Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu


متن و زمینه در ارتباطات و مذاکره | اهمیت حاشیه در ارتباط با دیگران


اهداف و انتظارات آموزشی متمم در این درس
کد درس: ۷۱۱۸۷

◼️  آیا تا به حال پیش آمده که کسی صرفاً برای این که موقعیت و جایگاه خود را به شما یادآور شود، دیر به جلسه بیاید یا شما را پشت در اتاقش معطل کند؟

◼️  آيا کسانی را می‌شناسید که برای تخفیف گرفتن هنگام خرید یک محصول، انواع داستان‌های بدبختی و بیچارگی خود را برای فروشنده تعریف کنند؟

◼️  آیا این تجربه را داشته‌اید که برای این که به دوست‌تان پول قرض ندهید، مجبور شوید با اشاره‌های غیرمستقیم او را متوجه کنید که اگر پول درخواست کند، پاسخ منفی خواهد شنید؟

◼️  آیا حس می‌کنید هر چقدر هم که نامهٔ خود را دقیق و با جزئیات بنویسید، نهایتاً در یک دیدار حضوری خودتان بهتر می‌توانید حرف‌تان را منتقل کنید؟

◼️  آیا کسانی را می‌شناسید که برای دفاع از مواضع و تصمیم‌هایشان، مدام به داستان و حکایت و ضرب‌المثل متوسل شوند؟

ادوارد هال دانشمند انسان‌شناسی بود که در مطالعات و پژوهش‌هایش به نتیجه رسید چنین رفتارهایی در برخی فرهنگ‌ها بیشتر و در برخی فرهنگ‌های دیگر کمتر است. او حاصل پژوهش‌های خود را به مذاکره‌کنندگان و مقام‌های سیاسی آمریکایی تدریس می‌کرد تا آن‌ها بتوانند در تعامل با مردم و سیاست‌مداران کشورهای مختلف بهتر عمل کنند.

ما در این درس می‌خواهیم با مفهوم Context (زمینه / بافتار / حاشیه) در ارتباطات و مذاکره آشنا شویم و ببینیم که فرهنگ‌ها از نظر توجه به کانتکست چه تفاوتی با یکدیگر دارند.

فشار ذهنی هنگام مطالعه
نیاز به مشارکت شما
کسب و کار
زندگی
زبان بدن در فرهنگ های مخلتف و تفاوت ارتباطات غیرکلامی از فرهنگی به فرهنگ دیگر

برای این که درک بهتری از Context (بافت و بستر ارتباط) داشته باشید، کافی است ابتدا به مفهوم Text (متن) در ارتباط توجه کنید. در بحث مهارت ارتباطی وقتی از تکست یا متن حرف می‌زنیم، منظورمان تمام کلماتی است که بین دو طرف رد و بدل می‌شود؛ چه به شکل شفاهی و چه به شکل مکتوب.

با این تعریف، هر آن‌چه تکست نیست، اما تکست را احاطه می‌کند، کانتکست است (ناگزیریم این جملهٔ فارسی را با کلمات انگلیسی بنویسیم، چون اگر مستقیم از واژه‌هایی مثل زمینه، بستر یا بافتار استفاده کنیم، ممکن است گستردگی و عمیق مفهوم کانتکست از چشم‌مان دور بماند).

حالا به یک گفتگوی فرضی میان مدیر و کارمند فکر کنید.

کارمند می‌گوید: «خانم مدیر. آیا امکان دارد حقوق سه ماه آینده‌ٔ خودم را الان از شرکت بگیرم تا بتوانم یک بدهی مهمم را پرداخت کنم؟»

مدیر پاسخ می‌دهد: «تا حالا چنین تقاضایی از همکارها نشنیده بودم. باید روی آن فکر کنم.»

