وداع با اسلحه | نوشتهی ارنست همینگوی

کتاب وداع با اسلحه (A farewell to arms) از جمله نامدارترین و نامآورترین آثار ارنست همینگوی است.
همینگوی که از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۶۱ زندگی کرد، رمان وداع با اسلحه را در سی سالگی (۱۹۲۹) نوشت و بلافاصله به کتابی پرفروش تبدیل شد. در حدی که بسیاری از مردم، همینگوی را به عنوان نویسنده وداع با اسلحه میشناسند.
کتاب از جنس روایت اول شخص است و ما با داستان حضور یک آمریکایی به نام فردریک هنری را در جنگ جهانی اول و در جبهه ایتالیا آشنا میشویم.
بخش عمدهای از داستان وداع با اسلحه در ایتالیا و سوییس میگذرد.
وداع با اسلحه را معمولاً به خاطر روایت شفاف و اثرگذاری که از جنگ دارد تحسین میکنند.
برخی منتقدان، این نوع توصیفهای اثرگذار را ناشی از حضور همینگوی در جنگ جهانی اول و علت تجربهی مستقیم او از جنگ میدانند.
اگرچه ظاهراً او صرفاً چند هفته و در مقام راننده آمبولانس صلیب سرخ، جنگ را در جبهه ایتالیا تجربه کرده است.
کتاب وداع با اسلحه – که چند فیلم و نمایش هم از آن اقتباس شده – در ایران توسط #نجف دریابندری ترجمه شده و ناشران مختلف (از جمله نیلوفر و نشر علمی فرهنگی و امیرکبیر) آن را منتشر کردهاند.
در ادامه جملاتی از کتاب وداع با اسلحه را با هم میخوانیم:
من پرسیدم: «واقعاً نظر شما راجع به جنگ چیه؟»
«نظرم این است که احمقانه است.»
«کی جنگ رو میبره؟»
«ایتالیا.»
«چرا؟»
«اینها ملت جوانتری هستند.»
«ملل جوانتر همیشه جنگها رو میبرن؟»
«تا مدتی شایستهی بردن هستند.»
«بعد چی میشه؟»
«بعد میشوند ملت پیرتر.»
یک بار در اردوگاه، کندهای را در آتش گذاشتم.
کنده پر از مورچه بود.
همین که شروع به سوختن کرد، انبوه مورچهها بیرون ریختند؛
اول به طرف وسط رفتند که آتش میسوخت؛
بعد برگشتند و به ته کنده فرار کردند.
هنگامی که به قدر کافی در ته کنده جمع شدند، توی آتش میافتادند.
بعضیها در میرفتند،
تنشان سوخته و پهن شده بود و همینطور میرفتند،
و نمیدانستند کجا میروند.
ولی بیشترشان به طرف آتش و بعد، به ته کنده میرفتند و سرانجام توی آتش میافتادند.
یادم هست که در آن موقع فکر کردم که این آخر دنیاست و فرصت خوبی است که آدم مسیح بشود و کنده را از آتش بردارد و بیرون بیندازد.
تا مورچهها بتوانند خودشان را به زمین برسانند.
ولی من کاری نکردم.
جز اینکه یک فنجان آب روی کنده پاشیدم تا فنجان خالی شود و بتوانم در آن نوشیدنی دیگری بریزم.
فکر میکنم پاشیدن فنجان آب روی کندهی سوزان، مورچهها را فقط بخار داد.
نقد رمان وداع با اسلحه
اگر به ادبیات انگلیسی علاقهمند هستید و دوست دارید چند نمونه نقد رمان وداع با اسلحه را بخوانید، میتوانید فایل PDF زیر را دانلود کنید که در آن، خلاصهی دیدگاه بیست و یک منتقد ادبی دربارهی این کتاب آمده است:
فهرست کتابهای کلاسیک بررسی شده در متمم
- جملات زیبا از کتاب تذکره الاولیاء عطار نیشابوری
- جملات زیبا از کتاب طاعون | آلبر کامو
- حکایت فیل در تاریکی | داستان فیل مولانا در مثنوی
- تاریخ بیهقی
- عبید زاکانی و رساله تعریفات (رساله ده فصل)
- جملاتی از مونتسکیو (نویسنده کتاب نامه های ایرانی و روح القوانین)
- پاراگراف فارسی: بعضی ماجراها، همان بهتر که آغاز نشوند
- پاراگراف فارسی: درباره زوال و نابودی
- حکمتی که در درد کشیدن وجود دارد
- وانمود کن ناشنوایی تا سرانجام ناشنوا بشوی
- چند پاراگراف از فیه ما فیه مولوی
- جملاتی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
برای من این بحث، تداعیگر دو نکته بود.
نکتهی اول اینکه
پاراگرافی که به روایت مورچهها پرداخته برایم تداعیگر وضعیت جنگ بود.
موقعیت راوی نسبت به مورچهها، در نگاه من، تا حد زیادی شبیه موقعیت سیاستمداران و قدرتمندان نسبت به سربازان هست.
بیتفاوت بودن راوی نسبت به مرگ مورچهها، این حس را در من القا کرد که اگر چه او الان خودش مورچهای در یک سیستم بزرگتر در بازی قدرتمندان است، اما شاید اگر خودش در همان موقعیت قرار میگرفت، نگاه چندان متفاوتی به سربازان نداشت.
نکتهی دوم اینکه معمولاً در ترجمههای نجف دریابندری، مقدمهها هم زیبا و دوستداشتنی هستند و سبک نگارش خاص دریابندری را در آنها به خوبی میتوان حس کرد.
چند جمله از قسمت پایانی مقدمه - که به خودکشی همینگوی اختصاص دارد - را در اینجا نقل میکنم:
صبح روز دوشنبه، یازدهم تیر ماه ۱۳۴۰ همینگوی از خواب برخاست.
ظاهراً حالش خوش بود.
از پلکان خانهاش پایین رفت و تفنگ شکاری گرانبهای خود را برداشت.
کسی ندانست چه گذشت.
همین قدر صدای تیری شنیده شد.
هنگامی که زنش سراسیمه به بالین او رسید، همینگوی را کشته یافت.
زنش عقیده داشت که گلوله تصادفاً در رفته است.
اما این تصادف، باید تصادف نادری باشد.
زیرا همه چیز حکایت میکرد که گلوله در دهان همینگوی خالی شده است.