Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


دوربین پخش زنده در نقاط مختلف جهان


دوربین پخش زنده شهرهای مختلف جهان

ما در مجموعه درس‌های تجربه های ذهنی می‌کوشیم با تصور محیط‌ها و مسئله‌های مختلف – که الزاماً در دنیای بیرون محقق نشده‌ یا نمی‌شوند – قدرت درک و تحلیل ذهن خود را افزایش دهیم.

این بار به یک تجربه ذهنی در زمینه‌ی مشاهده دوربین‌های پخش زنده می‌پردازیم.

از جمله ویژگی‌های دنیای دیجیتال این است که حجم قابل توجهی از داده‌های رفتاری انسان‌ها به رایگان یا با هزینه‌ی بسیار پایین، در اختیار ما قرار داده است.

به این چند مثال توجه کنید:

  • می‌توانید با نوشتن یک برنامه‌ی نسبتاً ساده، بخش زیادی از کامنت‌هایی را که در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام ثبت می‌شوند، بخوانید و بررسی و تحلیل کنید.
  • می‌توانید تعداد مقالات و نوشته‌هایی را که حول یک موضوع مشخص در هر هفته یا ماه در ایران یا جهان تولید و عرضه می‌شوند، بررسی کنید.
  • می‌توانید انعکاس خبرهای مختلف در رسانه‌ها را با هزینه‌ی بسیار کم، اندازه‌گیری کنید و بسنجید.

اما این‌ها صرفاً بخشی از داده‌های تولید شده در فضای دیجیتال هستند. یکی دیگر از داده‌هایی که کمتر مورد توجه قرار گرفته، تصاویر دوربین‌هایی است که در بسیاری از نقاط دنیا نصب شده‌اند و به سادگی در دسترس همه‌ی ما هستند.

محدودیت در دسترسی کامل به این مطلب

این مطلب برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.

با عضویت ویژه‌ متمم، علاوه بر دسترسی به این مطلب و سایر بحث‌هایی که تحت عنوان #ایده متمم مطرح می‌شوند، به درس‌های بسیار بیشتری دسترسی پیدا می‌کنید که می‌توانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های متمم

البته اگر به مطالبی از جنس ایده‌ی متمم علاقه دارید، می‌توانید ابتدا مطالعه‌ی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:

 پرسش‌ها و پاسخ‌ها (دن اریلی)

 مجموعه مطالب ست گادین

  تجربه های ذهنی

 سبک زندگی

مجموعه مطالب متمم درباره تجربه ذهنی

سوال‌های پرتکرار دربارهٔ متمم

متمم چیست و چه می‌کند؟

متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحث‌های مهارتی و مدیریتی.

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.

فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟

هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه»  دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص می‌‌‌کند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری می‌توانید نقشه راه‌های مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.

هم‌چنین در صفحه‌های دوره MBA و توسعه فردی می‌توانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.

هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟

شما می‌توانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.

اعتبار را می‌توانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیم‌سال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.

آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که می‌توانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.

هم‌چنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آن‌ها را می‌توانید در فروشگاه متمم ببینید.

با متمم همراه شوید

آیا می‌دانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور می‌توانید به جمع متممی‌ها بپیوندید؟

سرفصل‌ها  ثبت‌نام  تجربهٔ متممی‌ها

۲۴ نظر برای دوربین پخش زنده در نقاط مختلف جهان

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : شهرزاد راسخ

    * به نظرم طراحی چنین سرویس‌هایی بر مبنای علایق و ترجیحات کاربر، میتونه در آینده قابل تصور و اجرایی باشه.

    * در یک تجربه ذهنی، به نظرم رسید که این موضوع - علاوه بر مواردی که دوستان اشاره کردند،

    و همچنین علاوه بر اینکه میتونه برای کسانی که به مشاهده‌ی رفتار آدمها یا رفتار حیوانات علاقمندند - یا به طور جدی‌تر - این مشاهدات میتونه برای تکمیلِ تحقیقات و مطالعاتشون کمک کننده باشه؛

    به نظرم رسید، میتونه برای قصه گویی هم عالی باشه.

    برای افرادی که دوست دارن داستان یا رمان بنویسند، به نظرم اومد که این خیلی میتونه بهشون ایده بده.

    * اگر من وقت و فرصت کافی برای داستان نوشتن داشتم و برای این کار هدفگذاری دقیق کرده بودم؛ حتماً و بدون شک، از این ویدیوهای زنده به عنوان یک ابزار کمکی، برای ایده گرفتن و تقویت داستان‌گویی به طور مرتب استفاده می‌کردم و ازش کمک می‌گرفتم.