تمام این کلماتی که خواندید «متن» گفتگو (یا متن مذاکره)‌ هستند. اما این متن، در خلاء تبادل نمی‌شود. این متن، بستر و زمینه و حاشیه‌ای دارد. در یک بافت نشسته است. سیگنال‌های دیگری در کنار این متن هستند که روی معنای آن تأثیر می‌گذارند. به چند نمونه سیگنال زمینه‌ای توجه کنید:

آیا مدیر بلافاصله پس از شنیدن پرسش، پاسخ داده است؟ یا پس از شنیدن، اندکی سکوت کرده است؟ فاصلهٔ زمانی بین شنیدن پرسش و پاسخ دادن چقدر بوده است؟
مدیر در گذشته، چه مواردی را به پایان ساعت کاری ارجاع داده است؟
آیا کارمند، پیش از طرح این گفتگو، از مدیر وقت گرفته و وارد اتاقش شده؟ یا این که هنگام روبه‌رو شدن با مدیر در راهرو شرکت این سوال را پرسیده است؟
چهرهٔ کارمند چه حسی را منتقل می‌کرده؟ نوعی استیصال و درماندگی؟ یا شکلی از امتیازخواهی؟
حالت نگاه مدیر چگونه بوده است؟ آیا ایستاده و چشم در چشم کارمند حرف زده؟ یا در حالی که به سوی دفترش می‌رفته و نگاهش به سوی دیگری بوده، پاسخ داده است؟
آیا مدیر ابتدا ساعت را نگاه کرده و سپس گفته عصر بیا؟ یا بدون نگاه به ساعت، این حرف را زده است؟

همان‌طور که می‌بینید، حاشیه یا بستر یا زمینه یا کانتکست، موضوعاتی نظیر زبان بدن، ارتباط چشمی و پیامهای غیرکلامی را در برمی‌گیرد. البته به این‌ها محدود نیست. موارد دیگری مثل سوابق قبلی گفتگو و هنجارهای فرهنگی هم بخشی از بستر گفتگو محسوب می‌شوند.

احتمالاً این گزاره را می‌پذیرید که معنای «متن/Text» بدون «حاشیه/Context» کامل نمی‌شود. یعنی اگر پاسخ سوالاتی را که گفتیم (و ده‌ها سوال مشابه از همین جنس) را بدانید، بهتر می‌توانید درک کنید که چه پیامی در گفتگو رد و بدل شده و چه نتیجه‌ای گرفته شده یا گرفته خواهد شد.

اما در ادامهٔ این گزاره، سوال دیگری مطرح می‌شود که کمی سخت‌تر است:

متن و زمینه در ارتباطات و مذاکره - کانتکست

این همان پرسشی است که ادوارد هال بر اساس تجربیاتش به آن پاسخ داده و البته محققان دیگری پس از او راهش را دنبال کرده و در قالب پژوهش‌های علمی، پاسخش را تأیید و تکمیل کرده‌اند. امروزه حرف‌های ادوارد هال در این باره – که حدود نیم قرن قبل در کتاب فراتر از فرهنگ یا Beyond Culture – مطرح کرد، به یکی از مفاهیم پایه در ارتباطات و مذاکره تبدیل شده و به طور خاص، کسانی که برای مذاکره بین‌المللی تربیت می‌شوند، این حرف‌های او را در همان جلسات نخست، می‌شنوند و می‌آموزند.

هم‌چنین در برخی کتاب‌های درسی می‌خوانیم (+): احتمالاً معیار «اهمیت حاشیه برای درک متن» یکی از مهم‌ترین معیارها برای سنجش الگوی ارتباط و گفتگو در فرهنگ‌ها و مقایسهٔ آن‌ها با یکدیگر است.

به زبان خودمانی‌تر: اگر قصد داشتید دو کشور (مثلاً ایران و آلمان) را از نظر سبک حرف زدن و تعامل مردم با یکدیگر مقایسه کنید و مجبور بودید صرفاً یک پارامتر را برای مقایسه انتخاب کنید، به اهمیت «حاشیه / کانتکست» توجه کنید.

فرهنگ‌های High-context در برابر فرهنگ‌های Low-context

محدودیت در دسترسی کامل به درس‌ها

دسترسی کامل به مجموعه درس‌های مذاکره و زبان بدن برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.

  تعداد درس‌ها: ۹۷ عدد

  دانشجویان این درس: ۱۱۵۵۴ نفر

  تمرین‌های ثبت‌شده: ۷۳۶۰ مورد

البته با فعال کردن اشتراک ویژه به درس‌های بسیار بیشتری دسترسی پیدا می‌کنید که می‌توانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های متمم

ضمناً شاید بهتر باشد از میان درس‌ها مطالعه‌ی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:

  مهارت ارائه و سخنرانی | فن بیان | پرسونال برندینگ

  مهارتهای ارتباطی | تحلیل رفتار متقابل

  شخصیت شناسی | خودشناسی | مدیریت تعارض

  کوچینگ | مشاوره مدیریت

  دوره MBA (پیگیری منظم مجموعه درس‌ها)

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند:

چند نکته دربارهٔ ادوارد هال و بحث Context

به خاطر داشته باشید که آن‌چه ادوارد هال می‌گوید، مثل بسیاری از نظریه‌های علمی، صرفاً یک مدل است؛ مدلی برای درک بهتر فرهنگ و ارتباطات. ما از یک «حقیقت مطلق» حرف نمی‌زنیم. بلکه از یک «طیف فرضی» حرف می‌‌زنیم که می‌تواند کمک کند فرهنگ‌ها را بهتر بفهمیم.

