نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران

منطقی است قبل از بحث بیشتر دربارهی عزت نفس، به یک سوال کلیدی بپردازیم: آیا اساساً شما مشکل عزت نفس دارید؟
به عبارت دیگر آیا لازم است برای افزایش عزت نفس وقت بگذارید و به آن فکر کنید؟
برای یافتن پاسخ این سوال باید با نشانه های عزت نفس پایین آشنا باشیم و آنها را در افکار، گفتار و رفتار خود بیابیم.
این درس و دو درس بعد، به علائم عزت نفس پایین اختصاص پیدا کردهاند و به شما کمک میکنند تا برآورد بهتری از میزان عزت نفس خودتان داشته باشید. پس از این که با نشانه های کمبود عزت نفس بیشتر آشنا شدید، با انگیزهٔ بیشتری راه های تقویت عزت نفس را دنبال خواهید کرد.
در درس حاضر، به سراغ مقالهای از موریس روزنبرگ و تیموتی اُوِنز میرویم و با مفهوم «حساسیت بیش از حد» یا «Hypersensitivity» آشنا میشویم (+).
حستان به خودتان چیست؟
هر یک از ما تصویر و تصوری از خودمان در ذهن داریم.
قرار نیست این تصویر، همان ذهنیتی باشد که دیگران از ما دارند. حتی قرار نیست این تصور، به تصویر ذهنی دیگران، نزدیک باشد.
اما به هر حال، این تصویر در ذهن ماست و ما با آن زندگی میکنیم.
آیا ما این تصویر را همیشه به یک اندازه دوست داریم؟ قطعاً چنین نیست.
اما این را هم میدانیم که نوسان این علاقه، چندان هم شدید نیست.
منطقی است که انجام یک کار خِیر، حس ما را به خودمان کمی بهتر کند و شنیدن یک انتقاد، کمی حسمان را بد کند. اما رابطهٔ ما با خودمان نمیتواند پیوسته در محدودهٔ عشق تا نفرت، نوسان داشته باشد.
تحقیقات انجام شده دربارهی افرادی که عزت نفس پایین دارند نشان میدهد که قضاوت این افراد نسبت به خودشان، به سرعت تغییر میکند و در این زمینه بسیار بیشتر از افراد عادی نوسان و تغییرات را تجربه میکنند.
منظور از حساسیت بیش از حد یا Hypersensitivity چیست؟
دسترسی کامل به این درس و ۴۰ درس دیگر دربارهٔ عزت نفس برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است. تا کنون ۱۳۹۴۵ نفر از متممیها مجموعاً ۱۵۴۲۹ تمرین در درسهای عزت نفس ثبت کردهاند.
با عضویت ویژهٔ متمم علاوه بر این ۴۰ درس به هزاران درس دیگر از جمله درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
شخصیت شناسی | خودشناسی | تحلیل رفتار متقابل
حمایت اجتماعی | استرس | پرورش تسلط کلامی
کوچینگ | مهارت ارتباطی | مذاکره | فن بیان
چگونه شاد باشیم | مدیریت انگیزه | برنامه ریزی
دوره MBA (مطالعه منظم درسهای مدیریتی)
تمرین درس نشانه های عزت نفس پایین
سنسورهای ذهنی شما تا چه حد در تشخیص تهدیدهای جزئی محیطی حساس است؟ چه روشهایی را برای مقابله با این تهدیدها به کار میگیرید؟
آیا از پیامهای مثبت و منفی به یک اندازه تأثیر میپذیرید؟ یا یکی از این دو (پیام مثبت / پیام منفی) بیشتر از دیگری روی شما تأثیر میگذارد؟
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری کارگاه آموزشی عزت نفس به شما پیشنهاد میکند:
- عزت نفس چیست؟ بررسی راهکارهای افزایش عزت نفس (نقشه راه درس)
- دقیق ترین تعریف عزت نفس چیست؟
- پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت
- تعریف اعتماد به نفس چیست؟ تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس در چیست؟
- پرسشنامه اعتماد به نفس | شاخص عمومی اعتماد به نفس + اعتماد به نفس اجتماعی
- راه های تقویت اعتماد به نفس چیست؟ | معرفی چهار منبع اصلی افزایش اعتماد به نفس
- نشانه های عزت نفس پایین | حساس بودن بیش از حد به حرف و نظر دیگران
- کمبود عزت نفس و آثار آن در رابطه عاطفی
- عوامل عزت نفس | چهار منبع اصلی عزت نفس چیست؟
- چالش ها، راهکارها و روشهای افزایش عزت نفس در محیط کار و زندگی
- حرف و نظر دیگران چقدر برایتان مهم است؟
- افکار منفی | ذهن ما چگونه واقعیت را تحریف میکند؟
- هنگام گفتگو با خود، در مقابل خودتان هستید یا کنار خودتان؟
- تفکیک تجربه ها به رویداد و احساس و تفسیر – از ضروریات افزایش عزت نفس
- برندسازی درونی | خودتان را یک چرخدنده نبینید!
- نقش پذیرش خویشتن در حفظ و افزایش عزت نفس
- نکتهای پیش از قضاوت کردن در مورد دیگران
- درباره اعتراف به اشتباه
- افزایش عزت نفس و هنر بازخورد گرفتن درست
- مسئولیت پذیری و نقش آن در افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس از طریق توسعه مهارتها
- ابراز وجود و مهارت جرات ورزی (صراحت و قاطعیت)
- پرسشنامه ابراز وجود (تست راتوس)
- نکتهای درباره اصالت
- زندانی بدون دیوار | منفیگرایی میتواند کشنده باشد
- تأثیر استفاده از شبکه های اجتماعی بر عزت نفس
- اندازه گیری عزت نفس | در یک دقیقه ببینید وضعیت عزت نفس شما چگونه است
- معرفی برنامه پنج هفتهای افزایش عزت نفس
- افزایش عزت نفس: هفتهی اول از برنامه پنج هفتهای
- افزایش عزت نفس: هفته دوم از برنامه پنج هفتهای
- ده صفت مثبت من | هفته سوم برنامه افزایش عزت نفس
- خطاهای من در ارزیابی خودم و نقش آنها در کاهش عزت نفس (هفته چهارم)
- افزایش عزت نفس | فایل های صوتی (پادکست) محمدرضا شعبانعلی
- مدیریت و نظارت دائمی بر عزت نفس (هفتهی آخر برنامه پنج هفتهای)
- عزت نفس کودکان و نوجوانان
- جنبش عزت نفس و نقد آن | چه شد که عدهای مخالف بحث عزت نفس شدند؟
- چند کتاب در مورد عزت نفس
- کتاب روانشناسی عزت نفس (شش ستون عزت نفس) | ناتانیل براندن
- کتاب عزت نفس | کریستوفر مراک
- کارنامه شما در درس عزت نفس
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : علیرضا سرگزی
سلام
سنسورهای من قبلا خیلی حساس بودند ولی کم کم این حساسیت کاهش پیدا کرد!
یکی از دلایلی که به نظر من باعث کاهش این حساسیت شد این بود که:
به خودم گفتم تا کی برای دیگران می خواهی زندگی کنی، تا کی نظره بقیه برات اهمیت داره، این شد که گفتم فارغ از نظر بقیه برای خودم زندگی کنم و ازش لذت ببرم و باید راه خودمو پیدا کنم.
یکی از کارهایی که انجام میدم Ignore کردنه. هرکی توهین، بی احترامی و ... میکنه رو خیلی راحت با یه جا خالی رد می کنم و به خودم می گم ارزش نداره که بیام ذهنمو با فکر کردن به این جور مسائل بی ارزش درگیر کنم، کارهای مهم تری دارم برای فکر کردن!
با این توجیهات فعلا که دارم خوب و خوش زندگی میکنم.
یه کاره دیگه ای هم که انجام دادم این هست که طی این چند سال گذشته وابستگی خودم رو به افراد و محیط خیلی خیلی کم کردم و این کاهش وابستگی باعث شده که حساسیتی هم به اتفاقات بیرونی نداشته باشم.
وقتی به فردی یا مجموعه ای وابسته میشی خواه نا خواه نسبت به اتفاقات و نظرات اونها هم حساسیت بیشتری به خرج میدی.
