Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره صوتی آموزشی نکته‌هایی برای مدیران (کلیک کنید)


چند نمونه از متن تقدیم کتابها


نمونه متن تقدیم کتابها

اگر تجربه‌ی نوشتن کتاب داشته باشید، حتماً می‌دانید که نوشتن صفحه تقدیم برای بسیاری از نویسندگان یک موضوع بسیار مهم است.

هزاران ساعت وقت صرف می‌کنید و کتابی می‌نویسید، یا صدها ساعت را به ترجمه‌ی یک کتاب اختصاص می‌دهید و در نهایت، می‌خواهید این تلاش را – به عنوان هدیه‌ای معنوی – به فرد یا افرادی تقدیم کنید.

پس دو مسئله‌ی مهم پیش روی نویسنده یا مترجم قرار می‌گیرد:

  • کتاب را به چه فرد یا افرادی تقدیم کند؟
  • این تقدیم را در قالب چه کلمات یا جمله‌هایی بیان کند؟

البته نوشتن متن تقدیم صرفاً به کتاب‌ها محدود نیست و بسیاری از دانشجویان برای پایان نامه‌های خود هم متن تقدیم می‌نویسند. اگر چه متن تقدیم پایان نامه‌ها معمولاً ساده‌تر است و به پدر و مادر یا اساتید تقدیم می‌شود. در ایران، علاوه بر متن تقدیم پایان نامه به اعضای خانواده گاهی تقدیم‌های مذهبی یا تقدیرهای سیاسی (تقدیم به سیاستمداران و صاحبان‌منصبان) هم در متن تقدیم پایان نامه دیده می‌شود.

برای بسیاری از افراد کتابخوان، یکی از کارهای جذاب هنگام خرید و خواندن کتاب‌ها این است که متن صفحه تقدیم را بخوانند و ببینند پدیدآورنده‌ی اثر، زحماتش را چگونه و به چه کسی تقدیم کرده است.

گاهی این تقدیم‌ها، خصوصاً وقتی از کلیشه‌های رایج دور می‌شوند، بسیار خواندنی و جذاب هستند. زمانی که متوجه می‌شوید نویسنده صرفاً به دنبال جملات زیبا برای اول کتاب نبوده و واقعاً با جان و دل، حرفی را در ابتدای نوشته‌اش نشانده است.

این بار در پاراگراف فارسی متمم قصد داریم تعدادی از متن‌های تقدیم کتابها را با هم بخوانیم. اما باید به این نکته هم اشاره کنیم که شاید اگر دنبال متن برای صفحه اول کتاب هدیه هستید، آن‌چه در این‌جا می‌خوانید چندان به کارتان نیاید. خواندن این تقدیم‌ها، صرفاً می‌تواند به فاصله گرفتن از حرف‌های سنتی و کلیشه‌ها کمک کند.

ضمناً پیش از مرور متن تقدیم‌ها، لازم است به یک موضوع مهم دیگر هم اشاره کنیم:

سایت‌ها و صفحات بسیاری در فضای وب، نمونه متن تقدیم کتاب‌های مختلف را گردآوری کرده و منتشر کرده‌اند (+/+/+/+/+/+/+).

ما هم برای کسب ایده درباره‌ی کتاب‌ها و انتخاب متن تقدیم، این صفحه‌ها را بررسی کردیم. اما در کمال تعجب دیدیم که برخی از متن‌های نقل شده، در تقدیم کتاب‌هایی که به آن‌ها اشاره شده وجود ندارند.

به عبارت دیگر، ظاهراً عده‌ای آن‌‌قدر ایده‌ی صفحه تقدیم را دوست داشته‌اند که حرف‌های دل خودشان را به عنوان متن تقدیم نویسندگان دیگر در لابه‌لای چنین فهرست‌هایی گنجانده‌اند.

به همین علت، با وجودی که برخی متن‌ها واقعاً جذاب و ناب بودند، ولی ما صرفاً مواردی را می‌آوریم که خودمان به آن کتاب دسترسی داشته‌ایم و توانسته‌ایم واقعی بودنِ متن تقدیم را بررسی کنیم.

ضمناً همه‌ی ترجمه‌‌ها را متمم انجام داده است.

با توجه به این‌که کتاب شازده کوچولو نوشته‌ی #اگزوپری یکی از پرمخاطب‌ترین کتاب‌ها در زبان فارسی (و البته در سراسر جهان) است، اولین متن تقدیم را از این کتاب انتخاب کرده‌ایم:

به لئون ورث

از بچه‌های که ممکن است این کتاب را بخوانند عذر می‌خواهم که کتابم را به یک آدم‌بزرگ تقدیم کرده‌ام. این تقدیم یک علت جدی دارد: او بهترین دوستی است که در دنیا دارم.

دلیل دیگری هم دارم: این آدم‌بزرگ همه چیز را می‌فهمد، حتی کتابهایی که برای بچه‌ها نوشته شده‌‌اند.

دلیل سومی هم دارم: او در سرما و گرسنگی در فرانسه زندگی می‌کند و واقعاً به دلگرمی و روحیه نیاز دارد.

اگر همه‌ی این‌ دلایل باز هم کافی نیست،‌ کتاب را به کودکیِ این آدم‌بزرگ تقدیم می‌‌کنم. همه‌ی آدم‌بزرگ‌ها روزی بچه بوده‌اند (اگر چه تعداد کمی از آن‌ها این را به یاد می‌آورند.)

بنابراین تقدیم‌نامه‌ام را اصلاح می‌کنم:

به لئون ورث، وقتی که پسر کوچکی بود.

محمود سریع‌القلم هم در ابتدای کتاب «عقلانیت و توسعه‌یافتگی» متن تقدیمی دارد که آن را پیش از این در متمم آورده‌ایم (فرهنگ علمی چیست؟). با این حال، با توجه به موضوع بحث‌مان، احتمالاً تکرار آن متن در این‌جا توجیه‌پذیر است:

تقدیم به دانشجویان

دانشجویانی که عقلشان بر احساسشان غلبه می‌کند؛
دانشجویانی که برای تحمل آرای دیگران، تمرین می‌کنند؛
دانشجویانی که به واسطه‌ی زحمتی که می‌کشند، همیشه خسته‌اند؛
دانشجویانی که برای چهل سال آینده‌ی خود، برنامه دارند؛
دانشجویانی که فرق بین هشت و هشت و یک دقیقه را می‌دانند؛
دانشجویانی که رنگهای شاد خلقت را در ظاهر خود سپاس می‌دارند؛
دانشجویانی که با محاسبه‌ی حروف اضافه سخن می‌گویند؛
دانشجویانی که قاعده‌مند فکر می‌کنند؛
دانشجویانی که برای هر سوالی، چندین پاسخ متفاوت قایلند؛
دانشجویانی که عصبانیت خود را به تأخیر می‌اندازند؛
دانشجویانی که شأن را بر قدرت مقدم می‌دارند؛
دانشجویانی که در رفتار قابل پیش‌بینی‌اند؛
دانشجویانی که معنای تناسب، درصد و کار تدریجی را می‌دانند؛
دانشجویانی که برای افزایش قدرت کشور، تأمل می‌کنند؛
دانشجویانی که برای جلب اعتماد دیگران، حتی در نگاه کردن دقت می‌کنند و
به دانشجویانی که دغدغه‌ی وفای به عهد، آن‌ها را شب از خواب بیدار می‌کند.

