Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu


رواقی گری چیست؟ | ویلیام اروین در کتاب فلسفه ای برای زندگی پاسخ می‌دهد


رواقی گری - کتاب فلسفه ای برای زندگی

رواقی گری (stoicism) اصطلاحی است که در سال‌های اخیر زیاد به چشم و گوش‌مان می‌خورد. سرویس Ngram گوگل هم شهادت می‌دهد که رونق این اصطلاح از دو دهه پیش آغاز شده و پیش از آن بسیار کمتر از امروز به کار می‌رفته است (+).

دربارهٔ علت استقبال از رواقی گری نمی‌شود به گمانه‌زنی اکتفا کرد و لازم است پژوهشی جدی انجام شود. اما به نظر می‌رسد فعالان استارتاپ و علاقه‌مندان تکنولوژی و نیز مدیران نشسته در سیلیکون ولی، در تبدیل فلسفه رواقی به یک مُد فلسفی امروزی نقشی مهم ایفا کرده‌اند.

به همین علت می‌بینیم برایان کرین در نوشته‌ای در فوربس خطاب به سلبریتی‌های رواقی سیلیکون ولی می‌گوید (+): «متأسفم. اما شما نمی‌توانید این روزها رواقی باشید.» و نلی بولز در نیویورک تایمز در قالب یک نقل قول، رواقی گری را به کنایه فلسفه مناسب «۳۷ ساله‌های ثروتمند، بازنشسته و ناشاد» (rich, retired, and unhappy) معرفی می‌کند (+).

ظاهراً کسانی که به رواقی گری نگاهی بدبینانه دارند، معتقدند که میانسالان ثروتمند‌شده در سیلیکون ولی با تکیه بر این مکتب فکری می‌توانند کمی از اتفاق‌های بزرگ دنیا به بهانهٔ این که «به هر حال همه چیز در اختیار ما نیست» فاصله بگیرند و هم‌زمان، وقتی در مصاحبه‌ها و پادکست‌ها از آن‌ها سوالاتی خارج از قلمرو تخصصی‌شان و دربارهٔ فلسفه زندگی می‌پرسند، پاسخ‌هایی درخور اعتنا داشته باشند. به هر حال این پاسخ که «اصلاً دنیا به من چه ربطی دارد و من فقط به گزارش آخر سال به سهامداران فکر می‌کنم» چندان جذاب نیست. بهتر است همین جواب به شکلی دیگر و در قالب فلسفه رواقی و به همراه نقل جمله‌‌هایی از سیسرو و سنکا گفته شود.

شاید به همین علت باشد که بیشتر رواقی‌های فعال در حوزهٔ تکنولوژی، سیسرو و سنکا را بیشتر از طریق نویسندگانی مثل رایان هالیدی می‌شناسند تا منابع اصیل‌تر. و جز تأملات مارکوس اورلیوس، کتاب کلاسیک دیگری در این زمینه نخوانده‌اند و نمی‌شناسند.

آن‌چه تا این‌جا گفتیم، یکی از بدبینانه‌ترین نگاه‌ها به رواقی گری است. همان نگاهی که نهایتاً رواقی گری را در حد «فلسفهٔ وایرال این روزها» پایین می‌آورد (+)؛ توصیفی که مشخصاً بار معنایی منفی دارد. اما آیا واقعاً رواقی گری همین است؟ و حتی اگر این ادعا را بپذیریم که مروّجان رواقی گری در دورهٔ جدید، فعالان تکنولوژی بوده‌اند، آیا می‌شود یک ایده را صرفاً با نفی یا نقد انگیزهٔ مروّجان آن کنار گذاشت؟ طبعاً نه.

 ویلیام اروین (William Irvine) در کتاب فلسفه ای برای زندگی می‌کوشد برای خواننده‌اش توضیح دهند که رواقی گری چیست و ایده‌های اصلی و پایه‌های جهان‌بینی رواقی‌ها را به شکلی منصفانه روایت کند. او که خودش هم هنگام تحصیل فلسفه رواقیون را جدی نگرفته و بعداً  به سراغ رواقیون رفته، اکنون معتقد است که رواقی گری می‌تواند فلسفه ای برای زندگی باشد.

با این مقدمه، این بار در پاراگراف فارسی متمم به سراغ بریده‌هایی از کتاب فلسفه ای برای زندگی می‌رویم:

با فکر کردن به سرشت ناپایدار این جهان، ناگزیر درمی‌یابیم که هر بار دست به کاری می‌زنیم، ممکن است آخرین بارمان باشد. پی بردن به این موضوع، اهمیت و شور و حرارتی به آن کار می‌دهد که در غیر این صورت هرگز حسش نمی‌کردیم. دیگر مثل خوابگردها زندگی نمی‌کنیم. شاید بعضی از آدم‌ها فکر کردن به ناپایداری را یأس‌آور و حتی هولناک بدانند، اما من عمیقاً اعتقاد دارم که تنها راه برای اینکه بتوانیم به معنای دقیق کلمه زنده باشیم این است که هر از چندی به این چیزها فکر کنیم.

خشم گاه و بیگاه به سراغ هر کسی می‌آید: خشم هم مثل اندوه یک واکنش عاطفی ناخودآگاه است. اما به نظر می‌رسد بعضی‌ها اغلب اوقات عصبانی‌اند. این جور آدم‌ها نه‌فقط زود عصبانی می‌شوند، بلکه حتی وقتی مایهٔ عصبانیتشان هم از میان رفت، باز همچنان عصبی می‌مانند. در حقیقت، اوقات بیکاری این قبیل افراد به یادآوری اتفاقات ناراحت‌کنندهٔ گذشته و اتفاقاتی می‌گذرد که به‌طورکلی باعث خشمشان می‌شود. همان خشمی که سراسر وجودشان را فرا می‌گیرد، هم‌زمان تسکینشان هم می‌دهد.
رواقیون به ما می‌آموزند که چنین وضعیت‌هایی اسفبارند. زندگی کوتاه‌تر از آن است که به عصبانیت بگذرد. به‌علاوه، آدمِ همیشه عصبانی مایهٔ عذاب اطرافیانش هم خواهد بود. سنکا می‌پرسد: “چرا به جای این کاری نمی‌کنید که تا زنده‌اید همه دوستتان داشته باشند و چون درگذشتید، همه دلتنگتان باشند؟” و کلاً چرا وقتی امکان خوشی هست، عمر را به ناخوشی بگذرانید؟ به‌راستی چرا؟

بسیاری از آدم‌ها زیر سایهٔ ترسی زندگی می‌کنند که در بعضی موارد سخت آزادی‌شان را محدود می‌کند و آن ترس از شکست است. آنها گاهی به فکر انجام کاری می‌افتند که شجاعت، قدرت اراده و توانایی‌هایشان را به چالش می‌کشد. اما در نتیجهٔ همین ترس از شکست، دست از انجام کار می‌کشند و رهایش می‌کنند. به نظر این افراد، اینکه اصلاً دست به کاری نزنیم بهتر از آن است که شروع کنیم و در انجامش ناکام شویم.

اما یک رواقی چقدر غصه می‌خورد؟

سنکا به پولوبیوس می‌گوید: “در اندوه طبیعی، عقل ما حد وسطی را نگه می‌دارد که نه به بی‌اعتنایی می‌زند و نه به جنون کشیده می‌شود، و ما را در حالتی نگه می‌دارد که نشان‌دهندهٔ روانی معتدل و باعاطفه است، نه درونی آشفته و نامتعادل.”

درنتیجه به پولوبیوس توصیه می‌کند: “بگذار اشک‌هایت فروغلتند ولی مجال ایستادن هم به سرشکت بده، بگذار ناله‌های سوزناک از اعماق جانت برآید، اما برایش حدی نگه دار.”

سنکا برای پرهیز از عصبانیت توصیه‌های مشخص فراوانی دارد. او می‌گوید، باید با دو نوع تمایل در درون خودمان مقابله کنیم: یکی تمایل به بد فکر کردن در مورد دیگران و دیگری تمایل به داوری شتاب‌زده در مورد انگیزه‌های آنان.

باید این نکته را به خاطر بسپاریم که اگر اوضاع و امور بر وفق مراد ما نبود، به این معنا نیست که کسی در حق ما بی‌انصافی یا اجحاف کرده است.
اگر زیاد از حد حساس باشیم، خیلی زود از کوره درمی‌رویم. سنکا معتقد است که به‌طورکلی اگر زیادی خودمان را لوس کنیم و بگذاریم خوشی زیاد بدعادتمان کند، دیگر هیچ چیزی برایمان قابل‌تحمل نخواهد بود. در این صورت، دلیل اینکه چیزها به نظرمان غیرقابل‌تحمل می‌آیند این نیست که آن اتفاقات سخت و خشن‌اند، بلکه این ما هستیم که حساس و شکننده‌ایم.

چیزی که رواقیون متوجهش شده‌اند این است که قدرت اراده هم مثل قدرت ماهیچه‌های انسان است: هرچه بیشتر از عضلاتتان استفاده کنید، قوی‌تر می‌شوند، و به همین ترتیب هرچه بیشتر اراده‌تان را به کار ببندید، اراده‌تان نیرومندتر می‌شود.

در واقع رواقیون، با استمرار در تکنیک خویشتن‌داری، می‌توانند خودشان را به افرادی با شجاعت و خویشتن‌داری فوق‌العاده زیاد بدل کنند. آنها قادر به انجام کارهایی می‌شوند که دیگران از انجامشان وحشت دارند و می‌توانند از چیزهایی صرف‌نظر کنند که دیگران تاب مقاومت در برابرشان و چشم‌پوشی از آنها را ندارند.
رواقیون، در نتیجهٔ این تمرین و تکرار، کاملاً بر خودشان تسلط پیدا می‌کنند.

ترجمه کتاب فلسفه ای برای زندگی

از کتاب فلسفه ای برای زندگی دو ترجمه وجود دارد. یکی ترجمهٔ آقای محمد یوسفی که به همت #نشر ققنوس منتشر شده و دیگری ترجمهٔ آقای محمود مقدّسی که #نشر گمان به بازار عرضه کرده است. ما در این متن، صرفاً به این علت که ترجمه آقای مقدسی در دسترس‌مان بود، از آن استفاده کردیم و این به آن معنا نیست که هر دو ترجمه را مقایسه کرده و یکی را کنار گذاشته‌ایم.