علاوه بر این، مهم است به این نکته توجه کنید که ادوارد هال، یک روش عینی و تعریف عملیاتی برای سنجش کانتکست ارائه نمی‌کند.

او صرفاً مثال می‌زند و توضیح می‌دهد (البته پژوهش‌گران پس از او این نقطه‌‌ضعف را پوشش داده‌اند و معیارهای عینی‌تری برای این بحث تعریف کرده‌اند).

این شیوهٔ را می‌توان به عملگرایی او – به علت تجربه‌ی مذاکره‌های بین‌المللی و نیز آموزش دیپلمات‌ها – نیز نسبت داد. شما نمی‌توانید به دیپلمات‌های کشور خود بگویید چون هنوز تعریف دقیق علمی از این مفهوم ندارم، خودتان به مذاکره بروید و ببینید چه پیش می‌آید. به همین علت، ادوارد هال ترجیح می‌داد مثلاً به کارشناسان سیاسی بگوید: در فرهنگ مردم ژاپن در مقایسه با فرهنگ آلمانی‌ها، نقش زمینه بسیار پررنگ‌تر است. یا این‌که مهم است که بدانیم اگر در یک فرهنگ زمینه پایین، طرف مقابل پس از شنیدن حرف‌ها و پیشنهادات ما، خوشحالی و هیجان زیادی را در رفتار و چهره‌اش نشان نداد، این الزاماً نشانه‌ی بی‌میلی نیست (چنانکه ابراز بیش از حد احساسات نیز، در یک فرهنگ زمینه بالا، به معنای هیجان‌زده شدن فرد از یک پیشنهاد یا نارضایتی شدید او از حرف یا موضع ما محسوب نمی‌شود).

این نکته را هم به خاطر داشته باشید که در یک یا دو دههٔ اخیر با گسترش ابزارهای دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی، تفاوت‌های فرهنگی کمتر از گذشته شده است و حکم‌های کلی در مورد کشورها را سخت‌تر می‌توان صادر کرد. به همین علت، برخی صاحب‌نظران هشدار می‌دهند که در تحلیل نسل جوانی که در عصر دیجیتال متولد شده، محتاط‌تر باشید (+). تفاوت جوان ایرانی با جوان آمریکایی یا آلمانی قرار نیست به اندازهٔ تفاوت میانسال‌ها و افراد مسن در دو کشور،‌ مشهود و ملموس باشد.

علاوه بر این‌ها به این نکته هم توجه کنید که در این نوع مدل‌سازی‌ها ما همیشه از میانگین حرف می‌زنیم. اگر میانگین قد فیلیپینی‌ها از میانگین قد ایرانی‌ها کوتاه‌تر است، به این معنا نیست که هر ایرانی که پیدا کنید از هر فیلیپینی که پیدا کنید بلندقدتر است.

این هم که در برخی کشورها فرهنگ از جنس High-context است، لزوماً به این معنا نیست که همهٔ مردم این کشورها این ویژگی‌ را دارند.

بنابراین بهترین روش استفاده از مدل هال این است که اگر با یک سازمان یا تیم جدید وارد مذاکره می‌شوید یا با فرد جدیدی دوست می‌شوید (مستقل از این که از کدام کشور یا منطقه یا صنعت آمده) در پی این باشید که کشف کنید «آن فرد یا آن سازمان یا آن تیم» در کجای طیف Context قرار می‌گیرد. هر چقدر زودتر پاسخ این پرسش را مشخص کنید، کیفیت ارتباط شما در آیندهٔ گفتگو و مذاکره و تعامل، بهتر خواهد بود.

