آموزش نویسندگی | چند نکته از زبان جان اشتاین بک
آموزش نویسندگی و به طور خاص داستاننویسی چیزی نیست که جان اشتاین بک آن را قبول داشته باشد.
او در سال ۱۹۶۳ چنین گفته است (+): «اگر جادویی در نوشتن باشد، که من قانع شدهام هست، تا کنون هیچکس هرگز قادر نبوده آن را در حد یک نسخهی [ساده در قالب چند نکته] تنزل دهد. به شکلی که بتوان آن جادو را از فردی به فرد دیگر منتقل کرد.»
اما همه میدانیم که ما گاهی قواعد خود را برای عزیزانمان میشکنیم و ظاهراً اشتاین بک هم این کار را کرده است. اگر کتاب نامههای اشتاین بک (A Life in Letters) را بخوانید میبینید که او به بهانههای مختلف دربارهی شیوهی نوشتن با رابرت والستن (Robert Wallsten) حرف زده است.
البته شاید نتوان این حرفها را آموزش نویسندگی دانست، اما به هر حال به نظر میرسد والستن آنقدر برای اشتاین بک عزیز بوده که او بکوشد برخی از جنبههای جادوی نوشتن را برای او در قالب چند نکته برای نویسندگی فهرست کند.
در کتاب A Life in Letters نامههای متعددی خطاب به والستن وجود دارد و محتوا و لحن این نامهها به خوبی نشان میدهد که رابطهای نزدیک بین آن دو برقرار بوده است و اشتاین بک گاهی نقش منتور را برای او ایفا میکرده است.
جایی در کتاب گفته شده که اشتاین بک زمانی یک واژهنامه به او هدیه داده و داخل جلدش نوشته است: «با سر هم کردن کلماتی که داخل این کتاب آمده، میتوانی زیباترین چیزها را بیافرینی و میدانم که خواهی آفرید.»
وقتی نمیتوانیم بنویسیم
هر کسی دستی در نوشتن دارد میداند که گاه و بیگاه زمانهایی میرسد که دیگر نمیشود نوشت. انگار هیچ کلمهای به قلم نمیآید و سرچشمهای که باید حرفها و جملهها از آن بجوشند خشک میشود.
در مراحل نوشتن مقاله اشارهای به این نکته کردیم و گفتیم آن را Writer’s Block مینامند.
یکی از نامههای جالب اشتاین بک به والستن در فوریهی ۱۹۶۰ نوشته شده و به همین موضوع پرداخته است. اشتاین بک بیمقدمه نامه را چنین شروع میکند که بر اساس شنیدهها و شایعاتی که اینجا و آنجا به گوشش خورده، ظاهراً والستن مشکل نوشتن دارد.
او در ادامه میگوید که این احساس را میشناسد: «این حس را خیلی خوب میشناسم. هر بار میگویم دیگر به سراغم بازنخواهد گشت. اما باز هم میآید و ناگهان یک روز میبینم دوباره گریبانم را گرفته است.»
اشتین بک توضیح میدهد که باب اندرسن نمایشنامهنویس هم زمانی چنین مشکلی داشته و از او راهکار خواسته است. روش پیشنهادی اشتین بک جالب است:
اینجور وقتها شعر بنویس.
نه برای اینکه آنها را بفروشی، و نه حتی برای اینکه کسی آنها را ببیند. برای اینکه آنها را دور بریزی.
شعر، ریاضیات نوشتن است و بسیار شبیه به موسیقی. و البته بهترین درمان. چرا که گاهی مشکلات و دردها را بیرون میریزد.
ظاهراً اندرسن شش ماه به این شیوه عمل کرده و بعداً در نامههایی به اشتاین بک گفته که مشکلش حل شده است.
البته اشتاین بک توضیح میدهد که این راهکار در شرایطی مفید است که برای مدت طولانی، چشمهی کلامت خشک شده باشد و هیچ چیزی از آن نجوشد. وگرنه توقفهای کوتاه چندروزه، همیشه و هر جا ممکن است پیش بیایند.