    * اولین بار بود که پخش زنده‌ی یک مکان رو دیدم - به لطف متمم در همین پست. و به خصوص از پخش زنده‌ی تصاویر زنده‌ی کلیسای میلان واقعاً شگفت‌زده شدم و لذت بردم.

    یه داستان کوچولوی ساده هم (که البته خیلی خلاصه‌اش کردم و خیلی هم روش فکر نکردم) از مشاهده‌ی پراکنده‌ی دیروز و امروز خودم از این مکان نوشتم:
    ***
    سپیده نزده بود و هوا هنوز تاریک بود.

    همه چیز ثابت و آرام سر جای خود قرار داشت و هیچ جنبنده ای به چشم نمی‌خورد؛  جز همان سه پرچمی که در کناره‌ی میدان به اهتزاز درآمده بودند و با وزش آرام نسیم سحرگاهی گاه، تکانی می‌خوردند.

    ناپلئون، سوار بر اسب، در هیبت مجسمه‌ای باشکوه، بدون آنکه لحظه‌ای چشم فرو بندد، بی‌وقفه نظاره‌گر کلیسایی بود که خود ساخته بود؛ و چه کسی می‌داند، شاید هر لحظه با دیدنش، خود را تحسین می کرد.

    یکی دو رهگذر، قدم‌زنان از میان میدان رد شدند و بعد دوچرخه‌سواری به آرامی، بدون اینکه نگاهی به آنها بیندازد، عرض میدان را طی کرد.

    گاه، ماشینی بزرگ که به نظر می‌رسید از ماشین‌های خدماتی شهر باشد، با نور چراغِ خود، به خیابان تاریک کنار میدان، فروغی کمرنگ می‌پاشید.

    کم کم هوا روشن می‌شد و سرانجام، آن میدان سرد و تاریک، سلامِ گرمِ خورشید را شنید و با جنب‌و‌جوش‌ای که کم کم در آن راه افتاده بود، به سلام خورشید، پاسخی گرم داد.

    رهگذران بیشتر می‌شدند. و قدم های‌شان تندتر.

    رهگذری، یک ساک بزرگِ چرخدار را پشت سر خود بر روی زمین می‌کشید،

    شاید مسافری بود که در حال بازگشت از شهری که به پایتخت مُد جهان مشهور است، کلی توشه و لباس و سوغاتی، به شهر یا کشور خود می‌بُرد.

    کبوترانی که تا پیش از روشن شدن هوا، به تکه سنگ‌هایی خاکستری می‌ماندند که در کنار هم بیحرکت و بیجان نشسته بودند، به حرکت درآمدند و بی‌اعتنا به رهگذرانی که از کنارشان می‌گذشتند، به نوک زدن روی زمین مشغول شدند.

    بعضی از آنها هم بر فراز میدان، به پروازی آزادانه درآمدند. از آن پروازهایی که انسان را به حسرت می‌انداخت.

    باد، شاخه‌های سبز درختان نخل را تکان می‌داد و پرچم ها را به رقصی هماهنگ واداشته بود. اما نه، انگار یکی از پرچم ها اراده کرده بود به ساز دیگری برقصد!

    امروز، اما باران می‌بارید.

    آسمان، لباسی از ابرهای تیره رنگ پوشیده بود و هوای سحرگاهی را از دیروز هم گرگ و میش‌ تر کرده بود.

    امروز از کبوترانی که به سنگ‌های بیحرکت می‌ماندند هم هیچ خبری نبود،

    و همان یکی دو رهگذری هم که دیروز در تاریکیِ پیش از طلوع خورشید، سلانه سلانه عرض میدان را طی می‌کردند، به چشم نمی‌خوردند.

    اما باران. وای که به میدان، چه آرامش و سکوتِ دلپذیر و آرامش‌بخشی بخشیده بود.

    و بارش قطره‌هایش، زیر فروغ چراغ‌هایی که تنها اطراف‌شان را روشن کرده بودند، در حالِ اجرای چه نمایش دلفریبی بود.

    کم کم هوا روشن‌ شد. اما به روشنیِ دیروز نبود.

    رهگذران و کبوترها هم کم کم آمدند.

    اما رهگذرانِ امروز، با رهگذرانِ دیروز تفاوت داشتند.

    هم کمتر بودند و هم بسیاری‌شان چتر بر سر داشتند.

    رهگذری اما رد شد که چتری بر سر نداشت و تنها کلاهی بر سر کشیده بود.

    شاید شعر سهراب را شنیده بود: "چترها را باید بست، زیر باران باید رفت."

    دو نفر، دوشادوشِ یکدیگر قدم می زدند، اما هر یک، یک چتر بر سر گرفته بودند.

    و آنطرف‌تر، دو نفر، اما، هر دو زیرِ یک چتر...

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .