روزنامهٔ فردا | اگر اخبار فردا را می‌دانستیم چه می‌شد؟

۳۲ نظر برای روزنامهٔ فردا | اگر اخبار فردا را می‌دانستیم چه می‌شد؟

پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

نویسنده‌ی دیدگاه : مونا محمدی



اگر چه همین حالا هم بر آنچه آینده رو میسازه و تغییر میده تاثیر گذاریم، تجربه ذهنی اینکه از فردایی باخبر باشیم که میتونیم بروقایعش تاثیر گذار باشیم یا به عبارتی تغییرش بدیم جالبه. به نظرم این  جمله ی اکاف که «اگر آینده شفاف پیش چشم‌مان قرار بگیرد، گام‌‌هایی برخواهیم داشت تا از وقوع آینده جلوگیری کنیم.»، بخصوص اگر  آینده به زیانمون باشه صدق پیدا میکنه. و اینکه از آینده خوب با خبر بشیم و به گونه ای رفتار کنیم که مانع وقوعش باشیم دوراز ذهن به نظر میاد.اما عملکرد ما آدمها گاهی اینطوره.انگار خودمون آینده رو خرابش میکنیم.
به نظرم این سوال مهمتره که با خبر شدن از روزنامه فردا قراره ما رو به چه تصمیم ها و رفتارهای سوق بده؟ رفع بلا از خودمون و به سود رسیدن خودمون به قیمت زیان دیگران؟ یا منافع دیگران رو هم در نظر میگیریم؟
در مورد باخبر بودن از فردا، مولانا در دفترسوم مثنوی حکایت مردی را نقل میکنه که از موسی میخواد تا زبان حیوانات رو به او یادبده .نهایتا با اصرار مرد به او زبان سگ و مرغ خانگی آموخته میشه.صبح وقتی تکه های نان رو خدمتکار روی زمین میندازه، و خروس اون رو برمیداره، بین سگ و خروس بحثی درمیگیره. خروس به سگ میگه نگران نباش، فردا اسب صاحبمون میمیره و توحسابی برخوردار خواهی شد.مرد تا این رو متوجه میشه،سریع اسبش رو میفروشه. روزبعد، خروس روی زرد، خطاب به سگ میگه اون اسب مرد اما در جای دیگری، اما فردا استر خواهد مرد و تو دلی از عزا درمی آری.باز مرد با شنیدن این خبر،استر رو هم میفروشه. روز بعد خروس  به سگ میگه که  نگران نباش.فردا غلام این مرد خواهد مرد و از مرگش تو بهره مند خواهی شد.
 این شنید و آن غلامش را فروخت / رست از خسران و رخ را بر فروخت
شکرها می‌کرد و شادیها که من/ رستم از سه واقعه اندر زمن
این بار خروس در جواب سگ که او را دروغگو خطاب کرده بود که: چی شد؟ غلام هم که نیست که بمیره، میگه اینبار خود مرد خواهد مرد و از مراسم مرگش به تو غذای بسیار میرسه.
مرگ اسپ و استر و مرگ غلام /بُد قضا گردان این مغرور خام
از زیان مال و درد آن گریخت/ مال افزون کرد و خون خویش ریخت
وقتی مرد این رومیشنوه، سراسیمه پیش موسی میره که کمکم کن و به دادم برس. موسی در جواب میگه: از خودت بلا رو دور میکردی و زیان رو به دیگران میرسوندی و از این راه پول بدست می آوردی. تو که در این کار استاد شدی، خب خودت رو بفروش و رهایی پیدا کن.
به این حکایت از منظر تفکر سیستمی میشه نگاه کرد که در یک سیستم وقتی به خیال خودمون زرنگی کردیم، و زیان و آسیب رو از خودمون دور کردیم و به دیگران رسوندیم، نهایتا آثار منفیش به خودمون برمیگرده.
 
و در جواب سوالهای درس :  فرض کنید از این روزنامه صرفاً یک نسخه تولید شده و آن هم در اختیار شما قرار می‌گیرد. شما حق ندارید به هیچ‌کس بگویید که به چنین منبعی دسترسی دارید. اما می‌توانید تصمیم‌ها و رفتار خود را تغییر دهید و احتمالاً به شکل ضمنی، روی رفتار و تصمیم‌های اطرافیان و کسانی که به شما اعتماد دارند و از شما تأثیر می‌پذیرند، تأثیر بگذارید. آیا روزنامه را خواهید خواند؟ یا ترجیح می‌دهید اصلاً از محتوای آن مطلع نباشید؟
پاسخم اینه که در این حالت  روزنامه رو خواهم خواند.
 

 
تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
.