گاهی اوقات، متن‌ها ساده‌ و مختصرند. اما چون به برخی گروه‌های کمتردیده‌شده یا فراموش‌شده‌ی اجتماعی می‌پردازند، مخاطب را با خود درگیر می‌کنند. مثلاً محمد فاضلی و همکارانش در صفحه‌ی تقدیم کتاب جامعه‌شناسی کنش محیط‌زیستی چنین نوشته‌اند:

تقدیم به نارنجی‌پوش‌های همه‌ی شهرهای ایران

زباله‌گردهای کوچه پس‌کوچه‌های شهر

کارگران ایستگاه‌های تفکیک

و زحمتکشان پسماندگاه‌ها

پدرام امینی (تبعه‌ی آمریکا) هم به همراه دو نویسنده‌ی دیگر، کتابی با عنوان Fuzzing دارد که در آن از حملات امنیتی Brute Force حرف می‌زند. او کتابش را به فرمانده‌‌‌ی ارشد خود، جورج بوش (پسر) تقدیم کرده است:

من این کتاب را به فرمانده‌ی ارشد خود، جورج دبلیو بوش تقدیم می‌کنم.

چرا که پیشرفت چشمگیر شغلی او به رغم مهارت‌های کلامی ضعیفش، من را به این باور رساند که می‌توانم یک کتاب بنویسم.

متن تقدیم جان اشتین‌بک در ابتدای رمان «شرق بهشت / East of Eden» هم خواندنی است. او در قالب یک استعاره، نوشته‌ی خود را مانند یک جعبه می‌بیند و توصیف می‌‌کند:

پت عزیزم

یک روز که سرگرم تراشیدن مجسمه‌ای چوبی بودم، پیشم آمدی و گفتی: «چرا چیزی برای من نمی‌سازی؟»

از تو پرسیدم که چه می‌خواهی و تو گفتی: «یک جعبه.»

«برای چه کاری؟»

«می‌خواهم چیزهایی در آن بگذارم.»

«چه چیزهایی؟»

«هر چه تو داری [و به من بدهی.]»

خب. این هم جعبه‌ی تو. تقریباً هر چه دارم در آن است و البته هنوز پُر نشده است.

دردها و هیجان‌هایم در آن است؛ و نیز حال خوب و بدم، اندیشه‌های بد و اندیشه‌های خوبم، لذت طراحی، کمی ناامیدی و البته لذت وصف‌ناپذیر ساختن و خلق کردن.

و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر و بالاتر: تمام قدردانی و عشقی که نسبت به تو دارم.

و هنوز هم این جعبه پر نشده است.

جان.

توبیاس ولف هم تقدیمی ساده، کوتاه و خواندنی در ابتدای کتاب «زندگی این پسر / This Boy’s Life» آورده است:

ناپدری من عادت داشت به من بگوید «چیزهایی که تو نمی‌دانی، خودش یک کتاب را پُر می‌کند.» خُب. این‌ هم آن کتاب.

متن الن ویتلینگر در ابتدای کتاب «عشق سخت / Hard Love» ممکن است به نظرتان خارق‌العاده نباشد. اما شاید خاطراتی سخت و تلخ را برایتان زنده کند:

تقدیم به کیت و مورگان

و همه‌ی کسانی که

عشق اول‌شان

عشقی سخت بوده است.

پیشنهاد | کتاب از کتاب

کتاب از کتاب محمدرضا شعبانعلیدر کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی به تفصیل به مباحث متنوع مربوط به کتاب و کتابخوانی صحبت کرده است.

از جمله سوالاتی که در این کتاب به آن‌ها پاسخ داده شده می‌توان به این موارد اشاره کرد: «چرا کتاب بخوانیم؟» «چرا کتاب نمی‌خوانیم» «چگونه کتاب بخوانیم که اثربخشی مطالعه و میزان یادگیری‌مان بیشتر باشد؟» «تندخوانی خوب است یا بد؟» «چه کتابهایی بخوانیم؟» «از کجا بفهمیم چه کتابهایی نامناسبند؟» «چگونه عادت کتابخوانی را در خود تقویت کنیم؟»

مجموع این بحث‌ها به کتابی ۴۰۰ صفحه‌ای تبدیل شده است. شاید چنین حجمی برای کتابی دربارهٔ کتابخوانی به نظر زیاد برسد. یا این سوال در ذهن شکل بگیرد که کسی که می‌تواند یک کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای بخواند، دیگر مسئله‌ی کتاب و کتابخوانی برایش حل شده و به اندازهٔ کافی با کتاب مأنوس است.

اما حاشیه‌ها، جزئیات، پژوهش‌ها، نکته‌ها و تکنیک‌های فراوانی در این بحث وجود دارد که در کمتر از این حجم عملاً نمی‌توان همهٔ آن‌ها را بررسی کرد. توضیحات بیشتر دربارهٔ «از کتاب» را می‌توانید در صفحهٔ اختصاصی آن بخوانید:

پیشنهاد | دوره آموزشی صوتی روش صحیح مطالعه کتاب

اگر مطالعه کردن برای شما یک کار جدی است و دوست دارید در مورد کتاب و کتابخوانی بیشتر بدانید، احتمالاً فایل صوتی راهنمای خریدن و خواندن کتاب (به روایت محمدرضا شعبانعلی) می‌تواند برایتان مفید باشد. در این فایل صوتی درباره کتاب و مفهوم آن، انواع کتاب برای مطالعه و انتخاب کتاب (با تأکید بر کتابهای غیرداستانی) و نیز اعمیت کتاب و کتابخوانی به زبان ساده صحبت شده است.

شناخت و انتخاب ناشر کتاب، آشنایی با انواع نویسندگان، تشخیص کتابهای مفید برای خواندن، روش‌های درست و نادرست مطالعه کتاب و تکنیکهای مطالعه و علامتگذاری و یادداشت برداری از جمله موضوعاتی هستند که در این فایل صوتی مطرح شده‌اند.

این فایل صوتی برای مخاطبانی تهیه شده که می‌خواهند کتابخوانی را به بخشی از سبک زندگی خود تبدیل کنند و اثربخشی مطالعه خود را بالا ببرند و در یک کلام، به یک کتابخوان حرفه ای تبدیل شوند.

اگر اهل خواندن تقدیم‌نامه‌ها و گردآوری آن‌ها باشید،‌ بعید است تقدیم جوزف روتمن را در ابتدای کتاب «مقدمه‌ای بر توپولوژی جبری / An Introduction to Algebric Topology» نخوانده باشید. متنی که نزدیک به نیم قرن پیش نوشته شده و هنوز هم نقل می‌شود:

تقدیم به همسرم مارگانیت

و فرزندانم اِلا رُز و دنیل آدام

بدون آ‌ن‌ها این نوشتن کتاب دو سال زودتر به پایان می‌رسید.

تقدیم‌های تد ویلیامز هم خواندنی هستند. او مجموعه کتابی دارد با نام Otherland. در تقدیم جلد نخست این مجموعه چنین نوشته است:

این کتاب را با عشق به پدرم جوزف هیل ایوانز تقدیم می‌کنم.

واقعیت اینه که پدرم اهل خوندن کتاب داستان نیست.

بنابراین اگر دیگران بهش خبر ندن، هیچ‌وقت نمی‌فهمه که این کتاب به اون تقدیم شده.

او مدتی بعد در صفحه‌ی تقدیم کتاب دوم از این مجموعه نوشته است:

این کتاب را با عشق به پدرم جوزف هیل ایوانز تقدیم می‌کنم.

همون‌طور که قبلاً گفتم، اون کتاب داستان نمی‌خونه. هنوز هم خبر نداره که اینا به اون تقدیم شده.

این جلد دوم از مجموعه است. ببینیم چقدر باید جلو بریم تا اون بالاخره متوجه بشه.

ماجرا در جلدهای بعد هم ادامه پیدا کرده است:

این کتاب رو به همون کسی که می‌دونین تقدیم می‌کنم، اگرچه خودش نمی‌دونه.

شاید بتونیم این راز رو بین خودمون تا آخرین جلد از این مجموعه نگه داریم.

در یکی از جلدهای بعد می‌خوانیم:

پدرم هنوز لای هیچ‌کدوم از کتابا رو باز نکرده. بنابراین هنوز از تقدیم‌ها خبر نداره.

دارم فکر می‌‌کنم شاید بهتر باشه خودم بهش بگم.

و در نهایت در کتابی دیگر از همین مجموعه:

هر کی تا حالا هیچ کتابی بهش تقدیم نشده، چند قدم بیاد جلو.

نه! بابا! تو برو عقب وایسا!

از نمونه تقدیم‌های سریالی دیگر، شبیه کار تد ویلیامز، می‌توانیم به کتاب «مجموعه حوادث ناگوار / A Series of Unfortunate Events» اشاره کنیم. این مجموعه را لمونی اسنیکت نوشته است (نام واقعی او دنیل هندلر است).

نام بئاتریس را بارها در داستان‌ها و نوشته‌های او می‌بینیم و کسی بئاتریس واقعی را نمی‌شناسد. در سایت Barnes & Noble گفته شده که بئاتریس مدت کوتاهی نامزد دنیل هندلر بوده و سپس جدا شده‌اند. بئاتریس هم کمی پس از این جدایی فوت کرده است (+). اما چون این نام، شخصیت داستان او هم بوده، می‌شود آن را کاملاً خیالی در نظر گرفت.

هر سیزده جلد کتاب مجموعه حوادث ناگوار به او تقدیم شده‌اند:

جلد اول

تقدیم به بئاتریس،

محبوب، عزیزترین، مُرده.

جلد دوم

برای بئاتریس،

عشقم به تو ابدی است،

اگر چه تو ابدی نبودی.

جلد سوم

برای بئاتریس،

بسیار ترجیح می‌دادم زنده بودی و حالت خوب بود.

جلد چهارم،

برای بئاتریس،

عشقم مانند پروانه پرواز می‌کرد،

تا این‌که مرگ مانند خفاش هجوم آورد.

جلد پنجم

برای بئاتریس،

تو همیشه در قلبم خواهی بود،

در ذهنم،

و در قبرت.

جلد ششم

وقتی همدیگر را دیدیم، زندگی من آغاز شد،

و پس از مدتی بسیار کوتاه، زندگی تو به پایان رسید.

جلد هفتم

برای بئاتریس،

وقتی با هم بودیم، نفسم در سینه حبس می‌شد،

و اکنون تو از نفس افتاده‌ای.

جلد هشتم

برای بئاتریس،

تابستان بدون تو، به اندازه‌ی زمستان سرد است،

و زمستان بی‌ تو، حتی سردتر است.

جلد نهم

برای بئاتریس،

عشق ما قلب مرا شکست،

و قلب تو را از حرکت باز داشت.

جلد دهم

برای بئاتریس،

وقتی یکدیگر را دیدیم،‌ تو حسابی زیبا بودی و من تنها.

اکنون من حسابی تنها شده‌ام.

جلد یازدهم

برای بئاتریس،

زنانِ مُرده داستان نمی‌گویند.

این مردان غم‌زده هستند که داستان می‌نویسند.

جلد دوازدهم

برای بئاتریس،

هیچ کس نمی‌توانست آتش عشق مرا خاموش کند،

و نیز آتش خانه‌ی تو را.

جلد سیزدهم

برای بئاتریس،

من ماندم و گرامی داشته شدم، و تو نابود شدی.

دنیا همیشه هولناک بوده است.

به عنوان آخرین نمونه از صفحات تقدیم،‌ به سراغ سی. ای. لوئیس،‌ نویسنده‌ی مشهور ایرلندی می‌رویم. او یک مجموعه‌ی هفت‌گانه به نام نارینا نوشته که البته هر یک از این هفت کتاب، داستان مستقلی دارند.

لوئیس در صفحه‌ی تقدیم دومین کتاب از این مجموعه‌ی هفت‌گانه (با عنوان شیر، جادوگر و کمد / The lion, The Witch, and Wardrobe) چنین نوشته است:

لوسی عزیزم،

من این داستان را برای تو نوشتم، اما وقتی شروعش کردم متوجه نشده بودم که دخترها سریع‌تر از کتاب‌ها رشد می‌کند.

نتیجه این‌که همین الان تو بزرگ‌تر از آن شده‌ای که افسانه‌های پریان را بخوانی.

و زمانی که کتاب چاپ و بسته‌بندی شود، تو باز هم بزرگ‌تر شده‌ای.

اما روزی به اندازه‌ی کافی پیر می‌شوی که دوباره خواندن این نوع افسانه‌ها را آغاز کنی.

می‌توانی آن‌ها را از طبقه‌ی بالای کتابخانه برداری، غبارشان را پاک کنی، و به من بگویی که درباره‌شان چه فکر می‌کنی.

احتمالاً من آن زمان، چنان ناشنوا شده‌ام که حرف‌هایت را نخواهم شنید، و آن‌‌قدر پیر که کلماتت را متوجه نخواهم شد. اما هنوز همانم که بودم:

پدرخوانده‌ی دلسوز تو

لوئیس، طبق رسم مسیحیت، پدر تعمیدی لوسی بود؛ دخترِ دوست نزدیکش اُوِن بارفیلد.

این تقدیم در سال ۱۹۵۰ نوشته شد و خود لوئیس سیزده سال بعد، درگذشت. عجیب این‌جاست که لوسی، دختری که در زمان نگارش کتاب، پانزده ساله بود، در همان سالی که لوئیس درگذشت، علائم بیماری MS را در بدن خود حس کرد. بدنش به تدریج تحلیل رفت و ضعیف شد. چند بار هم بستری و مرخص شد.

اما در نهایت، سال‌های پایانی زندگی‌اش را در بیمارستان گذراند. برادرش جفری، که لوئیس یکی دیگر از کتاب‌هایش را به او تقدیم کرده بود، در سال‌های پایانی زندگی، بارها و بارها کنار تختش نشست و کتابهای لوئیس را برای او خواند.

در پنج سال آخر، نه لوئیس زنده بود که لوسی برایش از لذت آن کتاب‌ها بگوید، و نه لوسی قدرت تکلم داشت تا از برادرش، به خاطر خواندن آن کتاب‌ها تشکر کند. اما لوئیس درست گفته بود، این افسانه‌ها به هم‌نشین سال‌های پایانی زندگی لوسی تبدیل شدند.

پیشنهاد عضویت در متمم

با ثبت نام رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهٔ عبور) می‌توانید به حدود نیمی از هزاران درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل با پرداخت هزینهٔ عضویت ویژه به همهٔ درس‌های متمم از جمله درس‌های زیر دسترسی خواهید داشت:

دوره MBA  |  مذاکره  |  کوچینگ  |  توسعه فردی

فنون مذاکره  |  تصمیم گیری  |  مشاوره مدیریت

تحلیل رفتار متقابل  |  تسلط کلامی  |  افزایش عزت نفس

چگونه شاد باشیم  |  هوش هیجانی  | هدف گذاری

خودشناسی  |  شخصیت شناسی  |  فکر کردن با نوشتن

ثبت نام    تجربه‌ٔ متممی‌ها

برای خرید محصولات صوتی هم می‌توانید به صفحهٔ فروشگاه متمم سر بزنید.

مشارکت در بحث

اگر شما هم در کتابی فارسی یا غیرفارسی، تقدیم جالبی دیده‌اید، یا این‌‌که خودتان در کتاب یا پایان‌نامه‌ی خود، تقدیمی نوشته‌اید که دوست دارید دیگران آن را بخوانند، خوشحال می‌شویم آن را با دوستان خود در میان بگذارید.

بعد از خواندن این مطلب چه کار کنم؟

  اگر دیدن و خواندن این نوع متن‌ها برایتان جذاب است، پیشنهاد می‌کنیم مقدمه‌ای را هم که نلسون دومیل به عنوان تقدیر و تشکر در ابتدای کتاب Wild Fire نوشته بخوانید: ماجرای من و همهٔ بزرگان.

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری چالش نوشتن به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه چالش نوشتن

سوال‌های پرتکرار دربارهٔ متمم

متمم چیست و چه می‌کند؟

متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحث‌های مهارتی و مدیریتی.

برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.

فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟

هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه»  دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص می‌‌‌کند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری می‌توانید نقشه راه‌های مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.

هم‌چنین در صفحه‌های دوره MBA و توسعه فردی می‌توانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.

هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟

شما می‌توانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.

اعتبار را می‌توانید به صورت ماهیانه (۲۴۰ هزار تومان)، فصلی (۶۱۰ هزار تومان)، نیم‌سال (یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان) بخرید.

توجه داشته باشید که خرید شش‌ماهه و یک‌ساله به‌ترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یک‌ماهه) محسوب می‌شوند.

برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.

آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟

مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که می‌توانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.

هم‌چنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آن‌ها را می‌توانید در فروشگاه متمم ببینید.

با متمم همراه شوید

آیا می‌دانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور می‌توانید به جمع متممی‌ها بپیوندید؟

سرفصل‌ها  ثبت‌نام  تجربهٔ متممی‌ها

۷۰ نظر برای چند نمونه از متن تقدیم کتابها

  1. این متن‌ها بیشتر نشون‌دهنده‌ی این موضوع‌اند که چقدر خوبه که چارچوب‌ها رو زیر پا بذاریم و کمی خلاقانه‌تر بنویسیم و از کلیشه‌ها فاصله بگیریم.

    در حال حاضر که بیست و دو سال دارم،  نه کتابی نوشتم و حتی هنوز پایان‌نامه‌ی کارشناسی‌م هم آماده نیست. ولی دوست دارم اگه یک موقع چیزی درست حسابی نوشتم و خواستم آن را به کسی تقدیم کنم، این جمله را بنویسم :

     

    تقدیم به الهه‌ی ۲۰ ساله که در اون سن عمیقا متوجه شد تو دنیا چه خبره و باید چیکار کنه.

     

  2. سجاد رحیمی مدیسه گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۶ درس)

    زندگی پر از زیبایی است، به آن توجه کن
    به زنبور عسل، به کودک کوچک و چهره های خندان دقت کن
    باران را نفس بکش و باد را احساس کن
    زندگی ات را زندگی کن و برای رویاهایت مبارزه کن

  3. آزاده+ گفت:

    تقدیم‌های رومن رولان رو دوست دارم. کتاب "سفر درونی" رو به یک درخت گردو تقدیم می‌کنه:
    پیشکش به گردوبن کهنسال من در ویلنوو که همسفر رویاهایم بود
    و در صفحه تقدیم "ژان کریستف" می‌نویسه:
    به جان‌های آزاد همه ملت‌ها. به کسانی‌ که رنج می‌برند و پیکار می‌کنند و پیروز می‌شوند.
    تقدیم ریچارد باخ در "جاناتان مرغ دریایی" رو هم خیلی دوست دارم:
    پیشکش به جاناتان مرغ دریایی راستین که درون همگی‌مان می‌زید.
    همین‌طور تقدیم آقای حسن نراقی رو در ابتدای "جامعه‌شناسی خودمانی":
    تقدیم به آنان که هرگز حقیقت را به پای وجاهت قربانی نکردند.
    اخیرا هم تقدیم مترجم کتاب "مرگ با تشریفات پزشکی"، آقای حامد قدیری به نظرم زیبا اومد، به خصوص که متناسب با مضمون کتاب بود:
    به یاد پدرم که با رفتنش مرگ برایم غریب قریب شد.
     
    من هم پایان‌نامه‌م رو به پدر و مادرم تقدیم کردم و از اونجایی که مطمئن بودم که به سرنوشت تقدیم تد ویلیامز دچار می‌شه، کار آخر رو همون اول کردم و به محض حاضر شدن پایان‌نامه، دادم بهشون و گفتم صفحه اول رو نگاه کنن. البته داستان به همین‌جا ختم نشد. چون بعدش گفتم ورق بزنن و صفحه قدردانی رو هم بخونن. بله، لعنت به ریا!

  4. علی محمد افراسیابی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۷ درس)

    احمد زید آبادی کتاب الزامات سیاست در عصر ملت -دولت  خود را  به همه بچه هایی که در تلاطم زندگی سلامت نفس خود را حفظ می کنندتقدیم کرده است.

  5. حامد دولتخواهی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    یکی از تقدیم‌هایی که در ذهنم ماندگار شده مربوط به کتاب سووشون سیمین دانشور است که کتاب را به همسرش جلال آل‌احمد تقدیم کرده است:
    به یاد دوست،
    که جلال زندگی‌ام بود و در سوگش به سووشون نشسته‌ام.

  6. محمدصادق رستمی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    با خوندن این درس از متمم، یاد تقدیمی افتادم که حدود ۹ سال پیش، در پایان‌نامه‌م نوشته بودم. من استاد راهنمام رو در اواسط تدوین پایان‌نامه از دست دادم و ضربه روحی شدیدی بهم وارد شد، خیلی شدید؛ این رو می‌تونید از متن تقدیمی که حدود ۶ ماه بعد از فوت ایشون در پایان‌نامه‌م نوشتم، متوجه بشید. دوست دارم به بهانه‌ی این درس، مجددا از ایشون یادی بکنم.

    مطمئنم خیلی از دوستان متممی نیز مانند بنده، افتخار آشنایی و همنشینی با چنین اساتیدی رو داشتن. پیشاپیش عذر بنده رو به دلیل طولانی بودن متن پذیرا باشید. (متن رو کمی تغییر دادم)

    تقدیم به …
    معمولا رسمه که در این صفحه از پایان‌نامه، اثر رو به فرد یا افرادی تقدیم می‌کنن. اما شخصیتی که می‌خوام در موردش صحبت کنم، بسیار بزرگتر از اینه که بتونم این مختصر پایان‌نامه رو بهش تقدیم کنم.

    ترم چهارم دانشگاه در دوره کارشناسی در دانشگاه سمنان بود که با ایشون آشنا شدم. درس تجزیه و تحلیل سیگنال‌ها و سیستم‌ها. در برخورد اول، فردی بود بسیار با شخصیت، مبادی به آداب اجتماعی و متخلق به اخلاق انسانی. تا اون موقع کمتر کسی رو دیده بودم که سر کلاس یک درس فنی، از سعدی بگه و اشعارش و مثل‌هاش و داستان‌هاش؛ از حافظ بگه و غزلیاتش رو از بر بخونه و معنی کنه. و در زمان درس دادن سعی کنه مثال‌های درسیشو –که فنی بودن- از مسایل اجتماعی بیان کنه؛ به همراه تذکر چند نکته اخلاقی و اجتماعی در لابلای حرفهاش!

    این شد که تصمیم گرفتم درس‌های بیشتری رو هم با ایشون بردارم. ترم پنجم هم با ایشون درس دیگه‌ای رو گذروندم و حتی یکی از درس‌های اختیاری رو از یک گرایش دیگه انتخاب کردم که بازهم با ایشون درس داشته باشم. همیشه مفهومی درس می‌دادن و امتحاناشون هم ساده نبود. نمره‌ی بالا گرفتن از ایشون، کار ساده‌ای نبود. امتحاناشون رو کتاب و جزوه باز برگزار می‌کردن. پروژه کارشناسی رو هم با همراهی دوتا دیگه از دوستانم با ایشون برداشتیم. ایشون همیشه می‌گفت: پروژه‌ی پایانی یک دانشجوی مهندسی در دوره کارشناسی، حتما باید عملی باشه تا دانشجو بفهمه درس‌هایی که خونده کجا و چطوری استفاده میشه!

    در همون دوران بود که خوشبختانه متوجه شدیم که ایشون علاوه بر اینکه تجربه‌ی ۲۵ ساله‌ی حضور در دانشگاه رو دارن، شرکتی رو هم تاسیس کردن و در اون شرکت، با کمک برخی از دانشجویان و مهندسین به کارهای فنی و عملی می‌پردازن. این شد که با یکی از بهترین دوستانم تصمیم گرفتیم، دوره‌ی کارآموزی رو در شرکت ایشون بگذرونیم و از اون‌جایی که پروژه‌ی کارشناسیمون هم با ایشون بود، قرار شد در زمان گذراندن کارآموزی، بر روی پروژه‌مون هم کار کنیم.

    محیط شرکت بسیار دوستانه و پویا بود و با حضور ایشون، در هر بار، رونق بیشتری می‌گرفت؛ مخصوصا که هرازچندگاهی در محیط کار هم، برای ما شعر می‌خوندن و داستان‌های پندآموز تعریف می‌کردن. پروژه‌های متعددی در اون شرکت انجام می‌شد که اکثرا ایده‌های خودشون بود. پروژه‌هایی که جنبه‌های آموزشی، فرهنگی و سرگرمی داشتن و در نهایت منجر به تاسیس موزه‌ی علوم شهرداری سمنان شدند.

    بعد از گذروندن دوره‌ی کارآموزی و انجام پروژه و دفاع، مجددا در دانشگاه سمنان این‌بار در دوره کارشناسی ارشد پذیرفته شدم و این یعنی این‌که بازهم می‌تونستم با ایشون درس بگذرونم. با شروع دوره ارشد، بنده تمایل زیادی داشتم تا در شرکتشون مشغول به کار بشم که خوشبختانه مورد توافق ایشون قرار گرفت و با توجه با اینکه دانشجوی کارشناسی ارشد بودم، به صورت پاره‌وقت، مشغول به کار شدم.

    تا قبل از این، بیشتر مراودات من و ایشون، بر سر مسایل درسی و دانشگاهی بود؛ اما از این به بعد علاوه بر موارد قبل، بیشتر به ایشون نزدیک شده بودم و می‌تونستم از وجودشون بهره ببرم. روز به روز که شناخت بیشتری از ایشون پیدا می‌کردم، علاقه‌م هم به ایشون بیشتر می‌شد. نه تنها من، بلکه بقیه کسانی که در شرکتشون کار می‌کردن، در این‌مورد وضعیتی شبیه من رو داشتن. با خوندن سطرهای بعدی شاید به برخی از این علت‌ها واقف بشید.

    یکی از خصوصیات بارز اخلاقی ایشون، این بود که در هر محیطی و هر شرایطی، متناسب با اون شرایط برخورد می‌کردن. با این‌که کارمند شرکت ایشون بودم، اما در دانشگاه و در کلاس درس، همه فقط دانشجوی ایشون بودن و کسی امتیاز دیگه‌ای نداشت مگر این‌که در اون درس، از بقیه پیش می‌افتاد. و اگر درون اتومبیلشون باهاشون هم‌مسیر می‌شدیم، مثه یک دوست با ما بر خورد می‌کردن و برادرانه توصیه‌هایی رو به ما می‌گفتن. و وقتی دختر کوچیکشون رو به محل کار می‌آوردن، احساسات پاک پدرانه درون چشمانشون موج می‌زد؛ و وقتی کسی بیمار می‌شد یا مشکلی براش پیش میومد، بسیار ناراحت می‌شدند و خودشون چندین بار مستقیما ، جویای احوال می‌شدن.

    ایشون بسیار متواضع بودن. در زمان افتتاح موزه و پارک علوم کودک و نوجوان سمنان، وقتی که از ایشون تقدیر شد، اسم تک‌تک کارمنداشون رو بردن و بین خودشون و کارمنداشون، تفاوتی نذاشتن. حتی وقتی که برای اولین بار نمایشگاه تابلوهای گویا- که طراحی و ساخت آن در شرکت ایشون و تحت نظارتشون بود- برپا شده‌بود، در ابتدا حاضر به مصاحبه نشدن و گفتن: کسی که این‌ها را ساخته باید خودش مصاحبه کنه! در حالی که ایده و اعتبار طرح از خود ایشون بود.

    ایشون به فرهنگ و ادب و هنر بسیار اهمیت می‌دادن؛ آموزش کودکان براشون مهم بود؛ با تولید و توسعه‌ی دستگاه راهنمای چندزبانه‌ی گردشگری سعی در رونق صنعت گردشگری و در کنار آن، ایران‌شناسی رو داشتن. همچنین تسلط بسیار بالایی بر موسیقی کلاسیک غربی داشتن. طوری که خودشون می‌گفتن فقط بیش از ۴۰۰ کاست موسیقی کلاسیک و بیش از ۱۰۰ کاست موسیقی سنتی ایرانی داشتن.

    این شخصیت کسی نبود جز مرحوم زنده یاد استاد دکتر خشایار یغمایی که دیگر در میان ما نیست …

    فقط می‌تونم بگم که: ایشون نه تنها در درس و کار، بلکه در بسیاری از زمینه‌های زندگی، استاد من بود. استادی که با مهربانی، سعی در آموزش شاگردانش و تمامی اطرافیانش داشت و سعی می‌کرد تمام رفتارهاش حساب شده باشه. گفتارش سنجیده بود و کسی را آزرده خاطر نمی‌ساخت. اهل تفکر و عمل بود. او کسی بود که کلمه‌ی " انسان" برازنده‌ی او بود.

    یادش گرامی، نامش جاوید، راهش پاینده، و روحش قرین رحمت ایزد یکتا و بی‌همتا باد … 

  7. حسین جعفری گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    استاد نادر ابراهیمی در ابتدای کتاب "خانه ای برای شب" که چاپ اول آن مربوط به سال۱۳۴۱ است می نویسد :
    "این کتاب را به رحیم قاضی مقدم – که با دوستیم بیش از همه کس او را عذاب داده ام – تقدیم میکنم"

    اوپس از سالها، کتاب " یک عاشقانه آرام" را اینگونه آغاز میکند :

    دیگرجوان نیستم
    میانسال هم نیستم
    به همین خاطر است که همیشه می اندیشم: این آخرین اثری است که به او پیشکش می کنم؛ و به فکرم می رسد که بنویسم "برای آخرین بار، به او" اما احساس می کنم که در این جمله، نقصی هست، و اضطرابی.
    یادم می آید اولین کتابم را، در نیمه راه جوانی، به بهترین دوست روزگار کودکی تا جوانی ام تقدیم کردم: "به برادرم رحیم قاضی مقدم، که با دوستی ام با او بیش از همه کس او را عذاب داده ام"
    حال، در آستانه پیری، می خواهم جمله ای شبیه به آن بگویم:
    " به همسرم فرزانه، که با مهر بی حدم به او، تنها کسی بوده ام که پیوسته عذابش داده ام… "
    و افسوس که نمی توان بازگشت و از نو ساخت؛ اما، دست کم به آن ها که در آغاز راهند می توان یادگاری کوچکی داد؛ شاید به کارشان بیاید.
    «یک عاشقانه آرام» و اگر خدا بخواهد و زنده بمانم، «یک عاشقانه بسیار آرام» ، یادگاری ست از من و او به همه ی آن ها که در آغاز راه هند….
    ن.ا
    آذرماه ۷۳

  8. با این که متن تقدیمی محمود سریع‌القلم  از کتاب «عقلانیت و توسعه‌یافتگی» در متن آمده است، اما به جهت شیفتگی‌ام به متن تقدیمی ایشان در کتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار»، آن را به شما متممی‌های عزیز تقدیم می کنم :  

    تقدیم به ایرانیان زیر ده سال، که در آینده

    برای کسب ثروت، به نهاد دولت نزدیک نخواهند شد؛

    برای افزایش قدرت کشور، ثروت تولید خواهند کرد؛

    ظرفیت نقدپذیری و اصلاح تدریجی را در خود پدید خواهند آورد؛

    از فرهنگ واکنش‌های سریع به خویشتن‌داری، ارتقاء فرهنگی پیدا خواهند کرد؛

    از فرهنگ شفاهی و غیردقیق به فرهنگ مسئولانه مکتوب، انتقال تمدنی پیدا خواهند نمود؛

    از رفتارها و کارهای کوتاه مدت به گسترۀ درازمدت، رشد فکری پیدا خواهند کرد؛

    تضعیف، تخریب و انتقام را از فرهنگ سیاسی خود حذف خواهند نمود؛

    به رشد فردی و استقلال فکری از طریق مطالعه حداقل دو ساعت در روز روی خواهند آورد؛

    برای ایرانیان دیگر از رانندگی گرفته تا کسب قدرت، حقوق قائل خواهند شد؛

    از رشد و موفقیت دیگران به طور واقعی خوشحال شده و درس خواهند آموخت؛

    غرور بی جا، حسادت و ناجوانمردی را به سکوت، احترام و گذشت تبدیل خواهند کرد؛

    دروغ‌گویی و وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها را از نظام معاشرتی خود با دیگران حذف خواهند نمود؛

    برای کسب قدرت، به اصل رقابت و فرصت برای دیگران اعتقاد خواهند داشت؛

    و پس از رسیدن به قدرت، فقط دورۀ محدودی صرفاً برای تحقق کارهای بزرگ، در قدرت خواهند ماند.

  9. کتاب جالبی که همه صفحات آن تقدیم بود!
    سال ۱۳۸۷ در بیست‌ و یکمین نمایشگاه کتاب تهران دو تا کتاب جالب خریدم که عجیب بودن آن‌ها از محتوایش جذابتر بود. یکی کتاب محمد صالح علا که همه صفحات آن سفید بود به نام «آنجه مردان در باب زنان می‌دانند» این کتاب تقریبا شبیه یک دفترچه سفید بدون خط بود و کتاب جیبی دیگری با عنوان «تقدیم به شما..» خاطرم نیست کتاب دوم (تقدیم به شما) از چه کسی بود، همین‌طور  یادم نیست کجا آن را گم کردم یا چه کسی به امانت برد!
    تمام صفحات کتاب «تقدیم» بود. نویسنده هر صفحه را با یک جمله کوتاه خوب به کسی که دوستش داشت یا نداشت تقدیم کرده بود. شیوه صفحه‌آرایی کل کتاب هم شبیه تکرار صفحات متداول تقدیم بود که همه دیده‌اید. یک جمله یا پاراگراف کوتاه بالای صفحه و بقیه صفحه سفید بدون شماره تا آخر.
     یک کتاب پر از تقدیم!

  10. صفا گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    داستان تقدیم نامه ی کتاب ها و معاشقه پر از صفا و اخلاصی که در پس این تقدیم هاست گاه انسان را به وجد می آورد.
    اینکه نویسنده حاصل دانش و خلاقیت و عمر خود را در قالب کلمات و کتاب می ریزد و با همه وجود، صفحه تقدیم آن را چون روبانی رنگی بر کتاب می نشاند.
    گاه نویسنده نسخه ای از کتاب خود را به دوست، استاد یا عزیزی تقدیم می کند و بر صفحه اول کتاب هم تقدیم نامه ای می نویسد.
    استادی تعریف می کرد مرحوم قیصر امین پور یکی از کتاب های خود را نزد استاد خود  (اگر اشتباه نکنم استاد بدیع الزمان فروزانفر) برد و به رسم ادب نسخه ای از کتاب را به ایشان تقدیم کرد.
    استاد از شاگرد سابق خود خواست تا با دستخط خود تقدیم نامه ای یا جمله ای بر کتاب بنویسد.
    قیصر هم ظاهرا امتناع می کند و کتاب خود را بی ارزش تر از آن می بیند که تقدیم نامه به استاد بنویسد.
    از استاد اصرار و از شاگرد انکار تا اینکه استاد، با صفای تمام و به لبخند حاکی از مهر در حضور دوستان حاضر در جمع می گوید:
    بنویس؛ نمی خواهم بعدها کسی کتاب را در کتابخانه ام ببیند و فکر کند بابت این کتاب پول پرداخت کرده ام…

  11. من از این نوشته خیلی خوشم اومد، اکثر کتاب خوان ها معمولا دوست دارند که اگر مطلب جدید و جذابی رو مطالعه کردند به بقیه دوستان هم انتقال دهند در این بین احتمال اینکه همان کتاب را به دوست خود هم هدیه دهند زیاد است

  12. هوشمند خاموش گفت: (عضو ویژه)

    ما همه در کلمات یک کتاب غرق می‌شویم و با نویسنده همراه. در این بین اغلب هیچ از دل نویسنده مطلع نمی‌شویم و از رنج‌ها و احساساتش غافلیم اما همین چند جمله، همین چند خط گویا پلی می‌شود بین دل ما و نویسنده. همین چند کلمه، کلید دل ما را در دست می‌گیرید و برای ما نام آشنا می‌شود. حالا دیگر بعد از خواندن این تقدیم نامه‌ها یک راز یا حس مشترک بین ماست و او دیگر جزئی از خود ماست. 

    مثل حس لوئیس به لوسی یا دنیل هندلر به بئاتریس… خیلی ساده یک جمله راز سر به مهری را فاش می‌کند.

    اینبار راز ما چیست؟!

    اینقدر سخت است که بنشینی و رازی را در یک جمله عمیق جاری کنی

    شاید برای تو و من یک جمله یعنی عصاره قلبمان

  13. شهرزاد راسخ گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۸ درس)

    * یکی از تقدیم‌های جالب رو من در کتاب آوای نامها از ایران زمین با پژوهش و نگارش خانم پری زنگنه خوندم. که اینجا می‌نویسمش:
    "تقدیم به نورچشمان دلبندم، شاه‌پری و امیرا.
    تقدیم به فرزندان تاریخ، رهروان جاودانه‌ها، به فرزندان دلیر رستم، کُرد و بلوچ، گیلک، لر، ترکمن. به فرزندان کوه‌نشینِ آذربایجان و دریادلان رضاییه، چادرنشینان چهارمحال و بختیاری، دشتهای پرگندم خراسان، دلسوختگان کویر، آبهای گرم و نخلستانهای پربار جنوب، سواحل خزر و جلگه‌ی زرخیزِ سیستان.
    تقدیم به فرزندانی که به نام مرغکی سبکبال در بوته‌زارهای کرمان صدایشان می‌کنیم، به کودکانی که در اسم گلی از گلستان قمصر می‌بوییمشان، به نوآمدگانی از گلگشت شیراز که سروناز می‌خوانمیشان و به نونهالانی به نام درختهای سپیدار، افرا و توسکای جنگلهای مازندران.
    تقدیم به همه‌ی فرزندان امروز و فردای ایران که نامهایشان در افقهای جهان آینده، جاودان و مایه مباهات جوامع انسانی باد.”
     
