درس گرفتن از شکست برای موفقیت | چیپ هیث

ما در پیام اختصاصی متمم، هر روز جملهی کوتاهی را برای شما نمایش میدهیم.
پیوسته هم بر این نکته تأکید میکنیم که جملههای کوتاه را معمولاً نمیتوان به عنوان توصیهای قطعی یا گزارهای مبتنی بر روش علمی یا حتی یک موضعگیری مشخص در نظر گرفت.
این نوع جملهها، صرفاً تلنگری برای اندیشیدن، برای ساماندهی بهتر به دانستهها و خاطرات، و گاه خلاصه کردن برخی مفاهیم و تجربههای ارزشمند هستند.
با توجه به اینکه در پیام اختصاصی امکان بحث و گفتگو وجود ندارد، مجموعهای تحت عنوان دعوت به گفتگو را برای بحث، گفتگو، تمرین نوشتن و تبادل نظر میان دوستان عزیز متممی در نظر گرفتهایم.
این بار جملهای از چیپ هیث (Chip Heath) را برای بحث و گفتگو انتخاب کردهایم.
چیپ هیث در دانشگاه استنفورد، تدریس مباحث مرتبط با رفتار سازمانی و مذاکره را بر عهده دارد.
او به همراه برادرش (دن هیث) در زمینهی علوم رفتاری کتابهای پرفروش و آموزندهای هم نوشته و ما نیز در متمم، کتاب کلید را بزن (Switch) او و برادرش را در فهرست کتابهای مدیریتی معرفی کردهایم.
اما این بار جملهای از او را انتخاب کردهایم که میتواند فراتر از بحث رفتار و علوم رفتاری، مورد توجه قرار بگیرد:
در سادهترین شکل خوانش این جمله، میتوان آن را یک جملهی انگیزشی دانست که میکوشد طعم تلخ شکست را در کام ما شیرین کند.
اما میتوانیم با دقت و وسواس بیشتری هم به گزارهای که چیپ هیث مطرح میکند بپردازیم.
چیپ هیث بر شکست زودهنگام تأکید دارد. بنابراین، همهی شکستها را مثل هم در نظر نمیگیرد و ترجیح میدهد درس گرفتن از شکست زودهنگام را به عنوان مصداق سرمایه گذاری برای موفقیت در نظر بگیرد.
در اینجا بسته به اینکه چقدر به تفکر طراحی علاقه داشته باشید، این جمله را باز هم میتوانید به دو شکل مختلف بخوانید و تفسیر کنید.
شکل سادهتر خواندن این جمله آن است که بگوییم شکست خوب است؛ درس گرفتن از شکست هم خوب است؛ اما باید مراقب باشیم که آنقدر دیر شکست نخوریم که همهچیزمان بر باد رفته باشد.
اما شکل دیگر این جمله، مفهومی است که علاقهمندان به تفکر طراحی مد نظر قرار میدهند (در معرفی کتاب زندگی خود را طراحی کنید، به کاربرد تفکر طراحی در زندگی اشاره کردهایم).
کسانی که از تفکر طراحی برای حل مسئلههای کار و زندگی استفاده میکنند، در شرایطی که ابهام بالاست یا مسئله بسیار پیچیده است، به جای اینکه وقت بسیاری را برای پیدا کردن پاسخ نهایی صرف کنند، به سراغ یک پاسخ اولیه میروند.
آنها انتظار ندارند که این پاسخ حتماً موفقیتآمیز باشد؛ بلکه کاملاً میپذیرند که ممکن است بسیار سریع شکست بخورند. اما از این شکست به عنوان یک راهنما برای اصلاح پاسخ خود استفاده میکنند و دوباره به آزمودن پاسخ جدید میپردازند.
شعار این افراد، Fail often, fail fast است: زیاد شکست بخور؛ اما به شرط آنکه سریع شکست بخوری (و بیش از حد در پاسخ خود غرق و گرفتار نشوی).
بعد از این توضیحات و تفسیرهایی که از جملهی چیپ هیث ارائه دادیم، و با توجه به اینکه بیتردید تفسیرهای دیگری هم میتواند به بهانهی این جمله مطرح شود، واضح است که نه ما و نه شما انتظار نداریم به سادگی بشود کنار این جمله، علامت یا را به نشانهی تأیید یا رد گذاشت.
