مزخرفات فارسی
خواستن همزمان خدا و خرما ضربالمثلی شده در فارسی، برای اشاره به کسانی که دو خواستهٔ متضاد یا متعارض دارند، در حالی که در دنیای واقعی، داشتن یکی جز با رها کردن دیگری امکانپذیر نیست.
ظاهراً این مثال از آنجا آمده که قومی که نخلستانهای بزرگ داشتند، بُتی از خرماهای خود ساخته بودند و آن را میپرستیدند.
همهچیز خوب بود تا اینکه قحطی آمد و بتپرستان گرفتار گرسنگی شدند. اگر خرما را میخوردند، خدایی نمیماند و اگر خدا را میخواستند و خرما را نمیخوردند، ممکن بود از گرسنگی جان دهند.
این داستان، که قاعدتاً حاصل خیالپردازی منتقدان بتپرستی بوده، مصداقی کلاسیک از مواجههٔ form (شکل) و function (عملکرد) است.
کارکرد خرما سیر کردن شکم بود. اما «تقدسّ شکلی»اش به جایی رسید که دیگر جرئت نمیکردند آن را بخورند.
مصداقهای خدا و خرما در زندگی و دنیای حرفهای فراوانند. از جمله، ویراستاری، که ماهیت گریزناپذیرش، گرفتاری میان خدا و خرما است.
زبان، ابزار ارتباط ماست و اگر برای ارتباط روزمره به کار نیاید، به هیچ کار دیگری نخواهد آمد. و نیز اگر وسواس بیشازحد در بهکارگیری آن، حواس ما را از پیامی که ارسال و دریافت میکنیم پرت کند، کاراییاش کاهش خواهد یافت.
از طرفی، اگر مدام بگوییم «هدف زبان صرفاً انتقال پیام است» و به این بهانه، قواعد ساختاری و فُرم زبان را بهکلی رها کنیم، همین کارکرد انتقال پیام هم بهتدریج رو به زوال خواهد رفت.
ویراستاران کسانی هستند که از یک سو باید در برابر ادبیات – مثل آن بت خرما – تعظیم کنند و آن را مقدس بشمارند، و از سوی دیگر برای همراه شدن با تحولات زمانه گاهی مجبورند اجازه دهند بخشهایی از این بُت خورده شود. دشواری در این است که برای زبان معیار هم، دستشان به جای محکمی بند نیست. زبان، فیزیک یا شیمی نیست که نظریههای آزمایشپذیر و قوانین انکارناپذیر داشته باشد. آنها ناگزیرند در نهایت بر اساس سلیقهٔ خود، متنهایی را به عنوان معیار انتخاب کنند.
عدهای از ویراستاران متنهای کلاسیک و نوشتههای قدیمی را معیار قرار میدهند و بر آن اساس، قواعد را استخراج میکنند. عدهای دیگر، زبان روز و شیوهٔ رایج را هم یکی از معیارهای ارزیابی در نظر میگیرند. کسانی مثل ابوالحسن نجفی بیشتر در دستهٔ اول میگنجند و دیگرانی مانند محمدرضا باطنی و #علی صلحجو در دستهٔ دوم قرار میگیرند.
این تضاد «شکل و عملکرد»، «خدا و خرما» و یا «ادبیات کلاسیک و گفتگوی امروزی» چیزی نیست که با بحث و گفتوگو به پایان برسد. چون در واقع نبردی میان ارزشهاست.
ما آدمهای معمولی، یعنی کسانی که کاربر و استفادهکنندهٔ زبان هستیم و نه پردهدار حرم ادبیات، قاعدتاً نگاه سادهتری به این تعارضها داریم. ما بغض و آهها و طنز و هجوهای ویراستاران را میخوانیم و گاهی دلمان میسوزد که چنین، برای چیزهایی که بهنظرمان مهم نیست، رنج میبرند. گاهی هم با خواندن و شنیدن اشارات منطقی و درستشان، از اینکه چرا تا این حد زبانمان را نمیشناسیم، خجالت میکشیم.
به هر حال، شنیدن نقها و نقدهای ویراستاران، خصوصاً کسانی که میتوانند با زبان عمومیتر و برای مخاطبان غیرمتخصص مثل ما حرف بزنند، جذاب و اغلب آموزنده است.
