دایره همدلی | ما با چه کسانی همسرنوشت هستیم؟
اینبار در دعوت به گفتگو میخواهیم به سراغ مفهومی برویم که با مباحث تفکر سیستمی، قرابت و نزدیکی زیادی دارد.
این مفهوم را افراد مختلف به شکلهای متفاوتی بیان کردهاند. مثلاً یرون لنیر (Jaron Lanier) در کتاب شما یک ابزار نیستید (You are not a gadget) آن را تحت عنوان دایره همدلی (Circle of Empathy) مطرح کرده است.
همچنین مارگارت لِوی (Margaret Levi) در مقالهای با عنوان جمعهای همسرنوشت (Communities of Fate) به آن پرداخته است.
دایره همدلی را میتوان چنین شرح داد:
ما برای همهی موجودات جهان، به یک اندازه حس همدلی نداریم.
به نظر میرسد که دایرهای در ذهنمان وجود دارد که برخی موجودات درون این دایره و برخی دیگر، بیرون دایرهی همدلیمان قرار میگیرند.
مثلاً آیا تا به حال شده هنگام مسواک زدن، نگران باشید که مجموعهای از باکتریها را در دهان خود به قتل میرسانید؟ باکتریها برای بسیاری از ما، خارج از دایرهی همدلی هستند.
یا به عنوان مثالی دیگر، گیاهخواران، حیوانات را در دایرهی همدلی خود میگنجانند. اما از کشته شدن گیاهان، ابایی ندارند.
یرون لنیر مثال میزند که خودش در خانه مرغ و بُز نگهداری کرده است. در نهایت به این حس رسیده که مرغها شبیه روباتهایی پوشیده با پر هستند. اما بُزها خیلی میفهمند. به همین علت، گوشت حیواناتی شبیه گاو و گوسفند و بُز را نمیخورد. اما با خوردن مرغها مشکلی ندارد.
مسئلهی دایره همدلی فقط برای حیوانات و باکتریها نیست. در دورانی نهچندان دور، بردهها خارج از دایره همدلی انسانها محسوب میشدند. به بیان دیگر، دایره همدلی انسانها طی دههها و قرنهای اخیر بزرگتر شده و بردهها را هم پوشش داده است.
دایرهی همدلی را میتوان در جاهای دیگر هم دید.
مثلاً در این سوال که آیا وقتی یک بیماری واگیردار در کشوری دیگر پدیدار میشود، امکانات کشور خود را در اختیار آنها قرار دهیم؟ یا منطقیتر است امکانات خود را حفظ کنیم تا وقتی بیماری به کشور ما رسید، درمانده نشویم؟
در چنین حالتی، سوال این است که دایره همدلی باید شعاعی به اندازه کشور ما داشته باشد؟ یا کشورهای دیگر را هم شامل شود؟ اگر این مسئله در کشور همسایه باشد ماجرا چه فرقی میکند؟ آیا در اینجا آنها را باید در دایره همدلی خود بگنجانیم؟
البته دایره همدلی میتواند بر اساس جنسیت، قومیت، مذهب و چیزهای دیگر هم شکل بگیرد. حتی میتواند بر اساس شغل شکل بگیرد. به این معنا که من، نسبت به کسانی که شغل مشابه من را دارند، همدلی بیشتری احساس میکنم و در تصمیمها، صنف خودم را مقدم بر دیگران در نظر میگیرم.
یک شعار زیبا – اما غیرواقعی – این است که دایره همدلی باید بسیار بزرگ باشد. آنقدر بزرگ که حتی به خاطر رعایت حال باکتریها، مسواک هم نزنیم و آنقدر چیزی نخوریم تا بمیریم.
یک شکل ناپسند – و باز هم غیرممکن – این است که دایره همدلی را به اندازهی خودمان کوچک کنیم. یعنی حتی نزدیکترین دوستان و اعضای خانواده را هم بیرون دایره در نظر بگیریم.
واقعیت این است که دایرهی همدلی، نه میتواند بسیار کوچک باشد و نه بسیار بزرگ. البته یک خط فکری، میکوشد مردم را تشویق کند که دایرههایشان را بزرگتر کنند (مثلاً آوارههای کشورهای دیگر را بپذیرند). خط فکری دیگری هم معتقد است که باید دایره را محدود کرد و دلیل ندارد بیهوده آن را بزرگ کنیم (مثلاً منافع کشور من یا استان من، مقدم بر از منافع استانهای دیگر یا کشورهای دیگر است).
ادبیات و فرهنگ عمومی هم گاهی به میخ زده و گاهی به نعل. از یک سو، بنی آدم را اعضای یک پیکر دانسته و از سوی دیگر، تأکید کرده که چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
برای کسانی که به تفکر سیستمی علاقه دارند، دایره همدلی فرصت خوبی است تا به سوالهای زیر فکر کنند:
- دایره همدلی شما چقدر بزرگ است؟ چه چیزهایی را شامل میشود و چه چیزهایی بیرون آن قرار میگیرند؟
- در مقایسه با دوستان و اطرافیان، دایره همدلیتان در چه حوزههایی بزرگتر و در چه زمینههایی کوچکتر و تنگتر است؟
- آیا پیش آمده که احساس کنید تفاوت در ابعاد دایره همدلی، باعث شده تعارضی میان شما و آشنایانتان شکل بگیرد؟
- آیا دایره همدلی همیشه یک اندازه باقی میماند؟ یا عواملی مثل سن، تجربه، بحرانهای محیطی و … روی ابعاد آن تأثیر میگذارند؟
- اگر بخواهید دایرهی همدلیتان را یک گام بزرگتر کنید، چه چیزهایی را به داخل آن خواهید آورد؟
- در چه زمینههایی لازم است تمرین کنید دایرهی همدلی کوچکتری داشته باشید؟
- در محیط کسب و کار، دایره همدلی را چگونه میتوان تعریف کرد؟
- آیا مدیران باید بکوشند ابعاد دایره همدلی را برای کارکنان تعریف و تبیین کنند؟ یا این دایره برای هر فرد، بسته به ویژگیها و نگرش فردی او تعریف میشود؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری تفکر سیستمی به شما پیشنهاد میکند:
- تفکر سیستمی چیست؟ | دوره آموزشی تفکر سیستمی | از تعریف تا تحلیل سیستمها
- تفکر سیستمی به زبان ساده
- فایل صوتی معرفی دوره آموزشی تفکر سیستمی
- یک کلیپ تصویری درباره تفکر سیستمی (بالانس)
- راسل اکاف (راسل ایکاف) | تدوینگر تفکر سیستمی
- کتاب تفکر سیستمی (مدیریت آشوب و پیچیدگی) | جمشید قراچه داغی
- کتاب تفکر سیستمی | چگونه جزوه تفکر سیستمی دنلا مدوز به کتاب تبدیل شد؟
- لودویگ فون برتالانفی | نویسندهٔ کتاب نظریه عمومی سیستمها
- پیتر سنگه و چند جمله کوتاه در مورد تفکر سیستمی
- تعریف سیستم چیست؟ | سیستمهای باز و بسته | چند مثال از انواع سیستم
- سیستم باز چیست؟ | ویژگیهای سیستم باز و چند مثال
- چگونه میتوان بهترین خودرو جهان را ساخت؟ | دام بهینه سازی جزئی
- رویکرد سیستمی در یک جمله | توجه به ترکیب (سنتز) به جای تجزیه (آنالیز)
- تفکر خطی در برابر تفکر سیستمی
- رفتارهای غیرمنتظرهٔ سیستمها | وقتی سیستم در برابر سیاستگذار مقاومت میکند
- رویکرد سیستمی | نگاه چندبعدی در برابر تکبعدی
- هم پایانی در سیستمها | برای رسیدن به مقصد تنها یک راه وجود ندارد
- گرفتار کدامیک هستید: مشکل سیستمی یا مشکل در سیستم؟
- مدل کوه یخ در تفکر سیستمی | آیا به تفاوت رویداد و روند توجه دارید؟
- گاوین اشمیت: فاصله بین خبرها و فهم ما
- مبانی تحلیل سیستم (اجزا، روابط، هدف)
- نقاط اهرمی، نقاط کلیدی و نقاط مرزی در سیستمها
- همیشه نمیتوان از مطالعات آماری، نظریه های علمی استخراج کرد
- راسل اکاف، تفکر سیستمی و هدفهای ضمنی
- مسائل چند ریشهای | زنبورهایی که ناپدید میشدند
- چه کسی مقصر است؟ | به علتهای نزدیک قانع نشویم
- بازخورد یا فیدبک چیست؟
- بازخورد در مدیریت | هر نظر، نقد یا پیامی بازخورد نیست
- راهکارها را با توجه به محدوده اثر و افق زمانی آنها تحلیل کنید
- اثر مار کبرا | کاربرد تفکر سیستمی در سیاست گذاری
- نیازمندان دوردست | فاصلهٔ فیزیکی چه تأثیری بر وظایف اخلاقی میگذارد؟
- آلاینده های محیطی | مفهوم «آلاینده» و «محیط» را گستردهتر ببینیم
- معرفی پادکست فریکونومیکس | استیون لویت و استیون دابنر
- جنگ با گنجشکها | هزینهٔ نادیده گرفتن پیچیدگیهای سیستمی
- مالیات پنجره | نیت خیری که سنگفرش جادهٔ جهنم شد
- دایره همدلی | ما با چه کسانی همسرنوشت هستیم؟
- بدهی ما به آینده | عمری به اندازهٔ عمر همهٔ انسانها
- آرکتایپهای سیستمی | جابجایی بار در سیستم
- آرکتایپهای سیستمی | موفقیت سهم موفقهاست
- آرکتایپهای سیستمی | گلولههای برفی و محدودیتهای رشد
- آرکتایپهای سیستمی | فرسایش تدریجی اهداف و استانداردها
- آرکتایپهای سیستمی | هدف گذاری اشتباه برای سیستمها
- آنکس که راه حل مسئله را میدانست، عاشق مسئله شده است
- تعریف نگرش سیستمی با یک مثال از پیتر سنگه
- پارادوکس ایکاروس | همان چیزی که موفقمان کرده میتواند باعث شکستمان شود
- سواری رایگان | پسورد اینترنت همسایهام را میدانم!
- آیا نمایشگاه کتاب به کتابفروشیها آسیب میزند؟
- مالیات آمازون یک راهکار سیستمی است یا غیرسیستمی؟
- درباره مصرف پلاستیک و حفظ محیط زیست | تجربه ذهنی
- تجربه ذهنی | مشارکت در درآمد فارغ التحصیلان دانشگاهها
- ضررهای سیگار | سنگینترین حکم خسارت در تاریخ دادگاههای جهان
- اثر گلخانه ای | گرمایش زمین چیست و چرا باید به آن توجه کنیم؟
- نباید چنین میشد | دربارهٔ متناسب نبودن علت و معلول!
- نگرش سیستمی (مرور و جمعبندی) | به روایت راسل اکاف
- کتاب پنجمین فرمان نوشته پیتر سنگه درباره سازمان یادگیرنده
- کتاب رقص تغییر | چالشهای تغییر پایدار | پیتر سنگه
- کتاب «دربارهٔ سیستمهای هدفمند» | راسل اکاف
- اتاق خبر | درس تفکر سیستمی
- پروژه پایانی تفکر سیستمی
- منابع تکمیلی | دوره صوتی آموزش تفکر سیستمی محمدرضا شعبانعلی
- کارنامه شما در درس تفکر سیستمی
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
اول من یه توضیح بدم که به خاطر این که با دو گربه زندگی میکنم، طبیعتاً در تعامل میان گربهها و گنجشکها و سگها، همدلی بیشتری با گربهها دارم.
در عین حال، رفتار احساسی من همیشه اینه که سعی میکنم جلوی من این موجودات به هم حمله نکنن. این رو فقط خواستم بگم که من به خاطر سوگیریهای شخصی، نمیتونم در مورد ماجرای گربه و گنجشک یا سگ و گربه نظر بدم.
حرف من بیشتر، به گزارهٔ آخر جملهتون برمیگرده. به نظرم این جملهٔ ساده که «نباید در کار طبیعت دخالت کرد» اونقدر تفسیرپذیره و همزمان میشه به P و P~ تفسیرش کرد که به نتیجه رسیدهام هرگز ازش استفاده نکنم. با حذف این جمله، مجبور میشم جملههای جایگزینی به کار ببرم که پایهٔ استدلالی محکمتری دارن و از سر عادت، بر زبون نمیان.
برای این که تفسیرپذیری دشوار این جمله رو نشون بدم، سوالم اینه که اگر پدر یا مادر یکی از ما گرفتار یک بیماری صعبالعلاج بشه، برای درمانشون تلاش میکنیم یا نه؟
با منطقِ «نباید در کار طبیعت دخالت کرد» منطقیه که اجازه بدیم پدر و مادر زودتر فوت کنن و جا برای نسلهای بعدی باز بشه.
ممکنه بگید در این جا، احساسات ما درگیره یا ما مدیون پدر و مادر هستیم (اگر چه صادقانه بگم به نظرم والدین به خاطر این که بیاجازه فرزندان رو به دنیا میارن، همیشه مدیون فرزندانشون میمونن).
اما به هر حال، میشه بار احساسی مسئله رو کمتر کنیم. مثلاً به این فکر کنیم که کودکی در بدو تولد با یک بیماری دشوار مواجهه و ما هم نه کودک رو میشناسیم نه والدینش رو. از طریق یک استوری اینستاگرام یا پیامک دوستانه، مطلع شدهایم که چنین موردی وجود داره. پول کافی هم در حسابمون هست. در حدی که پرداخت پول درمان اون کودک، اصلاً بهمون فشار نمیاره.
آیا باید به اون کودک کمک کنیم؟ یا بهتره اجازه بدیم اون کودک با ژن احتمالاً ضعیف بمیره؟
شبیه همین ماجرا رو میشه به شکلهای دیگه هم مطرح کرد. حتی در سطح ملی قابل درکه. مثلاً ملتی که نتونستن در مسیر تاریخ، یه ساختار حکومت مولد و آفریننده و دموکراتیک ایجاد کنن (به هر علتی که مسئلهٔ ما نیست) بهتر نیست از نقشهٔ روزگار محو بشن و جا رو برای ملتهایی باز کنن که عُرضه، لیاقت، یا شانس این رو داشتهاند که قویتر باشن؟ این هم مصداقی از رویکرد تکاملی در سطح جوامع محسوب میشه. در سطح کلانتر، همین اتفاق در مورد برخورد تمدنها هم پیش میاد. تمدنهای ضعیف، هضم و نابود میشن. اما عدهای سعی میکنن این تمدنها رو حفظ کنن.
تلاش برای حفظ و نگهداری گونههای در حال انقراض (مثلاً یوزپلنگ ایرانی) هم مصداق دیگهای از کار بر خلاف «روند طبیعت» هست. آیا باید این رو بپذیریم یا ناپخته بدونیم؟
من در مورد هیچیک از این موارد، نمیخوام پاسخ قطعی بدم (به فرض این که فکر کنیم پاسخ قطعی اساساً وجود داره).
اما حرفم اینه که حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که بیان جملهٔ «بگذاریم طبیعت مسیر خودش رو بره» بر خودمون حرام کنیم. تا مجبور شیم مورد به مورد، بر اساس عقل و منطق، فکر کنیم و تصمیم بگیریم؛ و نه بر اساس گزارههای زیاد شنیده شده که مثل ضربالمثل، به تدریج عقل ما رو عقیم میکنن و باعث میشن که به صورت پیشفرض، درست فرضشون کنیم.