کتاب فلسفه ای برای زندگی – نشر ققنوس (سایت طاقچه)

کتاب فلسفه ای برای زندگی – نشر گمان (سایت طاقچه)

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

از میان درس‌هایی که در فهرست بالا آمده است، درس‌های زیر از جمله پرطرفدارترین‌ موضوعات هستند:

دوره MBA  |  مذاکره  |  کوچینگ  |  توسعه فردی

فنون مذاکره  |  تصمیم گیری  |  مشاوره مدیریت

تحلیل رفتار متقابل  |  تسلط کلامی  |  افزایش عزت نفس

چگونه شاد باشیم  |  هوش هیجانی  |  رابطه عاطفی

خودشناسی  |  شخصیت شناسی  |  پرورش کودکان هوشمندتر

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند:

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری کارگاه زندگی شاد به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه کارگاه زندگی شاد
 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۱۳ نظر برای رواقی گری چیست؟ | ویلیام اروین در کتاب فلسفه ای برای زندگی پاسخ می‌دهد

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : هیوا

    برای کسی که دغدغه رشد داره، هر مکتب و نگاهی میتونه تبدیل به ابزاری برای رشد و قوی‌تر شدن بشه. اما ممکنه این مکتب به دلایلی برای شخص دیگه‌ای مفید نباشه یا آسیبهایی هم داشته باشه که بهتره نسبت به اون آگاه باشیم.
    با این مقدمه، دوست دارم تجربه خودم رو در مورد رواقی گری بگم.
    من این کتاب (A Guide to the Good Life) رو حدود 8-9 سال پیش خوندم (با توجه به نمره 9 درک سیورز به این کتاب، ترغیب شدم بخونمش).
    یه مدتی هم نوشته های رایان هالیدی (از جمله Daily Stoic ) و بقیه صحبتهاش در مورد رواقی گری (Stoicism) دنبال میکردم (رایان هالیدی میگه بیشتر از هر چیزی از رواقی ها تاثیر پذیرفته).
    یه مدتی هم نامه‌های سنکا (از کتاب Tao of Seneca) رو میخوندم یا نسخه صوتی اون با صدای تیم فریس رو گوش میکردم.
    کتاب مدیتیشن مارکوس اورولیوس رو هم خوندم چند بار.
    در مورد رواقیون هم چیزهای مختصری خوندم (مثلاً در کتاب تاریخ فلسفه غرب راسل یا کتابهای مشابه).
    من وقتهایی که حالم خوب بوده (یعنی وقتهایی که کمتر بهش نیاز  داشته ام)، بیشتر با این آموزه ها ارتباط برقرار کردم. این رو در بقیه هم دیده ام.
    وقتهای دیگه احساس کردم دارم بایدهایی رو به خودم تحمیل میکنم. یا بخشهایی از من دارن به بخشهای دیگه زور میگن.
    شاید برای همینه که کسایی مانند سنکای دولتمرد، مارکوسِ امپراطور و اپیکتتوسِ برده آزاد شده، نمادهای این مکتب شده اند و از چیرگی بر خود با منطق رواقی گری صحبت میکنن. اینها روی زندگی خودشون و زندگیشون کنترل بالایی دارن (یا مثل نفر اول دارن حکمرانی میکنن یا مثل نفر سوم، دوران بردگی درونی و بیرونی رو پشت سر گذاشتن)
    شاید برده ای که هنوز آزاد نشده (یا آدمی که به نوعی زنجیرهایی به پاش وصله یا پاش شکسته یا ضعیفه)، نیاز به روشهای دیگه ای داره که اول پرورش پیدا کنه و آمادگی چنین کنترلی روی خودش رو پیدا کنه. در واقعی به نوعی Self Led بشه به جای اینکه (مثل مثال درشکه افلاطون) بخشی از اون، تلاش کنه سکان کل سیستم رو به دست بگیره و به بخشهای دیگه زور بگه.
    در واقع این کنترل یا بهتره بگیم Self Led بودن، باید از داخل خودمون پرورش پیدا کنه و شکل بگیره. وگرنه تقلاهای مداوم و مکرر کم کم تبدیل میشن به خستگی و ناامیدی و درماندگی.
    البته این رو الان که سالهاست درگیر مکاتب و کتابهایی هستم که از چنین Self Led بودنی صحبت میکنند، بهتر درک میکنم. شاید هم نتونم در قالب یک کامنت بتونم این رو خوب بیان کنم.
    در هر صورت این کتاب بسیار خواندنی و مفید هست اما به نظرم توجه به نکته‌ای که گفتم باعث میشه بهتر بتونیم از این کتاب استفاده کنیم: حواسمون باشه به خودمون زور نگیم چون کار نمیکنه.
    یه نکته دیگه رو هم دوست دارم بهش اشاره کنم. من اگر جای سیاستمدارها یا کسایی که تاثیر زیادی روی زندگی افراد زیادی دارن باشم، چنین مکاتبی رو ترغیب میکنم. یا کتابهایی مانند نظریه انتخاب رو. یا هر نگاهی که به افراد بگه شما خودتون مسئول زندگی خودتون هستید. شما خودتون، خودتون رو کنترل کنید. اینطوری سهم سیستم رو کمتر میبینن. در واقع این نگاه ها میتونه منجر به تقویت یک استبداد درونی میتونه بشه که کمتر به استبداد بیرونی توجه داره. این رو گابور مته در کتاب "افسانه عادی بودن" خوب توضیح میده. اوایل کتاب No Bad Parts ریچارد شوارتز هم همین موضوع با استدلال مشابهی طرح میشه.
    پ.ن: البته شاید این صحبتها، در آن زمانه (که برای ما غیر قابل فهم هست)، خیلی معنی‌دار تر و مفیدتر از الان بوده. این صحبتهای من صرفاً بر اساس تجربیات و از منظر خودم هست.

