاه مشاور او قرار دادن) از این جهت مهمه که خیلی از ما در قضاوت کردنِ خودمان بیرحم تر از زمانی هستیم که میخواهیم دوستی رو قضاوت کنیم. احتمالا بارها در این وضعیت بودهایم که برای تسلیِ دوستانمون، خیلی خوب نقش عوامل بیرونی و جبری رو در چراییِ قرار داشتن اونها در وضعیت بغرنجی که درش بودهاند، برشمردیم.
به نظرم هر دوی این کارها وقتی به صورت مکتوب انجام بشن به نتیجهی بهتری میرسند.
در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی خیلی حساس نیستم و در موارد شدید مدتی افکارم را به خود مشغول میکند و سپس آرام میشوم.
در مقابل این تهدیدها، خوذم را معمولا با مطالعه مشغول نگه میدارم، الان که با متمم آشنا شدم با درس های متنوع متمم مشغول هستم و به نظر خودم عزت نفسم هم بهتر شده و نیز با کسانی که در کنارشون راحت هستم در مواقع تهدیدها بیشتر ارتباط برقرار میکنم.
در ابتدای جواب دادن به سوال، فکر میکردم که آسیب های ناشی از برخوردهای نامطلوب محیطی نسبت به تشویق های محیطی تاثیر بیشتری بر من داشته، الان که خوب دقت میکنم می بینم خیلی از رفتارهایی که به نظر اطرافیان درست بودند و من ادامه شون دادم صرفا بخاطر تشویق های محیطی بوده که من بدون در نظر گرفتن شرایط و موقعیت خودم فقط به روند آنها ادامه دادم.
اینکه یه کار را در اجتماع انجام میدهیم صرفا بخاطر اینکه افراد بیشتری من را با رفتارشون تشویق کردند تاثیر بیشتری به صورت ناخودآگاه بر من داشته که نتایج خوبی علی رغم تشویق دیگران به انجام آنها، برام نداشته است.
یکی از سپرهایی که برای مقابله با نظرات دیگران در مورد خودم ، میدونم و سعی میکنم ازش استفاده کنم اینه که در طول زندگی با انتخاب های بسیار زیادی مواجه شدم که یک روز یکی از دوستان میگه کاش اینطوری تصمیم میگرفتی روز بعدش یکی دیگه میگه کاش اونطوری تصمیم میگرفتی و یه روز دیگه اش یه فرد دیگه میگه ای کاش یه جور دیگه تصمیم میگرفتی.
به خاطر همین تفاوت عقیده ها ، گاهی اوقات وقتی ازم تعریفی میشه یا بهم توهینی میشه ، سعی میکنم به این فکر کنم اگه یه فرد دیگه ای بود احتمالا نظر دیگه ای داشت.بنابراین سعی میکنم زیاد در مورد تعریف ها یا توهین های دیگران ، احساساتی بشم.
یه چیز دیگه ای که سعی میکنم بهش توجه کنم هم تفاوت “فی نفسه” یک چیز و “لنفسه” یک چیز و به این هم اعتقاد دارم که یه فرد بیرونی هیچ گاه نمیدونه من چطوری فکر میکنم یا این که با چه هدفی چه کاری رو کردم و از این قبیل افکار.بنابراین سعی میکنم با این فکرها خودمو در مورد تعریف یا توهین های دیگران ایزوله کنم.
ضمنا به نظرم نباید به تعریف های دیگران از خودمون هم زیاد توجه خاصی داشته باشیم ؛چرا که در اغلب موارد باعث گمراه شدن ما از هدف اصلیمون میشه.