اما بحثهای فراوانی را میتوان در حاشیهی آن مطرح کرد:
- آیا واقعاً میتوان شکستها را به شکست خوب و شکست بد تقسیم کرد؟
- آیا بهترین شیوهی تقسیمبندی، این است که زود شکست خوردهایم یا دیر؟
- آیا واقعاً درس گرفتن از شکست، مصداقهای فراوان دارد، یا اینکه جنبهی شعاری آن پررنگتر است؟
- چقدر در حل مسئلههای کار و زندگی، به سراغ چنین دیدگاهی رفتهاید؟ چه تجربههایی، مثبت یا منفی، از این نوع نگرش دارید؟
شما با عضویت ویژه در متمم، میتوانید به درسها و آموزشهای بسیاری از جمله موضوعات زیر دسترسی کامل داشته باشید:
موضوعات زیر، برخی از درسهایی هستند که در متمم آموزش داده میشوند:
دوره MBA (یادگیری منظم درسها)
استراتژی | کارآفرینی | مدل کسب و کار | برندسازی
فنون مذاکره | مهارت ارتباطی | هوش هیجانی |تسلط کلامی
توسعه فردی | مهارت یادگیری | تصمیم گیری | تفکر سیستمی
کوچینگ | مشاوره مدیریت | کار تیمی | کاریزما
عزت نفس | زندگی شاد | خودشناسی | شخصیت شناسی
مدیریت بازاریابی | دیجیتال مارکتینگ | سئو | ایمیل مارکتینگ
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مهارت حل مسئله به شما پیشنهاد میکند:
- مسئله چیست؟ روشها و تکنیکهای حل مسئله چه هستند؟
- تفاوت مشکل و مسئله چیست؟ منظور از تبدیل مشکل به مسئله چیست؟
- انواع مسئلهها بر اساس سطح پیچیدگی
- تشخیص مسئله و تعریف مسئله | مسئله یابی گام اول حل مسئله است
- آموزش سوال پرسیدن | مهم است اما چگونه؟
- مدیران هجده ثانیهای – نقش شنیدن در تشخیص مسئله
- یک استراتژی متفاوت برای رقابت پپسی و کوکاکولا
- تفکر واگرا و تفکر همگرا
- خلاقیت چیست؟ | خلاقیت را میتوان مانند سرمایه گذاری دید
- دیدن به شکلی دیگر | تمرینی برای خلاقیت
- طوفان فکری چیست؟ | چند قانون اساسی طوفان فکری (بارش فکری)
- منظور از ریلکس کردن یک مسئله چیست؟
- معمای انتخاب وزنه برای ترازو | زنگ تفریح
- اهمیت وقفه و خوابیدن روی یک مسئله
- رسم نمودار استخوان ماهی | نمودار ایشیکاوا
- استعداد واقعی، تسلط بر فرایند حل مسئله است
- تعریف Trade-off یا داد و ستد (تصمیم گیری های چند معیاره)
- هزینه فرصت از دست رفته و روش محاسبه آن
- خطاهای رایج در تعیین فهرست گزینهها و آلترناتیوها
- تفکر طراحی چیست و چرا برای حل مسئله های کسب و کار مفید است؟
- تفاوت تفکر مهندسی و تفکر طراحانه در فرایند حل مسئله چیست؟
- طراحی رفتار و طراحی برای تغییر رفتار
- درس گرفتن از شکست برای موفقیت | چیپ هیث
- برون ریزی ذهنی
- برای مشورت در تصمیم گیری به چه کسانی مراجعه میکنید؟
- کتاب مهارت حل مسئله
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : زینب دست آویز
من قبلا" به صورت تمام وقت برای مدت دو سال در شرکتی کار میکردم. حقوقم تقریبا" بالا بود، موقعیت سازمانی خوبی داشتم و اطراف اصلی درگیر در کارم اعضای هیات مدیره و مدیران عالی و ارشد اون شرکت بودن. تا اینجا ظاهرا" همه چیز ایدهآلیه. یه مدت گذشت احساس کردم یه چیزایی در کارم ندارم که تبعا" باعث کاهش میل و انگیزهم برای تداوم کار تو اون شرکت میشد. مثلا" یکی از دردام این بود که یه آدم شرکتی، هیچ وقت نمیتونه وکیل خوبی از آب دربیاد. اون تجاربی که وکلای بیرون از شرکت دارند خیلی متمایزتر از وکلای شرکتیه. در عین حال حجم کار در اون شرکت اونقدر زیاد بود که به هیچ وجه نمیتونستم به قبول پرونده غیرشرکتی هم فکر کنم. این یکی از مشکلاتم بود. ترس از این که نکنه دیگران بهتر از من مشغول به کار باشند ولی من قراره تا ابد شرکتی بمونم. بگذریم. تودهای از مشکلات مشابه باعث شد من بعد از دو سال تصمیم به استعفا بگیرم. این تصمیم به نسبت سن و سالم و موقعیت خیلی خوبی که در اون شرکت داشتم کمی زود گرفته شد. شاید نشه دقیقا" اسمش رو "شکست" گذاشت ولی برای این که شکست بزرگی در آینده نخورم تصمیم گرفتم چشمم رو به امتیازات عالی که داشتم ببندم و خودم رو از روی تپه شبه موفقیت بیارم پایین و شروع کنم به اوج قله موفقیت فکر کنم. کار سهمگینی برام بود. راستش شما که غریبه نیستید؛) حتی خیلی دردم گرفت از این تصمیم. هم از وجه اقتصادی هم غیر از اون. حتی روزای اول از خودم میپرسیدم زینب نکنه اشتباه کرده باشی؟ برای این که بتونم به این سوال جواب بدم روزها و لحظات تلخ و سختی رو پشت سر گذاشتم. فهمیدم که برای بزرگ شدن، برای به دست آوردن تجربههای بزرگ، باید بلند قدم برداشت، آرزومندانه فکر کرد و تصمیمهای سخت و غیرعادی گرفت. من این کار رو کردم و ازش یه پل ساختم برای تجربههای بزرگ آیندهم.