به طور کلی شاید قبلا تشویق ها و تنبیهات محیطی روی من تاثیر گذار بود ولی در حال حاضر تشویق های محیطی و آسیبهای ناشی از برخورد های نامطلوب در زندگیم تاثیر خیلی کمی داره، در واقع حرف مردم برام از اهمیت کمی برخورداره!
ولی یک استثنا وجود داره:
نظر افراد مهم زندگیم چه به صورت تشویق چه به صورت برخورد نامطلوب چه مستقیم چه غیرمستقیم، برام ارزشمنده و بهم تلنگری میزنه که مسیر زندگی گذشته رو بررسی کنم و بر اساس اون به مسیر آینده متفاوت نگاه کنم.
چه بسا برخورد های نامطلوب محیطی حقیقت هایی رو به من یادآور بشه که برام تلخه و اون احساس ناخوشایندی که ایجاد می کنه به دلیل عزت نفس پایین من نباشه بلکه به دلیل تلخی اون حقیقت باشه.
تشویق ها و تنبیهات درونی برای من خیلی تاثیر گذاره نسبت به بیرونی:
روی کارهایی که انجام میدم فکر می کنم و برای کارهای خوبی که انجام دادم خودمو تشویق می کنم و برای کارهای خطایی که انجام دادم تنبیه میشم، این کار خیلی بهم کمک می کنه.
سلام.
زمانهایی که در وضعیت عزت نفس پایین قرار دارم، حساسیت من نسبت به اتفاقات اطراف افزایش مییابد. در ادامه قضاوت من ضعیف میشود. مثلا تعداد زیادی از حرفهای اطرافیان را منظور دار برداشت میکنم و در برابر این قضاوتها ممکن است واکنش نشان دهم و ارتباطم را کاهش دهم.
معمولا حرفهای منفی تاثیر شدیدتری روی من دارند و اگر در سطح پایینی از عزت نفس قرار داشته باشم، به راحتی میتوانند من را تا مرز فلج شدن برسانند.
علاوه بر مکانیزم اجتناب، نگاه من به اطراف تحت تاثیر قرار میگیرد و دچار hyperfocus نیز میشوم. در این شرایط، آن اتفاق یا حرف به حدی به خود وزن میگیرد که توانایی دیدن مسائل جانبی را از دست میدهم. مثلا صرفا فقط به همان صحبتها فکر میکنم و مدام در ذهنم مرور میشود.
البته فکر میکنم خودآگاهی و ایجاد شناخت نسبت به احساسات خودم، به من کمک شایانی کرده و زمان مواجه شدن با آنها کمی متفاوتتر واکنش نشان میدهم.
سوال اول :
من حدس میزدم سنسورهای ذهنی حساسی نداشته باشم؛ اما با مطالعه درس به این فکر افتادم که آن چه در حقیقت اتفاق افتاده این است که سنسورهای ذهنی من نسبت به اغلب موضوعات غیرحساس شده اما در چند موضوع باقیمانده حساس مانده و یا حتی حساستر شدهاند.
برای مثال بارها پیش آمده که به طور مستقیم، نمودی از حساسیت بیشتر ندیدم و یا احساس نکردم. اما بعدها دیدم که در برنامهریزیهایم و یا اجرای برنامهها استراتژی اجتناب را در پیش گرفتم و وقتی به دلیل آن فکر کردم، اتفاقا علت همین حساسیت بیش از حد بوده که لباس دیگری بر تن کرده است.
سوال دوم :
زمانهایی که از محیط امن و معمول و دایره حمایت اجتماعی خود فاصله گرفتهام نیز این سنسورها حساستر میشوند.
و یا زمانهایی که در محیط دیگری بازخورد منفی دریافت میکنم انگار در وضعیت آمادهباش قرار میگیرم و حتی محیطهای دیگر (که حتی سابقا حساسیتی نداشتم) نسبت به قبل به شدت حساستر میشوم.
