انواع سبک های شناختی | تفاوتهای ما در اندیشیدن، یادگیری و حل مسئله
پیش نیاز مطالعه درس انواع سبک های شناختی:
- مطالعه درس انواع سبک های یادگیری (بسیار مهم است)
از دوستان عزیز متممی انتظار میرود پس از مطالعه این درس:
- بتوانند اصطلاح سبک شناختی یا Cognitive Style را تعریف کنند.
- با طبقهبندی سبک شناختی کولز آشنا شوند و بتوانند تا حدی تشخیص دهند که بر اساس این مدل، کدام سبک های شناختی در خودشان قوی و غالب است.
- به خاطر داشته باشند که سبک شناختی، یک واقعیت قطعی و محکم و تغییرناپذیر نیست. بلکه یک مدل است که به درک بهتر تفاوتهای ما انسانها با یکدیگر کمک میکند.

فرض کنید با چند نفر از دوستانتان به دیدن یک فیلم رفتهاید. همهی شما یک داستان، یک اجرا و یک اثر هنری را مشاهده کردهاید. اما آیا هنگام دیدن آن فیلم، تجربهی یکسانی دارید؟ آیا حرفهایی که بعد از دیدن فیلم مطرح میکنید، مشابه است؟
به عنوان مثالی دیگر، فرض کنید شرکتی با مشکل کاهش فروش مواجه شده است. مدیران ارشد آن شرکت جلسهای برگزار میکنند و دربارهی وضعیت موجود و راهکارهای آن حرف میزنند.
آیا همه مسئله را به یک شکل فهمیدهاند؟ آیا راهکارها مشابهاند؟ آیا این مدیران، از روش یکسانی برای تشخیص، تحلیل و یافتن راهکار استفاده میکنند؟
میدانیم که پاسخ این سوالها منفی است. ما انسانها مسائل مشابه را با روشهای متفاوتی حل میکنیم. شرایط یکسان را به شکلهای متفاوتی میفهمیم. درسهای محیط کار و زندگی را به شیوههای کاملاً متفاوتی میآموزیم.
اصطلاح سبک شناختی از زمان گوردون آلپورت به کار میرود (+). تعریفهایی هم که بعداً ارائه شدند، کمابیش مشابه تعریف آلپورت هستند.
مثلاً حدود نیم قرن پیش، هرمان ویتکین و همکارانش، اصطلاح سبک شناختی یا Cognitive Style را به این صورت تعریف کردند (+): «روش اختصاصی هر فرد برای درک کردن، اندیشیدن، یاد گرفتن، حل مسائل و تعریف رابطهی خود با دیگران.»
یا اینکه محققان دیگری گفتهاند (+): «هر فرد، اطلاعاتی دریافتیاش را به شیوهی خاص خودش طبقهبندی و پردازش میکند. این تفاوت در قضاوت کردن و نتیجهگیری هم وجود دارد.» به همین علت، انسانها با مشاهدات و دانستههای مشابه، ممکن است تحلیلهای مختلفی داشته باشند و تصمیمهای متفاوتی بگیرند.
اگر بخواهیم به زبان ساده حرف بزنیم، میتوانیم بگوییم سبک شناختی یعنی سبک اختصاصی مغز هر یک از ما برای درک محیط و مدیریت آن.
انواع سبک شناختی | مدلها بسیار متنوع هستند
اگر به بحثهای خودشناسی و شخصیت شناسی علاقهمند باشید، حتماً با مدل MBTI آشنا هستید. یکی از ابعادی که در MBTI مطرح میشود، حسی بودن (S) در برابر شهودی بودن (N) است.
مستقل از نقدهایی که MBTI وجود دارد، همین تقسیمبندی ساده را میتوان نمونهای از سبک شناختی دانست. چون بر اساس آن میخواهند توضیح دهند که افراد مختلف، دنیا را به شکل متفاوتی میبینند و دادهها را به شکلهای مختلفی تفسیر میکنند.
یا شاید این تقسیمبندی را دیده باشید که میگویند (+): هنگام رویارویی با یک مسئله، برخی بلافاصله دست به اقدام میزنند (و بعداً فکر میکنند) و برخی دیگر، تأمل و اندیشیدن را در اولویت قرار میدهند.
این هم شیوهای از تقسیمبندی سبک شناختی است. پس حتی اگر تا کنون با اصطلاح سبک شناختی آشنا نبودهاید، ممکن است نمونههایی از این نوع تقسیمبندیها را دیده یا حتی به کار گرفته باشید.
