انواع هیجانات و ابراز احساسات با کلمات | چرخ رابرت پلاچیک
شناسایی دقیق هیجانها و احساساتی که تجربه میکنیم و ابراز احساسات با کلمات دقیق و مناسب، یک توانمندی بهظاهر ساده، اما بسیار ظریف و مهم است.
مارشال روزنبرگ در کتاب ارتباط بدون خشونت توضیح میدهد که از پیشنیازهای مهم برای برقراری ارتباط اثربخش این است که به خوبی بدانیم و بفهمیم که هر رویدادی، چه احساسی را در ما برمیانگیزد.
روزنبرگ در این زمینه، جملهای از رولو می (Rollo May) را نیز نقل میکند: «تعداد احساساتی که بسیاری از ما تجربه میکنیم، در حد نتهای موسیقی محدود است.»
شناسایی انواع هیجانات و عواطف با ریشهها و تبعات آنها، کار سادهای نیست. چرا که اگر چنین کاری ساده بود، نیاز به یادگیری مهارتی با نام هوش هیجانی تا این حد حس نمیشد.
اما بیتردید یکی از نخستین گامها در این مسیر، توسعهی دایرهی لغات فعالمان برای بیان احساسات و هیجانهایی است که تجربه میکنیم.
جاشوا فریدمن هم در کتاب خود با موضوع کاربرد هوش هیجانی در رهبری سازمانی (که مقدمهی پیتر سالووی را هم به همراه دارد) توضیح میدهد که: «یکی از موانع بزرگ در تقویت هوش هیجانی، محدودیت دایره واژگان ماست.»
اهمیت دامنه لغات برای ابزار احساسات و بیان انواع هیجانات
معمولاً نخستین پرسشی که به ذهن نوآموزان هوش هیجانی میرسد این است که چرا باید تا این حد روی واژگان و دایره لغات حساس باشیم؟ و چرا محققان این حوزه و نویسندگان کتابهای هوش هیجانی، تا این حد برای تفکیک انواع هیجانها و نامگذاری آنها وقت میگذارند؟
برای این سوال، پاسخهای متعددی وجود دارد که در اینجا، برخی از آنها را مطرح میکنیم:
کلمات به عنوان ابزار آموزش و یادگیری
طبیعتاً آموزش و یادگیری هوش هیجانی، با استفاده از کلمات انجام میشود. اگر نتوانیم احساسات و عواطف را از یکدیگر تفکیک کنیم، چگونه میتوانیم دربارهی ریشهها و کارکردهای هر یک از آنها و نحوهی مدیریتشان صحبت کنیم؟
هنگامی که از اصل صفر در یادگیری و افزایش هوش هیجانی حرف زدیم، به این نکته اشاره کردیم که هیجانات از جنسِ اطلاعات هستند و هر یک پیامی برای ما دارند.
وقتی احساسات و هیجانهای مختلف، بر اساس محرکهای متفاوتی به وجود میآیند و پیامهای متفاوتی نیز دارند، مهم است که آنها را به درستی از هم تفکیک کنیم تا پیام هر یک را نیز بهتر بفهمیم و درک کنیم.
به همین علت ما در متمم درسهای متعددی را به تفکیک هیجانات و احساسات اختصاص دادهایم:
- حسادت به داشتههای دیگری یک نوع هیجان است و حسادت در رابطه عاطفی، هیجانی دیگر. اگر آنها را با هم اشتباه بگیریم، ممکن است در مدیریتشان هم اشتباه رفتار کنیم.
- همچنین حسادت به داشتههای دیگری احساسی است که ممکن است مدتها با ما باشد. اما وقتی آن دیگری، جایی شکست میخورد، احساس جدیدی به عواطف قبلی افزوده میشود و آن شادمانی ناشی از شکست اوست. همان چیزی که ما به عنوان شادن فرویده مطرح کردیم. پس از مدت کوتاهی، این شادمانی (شادن فرویده) از بین میرود. اما حسادت ممکن است با ما باقی بماند.
این تفکیک هیجانات با واژگان دقیق است که به ما کمک میکند آنها را ببینیم و دربارهشان حرف بزنیم.
کلمات به عنوان ابزار ارتباط موثر
هر چقدر احساسات و عواطف خود را به شکل دقیقتری بیان کنیم، احتمال سوءبرداشت کاهش پیدا میکند و بهتر میتوانیم پیام خود را برای طرف مقابل ارسال کنیم.
به عنوان یک مثال کلاسیک، میتوانیم به حسادت و غبطه خوردن اشاره کرد.
رایج است که میگویند احساس حسادت به این معناست که داشتههای فرد دیگر، شما را آزار میدهد و دوست دارید او آنها را نداشته باشد. اما غبطهخوردن وقتی است که دوست داریم ما هم داشتههای او را بهدست بیاوریم؛ بدون اینکه او جایگاه و داشتههایش را از دست بدهد.
در زبان انگلیسی هم، این احساس دوم را با Benign Envy (حسادت خوشخیم) بیان میکنند تا از نوع اول (Envy) متمایز باشد.
توجه به همین ظرافتها، به بیان دقیقتر پیامها کمک میکند. مثلاً میخوانیم که سالار عقیلی چنین میگوید: «من همواره به صدای استاد ایرج خواجه امیری غبطه خوردهام» (+).
کافی است فکر کنید اگر به جای غبطه، از کلماتی مانند حسادت یا حسرت استفاده میشد، پیام جمله تا چه حد فرق میکرد.
کلمات به عنوان ابزار خودکاوی و تحلیل خود
کلمات قرار نیست صرفاً برای ارتباط با دیگران مورد استفاده قرار بگیرند. هر چه دامنهی واژگان ما گستردهتر باشد، در شناخت خود و حالاتمان نیز قویتر خواهیم بود.
کلمات، ظرافت فکر و قدرت تحلیل ما را افزایش میدهند. این نکتهای است که در درس ظرافتهای کلامی با جزئیات بیشتر به آن پرداختهایم.
بنابراین با توجه به اینکه خودآگاهی یکی از مولفههای هوش هیجانی است، میتوان توسعهی دایرهی کلمات مربوط به عواطف را از ابزارهای موثر برای تقویت هوش هیجانی دانست.
یک تمرین مفید برای اینکه احساسات خود را بهتر ابراز کنیم
دسترسی کامل به درسهای هوش هیجانی برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.
تعداد درسها: ۳۱ عدد
دانشجویان این درس: ۴۹۶۶ نفر
تمرینهای ثبتشده: ۳۵۹۷ مورد
اعضای ویژهی متمم، علاوه بر دسترسی به درسهای هوش هیجانی به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنند که میتوانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:
البته از میان درسها و مطالب مطرح شده، ما فکر میکنیم شاید بهتر باشد ابتدا مطالعهی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
فنون مذاکره | مهارت ارتباطی | کار تیمی
خودشناسی | شخصیت شناسی | تحلیل رفتار متقابل
کوچینگ | مدیریت تعارض | رابطه عاطفی
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
تمرین و مشارکت در بحث
تذکر: نوشتن این تمرین در متمم اجباری نیست و میتوانید روی کاغذ آن را انجام دهید (اما حتماً برای انجامش وقت بگذارید).
متن کوتاهی خطاب به یکی از کسانی که با رفتار و تصمیمش احساسی مثبت یا منفی در شما ایجاد کرده بنویسید.
تلاش کنید به دقیقترین شکل ممکن، احساس و تجربهای را که برای شما ایجاد کرده است بیان کنید.