به نظر خودم در گذشته سنسورهای ذهنیم بسیار حساس تر از الانم بوده جالبه که همین اواخر یکی از دوستانم بهم گفت که آنیتا زمانی شما میای بدمینتون بازی کنی بچه ها میگن آنیتا حساسه :))من هم به ایشون گفتم چقدر خوب خوشحالم اینکه بچه ها فهمیدن من حساسم مراقب این حساسیت من هستن :))
قبلا اگر دیگران بهم می گفتن چقدر حساسی به شدت ناراحت میشدم و سعی می کردم از خودم دفاع کنم
خوشحال میشم زمانی که مورد تشویق قرار می گیرم و تشویق های دیگران را سریع به خودشان برمیگردنم احساس بهتری به این شکل نسبت به خودم دارم زمانی که مورد تنبیه قرار می گیرم سخت هست شرایط برام و زمانی رو اختصاص میدم به خودم که بخوام بیشتر بهش فکر کنم و تجزیه وتحلیل کنم و سهم خودمو و اشتباهی که انجام دادم رو ببینم
با سلام و تشکر از زحمات گروه متمم
تغذیه مدام و توجه دایم به اعتقادات سپس عملکرد بر مبنای اعتقادات باعث میشود که اینقدر ارزش های هر آدمی درونی گردد تا دیگر وابسته به محیط بیرونی ،تشویق ها یا بازخوردهای منفی محیط نباشد.
پیگیری أهداف وثابت قدم بودن بنظر من یک راه حل برای محفوظ ماندن از بازخوردهای منفی محیط و کاهش عزت نفس می باشد.
باتشکر
همیشه در این مورد یکسان نیستم ولی می توانم بگویم در مقایسه با گذشته٬ این روزها حساسیت بیشتری نسبت به تهدیدهای محیطی دارم. در کل حساسیت من به تهدیدهای محیطی در ۱۰ سال گذشته روندی افزایشی داشته.
اثر تشویقهای محیطی برای من ماندگارتر است٬ از تنبیههای یا برخوردهای نامطلوب هم رنجیده میشوم ولی تلاش می کنم از آنها برای برطرف کردن ایرادهای خودم استفاده کنم و بیشتر به عنوان فرصتی برای بهتر شدن و دیدن خودم از زاویهای دیگر به این برخوردهای نامطلوب نگاه میکنم.
سلام
سنسورهای من قبلا خیلی حساس بودند ولی کم کم این حساسیت کاهش پیدا کرد!
یکی از دلایلی که به نظر من باعث کاهش این حساسیت شد این بود که:
به خودم گفتم تا کی برای دیگران می خواهی زندگی کنی، تا کی نظره بقیه برات اهمیت داره، این شد که گفتم فارغ از نظر بقیه برای خودم زندگی کنم و ازش لذت ببرم و باید راه خودمو پیدا کنم.
یکی از کارهایی که انجام میدم Ignore کردنه. هرکی توهین، بی احترامی و … میکنه رو خیلی راحت با یه جا خالی رد می کنم و به خودم می گم ارزش نداره که بیام ذهنمو با فکر کردن به این جور مسائل بی ارزش درگیر کنم، کارهای مهم تری دارم برای فکر کردن!
با این توجیهات فعلا که دارم خوب و خوش زندگی میکنم.
یه کاره دیگه ای هم که انجام دادم این هست که طی این چند سال گذشته وابستگی خودم رو به افراد و محیط خیلی خیلی کم کردم و این کاهش وابستگی باعث شده که حساسیتی هم به اتفاقات بیرونی نداشته باشم.
وقتی به فردی یا مجموعه ای وابسته میشی خواه نا خواه نسبت به اتفاقات و نظرات اونها هم حساسیت بیشتری به خرج میدی.
به طور کلی شاید قبلا تشویق ها و تنبیهات محیطی روی من تاثیر گذار بود ولی در حال حاضر تشویق های محیطی و آسیبهای ناشی از برخورد های نامطلوب در زندگیم تاثیر خیلی کمی داره، در واقع حرف مردم برام از اهمیت کمی برخورداره!
ولی یک استثنا وجود داره:
نظر افراد مهم زندگیم چه به صورت تشویق چه به صورت برخورد نامطلوب چه مستقیم چه غیرمستقیم، برام ارزشمنده و بهم تلنگری میزنه که مسیر زندگی گذشته رو بررسی کنم و بر اساس اون به مسیر آینده متفاوت نگاه کنم.
چه بسا برخورد های نامطلوب محیطی حقیقت هایی رو به من یادآور بشه که برام تلخه و اون احساس ناخوشایندی که ایجاد می کنه به دلیل عزت نفس پایین من نباشه بلکه به دلیل تلخی اون حقیقت باشه.
تشویق ها و تنبیهات درونی برای من خیلی تاثیر گذاره نسبت به بیرونی:
روی کارهایی که انجام میدم فکر می کنم و برای کارهای خوبی که انجام دادم خودمو تشویق می کنم و برای کارهای خطایی که انجام دادم تنبیه میشم، این کار خیلی بهم کمک می کنه.
با سلام و احترام
به نظر من، شما دارین از مکانیسم اجتناب استفاده میکنین و این مکانیسم باعث میشه که دایره ارتباطی انسان رفته رفته کوچک تر بشه، بر اساس تجربه شخصی عرض میکنم.
سلام.
قبل نوشت: من درس های قبل کارگاه عزت نفس رو نخوندم؛ ممکنه کامنتم دقیقا مرتبط با بحث نباشه. :)
یکم. در جواب سوال اول میخواستم بگم سنسورهای چندان حساسی ندارم. بعد فکر کردم احتمالا این هم یک واکنش دفاعی ناشی از پایین بودن عزت نفسه! چون وقتی دقیق فکر میکنم، میبینم و میدونم که در مواردی این حساسیت هست.
حقیقت اینه که من در زمینه کارم و در محیط کارم، نسبت به حرف هایی که اشاره به تازه کار بودن، ناپخته بودن و یا تنها از پس کار برنیومدن دارن، حساسیت زیادی دارم. باربط و بی ربط ازین بحث ها مکدر میشم. اگرچه قسمت زیادی ازین موارد رو میتونم تشخیص بدم که عمدی و آگاهانه هست، ولی دلیل اصلی این حساسیت، کم سابقه بودن من و احساس ضعفی هست که خودم در این موارد دارم. به مرور که تجربه و عملکردم بیشتر و بهتر میشه، حساسیت و عکس العمل هام خفیف تر میشن و حتی خیلی ذهنم معطوف این قضایا نمیشه.
دوم. در مورد روش های برخورد با این تهدید ها، من اکثر اوقات یادم به مطالبی که در مورد سایه های شخصیتی و پرسونا خوندم میافته. اینکه چیزی که شدیدا تکذیبش میکنی یا در مقابلش واکنش نشون میدی و یا به دیگران نسبتش میدی؛ احتمالا در تو وجود داره.(نقل به مضمون) به همین دلیل سعی میکنم اگر حرف یا حرکتی مستقیما توهین آمیز یا آزاردهنده نباشه، تا میشه بی تفاوت ردش کنم. اگرچه این بی تفاوتی خیلی مواقع صرفا جنبه حفظ ظاهر پیدا میکنه، و توی دلم حرص میخورم. :)
سوم. اثرات تشویقی اگر از سمت افرادی باشن که مورد قبول من هستن و تایید و تحسینشون میکنم، خیلی تاثیر مثبتی در من داره. خیلی ذوق میکنم و انگیزه میگیرم. ولی اگر مثلا از سمت همون افراد تنبیه بشم، به نظرم اثر منفیش بیش از اثر مثبت تشویق برای من خواهد بود. مخصوصا مدت زمان بیشتری اثرش در من میمونه. الان خودم دارم فکر میکنم چرا اینطوره؟ جوابش رو نمیدونم.
نمی دونم درسته یا نه. اما من هنگامی که در معرض تشویق یا توهین قرار می گیرم، بسته به اینکه اون فرد رو در چه جایگاهی ببینم، واکنش نشون میدم چه در پاسخ به فرد و چه در اینکه اون تشویق یا توهین رو مهم بدونم یا نه.
اگر در مورد شخصیت و رفتار من باشه، باید ببینم خودش در چه سطحی قرار داره و شاید خودش مصداق بدتری از رفتار من باشه.
اگر در مورد کسب و کار من باشه و نحوه ی کار من، باید ببینم در مورد فعالیت من و بازار من چه اطلاعات و دیتاهایی داره. (در این مورد زیاد به کسب و کار خودش کاری ندارم)
اگر در مورد رفتار من در یک داستان و ماجرا باشه، باید ببینم چقدر اطلاعات از کل داستان و ماجرا داره.
اینا بیشتر در مورد توهین کاربرد داشت. در مورد تشویق هم قاعدتا تشکر می کنم اما برای انرژی گرفتن از این تشویق، قطعا فرد تشویق کننده برام مهمه و البته در پاره ای از موارد هم نیتش از تشویق.
در کل تنبیه و تشویق دیگران در من زیاد اثر نداره مگر در موارد خاص و توسط افراد خاص. که این فرد خاص می تونه از عزیزان و نزدیکان من باشه و یا اساتید و معلم ها و دوستانم که براشون ارزش زیادی قائلم. که در این صورت، حتی توهین و تنبیهشون رو به جان میخرم چون فرصتی می بینم برای بررسی و اصلاح خودم.
البته بهتره به جای توهین و تنبیه بگم: انتقاد.
اما در کل، همیشه انتقاد و تشویق رو از هر کسی می شنوم اما اینکه چقدر روی من اثر بذاره، بسته به خودم و فرد گوینده داره ولی همیشه سعی کردم که اگر من در رفتارم چیزی بوده که باعث سوتفاهم شده باشه که این سوتفاهم باعث انتقاد شده باشه، کاری به طرف مقابلم ندارم. حتی اگر فرصتی برای جبران نداشته باشم، رفتارم رو با اینکه من مسئول برداشت آدمها از رفتارم نیستم، به نحوی اصلاح می کنم که لااقل سوتفاهمات کمتری پیش بیاره.
سنسورهای ذهنی شما، تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟
بحث جالبی بود، همیشه وقتی از مهمانی یا جلسه ای به همراه برخی دوستانم بیرون می آمدیم، آنها از تیکه و کنایه هایی که افراد به من یا خودشان انداخته بودند، می گفتند! اما من همیشه از درک آنها عاجز بودم، گاهی فکر می کنم غلو می کنند، آنها هم مرا به خنگی! متهم می کنند، اما حتی بعد از شنیدن آن هم عکس عملم مانند آنها نیست و اهمیتی برایم نداد و مجدداً به بی رگ ( بی احساس) بودن متهم می شوم!
چه روشهایی دارید تا در مقابل این تهدیدها محکم بمانید؟
فکر می کنم مقابله با این تهدیدها یک امر عادی برایم تلقی می شود! ولی گاهی قضاوت افراد خاص برایم مهم میشود !
چند سال پیش خیلی حساس بودم. در مقابل انتقاد هایی که میشد یا شاید تمسخر یا حرفایی که ناراحتم می کرد. الان رو با چند سال گذشته مقایسه می کنم می بینم خیلی بهتر شدم. هنوز هم از شنیدن بعضی حرفا ناراحت میشم ولی از شنیدن بعضی هاشون ناراحت نمیشم. خیلی ها انتقادهای واقعی بوده که من حاضر به شنیدنش نبودم ولی بعدا پذیرفتم درست بوده. الان هم حساس هستم ولی حساسیتم کمتر شده هرچند هنوز جا داره که این حساسیت کمتر بشه. گاهی حساس میشم که کسی چیزی در موردم بگه و درستم باشه. این جور مواقع از دستم خودم ناراحت میشم که چرا این اشکال در من هست. در مورد حساسیتم چیزی اضافه کنم و اینکه در مورد ناراحت شدن آدما ها از دستم حساسم. نمی دونم علتش باورهای مذهبی هست یا شخصیتم این طوری هست. تو ذهنم می مونه و اعتقاد دارم نباید کسی رو سرزنش کرد وقتی خودم کلی اشکال دارم. یروزی یه نفری هم منو سرزنش می کنه بخاطر اشکالاتی که دارم.
تشویق ها خیلی احساس خوشایندی در من ایجاد میکنه هرچند خیلی کمه. این تشویق های بیرونی گاهی چنان خوشاینده که منو به جلو حرکت میده. ولی از اون جایی که چیزهایی که دنبالش هستم خیلی خوشایند بقیه نیست اصولا زیاد تشویق به انجامشون نمیشم. در مورد تنبیه هم بله بستگی داره اگر واقعا مقصر بوده باشم این تنبیه برای من گران تموم میشه و ناراحتم می کنه و اگر هم مقصر نباشم سعی می کنم ثابت کنم که مقصر نیستم ولی گاهی فقط موجب اذیت خودم میشه. چون نمیشه اثباتش کرد. یادمه جایی تو متمم یا شاید هم در یکی از فایل صوتی شنیدم که برای چیزهایی که برامون مهم هستند با بقیه بحث نکنیم. برای چیزهایی کم اهمیت می تونیم اجازه بدیم که در موردش بحث بشه (متاسفانه جمله دقیقش یادم رفته).
به نظر خودم کفه ی ترازو برای تاثیرات آسیب ها برای من سنگین تر هست. شاید هم به این دلیل هست که زیاد تشویق نشدم ولی انتقاد زیاد شدم. منم با نظر دوستمون موافقم که تشویق رو زود از یاد می برم ولی تنبیه رو خیر. اصلا بعضی تنبیه ها تا چندین سال همراهم هستند.
در مورد راه حلش می تونم بگم هر چقدر که شناختم نسبت به خودم بیشتر میشه و اشکالات خودم رو بیشتر متوجه میشم از اینکه کسی بهم چیزی بگه کمتر ناراحت میشم چون خودم هم قبول دارم اشکال دارم و سعی می کنم رفعشون کنم حتی با کسی که بهم خرده گرفته یا انتقادم کرده در موردش حرف بزنم. این کار همیشه راحت نیست. بعضی وقتا واقعا با حرفای کسی نابود میشم. در مورد انتقادهای بیجا شاید توجه نکردن، لبخند زدن و سکوت کردن راه مناسبی باشه.
قبلا خیلی ریلکس بودم همیشه داستان اون پسر و پدر پیرش و چهارپاشون که از مسیری می گذشتند و به هر شکلی سوار این چهار پا میشدن یا نمیشدن مردم چیزی نثارشون می کردند تو خاطرم بود خلاصه از بچگیم این داستان برام نشاندهنده اهمیت نظر مردم بود ! ولی در این چندسال اخیر به چند دلیل به نظرم حساسیتم بیشتر شده
یکی مشکلات شدید کاری و دیگری بداخلاقی های اجتماعی ذهن منو خیلی بیش از پیش حساس کرده
من با خودم راحتم و از خودم خسته نمیشم اینقدر میشینم و با خودم کلنجار میرم تا مشکلم حل کنم البته ناگفته نمونه که خوندن و نوشتن هم خیلی تاثیرداره تا بتونم مشکلم حل کنم
در مقابل آسیب ها هم شکننده ترم و هم دوام بیشتری از نظر احساسی برام داره یعنی تشویق های محیطی هم برام کمتر مهمه هم اینکه دوام کمتری داره
تا به حال گمان میکردم که حساسیت بالای من نشانه عزت نفس من هست
چه دردناک که فهمیدم اشتباه میکردم
من خیلی خیلی زیاد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس هستم
و مواردی که ریزبین ترین افراد متوجه نمیشوند را به وضوح در میابم (گرچه بیش از حد هم جدی میگیرمشان)
آسیبهای برخورد نامطلوب به مراتب بیشتر از تاثیر مثبت تشویق ها ، منو تحت تاثیر قرار میده
و من در مواجهه با این شرایط معمولا” حواس خودم رو پرت میکنم تا کمتر بهش فکر کنم و آسیب ببینم
اثری که تشویقهای محیطی بر روی شما میگذارند در مقایسه با آسیبهایی که از برخوردهای نامطلوب محیطی میبینید چگونه است؟
آیا به یک نسبت هستند؟ یا اینکه یکی از آنها (تشبیه / تنبیه) بیشتر از دیگری بر روی شما تاثیر میگذارد؟
پاسخ: اثر تشویق های میحطی روی من فوق العاده زیاد است، دلیلش را دقیقا نمیدونم ولی سبد انگیزه ی من با انواع مختلف تشویق های بیرونی پر میشود. هر نوع تشویقی اعم از تعریف کلامی، پاداش مالی، کسب احترام و همین امتیاز های متمم به شدت انگیزه من را افزایش میده، احساس مهم بودن میکنم و بیشتر خوشحالم.
در مقابل تنبیهات محیطی اثر خیلی ناچیزی دارن، حداقل در خودآگاه من اثر کمی دارن.
فکر میکنم در طول زندگی یاد گرفتم که باید محکم بود و به ناملایمات مسیر توجه نکرد و همینطور اینکه همیشه سعی میکنم کاری را انجام بدم که در عوالم مطلوبم باشه، خیلی بهم کمک کرده که از محیط تاثیر منفی نگیرم و برداشتم از تهدید های محیطی همیشه برداشتی با نهایت خوشبینیه.
ولی از این که تشویق های محیطی در بالا بردن عزت نفس من، نقشی به پررنگی نقش رضایت درونی در افزایش عزت نفس من دارن، راضی نیستم. دارم سعی میکنم که اتکای بیشتری به درون خودم داشته باشم تا به محیط اطراف.
مبحث برای شخص من از این جهت جالب بود که فکر میکردم قبلا خوش بین تر و مثبت نگر تر بودم که حتی وقتی طرف متلکی بهم می گفت متوجه نمی شدم و احساس نمی کردم دنبال کنایه زدن است ولی الان نسبت به خیلی رفتارها حساس شده ام. پس این افزایش حساسیت یکی از نتایج کاهش عزت نفسم است.
دقیقا قبلا اگر بگم ۱۰ درجه حساس بودم الان سنسورم احتمالا ۵۰-۶۰ می باشد.
روش: بی توجهی، نشنیده گرفتن. با خودم فکر میکنم به اشتباهشون پی خواهند برد. این رفتار از بی ادبی اون فرد است ، کاری از من بر نمی آید. ولی مساله این است که در آخرین برخورد مشابه وقتی تو خواب داشتم سر این موضوع بحث می کردم متوجه شدم در ظاهر بیاهمیت جلوه می دهم ولی درونم خشمگین شده است.
تناسب تاثیر تشبیه/ تنبیه: میشه گفت بیشتر بستگی به منبع و در واقع فردش داره و با فرض اینکه تحسین یا انتقاد از یک فرد باشه فکر کنم انتقاد دو برابر انرژی ای که تحسین بهم میده ازم انرژی می گیره یا حداقل ۲۰% بیشتر. با سپاس
سنسور های من به نظر خودم، بیش از حد حساسند.
روشهای مقابله با تهدیدها:
اجتناب کردن از مواجهه با عامل تهدید.مثلا اگر حدس بزنم در جمعی مورد انتقاد قرار خواهم گرفت یا با دیدن من، شروع به پشت سر من حرف زدن می کنند، در آن جمع، حضور نخواهم یافت.
چک کردن همه عوامل احتمالی تهدید و پیداکردن راههای مقابله باآن.مثلا اگر حدس بزنم در جایی نسبت به نوع لباس پوشیدنم ممکن است انتقادی بشود (حتی اگر به خودم نگویند)سعی می کنم لباس کاملا مناسب آنجا بپوشم.
معمولا از جلب نظر دیگران، در محیطهای فیزیکی ابا دارم.
تشویق و تنبیه، به یک اندازه در ابتدا بر من تاثیر گذارند اما تشویق را زودتر از یاد می برم و تنبیه یا تحقیر یا انتقاد، مدت زمان طولانی تری در یادم می ماند.
روالی که تو ذهنم برای پیش بردن زندگیم تعریف کردم اینقدر پر رنگه که خیلی از اوقات تمسخر و تحقیر و گاها تشویق دیگران فقط برای یه لحظه عین یه پیام بازرگانی میاد و سریع میره….بعدش دیگه یادم نمی مونه که جمله چی بود….