آشنایی با سبک های شناختی به چه درد میخورد؟
اگر درس انواع سبک های یادگیری را با دقت مطالعه کرده باشید، پاسخ این سوال را میدانید.
بحث سبک های شناختی، یک موضوع محکم و مطلق نیست و سلیقه هم در آن بیتأثیر نبوده است. تا کنون دهها مدل برای سبک های شناختی پیشنهاد شده و هر کس مدعی شده که مدل و تقسیمبندیاش میتواند مفید باشد (+).
همچنین قرار نیست سبک شناختی به بهانهای برای توجیه عادتهای ما تبدیل شود. یعنی مثلاً شما بگویید: «من سبک ذهنیام تکانشی است. به همین خاطر، اول اقدام میکنم و بعد فکر میکنم. شما هم من را با همین ویژگی بپذیرید!»
حتی در سالهای اخیر این بحث مطرح شده که سبک های شناختی، دو یا سه قطبی هم نیستند (+).
یعنی اینکه ما نمیتوانیم به سادگی صفتها را در مقابل هم قرار دهیم:
- «من حسی هستم. پس شهودی نیستم.»
- «من جزءنگر هستم. پس از من انتظار کلنگری نداشته باشید.»
- «ذهن من کلامی کار میکند. پس تصویرسازی برایم سخت است.»
- «ذهن من تصویرساز است. سخت میتوانم آنها را به کلمه تبدیل کنم.»
ما میتوانیم سبک های شناختی متفاوت را به کار بگیریم و مثلاً همزمان در دو سبک متفاوت، قوی باشیم. ضمن اینکه این ویژگیها در گذر زمان و با تلاش و تمرین نیز تغییر میکنند و قرار نیست ویژگی امروز من، برای همیشه به همین شکل باقی بماند.
با همهی این توضیحات، چرا توجه به سبک های شناختی میتواند برای ما مفید باشد؟ نخست برای اینکه چنین مباحثی یک تلنگر ذهنی محسوب میشود.
کاربرد دوم سبک های شناختی هم در آموزش تنوع یا Diversity Training است. وقتی چنین مباحثی را یاد میگیریم بهتر میتوانیم دیگران را تحمل کنیم. متوجه میشویم که ذهن همهی ما به یک شکل کار نمیکند و دنیا را به یک شیوه نمیبیند. ضمن اینکه هیچکدام از شیوهها هم الزاماً بهتر از دیگری نیستند.
این نوع نگاه میتواند مهارت ارتباطی ما را تقویت کرده و در مدیریت تعارض هم به کمکمان بیاید.
تعریف سبک های شناختی کولز
مجموعه درسهای مهارت یادگیری برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.
تعداد درسها: ۵۶ عدد
دانشجویان این درس: ۱۴۹۴۹ نفر
تمرینهای ثبتشده: ۲۸۲۵۰ مورد
با عضویت ویژهی متمم، علاوه بر درسهای مهارت یادگیری به مجموعهی گستردهای از درسها دسترسی پیدا میکنید که میتوانید فهرست برخی از آنها را در اینجا ببینید:
البته بررسیهای ما نشان داده است که علاقهمندان به درس مهارت یادگیری به درسهای زیر هم علاقه دارند و آنها را پیگیری میکنند:
تفکر سیستمی | تصمیم گیری | استعدادیابی | مسیر شغلی
معرفی کتابهای روانشناسی | معرفی کتابهای مدیریتی
مدل ذهنی | تفکر نقادانه | کوچینگ | یادگیری زبان انگلیسی
خودشناسی | شخصیت شناسی | مهارت ارتباطی
دوره MBA متمم (اگر به بحثهای کلان مدیریتی علاقمندید)
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
تمرین و مشارکت در بحث
کدام سبک شناختی را در خودتان پررنگتر میبینید؟ آیا مثال یا مثالهایی هم دارید که برای دوستانتان مطرح کنید؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مهارت یادگیری به شما پیشنهاد میکند:
- مهارت یادگیری، تکنیکها و روشهای یادگیری بهتر
- روشهای نادرست متممخوانی!
- سواد چیست؟ | تعریف سواد از نظر یونسکو
- هدف گذاری و تنظیم لیست اهداف در یادگیری (+ نمونه هدف گذاری)
- آیا آموزش الکترونیکی و روشهای یادگیری الکترونیکی مناسب شماست؟
- فایل صوتی – مقدمهای بر مهارت یادگیری
- فایل صوتی درباره مهارت یادگیری | چند نکته درباره تکنیکهای یادگیری
- فایل صوتی درباره مهارت یادگیری – قسمت سوم
- فایل صوتی مهارت یادگیری | اهمیت کند کردن سرعت یادگیری
- یادگیری کریستالی | دانلود فایل صوتی دربارهٔ مهارت یادگیری
- فایل صوتی درباره مهارت یادگیری کریستالی – ماجرای دروغ و فریب
- آیزاک آسیموف | تمرین یادگیری کریستالی
- آنتوان دو سنت اگزوپری | تمرین یادگیری کریستالی
- بهترین معلم ریاضی کیست؟
- تعریف منحنی یادگیری چیست و برای ما چه کاربردی دارد؟
- کتابخوانی و توصیه هایی برای آن | چگونه کتابخوان شویم؟
- درباره اهمیت کتاب | بخشی از متن کتاب آهنگ افلاک نوشته کارل سیگن
- گروه کتابخوانی | برای کتابخوانی گروهی چه قوانینی بگذاریم؟
- چگونه کتاب بخوانیم؟ راهنمای مورتیمر آدلر برای کتاب خواندن
- درباره اهمیت کتابهای قدیمی | چرا باید آنها را بخوانیم؟
- آموزش خلاصه نویسی و یادداشت برداری | بخش اول
- آیا با این رسمالخط، مطالب را بهتر به خاطر میسپارید؟
- کتاب صوتی یا کاغذی؟ | آیا کتاب کاغذی جای خود را به کتاب صوتی خواهد داد؟
- در کتابخانه شخصی شما چه خبر است؟
- نقشه ذهنی چیست؟ بررسی کاربردهای نقشه ذهنی در یادگیری
- نقشه مفهومی یا نمودار مفهومی چیست؟ | راهنمای ترسیم نقشه و یک نمونه
- تکنیک های یادگیری | بهترین روش مطالعه و یادگیری درسهای متمم چیست؟
- اینفوگرافی تکنیکهای یادگیری
- حافظه کوتاه مدت، حافظه بلند مدت و حافظه فعال چه هستند؟
- تانیا لومبروزو (محقق روانشناسی شناختی)
- هر یک از اینها از کدام سیاره آمدهاند؟
- آیا شما از این روش یادگیری استفاده میکنید؟
- ترجمه کتاب | چگونه بدانیم یک کتاب انگلیسی به فارسی ترجمه شده یا نه؟
- بلوم کیست؟ | زندگینامه + اهمیت نظریه بلوم در یادگیری
- طبقه بندی بلوم (سطوح یادگیری بلوم)
- دانستن، حفظ کردن و به خاطر سپردن، میتواند یکی از اهداف آموزش باشد
- منظور از درک مطلب چیست؟ چگونه برای درک مطلب هدفگذاری کنیم؟
- کاربردی کردن آموختهها: آیا به تفاوت آموختن و به کاربردن توجه کردهاید؟
- تجزیه و تحلیل به عنوان یکی از مهارتها در یادگیری
- توانایی ارزیابی و قضاوت یکی از مراحل یادگیری است
- بالاترین سطح یادگیری، خلق و ترکیب است
- انواع سبک های یادگیری چه هستند و چه کاربردی دارند؟
- انواع سبک های شناختی | تفاوتهای ما در اندیشیدن، یادگیری و حل مسئله
- کدامیک از روش های یادگیری را انتخاب میکنید؟
- درباره اهمیت آموزش دانشگاهی
- افزایش سرعت یادگیری به عنوان یک هدف
- چند پیشنهاد ساده برای بهبود روش مطالعه شما
- مخترع کیست؟
- آیا مراقب هستید که آموزش، شما را نادانتر نکند؟
- اثر دانینگ کروگر | آنکس که نداند و نداند که نداند
- کتاب طرز فکر | معرفی، خلاصه کتاب و نقد آن
- منابع تکمیلی | دوره صوتی آموزش کتابخوانی و انتخاب کتاب مناسب (محمدرضا شعبانعلی)
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : سید مجتبی سیدمحسنی
سلام.
سبک شناختی الانِ من(خردادماه 1400) سبک "خلق و امتحان کردن چیزهای جدید" هست. در حال حاضر چارچوبها رو خیلی دوست ندارم و همونطوری که متمم بهش اشاره کرد گاهی اوقات راهکارهای خیلی ساده رو فقط به خاطر تکراری و کلیشهای بودن، کنار میذارم و راه سختتر اما جدید رو انتخاب میکنم.😎(خوبی این سبک اینه که شواهدی برای متفاوت بودن پیدا میکنی؛ بدیاش هم اینه که گاهی اوقات کارهای ساده رو صرفا به خاطر ساده بودن انجام نمیدی و شاید مجبور بشی، دوباره با صرف انرژی همون کار رو انجام بدی.)
نکتهی جالبی که با مطالعهی این درس بهش رسیدم این هست که:
آدمها در هر بازهی زمانی ممکنه که یکی یا دوتا از این سبکها درشون غالب باشه. یا حتی یک سری احساسات و هیجانات ممکنه باعث بشه تا به فلان سبک، تمایل بیشتری پیدا کنیم.
به عنوان یه نمونه: من خودم زمانهایی که احساس شکست خوردن از خودم میکنم، به دنبال کسب اطلاعات و دونستن چیزهای بیشتری میرم. مثلا وقتی که با خانوادهام بحث میکنم یا ناراحتشون میکنم، میرم کتاب میخونم و به دنبال پیدا کردن ریشهی رفتارهای خودم یا خانوادهام میگردم تا بار بعد این کار رو نکنم؛ یا حداقل اگه اشتباه رو دوباره تکرار کردم، بدونم دلیلش چی بوده و یک اشتباه تکراری رو با ذهنیت ثابت تکرار نکرده باشم. (باید اعتراف کنم این یه حرکت مفید و کمککننده برام بوده و هست که بابتش خوشحالم.) در ضمن درمورد "سبک شناختیِ فکر کردن" هم یه باور ذهنی دارم: من ترجیح میدم از "دونستنِ دلیلِ اتفاقات و حقیقتهای تلخ رنج ببرم؛ تا اینکه بخوام از ندونستنها و جهلم رنجی متحمل بشم یا شاید هم لذت ببرم.
"سبک برنامهریزی" هم یه زمانی در من غالب بود. یعنی سال اول که میخواستم کنکور بدم. البته شاید بهتر باشه به جای اینکه بگم غالب بود، بگم "دوست داشتم این سبک رو داشته باشم." متاسفانه به دلیل اینکه دائما مقایسهی دانشآموزان و عاملِ موفقیتشون در برنامهریزیهاشون بود، به ناچار مجبور بودم سعی کنم یه آدمِ برنامهریز باشم. دوسه روز اول موفق میشدم اما در اکثر مواقع(شما بخونید همیشه🤦♂️😅) شکست میخوردم و این موضوع روی عزت نفسم هم تاثیر خیلی بدی میذاشت.
روندِ زور زدن برای برنامهریزی ادامه داشت تا اینکه سال پشتکنکور شروع شد. اوایلش هنوز به ضرورت برنامهریزی و درسخوندن طبق چارچوب بچهدرسخونهای مدرسهمون اعتقاد داشتم، اما کمکم فهمیدم که اگه آدم، کمی هم خلاقیت به خرج بده و نخواد طبق حرفهای خرخونها، دائما روی کتاب تستهای سخت و مختلف باشه، دستاورد بیشتری داره و احتمال موفقیت نه که کمتر نمیشه، بلکه بیشتر هم شده و حتی درس خوندن لذتبخشتر هم میشه.
خوشبختانه با تجربهای که به دست آوردم، به این نتیجهگیری رسیدم:
زور زدنِ الکی برای تغییرِ سبک شناختیمون برای یادگیری و برخورد با رویدادها، یه اشتباهِ بهشدت مستهلککننده هست.
دقیقا همون طوری که اشاره کردم، آدمهای با "سبک شناختی خلق کردن" اگه بخوان این خالق بودن و ابتکار به خرج دادنشون رو به صورت نظاممند و طبق برنامهریزی به پیش ببرند؛ نه میتونند خلاق باشند و نه میتونن به برنامههاشون برسند. بلکه فقط سرخورده میشن.
یه نکتهی جالبی که در حین مطالعه درس بهش رسیدم این بود که
توی بعضی شغلها لازمه تا یه سبک شناختی در ما غالب باشه. به عنوان مثال یه کارمند بانک، خوبه که سبک برنامهریزی توی ذهنش سبک غالب باشه و به کارهاش جهتدهی کنه. یا یه پزشک اورژانس در زمان حضور بر بستر بیمار تصادفی، باید سبکِ خلق کردن قدرتمندی داشته باشه و خیلی سریع و خلاقانه کارهای لازم رو برای حفظ جان مریضش انجام بده. حالا شما فکر کنید که این آدم بخواد طبق برنامهریزی و همراه با طمأنینه با یادآوری کردن چیزهایی که در دوران تحصیلش خونده، همهی معاینههای لازم رو انجام بده؛
که خب در این صورت باید توی دلش فاتحه و اَشهَدِ مریض رو همزمان با برنامهریزی کردن توی ذهنش بخونه.