  1. یاور مشیرفر گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۶ درس)

    یکی از خوشحالی‌های روزانه من همیشه اینه که کتاب «نامه‌های سنکا» به زبان انگلیسی The Letters of Ethics همیشه روی میزمه و تقریبا هر روز یک نامه به صورت رندوم از اون میخونم. بیشتر زمان استراحت صبحگاهی و زمان چای خوردن بین کار.

    فراتر از حکمتی که در نامه‌هاش وجود داره، بیشتر وقت‌ها خوندن نامه‌های سنکا از منظر ادبی هم لذت‌بخشه.

    اما به نظرم نقد به این موفقیت‌های سیلیکون ولی شاید وارد باشه. شاید اون ها قبلا یه کارایی کردن و الان فکر کردن خب داستانی برای گفتن نداریم و بهتره با این روش توجیهش کنیم. بالاخره یه موجی هست و میشه روش سوار شد و مردم هم دوست دارند.

     

  2. الميرا خزاعی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۴ درس)

    راستش من دیدگاه هیوا و محمدرضا سعیدنیا ی عزیز رو خیلی دوست دارم که این مکتب فلسفی رو آسیب شناسی کردند.
    شاید ثروتمند های سیلیکون ولی واقعا مجبور شده باشند این مکتب رو به عنوان راه زندگی انتخاب کنند. افرادی که زحمت های زیادی کشیدند، اما شاید خودشون هم توقع این موفقیت خارق العاده و سود مالی بالا رو نداشتند. از طرفی عادت ندارند بیکار باشند و  از زندگی لذت ببرند. چون همیشه workaholic بودند. همین طور با وجود همه ی امکانات و ثروت شون می دونند که از مرگ و بیماری در آمان نیستند. از طرف دیگه به خاطر اثر هاله ای ازشون انتظار میره توی راجع به مسائل مختلف دخالت کنند و منجی عالم باشند. آنها هم به عنوان سپر دفاعی پیرو این مکتب شدند و به این وسیله رفتارهاشون رو توجیه می کنند.
    چه قدر به رشد فردی مون کمک می شه که بدونیم چرا پیرو یک مکتب و راه و روش خاص شده ایم. آیا خودمون انتخابش کردیم یا به ما تحمیل شده؟ با این کار دیگران رو مجبور نمی کنیم از راه ما پیروی کنند. همین طور می فهمیم که ممکن هست یک روز عقاید خودمون هم تغییر کنه و راه و و روش دیگه ای رو برای زندگی انتخاب کنیم.
     

  3. ریگار تارگرین گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۵ درس)

    فکر کنم حوالی سال ۲۰۱۲ بود که با این فلسفه آشنا شدم. طبق متن درس، منبع آشنایی من هم از مصاحبه‌ها و پادکست‌های مربوط به سیلیکون ولی و کارآفرینان آنجا بود. بعد خودم کنجکاوتر شدم و مطالب رایان هالیدی را هم خواندم. و همچنین اندیشمندان معروف رواقی‌گری که در متن هم به آن‌ها اشاره شد.

    نمی‌دانم رواقی شده‌ام یا خیر؛ ولی این نگاه به زندگی را با خودم و شرایط اطرافم و دنیایی که در آن هستیم، همسو تر می‌بینم. احساس می‌کنم رواقی‌گری به ما کنترل و قدرت مانور بیشتری در مواجهه با مشکلات و چالش‌ها می‌دهد. و البته کمک می‌کند در هنگام خوشی هم پایمان روی زمین باشد و دچار سندروم ایکاروس نشویم.

    البته همان‌طوری که هیوا در کامنتش اشاره کرد، شاید ترویج رواقی‌گری یک ابزار خیلی خوب برای منافع ابر شرکت‌ها و دولت‌ها باشد؛ اما تصور می‌کنم منافع این فلسفه بسیار بیشتر از مضراتش است. و شاید راه کشف و مقابله با سوءاستفاده‌ها را بتوان از درون خود این اندیشه استخراج کرد.

    مثلا جفرسون و اغلب بنیان‌گذاران آمریکا، از اندیشه‌ورزان و علاقه‌مندان به رواقی‌گری بودند و اگر این فلسفه صرفا بر پذیرش شرایط موجود تاکید داشت، ما شاهد انقلاب آمریکا نبودیم.

    در کل تصور می‌کنم هر چیزی که به ما در معنا بخشیدن یا پیدا کردن معنای زندگی‌مان کمک کند، ارزش وقت صرف کردن و تجربه کردنش را دارد. رواقی‌گری هم یک ابزار بسیار خوب برای کمک در این مورد است.

  4. سیدمهدی حسینی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۳ درس)

    قبل از مطالعه‌ی این کتاب مطالعات و شنیده‌های پراکنده‌ای درباره‌ی رواقی‌گری داشتم. این کتاب رو هم (نشر گمان)‌ فروردین سال گذشته (۱۴۰۲) مطالعه کردم. هم ترجمه‌ی خوب و روانی بود و هم کتاب مطالب بسیار مفیدی داشت. رواقی‌گری را دوست دارم و مایلم تا جایی که می‌توانم و لازم است این‌گونه زندگی کنم. (اینکه واقعا چقدر می‌شود بحث دیگری است)
    متن زیر ریویوی مختصری است که پس از مطالعه کتاب در سایت گودریدز نوشته بودم (با کمی ویرایش ادبی):
    «در جایی یاد گرفتم که دنبال این نباشیم تا کتابهایی که مطالعه می‌کنیم یا کلاسهایی که شرکت می‌کنیم به تحکیم عقاید قبلی‌مان بینجامد یا چیزهایی که به ما آموخته می‌شود را طوری برداشت کنیم که در راستای تایید کارهای قبلی خودمان باشد. ولی واقعا خیلی از نکات این کتاب با رفتارهایم جور بود و بعضی کارهایی که ناخودآگاه و به طور تجربی یا پراکنده آموخته بودم را توضیح می‌داد. مطالب خوبی داشت و البته تکرار هم زیاد داشت که مخالف تکرار نیستم چون باعث می‌شود موضوع نهادینه شود. از فلسفه و دلایلی برای رواقی‌گری و … بگذریم، تکنیکها و روشهای خوبی هم داشت. یکی از موضوعاتی که دوست دارم بیشتر در ذهنم داشته باشم و روی آن تمرین کنم را در ذیل می‌آورم:
    «هر یک از ما در رقابت با دیگران در حقیقت همزمان با خودمان هم رقابت می کنیم؛ هرچند همه‌ی ما از این رقابت پنهان با خبر نیستیم. هر یک از ما باری شکست‌دادن رقبایش، اول باید بر ترس‌های خودش و بی‌انضباطی خودش غلبه کند و کاملا محتمل است کسی مسابقه را به دیگران ببازد و آخر از همه به خط پایان برسد اما در خلال همین مسابقه و در رقابت با خودش پیروز شود»

  5. محمدرضا سعیدنیا گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    شناختن و آموختن اعتقادات رواقیون و استفاده از این آموزه ها می تواند به انسان کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشد. ولی رواقی گری و پیروی از آن و نیز پیروی از فرقه هایی که بر اساس آن، در جامعه های مختلف و در زمانهای گوناگون به صورتهای متفاوتی شکل می گیرد، نمی تواند مسیر مناسبی برای انسان باشد. رواقیون در ایران در دوره های مختلف و در حکومتهای مخصوصا مستبدی که در این کشور شکل می گرفتند با چهره های خاص خود تشکل می یافتند و به ایرانیان کمک می کردند تا تحمل رنج و سختی آسانتر و قابل پذیرس تر باشد.

    ولی به اعتقاد من مدل فکری رواقیون نمی تواند پاسخگوی تمام نیازهای انسان باشد و کشش ایشان به سمت جبر گرایی باعث دور ماندن بسیاری از انسانها از این مدل فکری می شود.

  6. هیوا گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۷ درس)