تمرین و مشارکت در بحث

تجربهٔ شما از اهمیت «حاشیه و بافت و زمینه» در ارتباط چه بوده است؟

آیا مواردی بوده که در دوستی،‌ مذاکره و هر نوع رابطهٔ دیگر، حس کنید از نظر اهمیت و جایگاه Context با طرف مقابل تفاوت دارید؟ (چه در محیط نزدیک و اطرافیان، چه در شهرها، کشورها یا سازمان‌ها و گروه‌های دیگر).

بعد از خواندن این درس چه کار کنم؟

  توصیه‌های ارتباطی را از دریچهٔ فرهنگ هم ببینید

وقتی بحث‌های بین‌فرهنگی را می‌خوانید، فکر نکنید باید منتظر شوید تا هر وقت در جایگاه یک مدیر بین‌المللی قرار گرفتید یا به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل منسوب شدید، آن‌ها را به کار بگیرید. این مباحث می‌توانند پختگی شما را در ارزیابی توصیه‌ها، تحلیل‌ها و راهکارها افزایش دهند.

مثلاً بعد از خواندن این درس می‌توانید یک بار دیگر کتاب صراحت تمام‌عیار را مرور کنید. وقتی ادوارد هال را می‌شناسید و مفهوم کانتکست را درک می‌کنید، ارزیابی‌تان از حرف‌های کیم اسکات متفاوت خواهد بود و متوجه می‌شوید که او ناخودآگاه – به علت ناآشنایی با مفهوم فرهنگ در ارتباطات، ایده‌هایش را به شکل نادرستی تعمیم داده است. این‌ها به معنای کنار گذاشتن حرف نویسندگان و نادیده‌‌گرفتن ارزش کتاب‌ها نیست، بلکه به این معناست که شما با چشمی بازتر و نگاهی عمیق‌تر می‌توانید بخش‌های مفید و غیرمفید را از لابه‌لای حرف‌های دیگران بیابید و به‌کار بگیرید.

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری ارتباطات غیر کلامی و زبان بدن به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه ارتباطات غیر کلامی و زبان بدن
 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۲۳ نظر برای متن و زمینه در ارتباطات و مذاکره | اهمیت حاشیه در ارتباط با دیگران

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : گروه متمم

    روش شما در تقسیم‌بندی به دو دستهٔ مستقیم (Direct Culture) و غیرمستقیم (Indirect Culture) کاملاً رایج است و کتاب‌های مرجع متعددی هم دو اصطلاح Low-context و High-context را مترادف با مستقیم و غیرمستقیم به کار می‌برند.

    اما مشکلی که وجود دارد این است که بسیاری از مردم، وقتی اصطلاح‌های مستقیم و غیرمستقیم را می‌شنوند، فقط مصداق‌های کلامی آن را در نظر می‌گیرند. به همین علت، کسانی که دقت و وسواس بیشتری دارند، ترجیح می‌دهند از High-context و Low-context استفاده کنند تا به این نکته هم اشاره شده باشد که منظورشان صرفاً ارتباط کلامی نیست و همهٔ نشانه‌های محیطی را هم در برمی‌گیرد (از نوع لباس و چیدمان اتاق تا تأخیرهای عمدی و ...).

    ‌اما به فرض که طرف مقابل، این مباحث را بشناسد، همان اصطلاح شما، یعنی مستقیم و غیرمستقیم، کاملاً درست است.


    همان‌طور که اشاره کردید و در متن هم آمده، فرهنگ از «میانگین‌ها» سخن می‌گوید. بنابراین کاملاً قابل‌تصور است که گاهی گرفتار خطای تشخیص شویم. مثلاً در عین این که فرهنگ کشور ما High-context محسوب می‌شود، افراد بسیاری را می‌توان یافت که وزن کمتری برای کانتکست در نظر می‌گیرند و طبیعی است در این شرایط، ممکن است رفتارشان، پیام نادرستی برای ما ارسال کند یا نتوانند پیام‌های زمینه‌ای و غیرمستقیم دیگران را به درستی درک کنند (حتماً باید مستقیم و صریح با جملات شفاف به آن‌ها بگوییم که چه انتظاری داریم و چه می‌خواهیم و در چه مواردی از آن‌ها راضی یا دلگیر هستیم).

    با این توضیحات، عملاً تشخیص و تفکیک این موارد، تا حدی به برداشت و تفسیر فردی هر یک از ما متکی است و نمی‌توان قاطعانه و مطلق در این موارد نظر داد.

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .