Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


ارتقا‌ی کارکنان بر اساس «توانمندی» یا «زیبایی؟»



شرکت فرضی لیزوپایپ حدود ۴ سال پیش توسط دو تن از مدیران بازنشسته در صنعت نفت و گاز تاسیس شد. این شرکت در حوزه‌ی تامین قطعات و تجهیزات صنعت نفت / گاز / پتروشیمی فعالیت می‌کند. آقای «مدیری» مدیرعامل شرکت، فرزند یکی از بنیان‌گذاران است. او ۴۰ سال دارد و کارشناس ارشد مهندسی شیمی است. شرکت هنوز ساختار کاملاً رسمی ندارد و همکاران در حوزه‌های مختلف مشغول کار و فعالیت هستند. یکی از همکاران شرکت خانم «آتشین» است که ۳۰ سال سن دارد و کارشناسی زبان انگلیسی را از دانشگاهی در شهر امرآباد در جنوب کشور گرفته است. او هم مانند سایر همکاران شرکت سمت مشخصی ندارد. اما به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی، گاهی اوقات به جلسه با شرکت‌های خارجی دعوت می‌شود و طی  ۴ سال گذشته، دو مورد نیز در نمایشگاه‌های بین‌المللی مرتبط، آقای «مدیری» را همراهی کرده است. آقای «مظلوم» همکار دیگر شرکت است. او فارغ‌التحصیل رشته‌ی نفت است و حدود ۷ سال سابقه کار دارد. وی اخیراً با حمایت شرکت، به صورت پاره وقت کار می‌کند و دو روز در هفته به دانشگاه می‌رود تا در رشته‌ی کارشناسی ارشد نفت تحصیل کند.

ماه گذشته، نمایشگاه سالانه‌ی «نفت و گاز» برگزار شد. تمام همکاران شرکت به صورت شبانه‌روزی برای اجرای آن تلاش کردند.

آقای مظلوم به خاطر برگزاری نمایشگاه نفت و گاز، بسیار هیجان‌زده بود و احساس می‌کرد این نمایشگاه، فرصت بسیار مهمی برای مطرح کردن شرکت در صنعت می‌باشد.

او یک هفته کامل، قبل از نمایشگاه، به همراه سایرین مسئول طراحی، راه‌اندازی، دکوراسیون و تزیینات غرفه بود و طی آن مدت فقط یک شب به خانه رفت. مشکلات از همان زمان شروع شد.

خانم آتشین هم مثل بقیه گاه و بیگاه به نمایشگاه سر می‌زد. او در این مدت دوستان زیادی آنجا پیدا کرده بود و از هر چند ساعتی که داخل سالن می‌چرخید، چند دقیقه‌ای هم به غرفه‌ی «لیزوپایپ» سر می‌زد.

خانم آقای مظلوم که همان موقع نیز از کارکردن و درس خواندن همزمان او رضایت نداشت بیش از همیشه دلگیر بود و روزهای آخر با او حرف نمی‌زد. البته آقای مظلوم خیلی نگران نبود. چون می‌دانست که دیر یا زود، مشکلات کمتر می‌شود و او با پیشرفت شغلی و درآمد بیشتر می‌تواند حاصل زحماتش را به همسرش نشان داده و زندگی بهتری را مناسب خانواده‌شان ایجاد نماید.

 نمایشگاه به خوبی برگزار گردید و غرفه‌ی شرکت «لیزو پایپ» به عنوان غرفه‌ی برتر، انتخاب گردید. هفته‌ی بعد، تصویر نمایشگاه روی سایت شرکت قرار داده شد. با کمال تعجب، آقای «مظلوم» داخل عکس نبود و آقای مدیری و خانم آتشین در کنار سایر کارکنان، روبروی غرفه ایستاده بودند. آقای مظلوم نمی‌توانست درک کند که کی و چه زمانی چنین «عکسی» را در جلوی غرفه انداخته‌اند. اما بعداً در پرس و جو از بچه‌ها فهمید که این عکس در همان شبی که او به خانه رفته بوده، گرفته شده.

مشکل در اینجا به پایان نرسید. هفته‌ی گذشته، جلسه‌ای در شرکت برگزار شد تا آقای «مدیری»، چارت جدید شرکت را برای کارکنان اعلام کند.

او در مورد اینکه شرکت دیگر بزرگ شده و باید چارت رسمی‌تری داشته باشیم و وظایف هرکسی مشخص‌تر باشد، صحبت کرد و در نهایت نسخه‌ای از چارت جدید را به هر یک از کارکنان داد. در این چارت جدید، خانم «آتشین» به سمت مدیر روابط عمومی منصوب شده بود.

البته مشکل به همینجا هم ختم نمی‌شد. آقای «مظلوم» که دانشجوی کارشناسی ارشد نفت بود،‌ به عنوان کارمند روابط عمومی در نظر گرفته شده بود.

آقای «مظلوم» ابتدا احساس کرد که قطعاً یک اشتباه تایپی در تهیه‌ی اسناد شده است. چون خانم «اداری» مسئول دفتر آقای مدیری، قبلاً هم از این اشتباه‌ها کرده بود.

اما آقای مدیری، به تشریح چارت جدید پرداخت و در بخشی از توضیحات خود چنین گفت: «همه‌ی ما، زحمات بچه‌ها و به طور خاص خانم آتشین را در نمایشگاه امسال شاهد بودیم. اعطای نشان غرفه‌ی برتر، مشخص کرد که واقعاً زحمات تیم ما، بیشتر از استاندارد و عرف صنعت بوده‌ است. به همین دلیل من خانم آتشین را به سمت روابط عمومی شرکت منصوب کرده‌ام. همینطور آقای مظلوم، نشان دادند که چقدر روابط عمومی‌ می‌تواند در توسعه بازار شرکت موثر باشد. نقشی فراتر از فروش. من خودم از چند نفر در مورد جلسات خوبی که آقای مظلوم طی نمایشگاه با مسئولین داشتند بازخورد گرفتم. مطمئن هستم حضور یک فرد با دانش تخصصی نفت در واحد روابط عمومی، می‌تواند مسیر توسعه‌ی همکاری ما را با وزارت‌خانه هموار نموده و همینطور شانس ما را در مناقصه‌ها افزایش دهد».

آقای مظلوم تا یکی دو روز، هنوز مسئله را باور نمی‌کرد. با تک‌تک همکارها حرف زد و گفت: اگر شرایط به این شکل باشد من نمی‌توانم در این شرکت بمانم. پس فردا اگر آقای مدیری رییس هیات مدیره شود، از میان همه‌ی ما، خانم آتشین به مدیریت عامل شرکت منصوب خواهد شد. اکثر همکاران هم حق را به او می‌دادند.

اما  در  نهایت تصمیم گرفت با  آقای مدیری حرف بزند. متن زیر دیالوگ آقای مظلوم و آقای مدیری را نشان می‌دهد:

دسترسی کامل به این مطلب برای اعضای ویژهٔ متمم امکان‌پذیر است.

تمرین:

نقدها و پیشنهادهای خود را راجع به این دیالوگ مطرح کنید.

از اعضای عزیز طرح متمم تقاضا می‌کنیم صرفاً به کامنت‌گذاشتن و اظهار نظر خود اکتفا نکرده و نظرات دیگران را نیز مطالعه و نقد نمایند…

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    مجید محمودی ، فرید هسته ای ، علی منتظری ، مهسا عربکوهی ، سیّدمحمّدمحسن فیض

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری داستان کسب و کار به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه داستان کسب و کار
 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۱۲۴ نظر برای ارتقا‌ی کارکنان بر اساس «توانمندی» یا «زیبایی؟»

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : میترا

    وقتی گاهی اوقات خانم آتشین به جلسه با شرکتهای خارجی دعوت می شود به نظر می رسد بیشتر فعالیتهای شرکت در داخل است پس تسلط بر زبان انگلیسی نمیتواند برگ برنده در احراز پست مدیر روابط عمومی باشد . همچنین با توجه به سرزدن های گاه و بیگاه وی به نمایشگاه و پیدا کردن دوستان زیاد، نشان می دهد که ایشون در برقراری ارتباط موفق هستند ولی داستان مشخص نمیکند بر چه اساسی این دوستی ها ایجاد شده است. هیچ کجا از زیبایی یا لوندی خانم آتشین صحبت نشده و فقط انتخاب نام فامیلی چنین ذهنیتی را در خواننده ایجاد می کند. اشاره مدیر بابت زحمات خاص خانم آتشین در نمایشگاه قابل توجه است که زحمات چه دستاوردهایی داشته؟ درصورتیکه به صراحت از بازخوردهای خوب جلسات آقای مظلومی با مسئولین  صحبت کردند.
    آقای مظلوم با توجه به 7 سال سابقه کاری و تحصیلات مرتبط و هیجانی که در برپایی نمایشگاه دارد، اینکه آن را "فرصت بسیار مهمی برای مطرح کردن شرکت در صنعت" می داند، وقتی ظرف یک هفته قبل از نمایشگاه تنها یک شب به خانه رفته و دلگیر شدن همسرش را به جان خریده، نشان می دهد که او نه تنها قدر و ارزش همکاری شرکت را در ادامه تحصیلش می داند بلکه به آینده شرکت هم فکر می کند و رشد شرکت برای او مهم است.
     انداختن عکس دسته جمعی بدون حضور آقای مظلوم با توجه به تعریفهای مدیر از زحمتهای او  ناشی از بی توجهی مدیر است که می توانست در نهایت با دلجویی حل و فصل بشود نه با گوشه و کنایه. پس به نظر می رسد که شخص آقای مظلوم برای مدیر مهم نیست و فقط کارهای انجام شده برای او مهم است. همچنانکه به زعم من آقای مدیر از خانم آتشین هم به عنوان یک مهره در جذب مشتری استفاده می کند  و اگر خانم آتشین تری پیدا بشه ، احتمالا ایشون مهره سوخته میشه. 
    انتخاب او به عنوان کارمند روابط عمومی دومین بی توجهی مدیر به شخص اوست ولی کارایی او همچنان مهم است چون می تواند کارهای انجام نشده خانم آتشین را انجام دهد و چه چیزی بهتر از این که یک مدیر، کارمند ساعی داشته باشه و وظایف خودش را به عنوان سلسه مراتب به او محول کند. هیچ کسی هم نمیتونه اشکال بگیره چون مدیرش دستور داده و او هم باید اجرا کند. اگر هم کارش زیاد یا سخت باشه نهایتا بهش می گویند که لازمه مدیر شدن این است که تواناییهایت را بالا ببری.
    جمله آقای مدیر در مکالمه با اقای مظلوم:" مثل یک مدیر فکر کن. من از تو انتظار بیشتری دارم. بعد هم می‌گویی چرا سمت مدیریت را به من ندادی!"
    صحبت آقای مظلوم با تک تک همکاران بدلیل شوک ناشی از انتخاب خانم آتشین و خودش بر سمت جدیدی بوده و فکر نمی کنم که این واکنش خیلی دور از واقعیت باشه. اگر در شرکت یا سازمان من و شما این اتفاق بیافته آیا شما نظاره می کنید؟ اکر همکارانتون سر صحبت را باز کردند شما به روی خودتون نمیارین ؟ انگارکه هیچ اتفاقی نیافتاده؟ مگر اینکه زیرکانه از پاسخ دادن طفره برویم. البته که صحبت کردن با تک تک افراد مورد تایید من هم نیست ولی به نظر من خویشتن داری در جمع حرف اول را میزنه ولی مطمئنا صحبت کردن با یک نفر فرد مورد اعتماد فشار را از روی آدم کم می کنه. حتی اگر آن یک نفر خارج از شرکت باشد.
    با توجه به گقتگوهای انجام شده بین مدیر و اقای مظلوم ، مدیر بشدت در مقابل آقای مظلوم گارد گرفته به جملات دقت کنین:
    *تو هم راجع به چارت اعتراض داری؟ بچه‌ها آنقدر این روزها نق زده‌اند که خسته شدم. اما خوب به هر حال حق شماست که حرفهایتان را بزنید. اگر به من نگویید کجا می‌خواهید بگوید؟ البته. تو که همه جا هم گفته‌ای!
    *انتظار تو چه بوده؟ می‌خواستی مدیر عامل شوی؟
    *ناراحت هستی که چرا مدیر روابط عمومی نیستی.
    ذهنیت آقای مدیر که کل فضای مکالمه را پوشش میده در اولین جمله و آخرین جمله او بیان شده :
    *نه. بچه‌ها فقط به من گفتند که تو به من هزار جور تهمت می‌زنی و هر جا می‌نشینی بر علیه من و خانم آتشین سم‌پاشی می‌کنی…
    این جمله از نظر من منت گذاشتن است:"من همیشه جایگاه تو را می‌دانم و تلاش کرده‌ام متناسب با زحماتت هم پاداش دریافت کنی. بی دلیل هم نبوده که از تو حمایت کردم تا دانشگاه بروی و ادامه تحصیل بدهی تا در جایگاه بهتری مشغول به کار شوی." چون جایگاه بهتر ، زیردست مدیری مانند خانم آتشین نیست.
    جمله آقای مظلوم :"برای من مدیر بودن یا نبودن مهم نیست. اما اینکه چه کسانی در شرکت من مدیر هستند، مهم است. از روی افراد و مسئولیت‌ها و اختیاراتشان می‌توانم بفهمم که جایگاه خودم در شرکت کجاست."
    از نظر من این جمله خیلی مهم است . کدامیک از دوستان با این جمله مخالفند؟ به نظر من این مساله یک عامل مهم در استعفاها و تغییر شغل است. اینکه شما داری برای چه کسی کار می کنی و چه بازخوردی می گیری یک عامل محرک و انگیزشی در کار است. البته وقتی جو غالب خیلی از سازمانها و شرکتها مثل داستان بالا باشه و مدیران هم نمی تونند رضایت همه را جلب کنند و عاری از خطا هم نیستند و هزار و یک جور مشکل دارن و به خیلی ها باید جواب پس بدهند و . . . پس به نظر من بهتر است یک کار معمولی با حقوق معمولی در شرکت/سازمان داشته باشیم و انگیزه های اصلی خودمون را بر مبنای دیگه و مسیر دیگری بنا کنیم یا مسیر کاری مون را جدا کنیم و خودمون کسب و کاری راه بیاندازیم. تا افسوس وقت و زحمت و انرژی که برای مدیران قدر نشناس میگذاریم نخوریم.

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .