کتاب شغل مناسب شما | آموزش MBTI توسط پاول تایگر

برای انتخاب شغل مناسب، معیارهای متعددی وجود دارد. در حدی که معمولاً هنگام بحث از تصمیم گیری چند معیاره، یکی از مثالهای رایج، انتخاب شغل است (حقوق، جوّ محیط کار، تطبیق شخصیت فرد با نیازهای شغل، فرصت یادگیری و مانند اینها).
در میان این معیارها، یکی از موارد شناختهشده که دربارهاش فراوان گفتهاند، تطبیق ویژگی های شخصیتی فرد با موقعیت شغلی است.
کسانی که از تطبیق شغل و شخصیت صحبت میکنند، این فرض را پذیرفتهاند که برای هر موقعیت شغلی، میتوان یک پروفایل شخصیتی ایدهآل تعریف کرد و گفت: هر چقدر پروفایل شخصیتی یک نفر به این پروفایل مطلوب نزدیکتر باشد، میتوان انتظار داشت که در این شغل، موفقیت و رضایت بیشتری را تجربه کند.
تا همین جا هم اگر بخواهید کمی وسواس علمی بهخرج دهید، ابهامها و اشکالات متعددی قابل طرح است. مثلاً:
- آیا موفقیت شغلی الزاماً به معنای رضایت از شغل هم هست؟
- آیا هر کس رضایت شغلی داشته باشد، الزاماً فرصت پیشرفت شغلی هم خواهد داشت؟
- سهم تطبیق شغل و شخصیت، در پیشرفت شغلی چقدر است؟ آیا فاکتورهای بسیار مهم دیگری وجود ندارند که این تطبیق در مقایسه با آنها، بیاهمیت تلقی شود؟
اینها صرفاً نمونههایی از ابهامهایی است که ممکن است در ذهن شما – یا هر کسی که کمی نسبت به مفاهیم، دقت و وسواس دارد – شکل بگیرد. اما در عین حال، ظاهراً این یک اصل پذیرفتهشده است که تطبیق شغل و شخصیت چیز خوبی است و مستقل از اینکه نتیجهاش دقیقاً چیست، میتوان اطمینان داشت که نتیجههای مثبت و ارزشمندی دارد.
با روحیهی من سازگار نیست
همهی ما اصطلاحهای شخصیت یا تطبیق شغل و شخصیت را بهکار نمیبریم، اما همین مفهوم را به شکلهای دیگری بیان میکنیم.
مثلاً میگوییم: «حسابداری با روحیهی من سازگار نیست»؛
یا اینکه: «این شغل هر روز یک دردسر تازه دارد و من تحمل این قدر تنش و تغییر را ندارم.»
همچنین ممکن است بگوییم: «این شغل به خاطر سفرهای متعدد، نیاز من را به تجربهی فضاها و فرصتهای جدید، ارضا میکند.»
این نوع صحبتها همگی به نوعی به تطبیق شغل و شخصیت اشاره دارند.
شخصیت را با کدام معیار میسنجیم و تعریف میکنیم؟
همانطور که در بحثهای خودشناسی و شخصیت شناسی مطرح کردهایم، دیدگاههای بسیار متنوعی در زمینهی شناخت شخصیت و ویژگی های شخصیتی وجود دارد.
روانشناسان انسانگرا مثل راجرز و مزلو در بررسی شخصیت، به نیازهای انسانی توجه داشتهاند. وقتی آنها از رابطهی شغل و شخصیت میگویند، منظورشان این است که شغل، باید بستری برای شکوفایی شخصیت ایجاد کند و نیازهای اولیه را فراهم کند تا فرد، فرصتی برای فکر کردن به نیازهای لایههای بالاتر داشته باشد.
کسانی هم مثل آلپورت، بحث صفات شخصیتی را مطرح کردهاند. آنها معتقدند که برای هر شغل، میتوان فهرستی از صفات شخصیتی را که برای آن شغل مناسب است تعیین کرد.
وقتی میگویید برای این موقعیت شغلی، فردی رازدار، با حوصله، دقیق، دارای پشتکار، منطقی و اجتماعی لازم است، به سراغ شخصیتشناسی صفاتی رفتهاید.
طرفداران یونگ هم در این میان، سبک ویژهی خود را دارند. آنها روش تیپ شناسی MBTI را – که گاهی به اشتباه شخصیت شناسی MBTI مینامند – مبنا قرار میدهند و معتقدند که برای هر شغلی، میتوان تیپ شخصیتی مناسبی را تعریف کرد و در نظر گرفت (تفاوت تیپ شناسی و شخصیت شناسی چیست؟)
توجه داشته باشید که در شخصیت شناسی صفاتی، فهرست محدود و مشخصی از صفتها وجود ندارد و هر کس میتواند هر صفتی را که مناسب میداند، تعریف و تعیین کند.
اما چارچوب MBTI مشخصتر است و وقتی از تیپهای شخصیتی حرف میزنیم، صرفاً به هشت صفت تعریفشده در MBTI توجه داریم (در واقع چهار زوج صفت):
- درونگرا (I) یا برونگرا (E)
- حسی (S) یا شهودی (N) در مواجهه با اطلاعات
- منطقی (T) یا احساسی (F) در تصمیم گیری
- قضاوتگرا (J) یا ادراکگرا (P)
با تکیه بر همین مدل است که مثلاً میشنویم طرفداران MBTI میگویند: «برای این شغل، کسی را لازم داریم که تیپ او ISTJ باشد.»
یا مثلاً: «او ENTP است و نباید انتظار داشته باشی که برای این شغل مناسب باشد و انگیزهاش را در بلندمدت حفظ کند.»
کتاب شغل مناسب شما
اگر فرض کنیم که شما به تطبیق شخصیت و موقعیت شغلی توجه دارید و آن را مهم میدانید، و نیز اینکه تیپشناسی MBTI برایتان جذاب و مقبول است، میتوانیم بگوییم کتاب شغل مناسب شما نوشتهی پاول تایگر و باربارا تایگر شما را راضی میکند.
این کتاب با عنوان اصلی Do What You Are (همان کُنید که هستید) منتشر شده و مترجمان آن (مهدی قراچه داغی و حسین رحیم منفرد) آن را با خوشسلیقگی به شغل مناسب شما ترجمه کردهاند.
مهمترین مزیت کتاب در این است که مخاطبان خود را کسانی در نظر گرفته که با شخصیت شناسی MBTI آشنا نیستند و حتی شاید تست MBTI ندادهاند. به همین علت، همه چیز از پایه آموزش داده شده است.
در فصلهای نخست کتاب با MBTI آشنا میشوید و سپس در فصلهای بعد، میآموزید که کدام تیپ شخصیتی برای کدام شغل مناسب است (یا بالعکس: هر شغلی به کدام تیپ شخصیتی نیاز دارد).
یادگیری MBTI با استفاده از کتاب شغل مناسب شما
دوست عزیز.
درسهای استعدادیابی برای کاربران آزاد متمم در نظر گرفته شده است.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) علاوه بر درسهای استعدادیابی به حدود نیمی از چند هزار درس متمم (از جمله خودشناسی، افعال پرکاربرد انگلیسی، پرورش تسلط کلامی و پاراگراف فارسی) دسترسی پیدا میکنید.
همچنین در صورت تمایل با پرداخت هزینه عضویت به همهٔ درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
فهرست درسهای مختص اعضای ویژه متمم
البته از میان درسهای مطرح شده، شاید بهتر باشد ابتدا مطالعه و بررسی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
مدیریت کسب و کار (MBA) | فنون مذاکره
مسیر شغلی | کوچینگ | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تصمیم گیری
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
ترجمه کتاب شغل مناسب شما
در مورد ترجمه، شاخصترین نکتهی قابل ذکر، روان بودن ترجمه است. در حدی که اگر به اسمهای انگلیسی که در متن وجود دارد توجه نکنید، ممکن است متوجه نشوید این کتاب ابتدا در زبانی غیر از فارسی نوشته شده و سپس به فارسی ترجمه شده است.
اما نقاط ضعفی هم در برابریابی واژگان وجود دارد که متأسفانه بعضی از آنها فراگیر هم شده است.
مثلاً مترجمان، اصطلاح Temperament را مشرب ترجمه کردهاند و از آنجا که بسیاری از علاقهمندان و مدرسان MBTI، در زمینهی روانشناسی شخصیت تخصص کافی ندارند، آنها هم این واژه را بهکار برده و ترویج کردهاند.
در حالی که مشرب (چنانکه در خوشمشرب بهکار میرود) اشاره به نشستن و نوشیدن در کنار یکدیگر دارد و خوش مشرب هم، کسی است که همسفری یا همنشینی و همسفرگی با او خوب است و خوش میگذرد (ما بد مشرب یا هر شکل دیگری از مشرب نداریم که بتوانیم بگوییم چهار مشرب وجود دارد).
اصطلاح درستی که باید برای Temperament بهکار برود، طبع است.
بهکار بردن طبع، از دو زاویه قابل دفاع است. نخست اینکه اساساً در تمام واژهنامههای انگلیسی به عربی، طبع را معادل Temperament بهکار بردهاند.
دلیل دوم و مهمتر هم اینکه اساساً Temperament یک اصطلاح روانشناسی با بار معنایی خاص است و به این اشاره دارد که انسانها برخی ویژگیها را در طبیعت خویش و از بدو تولد به همراه دارند و تا مرگ هم با خود حفظ میکنند. در واقع Temperament مفهومی عمیقتر و پایدارتر از مشرب است.
طبایع چهارگانه هم که در گذشته به کار میرفت (دم، بلغم، سودا و صفرا) از همین جنس بودهاند.
نظریهپردازان بسیاری در دنیا، الگوهای متنوعی را برای طبایع انسانی پیشنهاد کردهاند که در میان متأخرین، میتوان به هانس آیزنک اشاره کرد.
برای آشنایی عمیق با مفهوم Temperament میتوانید کتاب باس و پلومین را بخوانید که در سال ۱۹۸۴ منتشر شده و پس از آن، همواره در آموزش مفهوم Temperament مورد ارجاع قرار میگیرد تا دانشجویان شخصیتشناسی، این واژه را با یک اصطلاح عمومی روزمره اشتباه نگیرند.
کتاب شغل مناسب شما نوشته پاول تایگر از جمله کتابهایی است که دوستان متممی در نظرسنجی سالانه متمم به عنوان یکی از کتابهای پیشنهادی برای مطالعه به سایر دوستانشان معرفی کردهاند.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مفاهیم پرورش استعدادها به شما پیشنهاد میکند:
- پرورش استعدادها | استعدادیابی پیشرفته
- عوامل و موانع پرورش و شکوفایی استعدادها
- دفتر یادداشت برای مدیریت استعدادها
- پرورش استعدادها – داشته های من چیست؟
- کتاب پنج نقطه قوت برتر خود را بشناسید | استعدادیاب کلیفتون (تست گالوپ)
- معنی ابتکار عمل چیست؟ چگونه ابتکار عمل را در خود پرورش دهیم؟
- آیا من آینده نگر هستم؟
- تو هم میتوانی در این بازی باشی
- تهدیدهای تلاش برای پرورش دیگران
- توانمندی در جلب دوستی و رابطه سازی با دیگران
- آیا رقابت جویی جزو توانمندیهای من است؟
- پرورش استعدادها: فهرستی الهام بخش از حدود هفتاد توانمندی متفاوت
- کتاب المنت و کتاب یافتن جوهر درون | کن رابینسون
- کتاب شغل مناسب شما | آموزش MBTI توسط پاول تایگر
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
دربارهی توضیحی که در مورد مقایسه با فال دادید و همچنین پذیرفتهشدن توسط افراد، با شما کاملاً موافقم.
و این رو هم اضافه کنم که خودم هم، در زمان آموزش مذاکره - با احتساب سمینارها علاوه بر کلاسها - شاید برای چنددههزار نفر، MBTI آموزش دادهام و همیشه این استقبال رو تجربه کردهام و میتوانم بگویم ندیدهام که کسی بگوید من نتوانستم از نظر ذهنی با آن ارتباط برقرار کنم.
اما دو نکته را هم میخواهم به حرفهای شما اضافه کنم:
نخست اینکه «پذیرش عمومی» معیار درستی و نادرستی نیست. بر اساس همین معیار، گالیله محکوم شده، برونو روی شعله کباب شده و همین امروز هم، افراد بسیاری کشته و تبعید و حبس میشوند.
بنابراین حتی اگر هشت میلیارد نفر از جمعیت هشت میلیاردی دنیا، موضوعی را بپذیرند، الزاماً نمیتوان این مسئله را به درستی موضوع ربط داد.
اما حالا در پاسخ حرف خودم، یک نکته هم بگویم (چون اگر معیار فقط همین بود، خودم نباید آن را درس میدادم):
بسیاری از روشهای شخصیتشناسی بر پایهی Factor Analysis شکل گرفتهاند. یعنی صفتهای بسیاری فهرست شده و در اختیار افراد مختلف قرار گرفته و آنها سعی کردهاند خود را با این فهرستها تطبیق دهند و سپس بر اساس روشهای آماری، دستهبندیها و Clustering انجام شده.
بر این اساس، در این مورد خاص (نه هر جای دیگری) میتوان استناد کرد که اگر انسانها با یک روش دستهبندی، ارتباط خوبی برقرار میکنند، این میتواند نکتهای مثبت و ارزشمند باشد.
اما دومین نکتهای که میخواهم اضافه کنم این است که هر مدلی را باید بر اساس کارکردهای آن سنجید. به این معنا که شاخصهایی که تعریف میشوند، باید قدرت بالایی در پیشبینیکنندگی داشته باشند (درس شاخصهای پیشبینی کننده).
دهها مدل مختلف وجود دارد که بعضی سه شاخص (آیزنک)، بعضی پنج شاخص (نئو و نیز بیگفایو)، بعضی ۱۶ تیپ (MBTI) و بعضی ۱۶ شاخص (کتل) و بعضی ۴۵۰۰ شاخص (آلپورت) بیان کردهاند.
پس اینکه مردم، سمپات کدام مدل هستند و اصطلاحاً «در یوتیوب با کدام مدل حال میکنند» نمیتواند معیاری علمی و قابل استناد باشد.
سوال این است که کدام دستهبندی، نسبت فایده به هزینهی بالاتری دارد. به این معنا که به نسبت «امکانِ سنجش» و «هزینهی سنجش»، قدرت پیشبینی بالاتری در اختیار ما قرار میدهد.
در اینجا بحث قطعاً جدیتر از آن است که بتوانیم آن را به «دوستداشتنی بودن یا نداشتنیبودن» نظریهها ربط بدهیم یا اینکه به تجربهی شخصی ربط بدهیم: «INFJها مثل من زیادنویس هستند.»
چون مثلاً کسی مثل من، INFJ نیست و شما هر چقدر هم در تمام زندگی نوشته باشید، در مقایسه با من، نهتنها زیادنویس نیستید، بلکه «کوتاهنویس» محسوب میشوید.
(این همان دردسر قضاوت بر اساس تجربهی شخصی است که دامنگیر میشود. من خودم را با شما مقایسه میکنم و بعد شما برای دفاع، باید بگویید در مقایسه با متوسط مردم. اما برای متوسط مردم هم، باید یک تز ارشد یا دکترا تعریف شود و چنین ادعایی بکند و جز این، هر چه باشد نادرست است و میتواند گمراهکننده باشد).