سوال سوم:
یکی از قویترین مکانیسمهای اجتناب را در محیط دانشگاه به کار گرفتم؛ به طوری که چون احساس میکنم سطح دانش تخصصیم از چیزی که باید، بسیار پایینتر است، اعتماد به نفس بسیار پایینی در مورد آن دارم و چون دانش تخصصی را بخش کلیدی هویت خود میدانم، عزت نفسم نیز کاهش میابد. در این اوقات در مورد هر سوالی که در ذهنم شکل میگیرد و هر کاری که میخواهم انجام دهم به این فکر میکنم که اگر در این مسئله چالش داری بخاطر سطح سواد پایینتر توست و این باعث میشود در مورد آن سوال نپرسم و یا درمورد سخت بودن آن به خود حق ندهم.
میدانم در نتیجه همین مسئله ممکن است راهکار اجتناب را در پیش بگیرم و این اجتناب، من را دچار یک چرخه باطل کند و فرض اولیه من، به یک فرض خود انجام تبدیل شود.
تا چند سال پیش سنسورهای ذهنی به شدت حساسی داشتم. طوریکه واقعا هر لحظه با خودم در مورد ذهنیت دیگران نسبت خودم فکر میکردم و در اکثر لحظات این برآورد ذهنی رو منفی تلقی میکردم و بسیار معذب بودم در جمعهای مختلف (حتی دوستانه).
تا چندسال پیش شاید نظرات دیگران خیلی روی من تاثیر داشت. اما تقریبا یکی دوسال است که واقعا به این نتیجه رسیدم که نظرات دیگران (جدای از افرادی که برایم در بعضی مسائل و حوزههای خاص دارای اعتبار هستند) واقعا نباید روی من تاثیر بگذارد و اهمیتی داشته باشد. از وقتی این رویکرد رو اتخاذ کردم واقعا خیلی آسودهتر شدم و با خودم هم به صلح نسبی رسیدم.
یکی از موارد برجستهای که هنوز هم با آن دست و پنجه نرم میکنم، استراتژی حفاظت از خود است. یادم میآید برای یکی از جلسات ماهانهای که در شرکت داشتیم، اندکی تاخیر داشتم و واقعا باخودم فکر میکردم که وارد نشدن به اتاق جلسات از ورود و نگاههای طعنهدار احتمالی ارزش بیشتری دارد و باخودم در یک جنگی بودم که آیا وارد اتاق جلسه بشوم یا نشوم؟ درنهایت شانس به من روی آورد و تعدادی دیگر از همکاران رسیدند و با آنها وارد اتاق جلسات شدم. این قسمت از درس واقعا برای من تلنگری بود که برای رهایی از بهکارگیری این استراتژی حتما ادامه دروس را دنبال کنم.
من فکر میکنم که در مقایسه با بسیاری از افراد، تاثیرپذیری کمتری از حرفهای دیگران دارم. ولی به هر صورت این تاثیرپذیری در بسیاری از موارد وجود دارد و به خصوص اگر افراد مهم زندگی، فیدبکهای مثبت و منفی دهند، تاثیرپذیری بیشتری وجود دارد.
همچنین میزان تاثیرپذیری در حوزههای مختلف، متفاوت است. در مواردی که تجربه و بالتبع عزت نفس بیشتری وجود دارد، میزان این تاثیرپذیری کمتر است و در برخی موارد این تاثیرپذیری بیشتر است.
در مورد میزان تاثیرپذیری هم فکر میکنم میزان تاثیرپذیری از فیدبکهای منفی بیشتر است و برای مدت بیشتری ذهن را درگیر میکند.