میتوانید فرض کنید این متن قرار است به عنوان نامهای برای قدردانی یا شکایت برای او ارسال شود.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری هوش هیجانی به شما پیشنهاد میکند:
- هوش هیجانی (هوش عاطفی) و کاربرد آن در مدیریت و کسب و کار
- هوش هیجانی پایین چگونه به ما لطمه میزند؟
- دانیل گلمن | رواجدهندهی مفهوم هوش هیجانی (هوش عاطفی)
- تعریف هوش هیجانی چیست؟
- هوش هیجانی | مدل پیتر سالووی و جان مایر
- کاربرد هوش هیجانی | هوش عاطفی در محیط کار و زندگی شخصی
- نشانه های هوش هیجانی بالا چیست؟ (مولفه های هوش هیجانی)
- برای تقویت هوش هیجانی روی کدام مهارتها و ویژگیها وقت بگذاریم؟
- تعریف خلق در روانشناسی چیست؟
- تفاوت هیجان و احساس چیست؟
- اصل صفر در مدیریت احساسات و افزایش هوش هیجانی
- خودآگاهی | یکی از مولفه های هوش هیجانی
- تمرین تقویت هوش هیجانی | الان حالتون چطوره؟
- انواع هیجانات و ابراز احساسات با کلمات | چرخ رابرت پلاچیک
- تمرین خودآگاهی هیجانی | نوشتن برای “هیچکس”
- همدلی چیست؟ تأکیدی بر اهمیت همدلی به عنوان یک مهارت
- تعریف همدلی چیست؟ | تفاوت همدلی و همدردی
- پرسشنامه همدلی (به همراه پاسخنامه و کلید امتیاز دهی)
- تعریف کار عاطفی یا کارگری احساسی در محیط کار
- مدیریت احساسات و ایفای نقش در محل کار
- مدیریت خشم | برخی از روش های ناکارآمد تخلیه خشم
- آیا حالات صورت روی احساسات و هیجانات ما تأثیر میگذارند؟
- کتاب هوش هیجانی دانیل گلمن (کتابی ساده اما غنی)
- کتاب گفتگوهای سرنوشت ساز
- آنتونیو داماسیو
- هوارد گاردنر (پیشنهاد دهندهی مدل هوش چندگانه)
- کاربرد هوش هیجانی در مدیریت پروژه (معرفی کتاب)
- جدال میان عقل و احساس
- مقاله | تأثیر نوشتن دربارهٔ احساسات بر روی حافظهٔ فعال
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : مریم محمودی
من قرار است در این نامه احساساتی را که در پس برخوردی که با فرد خاصی داشتم بیان کنم اما اسم گذاستن روی احساسات، سخت ترین کاری است که میشود کرد. من نمیدانم که دقیقا میتوانم در نامه ام این کار را انجام دهم یانه، اما تلاش میکنم تجربه زیسته خودم رو در مورد اون موقعیت با پررنگ کردن و تاکید بر احساسم توضیح بدم .
محمدرضا ، معلم عزیزم
آن روز، برای من روز عجیبی بود، من معمولا آدم کم حرفی هستم اما وارد سالن سمینار که شدم و صندلی ام را پیدا کردم با دوستان کنار دستی ام سلام و احوالپرسی کردم و خیلی راحت شروع به گفتگو کردم انگار این آدمها را از قبل میشناختم. در طول مراسم هم لحظات دلپذیری رو تجربه کردم، احساس کردم همه ی همه ی آنچه میشنوم مورد علاقه ام هست. نسبت به جمع حاضران بیش از هرجمع دیگری احساس تعلق میکردم . حس تعلق، مهمترین حسی است که انسان میتواند نسبت به جمعی داشته باشد و شاید به قول جامعه شناسان مهمترین بخش هویت. من حتی در جمع های تخصصی رشته خودم یا همکارانم هم، چنین حسی را تجربه نکرده ام. احساس اینکه آدمها مدلهای ذهنی شبیه یا لااقل نزدیک به هم دارند . حس تعلق برای من یکی از کمیاب ترین حس هایی است که تا کنون تجربه کرده ام. کمیاب به معنای بسیار کم تجربه شده . اگر حوصله اش را داشته باشید میخواهم تعریف کنم که چرا کمیاب. زمانی که مدرسه راهنمایی میرفتم، مدرسه مان مدیر منحصر به فردی داشت که فضای بسیار دل انگیزی را در مدرسه ایجاد کرده بود و من خودم را با افتخار متعلق به آن فضا میدانستم اما درعین حال در همان زمان نسبت به همسن و سالانم و افراد فامیل احساس بیگانگی و دوری از فضای ذهنی هم داشتم و حس میکردم به دنیای آنها تعلق ندارم. حس میکردم چیزهایی که من از زندگی میخواهم خیلی از انها متفاوت است. بعدها که به دبیرستان رفتم هم دیگر آن فضای دوست داشتنی مدرسه راهنمایی تکرار نشد . دانشگاه نسبتا خوب بود اما فقط تا نیمه راه، دغدغه های مشترک مرا مرتبط با فضا میکرد اما فقط مرتبط نه متعلق . بعدها که ارشد و دکتری هم خواندم همیشه فضا طوری بود که به جایی که در آن بودم به طور کامل حس تعلق نداشتم و گاهی صرف هم مکانی یا هم زمانی یا هم رشته بودن یا علایق خیلی کوتاه مدت مرا به آدمها ی گروهی که در ان بودم متصل میکرد اما تجربه حضور در جمعی که به میزان خوبی حس تعلق ، بهشان داشته باشم و حس کنم آنها هم به همه آنچه که زندگی روتین برایشان فراهم میکنند قانع نیستند ودر همان نقطه متوقف هم نشده اند و برایش تلاش میکنند و می آموزند و وقت میگذارند نداشتم. اما در سمینار آن روز چنین حسی را به بالاترین درجه ای که تا کنون تجربه کرده ام داشتم.
بعد از سمینار هم، فضای جالب و عجیبی بود برایم . من معمولا بعد از برنامه ها (کنسرت، سمینار، تیاتر یا هر چیز شبیه به آن ) دلم نخواسته بودم بایستم و با سخنران حرف بزنم یا عکس بگیرم. پیش آمده بود که سوالی داشته باشم و بخواهم انرا بپرسم اما غالبا به خاطر شلوغی های دور و بر فرد و فکر کردن به اینکه حالا یک راهی پیدا میکنم مقاله هایش را میخوانم و یا هر ترفند دیگری که به ذهنم میرسید، قید ایستادن را میزدم. آنروز اما به طرز عجیبی دلم میخواست همانجا بایستم و آدمها را نگاه کنم که با تو چه حرفهایی میزنند، تو به آنها چه میگویی، دلم میخواست همینطوری انجا باشم. دلم میخواست لذت تعلق به آن جمع را در خودم امتداد دهم و همینطور بایستم کنار و بگذارم کیفش توی دلم ته نشین بشود. نمیدانم کیف کردن، آن معنایی را که من در ذهن دارم میرساند یا نه. کیف کردن بنظرم کمی از لذت بردن درونی تر است، شاید چون کلمه غیر رسمی تری است. دورو برت خیلی شلوغ بود اما من یکهو دلم خواست با تو عکس بگیرم، با دوستی که تازه پیدا کرده بودم منتظر ماندیم، همینطور میدیدم که چقدر سعی میکنی با همه مهربان باشی و در باره هرکس چیزی بگویی که احساس خاص بودن و توجه اختصاصی داشتن از جانب تو داشته باشد. با هر کس شوخی ویژه خودش میکردی. من تمام این مدت داشتم فکر میکردم که چطور از تو تشکر کنم. چه چیزی بگویم که مرا یادت بیاید. بعد فکر کردم من که با اینکه حدود 2 سال است که همراه تراست زون و متمم و روزنوشته ها هستم کلا شاید 15 تا کامنت بیشتر نگذاشته باشم . به چه چیزی اشاره کنم که یادت بیاد یا لا اقل ازاین به بعد مرا یادت بماند. فکرکردم اسمم را بگویم که بعید است یادت باشد، رسمم را بگویم که تو را میشناسم که مدارج تحصیلی در نظرت -به درستی- بی معنایند، کار مهمی را که در زندگی کرده ام را بگویم که ... آه اینجایش خیلی دردناک و غمگین کننده بود، فکر کردم کدام کار مهم ؟ هر چه فکرکردم هیچ چیز قابل عرضی نبود، که اگر هم بود در مقابل تو و کارهایت و اهمیتش و راه های جدید که رفته ای پوچ و بیمصرف به نظر می آمد. فکرکردم بگویم که چقدر امید روزهای سختم بوده ای، بگویم آن یک کامنتی که در یادداشت تولدت گذاشته ای را چند بار خوانده باشم خوب است، بگویم وقتی هر کسی را میبینم که درباره کسب و کار حرف میزند بعد از دو تا مقدمه کوتاه، سریع سایت تو و گروهت را بهش معرفی میکنم، بگویم وقتی تو و گروهت را میبینم به خودم میگویم حق شکایت نداری، لا اقل تا به اندازه محمدرضا مطلب نخوانده ای و کار نکرده ای حق نداری بگویی همه راه ها رفته ام و نا امید شوی، حق نداری بگویی اینجا جای پیشرفت برای من نیست ، حق نداری پز بدهی که من بر خلاف دوستانم از ایران نرفته ام که کاری برای کشورم اگر بتوان انجام بدهم همینجا باید انجام بدهم. حق نداری تا ادمهایی مثل محمدضا هستند که ماندنشان این همه تاثیر داشته و تو هنوز تاثیر کوچک خودت را نگذاشته ای، به صرف ماندن خودت را شایسته ستایش بدانی .اما دیدم همه اینها حرفهای تکراری هستند که خودت بهتر از من میدانی که برای شارگردانت چگونه هستی و پاسخت حتما جز تواضع چیزی نخواهد بود. فکر کردم پس چه بگویم ؟ با اینکه کلی حرف توی مغزم میچرخید بعد از اینکه با تو و دوست جدیدم عکس انداختم و دوستم خودش را معرفی کرد و دیدم که تو چقدر خسته ای و سمیه میگوید "داره از پا میفته"، هیچ چیز نگفتم فقط یک تشکر ساده کردم و خداحافظی و تو البته با مهربانی پاسخ دادی.
اما درست از همان لحظه که سوار ماشین شدم، احساسی داشتم که اسمش را اصلا نمیدانستم. احساس میکردم خودم را به یک جرمی سرکوب کرده ام و نمیدانستم چیست ؟ همه این چند روز گذشته را با این سردرگمی و حس بیقراری سپری کردم. حس های خوب سمینار هم رنگش را پیش این حس جدید از دست داده بود. هی گفتم بیایم زیر پست اخرین سخنرانی چیزی بنویسم، هی همان فکرهای بالا را کردم و ننوشتم . هی گفتم چه کنم که بر این حالت فایق شوم. حالا که دارم این نامه را مینویسم و تلاش میکنم احساساتم را یک به یک از هم جداکنم تقریبا فهمیده ام که چرا حالم آنطور شد. دلم میخواست محمدضا مرا به تاثیرم و کاری که کرده بودم بشناسد، اما هرچه فکر کرده بودم هنور هم کاری نکرده بودم که خودم بتوانم اسمش را تاثیر بگذارم و همین حالم را خراب کرده بود و مدام در پی این بودم که حالا باید چه کنم. حالا بعد از چند روز کمی آرام شدم. حالا جمله روی کارت پستال را برای خودم میخوانم و به خودم میگویم بار دیگر که محمدضا را دیدی باید چند قدم جلوتر رفته باشی ، باید چندین کتاب بیشتر خوانده باشی ، باید تمرینهای متمم را خیلی بیشتر از گذشته انجام داده باشی، باید کارهای معمولت، پروژه های کاری ات، پایان نامه درسی ات را طوری انجام داده باشی که بتوانی جرات کنی بگذاری جلوی محمدرضا و بگویی این کار من است . من در این مدت که شاگرد تو بوده ام اینها را یاد گرفته ام.یاد گرفته ام کراهایم را اینجوری انجام بدهم. تاثیر من شاید بر جهان تا مدتها همین باشد که حداقل زندگی خودم را به تمامی خوب زیسته باشم و کارهای خودم را به درستی انجام داده باشم. پیش از تاثیر بر هرکس دیگر مسوول خوب زیستن و خوب کار کردن خودم هستم . اما انقدر خوب که جرات کنم به محمدرضا نشان بدهم.
محمدرضای گرامی، چه فرصت کنی این نامه را در قالب این تمرین بخوانی و چه نه، من از تو ممنونم و خودم را به قولی که به تو دادم متعهد میدانم.
از گروه متمم عزیز هم بابت این تمرین به جا که به من فرصت داد احساساتم را کنکاش کنم سپاسگذارم.