این نکات را در نوشتن رعایت کن
نامهی جالب دیگری که آن را میتوان مصداق آموزش نوشتن دانست، دو سال بعد در فوریه ۱۹۶۲ برای والستن ارسال شده است. این بار هم ماجرا به نوشتن برمیگردد و اشتاین بک میگوید که میخواهد تجربهی خودش را «در مواجهه با ۴۰۰ صفحه کاغذ سفید که روی هم انباشته شده بودند و باید [با داستان] پُر میشدند» بیان کند.
البته متواضعانه توضیح میدهد که میداند هیچکس علاقهای به شنیدن تجربهی دیگران ندارد و احتمالاً به همین علت است که مردم نصیحتهای خود را به رایگان عرضه میکنند.
و با همهی این مقدمات، چند نکتهی مهم را به والستن پیشنهاد میکند که آنها را با هم میخوانیم:
اشتاین بک در پایان دوباره تأکید میکند که میدانم هیچوقت یک روش برای دو نفر یکجور کار نمیکند. اما لااقل این نکات در اغلب موارد به کار من آمدهاند.
برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبتنام به تعداد قابلتوجهی از درسهای متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آنها را میتوانید از طریق لینک زیر ببینید:
البته اگر بخواهید به همهٔ درسهای متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.
ثبت نام رایگان تجربهٔ متممیها
عناوین زیر تعدادی از درسهای مختص اعضای ویژه متمم هستند:
مدیریت کسب و کار (MBA) | توسعه فردی
فنون مذاکره | خودشناسی | شخصیت شناسی
مسیر شغلی | کوچینگ | مشاوره مدیریت
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری چالش نوشتن به شما پیشنهاد میکند:
- چالش نگارش یک متن هزار کلمهای در چند گام
- نوشته و کتاب غیر داستانی چیست؟ (ناداستان)
- جستار چیست؟ جستارنویسی یعنی چه؟
- نویسندگان چگونه مینویسند؟ (یک مصاحبه)
- در جایگاه خواننده چگونه کتاب میخوانیم؟
- چگونه مانند یک نویسنده کتاب بخوانیم؟
- معرفی کتاب خود نوشتن | کتابی درباره نویسندگی از احمد اخوت
- رونویسی متنها | تمرینی برای شروع نویسندگی
- مراحل نوشتن مقاله و سایر مطالب غیرداستانی
- ساختار یک متن غیر داستانی چگونه شکل میگیرد؟
- چهار روش برای آغاز متن یا شروع سخنرانی
- توافق بین نویسنده و خواننده در نوشته های غیرداستانی
- از شمردن تعداد کلمات در نوشتههایتان غافل نشوید
- تمرین نوشتن آزاد – گام اول نویسندگی
- داستان نویسی | داستاننویسی بیهدف و بیمخاطب میتواند مفید باشد
- آموزش نویسندگی | چند نکته از زبان جان اشتاین بک
- چند تمرین دیگر برای نوشتن
- تحلیل آماری کلمات در سخنرانی ها و نوشته ها
- روبات نویسنده | یک تجربه ذهنی
- تمرین نوشتن: از قتل کلمات نترسیم
- استعاره مفهومی چیست و چه کاربردی دارد؟
- انتخاب یک ایده اولیه برای تمرین نوشتن
- آیا از درخت ایده برای نوشتن مقالههای خود استفاده میکنید؟
- تکنیک بومرنگ؛ مناسب آماده شدن پیش از نوشتن
- کاش او در اینباره مینوشت | تمرینی برای توجه بیشتر به سبک نگارش
- انتخاب سبک متن