استراتژی حفاظت از خود هم بسیار استفاده می شود. در خیلی از موارد این استراتژی باعث عدم ابراز نظرات افراد میشود و حتی در بسیاری از موارد، این استراتژی است که باعث اهمال کاری می شود و فرد را تشویق میکند تا از شروع کارهای مدنظرش اجتناب کند
۱- سنسور که چه عرض کنم، وقتی که توی چشم آدم ها نگاه میکنم کل سناریویی که در موردم تصور میکنه رو میتونم بخونم و تمرین وتمرین باعث شده ۹۹ درصد تخمینم درست از آب دربیاد. این خودش یه نوع سرگرمی هم شده بود برام که با کلمات یه جوری بازی کنم که اون دیدگاه مثبت رو بتونم توی چشم ها بخونم به مرور هرچی عمر زیسته م بیشتر میشه این علاقه به نظر دیگران کم رنگ تر میشه
۲-قطعا تاثیر پیام های منفی بیشتره، به نظرم دلیلش نشخوار های ذهنی ماست که توی فضای خلوتمون خیلی خودمون رو بابت نتیجه های نگرفته سرزنش می کنیم و وقتی یک نفر فیدبک منفی بهمون میده مهر تاییدی میشه برای نشخوار های فکری قبلیمون
۳- بیشترین تاثیری که روی زندگی من داشته صمیمی نشدن زیاد با ادما بود که اسیب پذیریم رو نسبت به نظرات منفیشون کمتر کنم
با سلام در مورد تمرین یاد شده باید عنوان کنم:
۱- سنسور های ذهنی مختلفی به ذهنم می رسد یکی از آنها حساسیت بسیار بالا به نحوه نگاه مردم بوده است که در مواردی با افرادی برخورد داشتم که یک نگاه اسکن تور داشتند که از پایین تا بالای شمارا در یک لحظه نگاه میکردند(یعنی از کفش پا گرفته تا مو یا کلاهی که در سر داری) و بعد در مورد یک ایراد یا وضعیت شخص شما نظر میداند و این نظر هم توهین آمیز به نظرم می آمد و هم بسیار به نظرم با اهمیت می آمد که خوب اگر این ایراد را گرفتند حتما مشکل از من است. اما به مرور هم فهمیدم که این رفتارشان ناپسند است و همینکه این سبک زندگی و لباس پوشیدن من است که ممکن است خوشایند برخی نباشد اما عموم جامعه با آن مشکلی ندارند. لذا بازهم به جامعه و دید افراد حساس هستم اما نه به شدت قبل، البته همچنان تاثیر پذیری زیادی از حرف مردم در خودم میبینم که در جستجوی کاهش آن هستم.
۲-عموما بازخورد منفی بر روی من تاثیر بالایی دارد و بازخورد های مثبت را به خاطر داشتن عزت نفس پایین، نوعی تشریفات و مبالغه نسبت به واقعیت خودم میبینم لذا باور نمیکنم که واقعا این صفت مثبت یا بازخورد خوب که به من داده اند، حقیقی بوده و در من وجود داشته است در برخی موارد نیز احساس میکنم تنها از روی محبت شان از من در جایی تعریف غیر واقع کرده اند.
۳-بله در موارد بسیاری روش هایی که به اصطلاح در فکر خودم محافظت از خود بوده است را به کار برده ام. بیشترین آنرا میتوان به شروع نکردن ارتباط با افراد مختلف و استفاده از جواب های کوتاه و حتی نا امید کننده به افرادی که شاید میخواستند ارتباط مفیدی برقرار کنند اما به این روش از سمت من نتوانستند ارتباط مناسبی را برقرار نمایند، عنوان نمود. همچنین حضور نیافتن در برخی مجالس و مناسبت های دوستانه، همینطور استفاده از ادبیات خشک و رسمی در مواقعی که میتوانستم دوستانه تر و خودمانی تر صحبت کنم اما فکر میکردم با این روش فاصله شخصی را بهتر حفظ میکنم و به من صدمه ای در آینده وارد نخواهد شد، (این مورد می تواند حاصل عدم اعتماد به افراد باشد که خودش میتواند ریشه در گذشته داشته باشد با اینکه به یاد ندارم در گذشته مورد خیانت از سوی کسی واقع شده باشم اما در هر صورت احتمال آنرا میدهم که به گذشته ارتباط دارد.) اما در جهت دیگر باعث آن شد که دایره ارتباطات دوستانه ام به شدت محدود شود.
سنسورهای ذهنی من قبلن نسبت به تهدیدهای جزئی محیطی بیشتر حساس بودند.نسبت به کلام و گفتار آدمها واقعن حساس بودم و این میتونست ساعتها (یا حتا روزها) بخشی از انرژی منو بگیره و باعث نشخوار فکری بشه حتا خیلی وقتها باعث خودسرزنشگری و خودتخریبی هم میشد.
