نوشتن نامه استعفا خطاب به همه | داستانی از اعلام عمومی استعفا
حتی اگر متخصص مالی و بانکداری نباشید، احتمالاً نام گلدمن ساکس (Goldman Sachs) را شنیدهاید. موسسهای که بعد از جیپیمورگان، دومین بانک بزرگ سرمایهگذاری (تقریباً شبیه موسسات تأمین مالی خودمان) در جهان است و حدود ۱۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه را مدیریت میکند.
حالا فرض کنید یکی از مدیران ارشد این شرکت هستید. بعد از دوازده سال که در شرکت بودهاید، تصمیم میگیرید استعفا بدهید و از شرکت جدا شوید. استعفای خود را چگونه به مدیران و کارکنان شرکت و بقیهٔ ذینفعان و فعالان بازار مالی اطلاع میدهید؟
در سال ۲۰۱۲ (یعنی ۱۳۹۰ شمسی خودمان) گِرِگ اسمیت (Greg Smith) یکی از مدیران ارشد شرکت در همین وضعیت قرار گرفت. او روش نامتعارفی را انتخاب کرد. نامه استعفای خودش را نوشت و به نیویورک تایمز داد تا آنها منتشر کنند و تمام جهان علت استعفایش را بدانند. عنوان نامه هم چنین بود (+): «چرا دارم گلدمن ساکس را ترک میکنم؟»
توجه کنید که فعل این جمله «ترک کردم» نیست. به عبارت دیگر، او از اتفاقی در گذشته حرف نمیزند. بسیاری از مدیران گلدمن ساکس وقتی روزنامهٔ نیویورکتایمز را خواندند فهمیدند که یک استعفا اتفاق افتاده است.
عکسی هم که برای نامه استعفا انتخاب شده بود به اندازهٔ خود نامه عجیب بود. یک کرکس داشت از جمع کرکسها جدا میشد:
گرگ اسمیت، پس از حدود دوازده سال کار در گلدمن ساکس و از زمانی که پلهپله از کارآموزی تا «مدیر فروش اوراق مشتقات مالی آمریکایی به اروپا، آفریقا و خاورمیانه» رسیده بود، ظاهراً از بیاخلاقیهای موجود در شرکت و بیتوجهی به منافع مشتریان ناراحت شد و تصمیم گرفت استعفای خود را عمومی و در یک روزنامه اعلام کند و همان سال، شرح کاملتر مشکلات و گلایههایش را هم در کتابی با عنوان «چرا گلدمن ساکس را ترک کردم» منتشر کرد:
محتوای نامه استعفا
نامهٔ اسمیت اینگونه آغاز میشد:
دسترسی کامل به مجموعه درسهای مسیر شغلی برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.
اعضای ویژهی متمم علاوه بر دسترسی به درسهای مسیر شغلی به مجموعهی گستردهای از درسها به شرح زیر دسترسی پیدا میکنند:
البته بررسیهای آماری ما نشان داده که علاقهمندان به درسهای مسیر شغلی از میان مجموعه درسهای متمم به مطالعهی درسهای زیر بیشتر علاقهمند بودهاند:
خودشناسی | شخصیت شناسی | کار تیمی
کوچینگ | مشاوره مدیریت | استعدادیابی
مذاکره | رفتار سازمانی | تصمیم گیری
ارزش آفرینی | فایل صوتی حرفه ای گری
دوره MBA (مطالعهی منظم همهی درسها)
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
نامه استعفای عمومی
ما در مقام قضاوت نیستیم و دادههای کافی عمومی هم دربارهٔ این ماجرا وجود ندارد. در برخی موارد مشابه دیگری که پیش آمده، گلدمن ساکس حاضر شده قبل از اعلام حکم دادگاه، با پرداخت خسارت، مصالحه کند و با این شیوه اجازه نداده جزئیات بیشتری از سبک عمل شرکت منتشر شود. بنابراین چه طرفدار اسمیت باشیم و چه او را فردی احمق و عقدهای بدانیم که به خاطر یک میلیون دلار، پایههای یکی از نهادهای مهم مالی آمریکا را لرزانده است، نمیتوانیم به شکل قاطع از باورمان دفاع کنیم.
حتی میتوانیم فرض کنیم همه درست میگویند. به این شکل که اسمیت فردی گرفتار بحران میانسالی بوده و درخواست پاداش میلیون دلاری کرده و وقتی پاداش نگرفته، لج کرده و از شرکت جدا شده و هنگام جدا شدن نکات منفی فراوانی دربارهٔ شرکت گفته که بسیاری از آنها درست بودهاند.
اما این داستان، فرصت و بهانهٔ خوبی برای گفتگو دربارهٔ اعلام عمومی استعفا است. بهویژه این که امروزه با گسترش رسانههای اجتماعی، بسیاری از مردم به شکل بالقوه این فرصت را دارند که استعفای خود را به شکل عمومی اعلام کنند.
بنابراین میتوانیم این موضوع را از جنس #دعوت به گفتگو و مکمل درس استعفا در نظر بگیریم و نگاه و تجربهٔ خود را دربارهاش مطرح کنیم:
بر اساس اطلاعاتی که در درس آمده (یا اگر مطالعهٔ بیشتری در این باره داشتهاید) کار اسمیت را تا چه حد درست یا نادرست میدانید؟ کار او اخلاقی است یا غیراخلاقی؟ حرفهای است یا غیرحرفهای؟ سازنده است یا مخرب؟
به نظرتان در چه مواردی، اعلام عمومی استعفا مناسب یا لازم است؟ در چه مواردی بهتر است چنین کاری انجام نشود؟
اگر معتقدید که گاهی اوقات اعلام عمومی استعفا درست است، به نظرتان چه چارچوبها و ملاحظاتی باید برای آن در نظر گرفته شود؟
آیا نمونهای از اعلام عمومی استعفا در دوستان و آشنایان خود سراغ دارید؟ میتوانید خلاصهٔ آن را شرح دهید؟ آن اقدام را چگونه ارزیابی میکنید؟ (بسته به تشخیص خودتان، اگر فکر میکنید که بهتر است نام نبرید، کلی اشاره کنید).
ما در متمم به مدیران شرکتها پیشنهاد کردهایم که برای شرکت خود خط مشی حضور در شبکههای اجتماعی تدوین کنند. به فرض که شرکت این خط مشی را تدوین کرده و اعلام عمومی استعفا را مشروط یا محدود کرده باشد، آیا هنوز هم کارمند را محق میدانید که استعفای خود را عمومی اعلام کند؟
مثل همهٔ مطالبی که در قالب دعوت به گفتگو مطرح میشوند، سوالات بالا را صرفاً به عنوان نمونه در نظر بگیرید. اگر سوالهای و موضوعات دیگری هم دربارهٔ اعلام عمومی استعفا به ذهنتان میرسد، خوشحال میشویم آن را با دوستانتان در میان بگذارید.
تلفظ درست Goldman Sachs
تلفظ درست نام این بانک، گلدمن ساکس نیست. اما بیشتر منابع فارسی – در قالب یک توافق نانوشته – آن را به همین شکل غلط مینویسند تا سیستمهای «هوشمند» پالایش محتوا، بحثهای مالی را با موضوعات دیگر اشتباه نگیرند و دردسر درست نکنند.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مسیر شغلی به شما پیشنهاد میکند: چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
خب.
مهدی گوهری عزیز، مثالی رو که من در ذهنم بود - و فکر میکنم یکی از بهترین مثالهای چند سال اخیر در فضای مدیریت ایران باشه - مطرح کرد.
اما چون من از زاویهٔ دیگهای میخوام به این ماجرا نگاه کنم، به گمانم همچنان میتونم کامنتم رو ثبت کنم.
فقط قبلش سه توضیح ضروریه.
اول این که به نظرم در این مورد خاص میشه اسم برد. هم چون بدون اسم هم عملاً مشخصه و هم این که وقتی استعفا به شکل بسیار عمومی اعلام میشه و تمام خبرگزاریها اون رو منعکس میکنن، دیگه عملاً به بخشی از حافظهٔ جامعه تبدیل میشه و مصداق امر خصوصی نیست.