    * تقدیم دیگری که دوستش داشتم، از «آنتوان دو سنت اگزوپری» (آقای خلبان) هست در کتاب خلبان جنگ:
    "تقدیم به سرگرد الیاس و به کلیه‌ی رفقایم در گروه اکتشافی هوایی ۲/۳۳ و مخصوصا تقدیم به افسران دیده‌بان سرگرد «مورو»، ستوان «آزامبر» و «دوترتر»، که در ماموریتهای اکتشافی من در جریان جنگ، ۱۹۳۹-۱۹۴۰ به نوبت رفقای پرواز من بوده‌اند و من در تمام عمر دوست وفادار و صمیمی آنها خواهم بود."
     
    * تقدیم دیگری که برام جالب بود، متنی هست که «گوستاو فلوبر» در آغاز رمان مادام بوواری نوشته و این کتاب رو به وکیلش (Marie-Antoine-Jules Senard) که در دادگاهی بر علیه همین کتاب (+) از او دفاع کرده، تقدیم میکنه:
    "اجازه دهید نام شما را در بالای این کتاب ثبت کنم. زیرا پیش از هرچیز انتشار آن را مدیون شما هستم. […] بنابراین، در اینجا، ادای احترام من را بپذیرید، که هر چقدر هم که بزرگ باشد، هرگز به اوج فصاحت و ازخودگذشتگی شما نخواهد رسید.
     
    * و یکی دیگه از تقدیم‌هایی که برای من دوست‌داشتنی بود، مربوط میشه به ترجمه‌ی کتاب سکوت در عصر سر و صدا (ارلینگ کاگه) توسط سامان عزیزی (+) دوست خوب متممی‌مون که مینویسه:
    "در پایان، دلم می‌خواهد این ترجمه را به بانیِ متمم و همه‌ی متممی‌ها تقدیم کنم."

  14. سعیده احمدزاده گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۴ درس)

    تقدیم های اول کتاب‌ها همه عالی هستن. 

    من البته از نوشته جمالزاده در اول کتاب شاهکار، خوشم میاد. جمالزاده می‌نویسه:

    این کتاب را به زن بسیار خوب و عزیزم اکی تقدیم میدارم و از او تشکر دارم که با نیکی و سادگی بسیار طبیعی خود زندگی مرا مرتب و مطبوع ساخت و از برکت وجود او حسابی زندگی کردم و فهمیدم زندگی می‌کنم و مزه زندگی را چشیدم.

    ژنو تیر ۱۳۳۶شمسی 

    جمالزاده 

    البته بماند که تو ویکی پدیا اسمی از اکی نیست؛ ولی همین نوشته جمالزاده در اول کتاب شاهکار، یک شاهکاره و من واقعا خوشم اومد. 

     

  15. کیانا. گفت:

    من بهترین تقدیمی که اخیرا دیدم، مربوط به پایان نامه ارشد یکی از دانشجویان بود که به نظرم خیلی ارزشمند بود بین همه این تقدیم هایی که به سیاستمداران و صاحب منصبان میشه..نوشته بود:

    "تقدیم به ۱۷۶ 

                             و تقدیم به ۱۵۰۰ 

                                             و تقدیم به ۸۵۰۰۰

                                                   و تقدیم به همه اعدادی که فراموش میشوند

                                                             

  16. علاوه بر تقدیم کتاب ، یک سبک هم هست که در ابتدای یک کتاب یک شعر و یا تک جمله رو میارند ،
    دکتر حسین بشیریه در صفحه اول کتاب " دولت و انقلاب در ایران " (اگر اسم کتاب رو اشتباه نگفته باشم )  این شعر رو از شاملو نقل میکنه : 
    باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
    که مادران سیاه پوش داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و آب 
    هنوز از سجاده ها سر برنگرفته اند. 
    یعنی بدون خوندن کتاب هم میشه حدس زد موضوع چیه…
     

  17. مقصود فراستخواه هم در کتابش ما ایرانیان تقدیمی نوشته.

    تقدیم به ایرانیان

    ملتی با تاریخ و تبار

    دارای فرهنگی متنوع

    و سرشار از استعداد های عظیم انسانی

  18. علی غفاری گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۴ درس)

    تقدیم لوئیس برام از همه قسنگ تر بود. 

    ما خیلی طول می کشه که خودمون رو بشناسیم. شاید تا پایان عمرمون هم این شناخت زمان ببره. من هم هرچه شناختم از خودم بیشتر می شود به روحیات مختلف و غلایق متضاد خود پی می برم. انگار کودکی و جوانی و پیری در ذهنم زندگی می کنند. همین نارنیا یا هری پاتر را در بچگی دیده ام و در دهه سوم زندگی ام برایم دیدنشان به همان اندازه اما از جنس دیگری لذت بخش بود. من باید به هرسه شان توجه کنم.

  19. برنی اس. سیگل در صفحه ی تقدیم کتاب نسخه های زندگی ( ترجمه خانم  فرناز فرود) متن تاثیرگذاری نوشته است. بدین شرح :
    این کتاب را به کمدی انسانی
    یعنی زندگی
    و دلایل بی شمار ارزشمند بودن آن
    منظره ی یک نوزاد
    عشق یک مادر
    خانواده
    لیس یک سگ
    خُرخُر یک گربه
    فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن
    لحظات عزیز سهیم شدن غم و شادی
    و همسرم بابی
    که برای عشق و پذیرشی که دارد لطف و رحمت خداوند بر او باد
    و به فرزندانمان
    به دلیل پذیرفتن و دوست داشتن پدر و مادرشان
    تقدیم می نمایم.

  20. تهمینه محمد علی زاده گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۳ درس)

    "ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم…." از متن کتاب

    و یک بار دیگر، این کتاب کوچک را به حضور همسرم فرزانه تقدیم می کنم، که در ساختن "ابن المشغله" و "ابوالمشاغل"  نقشی قطعی و بنیادی داشته است.

    نادر ابراهیمی