کتاب مزخرفات فارسی نوشتهٔ رضا شکراللهی یکی از همین مجموعهها است. او حرفهایش را پراکنده اینجا و آنجا در روزنامهها نوشته و بعداً آنها را در قالب این کتاب گرد آورده است.
این کتاب جمعوجور ۱۳۵ صفحهای به همت #نشر ققنوس به بازار عرضه شده است. به سبک همیشگی در پاراگراف فارسی متمم، چند بند از آن را در ادامه با هم میخوانیم.
پیش از خواندن گزیدههایی از کتاب، لازم است نکتهای را که پیش از این بارها گفتهایم، دوباره تکرار کنیم. همانطور که میدانید ما در متمم، دوست داریم فارسی را بهتر بنویسیم و دوستان متممی را هم به دقت در نگارش و کاهش اشتباهات نوشتاری تشویق میکنیم. طبیعتاً معرفی چنین کتابهایی هم در همین راستا است. اما هر جا میان خیانت به ادبیات (تخطی از اصولی که اهل ادب مهم و مقدس میپندارند) و خیانت به مخاطب (نوشتن به شیوهای که درک مطلب را برای شما دشوار کند) گرفتار شویم، با شوق و بیتردید، خیانت به ادبیات را انتخاب میکنیم.
گردن نازکِ زبان مادری
چند سال پیش، یکی از دوستان ادبیاتیِ روزنامهنگار خیلی عتابآلود نوشت که زبان فارسی زبان مادری اوست، پس هر جور دلش بخواهد آن را مینویسد. جملهای سرراست با استدلالی ظاهراً کوبنده. اما درست مثل پدری خطاکار که فرزندش را با سیگار بسوزاند و بگوید: «فرزند خودم است هر جور دلم بخواهد با او رفتار میکنم.» همانقدر سرراست و همانقدر کوبنده.
نکته این است که زبان فارسی فقط زبان مادری او نیست، زبان مادری من و تو و ایشان و ما هم هست؛ میراثی هزارساله که خط آن در سیر تاریخ شکل گرفته و با فراز و نشیب با خط عربی آمیخته شده است. خط امروز ما، با همه شباهت ظاهریاش به عربی، خط هزار سالهٔ فارسی ماست با کاستیها و آشفتگیهایی که باید هم در حفظ و هم در اصلاح آن بکوشیم.
ه کسره حق مسلم ماست
برایم پیام فرستاد که «چه آفتابه درخشانی!» پرسیدم: «مگه آفتابه گرفتید؟ از این آفتابه مسیهای دکوری؟» جواب داد: «خاک تو سره بیذوقت کنن، آفتابه چیه!» برایش یک عدد زبانِ دراز با چشمک فرستادم و نوشتم: «مجید دلبندم، خودت به جای آفتاب درخشان نوشتی آفتابه درخشان. در ضمن سر من هم تهش ه نداره.» جواب داد: «دسته بابات درد نکنه با این پسر بزرگ کردنش. اصلاً برو گم شو!» خیلی دوست داشتم همان لحظه بروم گم شوم، ولی طاقت نیاوردم و باز برایش نوشتم: «مگر بابای من دسته دارد؟» و چند تا چشم گرد و گشاد هم برایش فرستادم. جواب داد: «وای خدا، آخرش منم مثله خودت دیوونه میکنی!» فکر کردم دیگر وقتش است واقعاً بروم گم شوم، ولی مگر میشد همان طور که دارم میروم گم شوم، فکر نکنم به معنای مُثله و این که مگر مثله با مثلِ و مثه فرق ندارد؟ امان از این هکسره!
میگوییم صفحه مانیتور، ولی مانیتور خودش همان صفحه نمایش است.
میگوییم به وضوح آشکار است، انگار بعضی چیزها به وضوح پنهاناند.
بسیار مینویسیم «مانند» فلان «میماند»، به جای این که بگوییم به فلان میماند یا مانند فلان است.
مختلفِ گوناگونِ پرشمارِ متفاوت
حالا ببینیم چه کلمههای دیگری را وا میگذاریم و از روی تنبلی و عادت به جای همهٔ آنها مینویسیم و میگوییم «مختلف»:
میگوییم «کشورهای مختلف»، ولی اگر منظورمان شمار کشورهاست، کم یا زیاد، میتوانیم دقیقتر بگوییم «برخی کشورها» یا «بیشتر کشورها».
مینویسیم «دستگاههای مختلف موسیقی» به جای دستگاههای «گوناگون» موسیقی.
یا وقتی از چند کتاب یک نویسنده حرف میزنیم، به جای کتابهای «متعددِ» نویسنده باز هم مینویسیم کتابهای مختلفِ نویسنده.
یا وقتی شمار بسیار یک چیز مد نظرمان باشد، به جای «آثار پرشمار» باز هم مینویسیم «آثار مختلف».
وقتی هم که دربارهٔ روشهای متفاوت حل یک مسئله حرف میزنیم باز میگوییم روشهای «مختلفِ» حل یک مسئله.
کجدار و مریز
بیایید یک کار بامزه بکنیم. یک کاسه بردارید، آن را از آب پر کنید، بعد سرِ پا بایستید و کاسهٔ آب را آرام آرام کج کنید تا به جایی برسد که کاسه آشکارا کج باشد ولی آب نریزد.
قرار نیست شعبدهبازی کنیم، آموزش صرفهجویی در آب هم نیست؛ فقط میخواهیم به حالتی برسیم که به آن میگویند «مدارا از سر ناچاری». همان که از قدیم در مَثَل به آن میگفتند «کج دار و مریز». محتشم کاشانی زیبا تصویر کرده این حالت دشوار را:
در نرم حکیمان زِ می شورانگیز / نی تابِ نشستن است و نی پای گریز
از بهر منِ تَنگشراب ای ساقی / مینا به سرِ پیاله کج دار و مریز
بد حالتی است؛ قبول دارم چه در تعاملات فردی و چه اجتماعی و سیاسی، بسیار پیش میآید که چارهای نمیماند جز کج دار و مریز رفتار کردن. وقتی امکانِ گریز نیست از موقعیتی که آن را خوش نمیداریم و توان ستیز هم نداریم، بهترین راه همین مداراست تا عاقبت کاری از دستمان برآید و فرجی حاصل شود و گشایشی در کار آید. به قول مولانا:
ماییم و تویی و خانه خالی برخیز / هنگام ستیز نیست ای جان مستیز
چون آب و شراب با حریفان آمیز / چندان که رسم به جای کج دار و مریز
نکته این است که این «مریز» هیچ ربطی به مرض و مریض ندارد و همان امر به نریختن است. شاید در مواجهه با بیماریهای سخت هم رفتارمان باید «کج دار و مریز» باشد اما خودِ واژه «مریز» در این مثل، همان فعل امریِ «مریز» با «ز» است نه «مریض» با «ضاد».
غلت زدن در غلط
آوازهٔ سعید جلیلی در استفادهٔ افراطی از واژه «ظرفیت» خیلی زود به گوش همگان رسید.
وقتی واژهای سر زبانها و قلمها میافتد و روزانه هزاران بار نوشته و دیده میشود، هر قدر هم که املای آن سخت باشد، صورت درست آن مثل یک عکس در ذهن مینشیند و موقع بارنوشتن آن، در واقع آن عکس است که بر کاغذ یا مانیتور ثبت میشود.
با این وصف و بعد از این همه ماجرا، روزنامهنگار و مترجمی نامآشنا یادداشت کوتاهش در مقایسهٔ وضع اجتماعی کشور با والیبال را با این جمله تمام کرد: «والیبال الگوی ضرفیتِ پیشرفت ماست.» یعنی ظرفیت را با ضاد نوشت. این غلط املایی را فقط میتوان اینگونه توجیه کرد که ذهن سیاسی نویسنده در برابر سعید جلیلی مقاومت مدنی از نوع املایی کرده است.
جیگر یا میانجیگر؟
همچنان که قاضیگری و لوطیگری و وحشیگری و لاابالیگری و صوفیگری را بدون «ی» به کار نبردهایم و نمیبریم، پای میانجی هم اگر در میان باشد، خیلی راحت میگوییم «میانجی» و هرگز نگفتهایم و بعید است بگوییم «میانجیگر».
اما در تیترِ یکِ یکی از روزنامهها، که «میانجی» و «گر» را به هم چسبانده بودند و نوشته بودند: «پادشاه عمان میانجیگر است»، حضرت پادشاه بیشتر از آن که میانجی بودنش به چشم بیاید، جیگر بودنش در این میان توی ذوق میزد. میانجی داریم و میانجیگری. میانجیگر را نگه داریم توی دلمان تا بعد.
این جانبه شاعرهای هستم فارسیزبانه
وام گیری واژهها از دیگر زبانها به خودیخود اصلاً مذموم نیست. آنچه در نگاه ادیبان ناخوشایند است و نادرست، استفاده از دستور زبانهای دیگر در دستور زبان فارسی است. شاید بهتر باشد به برابری زنانِ مدیر و بانوانِ شاعر و اینجانبانِ مؤنث با مردان مدیر و آقایان شاعر و اینجانبان مذکر، دستکم در دستور زبان فارسی، احترام بگذاریم.
چند تذکر دربارهٔ بخش معرفی کتاب متمم
متمم سایت فروش کتاب نیست. و جز کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی - که خود متمم آن را منتشر کرده - صرفاً به معرفی، بررسی و نقد کتاب میپردازد.
صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. پس حتماً متن معرفی را کامل بخوانید. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنگتر از نقاط قوتشان باشد. ضمن این که معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درسها بوده است. جز در مواردی که صریحاً به این نکته اشاره، در باقی موارد صرفاً ممکن است با هدف آشنایی کلی با موضوع یا نویسنده و یا نقد کتاب به آن پرداخته شده باشد.
متمم برای معرفی کتابها هیچ نوع هزینهای دریافت نمیکند و صرفاً اهداف آموزشی خود را مد نظر قرار میدهد.
دستهبندی کتاب های روانشناسی و توسعه فردی
کتابهایی در مورد یادگیری و مدل ذهنی
چند کتاب درباره بهبود مهارت های ارتباطی
مطالب، فایلها و کتابهای مربوط به کتابخوانی
خرید کتاب از کتاب نوشته محمدرضا شعبانعلی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
فهرست کتابهای پیشنهادی برای ترجمه
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
با ثبت نام رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهٔ عبور) میتوانید به حدود نیمی از هزاران درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل با پرداخت هزینهٔ عضویت ویژه به همهٔ درسهای متمم از جمله درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | هدف گذاری
خودشناسی | شخصیت شناسی | فکر کردن با نوشتن
برای خرید محصولات صوتی هم میتوانید به صفحهٔ فروشگاه متمم سر بزنید.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری چالش نوشتن به شما پیشنهاد میکند:
- چالش نگارش یک متن هزار کلمهای در چند گام
- نوشته و کتاب غیر داستانی چیست؟ (ناداستان)
- جستار چیست؟ جستارنویسی یعنی چه؟
- نویسندگان چگونه مینویسند؟ (یک مصاحبه)
- در جایگاه خواننده چگونه کتاب میخوانیم؟
- چگونه مانند یک نویسنده کتاب بخوانیم؟
- معرفی کتاب خود نوشتن | کتابی درباره نویسندگی از احمد اخوت
- رونویسی متنها | تمرینی برای شروع نویسندگی
- مراحل نوشتن مقاله و سایر مطالب غیرداستانی
- ساختار یک متن غیر داستانی چگونه شکل میگیرد؟
- چهار روش برای آغاز متن یا شروع سخنرانی
- توافق بین نویسنده و خواننده در نوشته های غیرداستانی
- از شمردن تعداد کلمات در نوشتههایتان غافل نشوید
- تمرین نوشتن آزاد – گام اول نویسندگی
- داستان نویسی | داستاننویسی بیهدف و بیمخاطب میتواند مفید باشد
- آموزش نویسندگی | چند نکته از زبان جان اشتاین بک
- چند تمرین دیگر برای نوشتن
- تحلیل آماری کلمات در سخنرانی ها و نوشته ها
- روبات نویسنده | یک تجربه ذهنی
- تمرین نوشتن: از قتل کلمات نترسیم
- استعاره مفهومی چیست و چه کاربردی دارد؟
- انتخاب یک ایده اولیه برای تمرین نوشتن
- آیا از درخت ایده برای نوشتن مقالههای خود استفاده میکنید؟
- تکنیک بومرنگ؛ مناسب آماده شدن پیش از نوشتن
- کاش او در اینباره مینوشت | تمرینی برای توجه بیشتر به سبک نگارش
- انتخاب سبک متن
- انواع سبکهای نوشتن | معرفی شش سبک نگارش مطلب و تنظیم مقالات
- چالش نوشتن: در مورد خوبیها و بدیهای کلمات زائد
- چند نکته و راهنمایی برای علاقهمندان به نوشتن کتاب | ست گادین
- روشهای شروع متن | چگونه نوشتهٔ خود را آغاز کنیم؟
- چند جملهٔ اولِ نوشتهٔ خود را بازنویسی کنید
- چالش نوشتن: برای پایان سخنرانی و مقاله خود چه طرحی دارید؟
- آیا صدای خاص خودتان را در نوشتن پیدا کردهاید؟
- پیشنهادهایی در مورد تعریف مفاهیم و اصطلاحات در نوشتهها
- آیا داخل کتابهایی که دوست دارید چیزی مینویسید؟
- آشناسازی و آشنایی زدایی در نویسندگی
- چند نکته دربارهی بازخوانی متن
- نکتهای در نوشتن خاطرات | آیا شما مالک همهی خاطرات خود هستید؟
- کتاب نکته های ویرایش | راهنمای ویرایش متون فارسی | علی صلح جو
- بیست و هشت اشتباه نویسندگان | آموزش نویسندگی و مفاهیم پایه آن
- چند نمونه از متن تقدیم کتابها
- انتخاب عنوان برای کتابها و نوشتهها | مهاجرت به سرزمینهای دیگر
- چگونه از برخورد با کشتیهای بزرگ اجتناب کنیم؟ | دربارهٔ کتابهای بیمخاطب
- پیشنهاد مطالعه | کتاب استادان و نااستادانم | عبدالحسین آذرنگ
- پیشنهاد مطالعه | کتاب ابوالمشاغل – نادر ابراهیمی
- کتاب از گوشه و کنار ترجمه | علی صلحجو
- مزخرفات فارسی
- پیشنهاد مطالعه | کتاب حدیث نفس | حسن کامشاد
- پیشنهاد مطالعه | کتاب میم و آن دیگران – محمود دولت آبادی
- پیشنهاد مطالعه | کتاب خودم و مسائل مهم تر – چارلز هندی
- نقش هایی به یاد | گذری بر ادبیات خاطره نویسی
- کتاب اخلاق نوشتن | حسین معصومی همدانی
- نوشتن سفرنامه | چگونه می نویسم؟ | هفت روش از هفت سفرنامه نویس معاصر
- معرفی کتاب پرنده به پرنده | حرفهای آن لاموت برای نویسندگان نوقلم
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
محسن جان. چقدر خوب که این بحث رو مطرح کردی. چون احتمالاً جای مناسبتری در متمم برای این موضوع وجود نداشت. کامنتهای بچهها رو هم خوندم و حرف تازه و اضافهای ندارم که بنویسم. فقط دوست داشتم من هم نظرم رو اینجا ثبت کرده باشم (موارد رو شمارهگذاری میکنم).
اول اینکه بهنظرم قواعد رسمالخط در مورد کلماتی که از زبانهای دیگه میان «گاهی اوقات» سلیقهای میشه. منظورم از گاهی اوقات اینه که اغلب مردم «صابون» رو به صورت «سابون» نمینویسن. و بعید میدونم کسی به راحتی بپذیره که چون کلمه در اصل خارجیه، میشه به هر شکلی خواستیم بنویسم. اما در مورد جنبههای ظریفتر رسمالخط، واقعاً گاهی اوقات سلیقه دخیل میشه. مثلاً آلمانیها در متنهای خیلی قدیمی از ae استفاده میکردن. بعداً اون e به اوملاوت تبدیل شد: ä و ö
انگلیسیزبانها هم گاهی این کلمات رو به همین شکل به کار میبردن. اما بعد از مدتی، رایج شد که ae و oe و ... بنویسن. مثلاً Göthe نمینویسن و به جاش مینویسن Goethe. جالبه که خود آلمانیها هم به تدریج دارن دوباره با الهام از انگلیسی، به نگارشی برمیگردن که خودشون مدتها فراموشش کرده بودن.
فکر میکنم داستان تنوین عربی رو تا حد زیادی میشه شبیه همین اوملاوت عربی دونست. یعنی چون تایپ و نوشتنش سخت شده یه عده دنبال راهحل جایگزین میگردن.
دوم فکر میکنم حذف تنوین دو انگیزهٔ متفاوت داشته باشه. انگیزهٔ اول ساده کردن نگارشه. جالبه که خود اعراب هم این کار رو انجام میدن. یعنی توی دستنویس یا توی متنهای معمولی، تقریباً هیچوقت تنوین نمیذارن. توی کتابها، بسته به سلیقه این کار رو انجام میدن. یعنی تنوین براشون یه چیزی مثل سایر اِعراب میمونه. ما در فارسی به خاطر تقدس تاریخی که مردم برای قرآن قائل میشدن و دوست داشتن حتماً درست قرآن بخونن، عادت کردهایم که عربی با اِعراب باشه. در حالی که در متنهای فارسی بقیهٔ علامتگذاریها رو معمولاً حذف میکنیم. کسی نمینویسه: دِلَم میخواهَد بِرَوَم ...
تنوین هم جزو همینهاست. اما توافق غیررسمی و عمومی - حداقل تا امروز - این بوده که حفظ بشه.
سوم بعضی از کسانی که تنوین رو حذف میکنن، انگیزهٔ ملیگرایی زبانی دارن. یعنی مسئلهشون سادهسازی نگارش نیست. بلکه فاصله گرفتن از زبان یک قوم دیگه است. این اتفاق، بعد از اینکه نظام سیاسی فعلی، نتونست فرهنگ دینی و فرهنگ عربی رو تفکیک کنه و اونها رو با هم به مردم تحمیل کرد، پررنگتر شده. بعضی از مردم، میگن ما که نمیتونیم به اینکه جونمون با شتر سنجیده میشه (که اصلاً خیلی از ما تا آخر عمر نمیبینیم) اعتراض کنیم. حداقل بیایم به اینکه حتماً با تنوین نوشته میشه اعتراض کنیم و حتمن بنویسیم. همین تعبیری که آقای شکراللهی - البته به طنز - بهکار میبره: مقاومت مدنی کلامی.
چهارم من فکر میکنم مواجهه با تنوین حداقل سه راهحل داره:
الان این سه سبک در «اکوسیستم نگارشی» ما در حال تنازع برای بقا هستن و باید دید کدومشون در بلندمدت زنده میمونن. عدهای مثل مهدی یزدانی خرم گزینهٔ سوم رو انتخاب کردهان (و هر چه باشن، قطعاً نمیشه گفت تنبل هستن). عدهای مثل من، بین اول و دومی در نوسان هستیم و بلاتکلیف.
علتش هم اینه که من این مسئله رو بیشتر از جنس زیباییشناسی میبینم (من حتی مسئله رو مسئلهی مینویسم. اما خانه رو خانهٔ مینویسم. چون بهنظرم زیبایی اصل هست و مسئلهٔ خیلی زشته. یعنی مورد به مورد، رفتارم رو تغییر میدم).
پنجم جذابترین اتفاقی که در این سالها به چشم من اومده اینه که نسل جدید نوعی نگاه زیباییشناسانه به علامتگذاری پیدا کرده. اگر نسل قدیمیتر ما، علامتگذاری رو به عنوان عملی مقدس در راه «حفظ اصالت متن دینی» میدید. نسل جدید به عنوان عملی کاملاً زیباییآفرین از همون ابزار استفاده میکنه. اون کسره که زیر نمیتونم نشسته چنین معنایی داره: «بدون تو نِمیخوام زندگی کنم.» این نِ یه جور فریاده. یه جور تأکیده. یه جور اصراره. مثل خط کشیدن زیر کلمه میمونه.
ششم همهٔ اینها رو گفتم. این رو بگم که در بعضی موارد، هنوز برای خودم سخته که علامتگذاری همراه با تغییر دیکته رو یک حرکت زیباییآفرین بدونم. از جمله در مورد تُ که با وجودی که میفهمم برای بخشی از نسل جدید، زیبایی بصری و پیام احساسی داره، به نظرم کمی زشت میاد. احتمالاً مثل - تقریباً همهٔ - ویراستارها، دچار پیرمغزی و پیرسلیقگی شدهام.