    برای کسی که دغدغه رشد داره، هر مکتب و نگاهی میتونه تبدیل به ابزاری برای رشد و قوی‌تر شدن بشه. اما ممکنه این مکتب به دلایلی برای شخص دیگه‌ای مفید نباشه یا آسیبهایی هم داشته باشه که بهتره نسبت به اون آگاه باشیم.
    با این مقدمه، دوست دارم تجربه خودم رو در مورد رواقی گری بگم.
    من این کتاب (A Guide to the Good Life) رو حدود ۸-۹ سال پیش خوندم (با توجه به نمره ۹ درک سیورز به این کتاب، ترغیب شدم بخونمش).
    یه مدتی هم نوشته های رایان هالیدی (از جمله Daily Stoic ) و بقیه صحبتهاش در مورد رواقی گری (Stoicism) دنبال میکردم (رایان هالیدی میگه بیشتر از هر چیزی از رواقی ها تاثیر پذیرفته).
    یه مدتی هم نامه‌های سنکا (از کتاب Tao of Seneca) رو میخوندم یا نسخه صوتی اون با صدای تیم فریس رو گوش میکردم.
    کتاب مدیتیشن مارکوس اورولیوس رو هم خوندم چند بار.
    در مورد رواقیون هم چیزهای مختصری خوندم (مثلاً در کتاب تاریخ فلسفه غرب راسل یا کتابهای مشابه).
    من وقتهایی که حالم خوب بوده (یعنی وقتهایی که کمتر بهش نیاز  داشته ام)، بیشتر با این آموزه ها ارتباط برقرار کردم. این رو در بقیه هم دیده ام.
    وقتهای دیگه احساس کردم دارم بایدهایی رو به خودم تحمیل میکنم. یا بخشهایی از من دارن به بخشهای دیگه زور میگن.
    شاید برای همینه که کسایی مانند سنکای دولتمرد، مارکوسِ امپراطور و اپیکتتوسِ برده آزاد شده، نمادهای این مکتب شده اند و از چیرگی بر خود با منطق رواقی گری صحبت میکنن. اینها روی زندگی خودشون و زندگیشون کنترل بالایی دارن (یا مثل نفر اول دارن حکمرانی میکنن یا مثل نفر سوم، دوران بردگی درونی و بیرونی رو پشت سر گذاشتن)
    شاید برده ای که هنوز آزاد نشده (یا آدمی که به نوعی زنجیرهایی به پاش وصله یا پاش شکسته یا ضعیفه)، نیاز به روشهای دیگه ای داره که اول پرورش پیدا کنه و آمادگی چنین کنترلی روی خودش رو پیدا کنه. در واقعی به نوعی Self Led بشه به جای اینکه (مثل مثال درشکه افلاطون) بخشی از اون، تلاش کنه سکان کل سیستم رو به دست بگیره و به بخشهای دیگه زور بگه.
    در واقع این کنترل یا بهتره بگیم Self Led بودن، باید از داخل خودمون پرورش پیدا کنه و شکل بگیره. وگرنه تقلاهای مداوم و مکرر کم کم تبدیل میشن به خستگی و ناامیدی و درماندگی.
    البته این رو الان که سالهاست درگیر مکاتب و کتابهایی هستم که از چنین Self Led بودنی صحبت میکنند، بهتر درک میکنم. شاید هم نتونم در قالب یک کامنت بتونم این رو خوب بیان کنم.
    در هر صورت این کتاب بسیار خواندنی و مفید هست اما به نظرم توجه به نکته‌ای که گفتم باعث میشه بهتر بتونیم از این کتاب استفاده کنیم: حواسمون باشه به خودمون زور نگیم چون کار نمیکنه.
    یه نکته دیگه رو هم دوست دارم بهش اشاره کنم. من اگر جای سیاستمدارها یا کسایی که تاثیر زیادی روی زندگی افراد زیادی دارن باشم، چنین مکاتبی رو ترغیب میکنم. یا کتابهایی مانند نظریه انتخاب رو. یا هر نگاهی که به افراد بگه شما خودتون مسئول زندگی خودتون هستید. شما خودتون، خودتون رو کنترل کنید. اینطوری سهم سیستم رو کمتر میبینن. در واقع این نگاه ها میتونه منجر به تقویت یک استبداد درونی میتونه بشه که کمتر به استبداد بیرونی توجه داره. این رو گابور مته در کتاب “افسانه عادی بودن” خوب توضیح میده. اوایل کتاب No Bad Parts ریچارد شوارتز هم همین موضوع با استدلال مشابهی طرح میشه.
    پ.ن: البته شاید این صحبتها، در آن زمانه (که برای ما غیر قابل فهم هست)، خیلی معنی‌دار تر و مفیدتر از الان بوده. این صحبتهای من صرفاً بر اساس تجربیات و از منظر خودم هست.

  7. علی محمد افراسیابی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۵ درس)

    دویدم و دویدم تا به ۴۸ سالگی رسیدیم.  به اندازه یک نفر کار کردم (شاید هم کمی بیشتر) و به اندازه دو نفر فکر کردم ، حرص خوردم و دغدغه داشتم. بعضی چیزها مثل پیشرفت شغلی، کسب درآمد، رابطه عاطفی و … رو خیلی بیش از اندازه جدی میگرفتم. اکثر اوقات و نه همیشه حرف دیگران و توهین و تحقیر آنها اهمیت کمی برایم داشتند و هرگز چنین نبوده که مثل دیوار بی تفاوت باشم اما بخشیدن و گذشت کردن را مسیر مناسب تر و کم هزینه تری برای خودم یافتم.زمان برد و طول کشید تا به این نتیجه رسیدم که کل زندگی یک بازیه ، ولی باید جدی بازی کرد. درصدی از جدیت همیشه تو بازی هست ولی اگر از یک سطح و ارتفاع بالاتر(باور به سرشت ناپایدار جهان) نگاه کنیم به نظرم اون جدیت خیلی کمرنگ میشه.

  8. امین خُرمی گفت: (عضو ویژه)

    یادم نمیاد تا قبل از این درس اصلاح رواقی گری به چشم و گوشم خورده باشه، و وقتی که این درس رو می‌خوندم بازم به خاطر ناآشنا بودنم با اصطلاح، چیزای زیادی متوجه نمیشدم.

    برای همین یکم سرچ کردم و این‌ها رو متوجه شدم:

    رواقی‌گری (Stoicism) یک فلسفه باستانی یونانیه که توسط زنون کیتیومی تو اوایل قرن سوم قبل از میلاد پایه‌گذاری شد. این فلسفه بر این اساسه که هدف اصلی زندگی رسیدن به شادی و آرامش ذهنیه و این اهداف از طریق زندگی با فضیلت و هماهنگ با طبیعت دنبال می‌شه.
    اصول اصلی رواقی‌گری


    ۱٫ کنترل چیزهای قابل کنترل و پذیرش چیزهای غیرقابل کنترل
    فرض کنید تو یه قایق هستید. نمی‌تونید جریان آب یا باد رو کنترل کنید، ولی می‌تونید نحوه پارو زدن و تنظیم بادبان‌ها رو کنترل کنید. رواقی‌گری هم همینو می‌گه: انرژی‌تون رو صرف چیزهایی کنید که می‌تونید کنترل کنید (مثل اعمال و واکنش‌های خودتون) و چیزهایی که نمی‌تونید کنترل کنید (مثل نظرات دیگران یا وقایع طبیعی) رو بپذیرید.

    ۲٫ زندگی با فضیلت (Virtue)
    فضیلت تو رواقی‌گری یعنی انجام دادن کارهای درست و زندگی به شکلی که با طبیعت هماهنگ باشه. این مفهوم مثل یه قطب‌نما می‌مونه که به ما نشون می‌ده چطور تو مسیر درست حرکت کنیم. فضیلت شامل حکمت (درک درست از جهان)، شجاعت (مواجهه با سختی‌ها)، عدالت (برخورد منصفانه با دیگران) و اعتدال (خودکنترلی) هست.

    ۳٫ زندگی در هماهنگی با طبیعت
    این اصل یعنی باید با قوانین طبیعی جهان زندگی کنیم و ازشون پیروی کنیم. مثل یه پرنده که با توجه به فصل‌ها و جریان باد پرواز می‌کنه، ما انسان‌ها هم باید با درک و پذیرش قوانین طبیعی و اجتماعی، زندگی خودمون رو بهبود بدیم.

    • هیوا گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۷ درس)

      دوست دارم نکته ای رو صرفاً به عنوان تبصره به کامنت شما اضافه کنم.

      من از اینکه در این نوشته متمم به این بخش صحبتهای رواقیون در مورد هماهنگی با طبیعت اشاره نشد، خوشحال شدم. همچنین از اینکه در کتاب معرفی شده، روی این موضوع (یا حداقل جنبه منفی اون) تاکید نمیشه.

      به نظر میاد هماهنگی با طبیعت حرف قشنگی باشه ولی اینکه از این موضوع یک سیستم اخلاقی و تعدادی باید استخراج کنیم، سازنده نیست. البته ارتباط داشتن با طبیعت خوبه اما طبیعتی که قاعده اصلیش بی رحمی و آشوبه نمیتونه الگوی خوبی برای اخلاق و سرمشق انسان یا سیستمهای انسانی باشه.

      نیچه نقدهای قابل تاملی در این زمینه داره ولی متاسفانه منبعش یادم نیست. سرنخهاش داخل کتاب جولیان یانگ (نویسنده یکی از زندگی نامه نیچه) هست اما الان دم دستم نیست که رفرنس دقیقتری بدم.

      • امین خُرمی گفت: (عضو ویژه)

        درود بر شما!

        ممنونم از دیدگاهی که نوشتید و اینکه این موضوع رو روشن کردید.

        خودم وقتی که عبارت هماهنگی با طبیعت رو خوندم اینطور تصور می‌کردم که چه معیار قشنگ، اخلاقی و مفیدی!

        اما الان با این توضیح که طبیعتی که قاعده‌ی اصلیش آشوب و بی‌رحمیه، بهم نگرشی جدیدی اضافه کرد و تونستم این موضوع رو از زاویه دیگه‌ای ببینم.

  9. شایان کریمی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۲ درس)

    این کتاب برای من بسیار مفید و آموزنده بوده است. هرچند در نهایت به معنای حقیقی کلمه رواقی نشده‌ام (چندان تمایلی هم نداشته‌ام) اما از برخی نکات و تکنیک‌های مطرح شده در کتاب همچنان به خوبی استفاده میکنم. به قول جناب شعبانعلی باید به دنبال رگه‌هایی از طلا در یک کتاب بگردیم و این کتاب برای من پر از این رگه‌ها بوده است. لازم به ذکر است که نویسنده مکتب رواقی را به سلیقه‌ی خود دچار تغییراتی نموده و به قول خود با زندگی امروزی بشر هماهنگ ساخته است و هرگز به دنبال تارک دنیا شدن و دست‌ کشیدن از لذت‌های مادی نیست.
    شاید مهم‌ترین تکنیک مطرح شده در کتاب را بتوان تکنیک تجسم منفی نامید. در این تکنیک روزی نهایتا چند دقیقه را به تصویرسازی از دست دادن مادیات، افراد و عزیزان، جایگاه و تمام داشته‌هایمان میپردازیم. نتیجه آنکه قدر داشته‌هایمان را بیشتر میدانیم و در صورت وقوع رخدادهای بد از پیش آمادگی بیشتری خواهیم داشت و آسیب کمتری خواهیم دید. (این تکنیک ارزشمند یک فصل از کتاب را به خود اختصاص داده و امیدوارم توضیحات بسیار ساده‌سازی شده من باعث نشود که دچار پیش داوری اشتباه شوید؛ توضیحات خود کتاب بسیار روشن‌کننده است.)
     
    در ادامه صرفا به برخی نکات و بخش‌های کتاب به ترجمه جناب محمد یوسفی میپردازم:
    – “در این صورت ما به چه چیزهایی کنترل داریم؟ در وهله نخست، گمان میکنم روی اهدافی که برای خود برمیگزینیم، این‌که مثلا می‌خواهیم پاپ بعدی شویم، میلیونر شویم یا راهب صومعه تراپیست‌ها. اما باید این را هم اضافه کرد که هرچند روی اهدافی که برای خود برمی‌گزینیم، کنترل کاملی داریم، در این‌که به هر کدام از آنها دست خواهیم یافت یا خیر، کنترل کاملی نداریم؛ تحقق یافتن اهدافی که برای خود برمی‌گزینیم به آن دسته از امور تعلق دارد که تا حدی تحت کنترل ما هستند و نه کامل. چیز دیگری که گمان می‌کنم تحت کنترل و اختیار کامل ماست، ارزش‌هایمان است، مثل ارزش نهادن به شهرت و ثروت، لذت یا آرامش. این‌که مطابق با ارزش‌هایمان زندگی می‌کنیم یا خیر، البته سخن دیگری است؛ این امر چیزی است که تا اندازه‌ای تحت کنترل و اختیار ماست، نه کاملا.”
    – “رواقیان می‌گویند این‌که چیزی به من نفع می‌رساند یا زیان، بستگی به ارزش‌های خود من دارد. آنان خاطرنشان می‌کنند که ارزش‌های ما چیزهایی هستند که روی ‌آن‌ها کنترل کامل داریم. از این رو اگر چیزی بیرونی به من آسیب برساند، تقصیر خودم است: باید ارزش‌های دیگری را برگزینم.
    – “ما باید نظر دیگران درباره خودمان را نادیده بگیریم. در نظر اغلب افراد، پیروی کردن از این اندرز دشوار است. هرچه باشد بسیاری از ما فکر و ذکرمان این است که دیگران درباره ما چه فکر می‌کنند: ما سخت تلاش می‌کنیم اول تایید و تحسین دیگران را جلب کنیم و بعد آن را حفظ کنیم. از نظر رواقیان یک راه برای چیره شدن بر چنین وسواسی این است که بفهمیم برای موفقیت در جلب تایید و تشویق دیگران، مجبوریم ارزش‌های آن‌ها را قبول کنیم.
    – “آیا زندگی‌ای که در آن هیچ‌چیز ارزش مردن نداشته باشد، ارزش زیستن دارد؟”

  10. زهرا محمودی گفت: (عضو ویژه و ارزیاب ۱ درس)

    در این مطلب به دو نکته‌ی خیلی خوب برخوردم، یکی درباره‌ی تقویت اراده و دیگری حضور اندوه طبیعی. لااقل از این منظر که نسبت به آدم‎های اطرافم اندوه درونی بیشتری رو تجربه می‌کنم تا حدودی قانع شدم که حد وسط خوبیه برای بی‌اعتنا نبودن به رنج‌ها و جنون از این‌همه تناقض! بقیه‌ی نکات اشاره شده در ادبیات ما بسیار پررنگه و راستش همیشه سعی کردم در حد بضاعتم از مباحث اخلاقی و عرفانی بهره ببرم و در وجودم بعضی صفات رو نهادینه کنم. اما پس از دورانی تقریبا طولانی کار روی خودم، احساس کردم درسته توجه به این صفات منجر به تقویت اراده میشه و آدم زندگی آگاهانه‌تری رو تجربه می‌کنه و کم‌تر کسی از هم‌نشینی با شما آسیب می‌بینه، اما لزوما تنها راه رسیدن به رستگاری و سعادت نیستند. نظریه‌‌های روانشناختی به خصوص حرفهای یونگ درباره‌ی روان پیچیده‌ی انسان برام قابل فهم‌تره، این‌که ما باید به احساسات‌مون فرصت ابراز بدیم و اینقدر همه چیز رو در سایه نگه نداریم و با نقاب زندگی نکنیم. تعریفش از ابعاد ناشناخته‌‌ی وجود انسان وسیعه و این‌که:
    «the more you resist the more it persists»
    فروتن باش! خشمگین مشو! قضاوت نکن! شاد باش و بخند! همه توصیه‌های خیلی خوبی هستند مخصوصا از زبان بزرگانی مثل سنکا. اما این که ما بسیاری خصوصیات طبیعی وجودمون رو انکار کنیم چون جهان ناپایداره و باید این عمر دو روزه کاری کنیم که همه دوستدار ما باشن و بعد از مرگ از ما به نیکی یاد بشه، از طبیعت انسان به دوره. (حالا چرا باید حرف و نظر دیگران بعد از مرگم برام مهم باشه، خودش سوال مهمیه!) تا یک‌جایی همه‌ی این سرکوب‌کردن‌ها منجر به روان‌رنجوری میشه و اگر انسان قراره خودش رو بشناسه باید همه‌ی این لکه‌ها رو از بخش تاریک ذهنش بیرون بکشه و بهشون نور بتابونه و باهاشون از نزدیک مواجه بشه که همین آزمون و خطا خودش یک عمر زمان می‌بره! بحران بلوغ، بحران میانسالی، بحران هویت و بحران‌های روحی بی‌شمار وقتی اتفاق می‌افته که ما تصویر بی‌نقصی از خودمون و آرمان‌شهرمون ارائه دادیم، بعد در مصاف با زندگی و مواجهه با تناقض‌ها تازه می‌فهمیم چقدر به خودمون دروغ گفتیم، یا تمام مسیر اومده پر از غلط بوده و چیزی یاد نگرفتیم، در بدترین حالت هم فکر می‌کنیم باختیم. ساختمان فرو ریخته، شاید چون به سایه‌ها بی‌اعتنا بودیم. با کمی دستکاری اون روایت معروف شاید بهتره بگیم به عدد تک‌تک نفوس برای شناخت انسان راهی هست.