- انواع سبکهای نوشتن | معرفی شش سبک نگارش مطلب و تنظیم مقالات
- چالش نوشتن: در مورد خوبیها و بدیهای کلمات زائد
- چند نکته و راهنمایی برای علاقهمندان به نوشتن کتاب | ست گادین
- روشهای شروع متن | چگونه نوشتهٔ خود را آغاز کنیم؟
- چند جملهٔ اولِ نوشتهٔ خود را بازنویسی کنید
- چالش نوشتن: برای پایان سخنرانی و مقاله خود چه طرحی دارید؟
- آیا صدای خاص خودتان را در نوشتن پیدا کردهاید؟
- پیشنهادهایی در مورد تعریف مفاهیم و اصطلاحات در نوشتهها
- آیا داخل کتابهایی که دوست دارید چیزی مینویسید؟
- آشناسازی و آشنایی زدایی در نویسندگی
- چند نکته دربارهی بازخوانی متن
- نکتهای در نوشتن خاطرات | آیا شما مالک همهی خاطرات خود هستید؟
- کتاب نکته های ویرایش | راهنمای ویرایش متون فارسی | علی صلح جو
- بیست و هشت اشتباه نویسندگان | آموزش نویسندگی و مفاهیم پایه آن
- چند نمونه از متن تقدیم کتابها
- انتخاب عنوان برای کتابها و نوشتهها | مهاجرت به سرزمینهای دیگر
- چگونه از برخورد با کشتیهای بزرگ اجتناب کنیم؟ | دربارهٔ کتابهای بیمخاطب
- پیشنهاد مطالعه | کتاب استادان و نااستادانم | عبدالحسین آذرنگ
- پیشنهاد مطالعه | کتاب ابوالمشاغل – نادر ابراهیمی
- کتاب از گوشه و کنار ترجمه | علی صلحجو
- پیشنهاد مطالعه | کتاب حدیث نفس | حسن کامشاد
- پیشنهاد مطالعه | کتاب میم و آن دیگران – محمود دولت آبادی
- پیشنهاد مطالعه | کتاب خودم و مسائل مهم تر – چارلز هندی
- نقش هایی به یاد | گذری بر ادبیات خاطره نویسی
- کتاب اخلاق نوشتن | حسین معصومی همدانی
- نوشتن سفرنامه | چگونه می نویسم؟ | هفت روش از هفت سفرنامه نویس معاصر
- دنیای ذهنی یک نویسنده | بریدههایی از کتاب یادداشت های روزانه ویرجینیا وولف
- معرفی کتاب پرنده به پرنده | حرفهای آن لاموت برای نویسندگان نوقلم
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : امیر علمی
كلاس سوم يا چهارم ابتدايي بودم، معلم نداشتيم همه سر و كول هم ميپريدند، همهمه و جيغ و داد بود، من اينجور وقتها سرم رو ميزاشتم رو ميز و آروم با انگشتهام روي قسمت زيري نيمكت، همونجايي كه كيفمون رو ميذاشتيم ضرب ميگرفتم، موسيقي انگشتام توي يه گوشم با همهمه غالب اون يكي گوشم منو به خلسه ميبرد، ياد بچگيهام ميوفتادم، ياد مامان بزرگ يا همون "عزيزم" با صورت سرخ شدش، حموم عمومي داغ، حوض آبي با آب زلالش، گلدوناي بزرگ سالن حموم و نوشابه خنك...
وسط نواختن و همهمه، كه هر لحظه داشت شديدتر ميشد، يادم افتاد روز مادره به اين فكر كردم كه كاش پول داشتم و ميتونستم يه كادو بخرم براش، يهو تصميم گرفتم يه چيزي بنويسم براش، صفحه وسط دفتر رو باز كردم و تا مداد رو گذاشتم روي كاغذ، ديگه دستم كنترلش دست خودم نبود، عين يه مداد جادويي كلمات از رو يه بخش ناشناخته ذهنم تراوش ميكرد روي كاغذ، دو سه برگي نوشته بودم كه فرياد ناظم و خطكش چوبي بلندش كه محكم كوبيدش روي ميز جريان واژهها رو متوقف كرد.