الان سنسورهام حساسیتشون نسبت به قبل خیلی کمتر شده.انگار که کم کم عبور کردن رو یاد گرفتم و چیزهایی که در این مسیر کمکم کردند یکی بزرگتر کردن جهانم بوده که شامل جهان ذهنیم هم میشه.انگار که هر چقدر تجربه زیستهام بیشتر و عمیقتر شد،حرف دیگران هم بیاهمیتتر شد.
یکی دیگه شناسایی بعضی از کلیشههام بود که باعث شده بودند نگاه قضاوتگراتری نسبت به خودم،آدمها و اتفاقات داشته باشم،شناسایی اینها تونست تا اندازهای کمک کنه بهم که نگاه آزادتری نسبت به خودم و دیگران داشته باشم و گفتههای دیگران رو هم کمتر شخصیسازی کنم و با دید آزادتری ببینم و بشنوم البته که هنوز خیلی کار دارم.
یک چیز دیگه که خیلی کمکم کرده تو این زمینه مدیتیشن مستمر هست.توی مدیتیشن چون تمرکز بر لحظه حال و تنفس آگاهانه و توجه به بدن هست به من یادآوری میکنه که همه چیز لزومن اونطور که توی ذهن من میگذره نیست و همین کمک میکنه خیلی وقتها مچ خودم و ذهنم رو میگیرم موقعی که میخوام واکنشهای قبلی رو به آدمها نشون بدم.یکی دیگه کاهش انتظاراتم از آدمهاست؛ نمیدونم این خوبه یا بد اما سعی کردم سطح انتظاراتم رو از بیشتر آدمها به حداقل ممکن برسونم.در نهایت یاد گرفتم کارهایی که دوست دارم رو در سکوت و بدون توضیح دادن به دیگران انجام بدم و از انجامشون لذت ببرم.
برای سوال سوم اینکه آیا کارهایی برای حفاظت از خود انجام میدادم؟
بله،یکی از کارهایی که به نظرم میتونم توی این دستهبندی قرار بدم همین حضور غیرفعال در متمم بوده؛فقط درسها رو میخوندم و تمرینها رو هم وقتی حل میکردم اینجا قرار نمیدادم.برای خودم هم یک سری توضیحات یا حتا دلایل میآوردم اما متوجه شدم اینها خودشون یک جور مکانیسم دفاعی هستند که مانع از تغییر،بروز و خروج از نقطه امن هستند.
ممنون بابت این تمرین که ذهنم رو قلقلک داد
چندین ساله در هر جمعی که وارد شدم و پیوند دوستی ای ایجاد شده یک جمله مشترک داشته اند : خیلی حساسیتت بالاس و همین باعث میشه بیشتر سر به سرت بذاریم.
حقیقت اینکه همونطور که در متن هم ذکر شد این موضوع سینوسی بود و یک مدت بی تفاوت شده بودم. در گذشته ذهن من احساس می کرد داره تحقیر و بی ارزش میشه و از محبوبیتش کاشته میشه. البته این بنظرم طبیعی هم هست که انسان چون موجودی قبیله ای و تیمی بوده همیشه می ترسیده از قبیله طرد بشه و در معرض حملات باشه، البته که حملات این روزها تنهایی است.
در محیط کار اما موضوع بنظرم پیچیده تر هم میشه جایی که عنصر قدرت و سیاست و ارتقا پاشون وسط بازی میاد ماجرا سخت میشه و برای من این الگوی سینوسی قله ها و دره های مرتفع و عمیق تری دارند. تا جایی که یه روز به دوستم گفتم چرا این همه هزینه باید برای یک زندگی معمولی بدیم و فکر می کنم هرجا کار کنم هم همینه. جایی که انسان هست مقایسه و حسادت هست و به پیوست حسادت احتمالا انتقادهای برنده و قلب ناززک و بلورین ما.
دکتر آذرخش مکری راه های خوبی برای مقابله با نشخوار فکری در فایل سلامت روان در شرایط پر استرس توصیه کرده ، نشخواره هایی که تحت فشار روانی همین انتقادها بارها و بارها تکرار می شوند تا پیکر نیمه جان عزت نفس مارو از پا در بیارین( الان که دارم این متن رو مکی نویسم دقیقا در موقعیت پیکر نیمه جانم). با این حال اگر سوم شخص به خودمون نگاه کنیم و در نقش وکیل مدافع از خودمون دفاع کنیم و نه به عنوان قاضی ای که برای او محرز شده جرم ما، یکم می تونیم از قدرت این زخم های که با تیغ بران نقد بر پیکر ما وارد می شوند بکاهیم یا حداقل گاهی به قول نظر یکی از دوستانمون در یکی از کامنتها جا خالی بدیم. ( احتمالا براتون جالب باشه این پیکر نیمه جان چه حوصله ای داره کامنت هارو هم میخونه )
راه دوم اینکه : سهم های یک پدیده رو تقسیم کنیم و هم سهم خودمون رو ببینیم هم سهم عوامل دیگه رو. حقیقت اینکه هر جوری حساب کنید به نظرم هیچ وقت یک انسان صد در صد مقصر نیست. حتی اگر مرتکب قتل بشه.
هرچند در این زمینه هم باید نگران خطر انتساب علت باشیم.
و
ای انسان پیچیده، برای یک زندگی معمولی چه داستان هایی داری….
من تو روابط افقی ادم به اصطلاح پوست کلفتی هستم و عزت نفس خوبی دارم و پیام های اطرافیان مثبت به حدی خوشحال و منفی اگراز دید خودم روا باشن سعی به اصلاحش میکنم و ناراحت نمیشم اصلا.
ولی در روابط عمودی سنسورهام خیلی فعال میشه و استاد استفاده از مکانیسم اجتناب و حفاظت از خودم هست. و این موضوع بسیار ادم رو عقب میندازه.
یکی از کارهایی که من انجام میدم برای مقابله با اجتناب اینه که ذهن خوانی بیجا و بیش از اندازه انجام ندم، شاید اصلا طرف مقابلمون اون ری اکشن یا فکری که ما تو ذهنمون ساختیم رو انجام نده یا فکر نکنه درموردش.
سنسور های حسی من در این زمینه حساسیت بسیار بالایی داره به صورتیکه گاهی با کوچکترین صحبت میتونه من رو به هم بریزه مخصوصا اگه از یه فرد خیلی نزدیک به من باشه حتی گاهی شاید یه حرف یا بحثی برای فرد هیچ سنگینی و مشکلی نداشته باشه ولی وقتی به ادراک من میرسه منجر به درگیری حسی زیادی میشه به طرزیکه میتونه کاملا ذهن من رو درگیر خودش کنه
در زمینه راهکار مقابله هم هنوز میتونم بگم راهکار خاصی ندارم
در بخش دوم تمرین میتونم بگم قطعا نکات منفی شدت اثرگذاری بیشتری در من داره برای مثال اگه یکی از دوستان صمیمی چندین نکته مثبت رو اشاره کنه ولی در یک آن یه بحث منفی در حرف هاش باشه من اون منفی رو بولد میکنم و تجزیه و تحلیل تو ذهنم انجام میدم
و در مورد راهبرد حفاظت از خود بله جه در گذشته چه در حال از این راهبرد به طرق زیادی استفاده کردم جائیکه حرفی مخالف نظر من بوده ولی جواب در مقابل اون رو ریسک دونستم و خودداری کردم
مخالفتی در جمعی داشتم ولی چون همگان راضی بودن اعلام مخالفت رو ریسک دونسته و اعلام نکردم
سنسورهای ذهنیم گاهی زیادی تیزن، جوری که تهدیدهای ریز محیط رو سریع میگیرن. مثلاً یه نگاه کوتاه یا یه حرف ساده تو جمع میتونه ذهنم رو ببره سمت این فکر که “نکنه منظورش اینه که من یه جای کارم میلنگه؟” این حساسیت زیاد به نظرم یه جور نشونهی عزت نفس پایین میاد، چون باعث میشه مدام نگران قضاوت بقیه باشم. برای مقابله باهاش، یه وقتایی نفس عمیق میکشم و به خودم یادآوری میکنم که همه چیز به من ربطی نداره، شاید طرف مقابل فقط حالش خوب نیست. گاهی هم از یه دوست قابل اعتماد نظر میخوام تا ببینم واقعاً زیادی به دل گرفتم یا نه. یه روش دیگهم اینه که افکارم رو مینویسم، اینطوری بهتر میفهمم چقدر این تهدیدها واقعیان. این کارا کمکم میکنه فشار ذهنیمو کم کنم و آرومتر رفتار کنم.
سنسورهای ذهنی بسیار در مورد این تهدیدات زیاد است و خیلی زود از نظر دیگران به خصوص مدیرم و همکارانم خوشحال یا ناراحت می شوم و همیشه حس می کنم در حال ارزیابی من هستند و به همین خاطر از صحبت کردن در جلسات خودداری می کنم و یا علیرغم مخالفتم با یک موضوع با آن موافقت می کنم.
از پیام منفی بیشتر تاثیر می گیرم و حتی نظرات منفی دیگران مثل یک فیلم همواره در ذهن می رود و می آید و آنها را مرور می کنم و حتی خودم را سرزنش می کنم که چرا در برابر آن نظر منفی از خودت دفاع نکردی و حتما صحیح است که نتونستی از خودت دفاع کنی و نظرات مثبت دیگران را خیلی مهم نمی دانم و می گویم می خواستند من را خر کنند که نظر مثبت داده اند.
آیا در گذشته (یا همین الان) کارهایی انجام میدهید که بتوان آنها را مصداقِ «حفاظت از خود» یا Overprotective بودن دانست؟
در گذشته وضعیت م بهتر بود ولی الان با اجتناب از شرکت در جلسات و یا تماس گرفتن با فرد مورد نظر و یا اظهار نظر در جلسات خودم را از مهلکه نجات می دهم.
گزارش های کاری ام را زود تر از زمان می دهم که کوچکترین نقدی به من نشود در بعضی مواقع در خانه برای نقدها دفاع های تند انجام می دهم که خیلی نظرات منفی را نشوم و ادامه دار نشود.
سلام
در مورد فعال بودن سنسور ها باید بگم خیلی وقتا میشد و هنوزم گاهن میشه که نیازمند تایید دیگران بودم و دوس داشتم که بقیه بگن چ لباسی، چقدر بهت میاد، به به ، چی شده و فلان و اینا. برخلاف اینکه طوری نشون نمیدادم که نظرشون برام مهمه ولی تاثیری که نظر اونا روی تصمیمگیری من میذاشت خیلی بود و خواه ناخواه مسیر تصمیمگیری رو عوض میکرد.
اما راهکار خودم جی بود به این قصه که نستن دارم کمترش میکنم ؟ اینکه بجای اینکه منتظر باشم کسی ازم تعریف کنه یا تاییدم کنه خودم خودمو تایید میکردم و بعد با توجه و دقت ببستر به بازخورد های مثبتی که میگرفتم ، اهمیت و کفایت تایید خودم توسط خودم رو بیشتر میکردم.
در مورد مثبت یا منفی بودن بازخوردا، باید بگم جفتشون مستعد این بودن که تاثیر خیلی زیادی روی من بذارن ولی تاثیر بازخورد منفی بیشتر بود. چرا که منو مینداخت توی ی سیکل معیوبی که آخرش میخورد به وجود و شخصیت خودم.
در رابطه با سوال آخر، بار ها پیش اومده که میخواستم نظری بدم یا چیزی بگم توی جمع کلاسی خودمون ولی با این بهانه که نگی یا نپرسی چی میشه مثلن ، نپرسیدم یا نگفتم.
حالا که دقت میکنم میشه از اونور قضیه هم نگاه کرد و با خودم بگم مثلن اگه بگی یا بپرسی اون سوالتو چ اتفاقی قراره بیفته؟ نهایتش سوالت مسخره هست و بقیه میخندن ، خب بخندن؟ چی از تو کم میشه؟ تو سوال خودت رو پرسیدی و جوابتم میگیری
تا زمانی که پیام های مثبت و منفی خیرخواهانه باشند من به راحتی انها را میپذیرم ولی در صورتی که پیام های مثبت برای فریب باشد و یا پیام های منفی به منظور تخریب باشد، سنسورهای ذهنی من فعال شده و با آنها مقابله خواهم کرد
سلام
منم خیلی سنسور های حساسی داشتم اما بعد از کلی تمرین و خوندن و اموزش تونستم بهترش کنم