دوم این که همونطور که احتمالاً بسیاری از دوستانم میدونن، احمدرضا نخجوانی، از دوستان بسیار عزیز و صمیمی من هست (و بقیهٔ مدیران شاتل رو هم تا حدی میشناسم) و همیشه هم به من لطف داشته و داره. طبیعتاً شاید در مقایسه با عموم جامعه، تصویری که از ماجرای استعفای احمدرضا نخجوانی در ذهن من هست، کمی شفافتر باشه و جزئیات بیشتری داشته باشه. اما من در اینجا صرفاً میخوام بر اساس دادههای پابلیک که در رسانهها منتشر شد، حرفم رو مطرح کنم.
سوم این که چه در این مورد و چه موارد دیگه، طبیعتاً هیچکس جز خود فرد، واقعاً نمیدونه که چه «داستانی» بر اون گذشته. ما بخشی از اطلاعات رو داریم و بر اساسش «قصهها»ی خودمون رو میسازیم. این قصهها لزوماً با اون داستان همخوان نیست. اما این تفاوت، ارزش آموزشی چنین بحثهایی رو نفی نمیکنه.
خلاصهٔ ماجرا
برای دوستانی که از ماجرا اطلاع ندارند یا جزئیاتش یادشون نیست، این رو بگم که ۲۹ شهریور ماه سال ۱۴۰۱، دهها سایت خبری ایرانی این خبر رو منتشر کردند که «مدیرعامل گروه شرکتهای شاتل استعفا کرد.» کلیدیترین تعبیری که تقریباً در همهٔ خبرها نقل شده بود این بود: مدیر عامل شاتل در متن استعفای خود که در شبکهٔ اینستاگرام منتشر کرد، گفت کارد به استخوانم رسیده (+/+/+/+/+).
مقدمهٔ متن استعفا این بود:
«در زندگی آموختهام هیچگاه نباید از روی هیجانات یا احساسات تصمیمی گرفت. بر این اساس، علاقهمندم در شرایطی که آرام و از دیدگاه خود منطقی هستم، تصمیم خود را درباره همکاری با گروه شرکتهای شاتل به اطلاع همگان برسانم. شاید در ذهن مخاطب چنین مطرح شود که اعلام عمومی این ماجرا با چه انگیزهای صورت میگیرد و علاقهمندم چنین عنوان کنم بیش از پانزده سال تصدی جایگاه مدیر عاملی در مجموعهی چند هزار نفرهی شاتل به عنوان بزرگترین فعال صنعت، ایجاب میکند تصمیم اتخاذ شده را عزیزان در شاتل، همکاران، مشتریان، وزارتخانه، رسانهها و … از زبان خود من بشنوند.»
و در بخشی از پیام استعفا آمده بود: «یک پایان تلخ، بهتر از تلخی بیپایان است.»
سیزدهم مهر همان سال، یعنی دو هفته بعد، خبری منتشر شد مبنی بر این که رئيس هیئتمدیره شاتل در پیامی گفته که با استعفای احمدرضا نخجوانی موافقت نشده است (+):
«رئیس هیات مدیره گروه شرکتهای شاتل اعلام کرده که با استعفای احمدرضا نخجوانی موافقت نشده چرا که آنها حاضر نیستند در این شرایط سخت و دشوار، مدیرعامل این شرکت را پس از پانزده سال همکاری از دست بدهند. مدیرعامل شاتل نیز در پستی اینستاگرامی تاکید کرده به سبب دلایل مختلف،خروج او از شاتل غیرممکن شده و باید مسئولیت خود را مانند گذشته ادامه دهد.»
حرف من
دربارهٔ این که آیا اعلام عمومی استعفا درست است یا نه، میشود حرفهای بسیاری گفت. احتمالاً دوستان دیگر هم خواهند گفت. من اینجا میخواهم به این سوال بپردازم که «فرض کنیم به هر علت، تصمیم گرفتیم استعفایمان را عمومی اعلام کنیم، چه زمانی باید این کار را کرد؟»
به گمان من، زمانی که مطمئن باشیم استعفا انجام شده و تمام شده است. توجیه احمدرضا نخجوانی دربارهٔ اینکه باید علت استعفا را از زبان من بشنوند، قابلدرک است. اما زمانی که استعفا انجام شده و به پایان رسیده باشد. اما متنی که از احمدرضا نخجوانی دیدیم دقیقاً شبیه گرگ اسمیت گلدمن ساکس بود: «چرا من در حال ترک شاتل هستم...» (نه اینکه: چرا شاتل را ترک کردم.)
چنین وضعیتی، یک خطر بزرگ دارد. اگر به هر علت، اتفاق دیگری بیفتد و فرد در جایگاه خود بماند، این در خاطرهٔ جامعه میماند که او قصد استعفا داشته و مسیر استعفایش تغییر کرده است. فرض کنید چنین مدیری، یک بار دیگر در شرایطی قرار بگیرد که بخواهد استعفا دهد (برای هر کسی در هر شغلی چنین وضعیتی محتمل است). قاعدتاً مدیر باید در حد رایزنی (یا شاید مذاکرهٔ جدی) با شرکتهای دیگر صحبت کند و فرصتهای شغلی بعدیاش را بسنجد. اما میشود حدس زد که شرکتهای دیگر، چنین مذاکرهای را جدی نخواهند گرفت. آنها صریحاً یا تلویحاً خواهند گفت که هر وقت کامل استعفا دادی و خانه نشستی و مطمئن شدیم که بر نمیگردی، بیا با هم مذاکره کنیم. طبیعتاً در چنین مذاکرهای (وقتی پشت میز قبلیات نیستی) قدرت چانهزنیات کمتر خواهد بود. من وقتی پشت میز فعلیام هستم، میتوانم از شرکت بعدی بخواهم پکیج بهتری پیشنهاد کند. اما در خانه، نمیتوانم چنین درخواستی داشته باشم.
البته در مورد خاص احمدرضا نخجوانی، باز هم بر اساس اطلاعات پابلیک که همهٔ ما میدانیم، او در زمینههای متعدد دیگری مانند تدریس و آموزش خلبانی فعالیت کرده و میکند و هر زمان بخواهد میتواند این مسیرهای شغلی را به عنوان جایگزین در نظر بگیرد. به عبارت دیگر، چنین فردی با چنان دانش و مهارت و سابقهای، بعد از استعفا خانهنشین نخواهد شد. اما حداقل این است که ممکن است مجبور شود برای همیشه با زندگی سازمانی (Corporate Life) خداحافظی کند.
اما در کل، حرفم این است که اعلام عمومی، بدون این که مزیتی جدی ایجاد کند، برخی از فرصتهای استراتژیک آینده را محدود میکند.
و یکی از مهمترین معیارها در ارزیابی گزینهها هنگام تصمیمگیری این است که ببینیم روی ابعادِ «عالمِ امکان» یا «World of Possibilities» در آیندهٔ ما چه تأثیری خواهند داشت. اعلام عمومی از این منظر، عالم امکان را تنگتر میکند.
اعلام عمومی به عنوان اهرم فشار
ممکن است گفته شود شاید چنین اقدامهایی با هدف اعمال فشار انجام میشوند. مثلاً به این عنوان که فرد، سازمان خود را در مقابل عمل انجامشده قرار میدهد.
در این باره میتوان گفت: استراتژی عمل انجام شده (سوزاندن پلهای پشت سر) قطعاً یک استراتژی شناختهشده است و گاهی به کار میآید.
اما به شرطی که واقعاً «عمل، انجام شده باشد.» عمل انجام شده این است که خود را حبس کنید و کلید را هم قورت دهید (مثل کارتنها). عمل انجام شده این است شبیه کورتز (قرن شانزدهم)، قبل از حملهٔ دریایی به خشکی، کشتیهای خود را آتش بزنید که مطمئن شوید ناگزیرید با روبهرویی بجنگید و اگر نکشید، کشته خواهید شد. عمل انجام شده این است که یک نفر به کشوری دیگر پناهنده میشود و وقتی تمام شد، در مصاحبهای تلویزیونی، برای هموطنانش پیام میفرستد.
چه این کارها را بپسندیم و چه نپسندیم، همهشان مصداق عمل انجامشده هستند. اما شبکههای اجتماعی، دنیای سایههاست. آدمهایی که بهبه و چهچه میکنند، تأیید و تکذیب میکنند. اما در نهایت، در اتاق هیئتمدیره نیستند (خیلی از آنها را هرگز به چنین اتاقهایی راه نمیدهند). پس وقتی عمل انجام نشده، حداکثر کاری که مردم در رسانههای اجتماعی میتوانند بکنند، چیزی شبیه هواداران ورزشی است که در استادیومها بالبال میزنند و دستشان را تکان میدهند تا حواس یک طرف را به نفع طرف دیگر پرت کنند!
چنین مداخلهای، اگر چه میتواند مفید باشد، اما معمولاً به هزینههای استراتژیکش نمیارزد.
قضاوت من
نظر شخصی من این است که بسیاری از ما در اعلام عمومی مواضع خود در شبکههای اجتماعی، گرفتار خطای شناختی «ابزار در دسترس» میشویم. یعنی «آنچه در دست دارم» را با «آنچه به کار میآید» اشتباه میگیریم. دسترسی سریع به شبکههای اجتماعی، چنین خطایی را زیاد کرده است.
البته حرفم این نیست که اعلام عمومی همیشه و همهجا غلط است. اما به گمانم در چنین مواردی بهتر است دو بار یا ده بار یا بیست بار فکر کنیم و بعد تصمیم قطعی را بگیریم. واقعاً ممکن است در مواردی، استفاده از ابزارهای عمومی درست و مناسب باشد.
باز هم تأکید میکنم که تمام توضیحات من، مثل هر کس دیگر، بر اساس اطلاعات در دسترس است و نه جزئيات تصمیم گیری. نباید این واقعیت را فراموش کنیم که تقریباً در تمام تصمیمهای مهم زندگی، جز خود تصمیمگیرنده هیچکس نمیداند و نخواهد فهمید که گزینهٔ درست چیست.
پینوشت: دربارهٔ داستان گرگ اسمیت، چنان که مهدی گوهری هم اشاره کرد، جنبههای فرهنگی و زیرساختهای کشورها را هم باید در نظر گرفت. همین آقای اسمیت در کشوری دیگر ممکن بود به خاطر همین نامه، به تشویش اذهان عمومی (یا خصوصی) متهم شود. راستش را بخواهید، حتی در مورد آمریکا هم من فکر میکردم چنین نامهای باید مشکلساز شود. چون FSB آمریکا شرکت گلدمن ساکس را SIFI در نظر گرفته است (Systematically Important Financial Institution). یعنی یکی از نهادهایی که آسیبدیدن یا لرزیدنش میتواند اقتصاد جهان را به ناپایداری و حتی سقوط بکشاند. بنابراین حتی در اقتصاد آزاد آمریکایی هم چنین نامه و کتابی میتوانست دردسرساز باشد. من خودم در این زمینه دو فرض دارم.
فرض اول این که اگر گلدمن ساکس یا FSB شکایت و پیگیری حقوقی میکردند، ممکن بود درستی بسیاری از حرفهای گرگ اسمیت اثبات شود.
فرض دوم این که خیلی وقتها اگر دربارهٔ یک فرد و حرفهایش حرف نزنیم، راحتتر فراموش میشود. ما در کشور خودمان دیدهایم که مخالفت با برخی از نویسندگان در جهان - در دهههای قبل - چگونه آنها را به اوج شهرت رسانده و سهم بزرگی در برندسازی و موفقیت تجاریشان ایفا کرده است. طبیعتاً گلدمنساکس و FSB متخصصان بسیاری دارند که با چنین موضوعاتی آشنا باشند و به آنها کمک کنند که اشتباههای بزرگ در روابط عمومی انجام ندهند.