چند لحظه بعد زنگ خورد و همون موقع يه معجزه ديگه هم اتفاق افتاد، با اعتماد به نفسي كه شايد تا امروز نمونهاش رو كمتر ديدم خودم رو رسوندم به ناظم و دفتر رو دادم دستش
من خجالتي و به شدت درونگرا دومين اتفاق عجيب اون روز رو رقم زدم، دفترم تو دستش بود و داشت ميخوند، من قدم تا كمربند شلوارش ميرسيد و خط كشش جلو صورتم بود، سرمو با استرس بلند كردم ديدم داره ميخونه هنوز، اولين بار بود كه لبخندشو ميديدم، دستش رو كشيد روي سرم و گفت زنگو كه زدم بيا سر صف بخونش
ضربان قلبم شديد بود...
از جلو نظام... خبر دار...
من داشتم ميرفتم جلوي صف، با يه كاپشن قرمز، سرمهاي مشمايي تا دم زانو ، كتوني ميخي با خطاي آبي، با يه شلوار ارتشي رنگ
قلبم داشت ميومد بيرون از دهنم
جلو صف كنار ناظم وايسادم، بلندگو رو گرفت جلو دهنم، صدام بغض داشت، حواسم رو انعكاس صدام از بلندگو بود، يواش يواش صدام آروم تر شد:
" مادر من به قدري ناتوان بودم كه بي تو حتي نميتوانستم يك مگس را از روي صورت دور كنم اما تو مثل هميشه مراقبم بودي و من چقدر دوستت دارم..."
اون ناظم عصباني بيشتر از هر معلم ادبياتي منو عاشق نوشتن كرد
پنجم ابتدايي دفتر شعر داشتم !!! يه سر رسيد پر پر
سال كنكورم رفتم پيش يه مشاور، با بغض بهش گفتم، يه مشكلي دارم كه نميزاره درس بخونم، همش يه چيزايي ميرسه به دهنم، همش دوست دارم بنويسم، كلي بهم راهكار داد كه چطور ننويسم!!!
اما خوب نميشد، ريشههاي اين نهال به راحتي خشكونده نشد
از ترس خانواده ميرفتم تو انباري مينوشتم، خصوصا كه عشق كودكي شريان واژهها رو وحشتناك زياد كرده بود اگه يه دفتر صد برگم ميذاشتم جلوم نه دستم خسته ميشد از نوشتن و نه يه لحظه حجمه لغتها پا پس ميكشيد
اما ديگه هيچوقت حتي يه ناظم عصباني پيدا نشد بهم بگه بيا نوشتههاتو بخونش و من فقط تو يواشكيام مينوشتم و ميخوندم
يادمه تو سربازي تو پادگامون مسابقه مقاله نويسي برگزار ميشد روزاي آخر مهلت چند تا ورق چك نويس بر ميداشتم و مينوشتم و توي يه فرصت يواشكي تايپ ميكردم و تحويل ميدادم، معمولا هميشه اول ميشدم و جايزه مرخصي تشويقي ميگرفتم، اين مرخصيا شايد اولين و آخرين باري بود كه از اين استعدادم بهره بردم
بعدش رفتم تو صنعت، تو خروار آهن و دستگاه و سر و صدا ديگه يه جورايي يادم رفته بود كه همچين استعدادي داشتم و با كم لطفي خودم و خلا يه اتفاق يواش يواش قلمم خوشكيد...
اما از شما چه پنهون اين روزا دلم بري اون روزها خيلي تنگ شده، حتي دلم براي خودم تنگ شده كه فقط تو نوشتن با خود عريانم رو در رو ميشدم
حتي اگر هزاران صفحه بنويسي و هيچكس نخونه، باز هم نوشتن بهترين راه رسيدن به آرامش درونيه
آرامش كه براي همتون آرزوش ميكنم...