ماهیت انسان: الگویی برای ارزیابی و طبقه بندی نظریه های شخصیت
- معرفی کتاب نظریه های شخصیت شولتز (ضروری نیست، اما مفید است)
- شش مولفه پیشنهاد شده توسط شولتز در مورد ماهیت انسان را فهرست کنند و به خاطر بسپارند.
- هنگام مواجهه با یک نظریه یا مدل شخصیت شناسی، لابهلای ادعاها و توصیفات و مفروضات و استدلالهای هر مدل، به موضع گیریهای هر مدل شخصیت شناسی نسبت به ماهیت انسان توجه داشته باشند.
- در مواجهه با نظریه های مدیریتی نیز (خصوصاً در حوزه مدیریت رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی) بتوانند از دانش خود در زمینهی مدل ماهیت انسان مطرح شده توسط شولتز، برای درک عمیقتر این نظریهها استفاده کنند.

تعداد نظریه های شخصیت شناسی کم نیست.
به گواهی تاریخ مکتوب، تلاش برای شناخت شخصیت دیگران یکی از دغدغههای همیشگی انسان بوده است.
بیهوده نیست که هر چه در تاریخ عقب میرویم، باز هم میبینیم که انسانها به اندازهی درک و فهم زمان خودشان، کوشیدهاند در مورد شخصیت انسانها نظریه پردازی کنند.
برای کسی که میخواهد مدل های مختلف شخصیت شناسی را مطالعه کرده و آنها در کنار هم قرار دهد و یا مقایسهای بین آنها داشته باشد، مهم است که بداند چه فاکتورهایی برای مقایسه نظریه های شخصیت شناسی مناسب هستند.
دوان شولتز و سیدنی شولتز در کتاب نظریه های شخصیت خود، شش معیار کلیدی را مطرح کردهاند که میتوانند برای درک، تحلیل و مقایسه نظریه های شخصیت شناسی مفید باشند.
با توجه به اینکه شخصیت شناسی بر روی شناخت انسان متمرکز است، در الگوی پیشنهادی شولتز، این شش معیار به عنوان معیارهای ماهیت انسان نامگذاری شدهاند:
تمرین:
شش سوال فوق را یک بار دیگر مرور کنید.
قاعدتاً مستقل از تمام نظریه ها و نظریه پردازان، شما هم در مورد هر یک از اینها باورها و قضاوتهایی دارید.
احتمالاً اگر در برخی موارد، دیدگاه شما با دیدگاه اطرافیان (خانواده، همکاران یا جامعه) تفاوت داشته باشد، به علت این تفاوت، تنشها یا چالشهایی را تجربه کردهاید یا میکنید.
فقط یکی از شش مورد را که فکر میکنید در آن حداکثر تفاوت را با اطرافیانتان دارید انتخاب کنید و در مورد تبعات این تفاوت بنویسید.
آیا زندگی را برای شما سادهتر کرده است؟ یا اینکه دشوارتر کرده است؟ آیا فکر میکنید شما را به نسبت اطرافیان، موفقتر کرده است؟ یا انگیزهی شما را کمتر کرده است؟ آیا فکر میکنید روی سطح شادی شما در مقایسه اطرافیان تاثیر داشته است؟ هر تفاوت دیگری که به ذهنتان میرسد و دوست دارید با دوستان خود در میان بگذارید، احتمالاً برای دیگران جذاب و آموزنده خواهد بود.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مکاتب شخصیت شناسی به شما پیشنهاد میکند:
- ماهیت انسان: الگویی برای ارزیابی و طبقه بندی نظریه های شخصیت
- کارن هورنای | زندگی عصبی و تأمین امنیت اجتماعی
- ویلیام گلاسر و تئوری انتخاب
- کتاب تئوری انتخاب (نظریه انتخاب) ویلیام گلاسر
- ریموند کتل (مطرح کنندهی نظریه ۱۶ عاملی شخصیت)
- هانس آیزنک | سه صفت شخصیتی اصلی برای شناخت انسانها
- روانشناسی انسان گرا (Humanistic)
- کارل راجرز (روانشناس انسان گرا)
- آبراهام مزلو و سلسله مراتب نیازهای انسان (هرم مازلو)
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : سامان عزیزی
فقط یکی از شش مورد را که فکر میکنید در آن حداکثر تفاوت را با اطرافیانتان دارید انتخاب کنید و در مورد تبعات این تفاوت بنویسید.
فکر میکنم در دو مورد از موارد ششگانه شولتز تفاوت حداکثری با بسیاری از اطرافیانم داشته باشم و برای این تمرین مورد اول رو انتخاب میکنم یعنی اراده آزاد در مقابل جبر گرایی. (با وجود اینکه تا حد زیادی از تحقیقات و دلایل جبرگرایان شخصیت آگاهی پیدا کردم ولی گرایش ذهنیم و نمود رفتاریم تا حد زیادی به سمت انتهای طیف سمت راست یعنی اراده آزاد است)
آیا زندگی را برای شما سادهتر کرده است؟ یا اینکه دشوارتر کرده است؟
در برخی موارد شاید در ظاهر به نظر برسه که زندگی رو برام دشوار تر کرده و بعضی وقتها واقعا همینطور هم بوده ولی در نهایت ، غالباً رضایت بیشتری رو برام به وجود آورده.
اینکه مسئولیت زندگی خودت رو به عهده بگیری، طبیعتاً زندگی رو برات ساده تر نخواهد کرد و لازمه اون اینه که با همه مسائل زندگیت مواجه بشی و مسئولیت هر تصمیم و انتخابت رو بر عهده بگیری. به نظر من اصولاً(دقت کردین توی همین چند خط که نوشتم چقدر از تنوین استفاده کردم:) ) ساختن زندگی هم یعنی همین (در مقابل "ساخته شدن زندگی" که فاعل جمله ، مجهوله!)
اصولاً همیشه چیزهای ساده تر لذت بیشتری ندارند و خیلی وقتها هم چیزهای دشوارتر لذیذ تر هستند. مثلاً نون و ماست یا تخم مرغ آب پز لذت بیشتری به شما میده یا ته چین بره و قورمه سبزی؟!
آیا فکر میکنید شما را به نسبت اطرافیان، موفقتر کرده است؟
فکر میکنم جواب این سوال "آره" ست. اگر معیارهای موفقیت رو معیارهای عرف در نظر بگیریم(که احتمالا منظور سوال هم همین بوده)، شاید نسبت به خیلی از اطرافیان موفق تر به حساب بیام. بین اینکه معتقد باشی که موفقیت رو خودت باید رقم بزنی با اینکه معتقد باشی که قضا و قدره(شما بخوانید عوامل جبری) که موفقیتت رو رقم خواهد زد و منتظر شانس باشی که بهت رو کنه، فرق زیادی خواهد بود. فکر میکنم همین قدر توضیح برای این سوال کافیه چون سخنرانان انگیزشی به حد کافی و بیشتر از کافی برامون در این زمینه افسانه ها گفته اند!
انگیزهی شما را کمتر کرده است؟
در اکثر موارد نه. حتی انگیزه م رو بیشتر هم کرده چون بیشتر اوقات روی اون اختیار حداقلی(به قول محمد رضا) متمرکز میشم و امید و انگیزه ام برای تلاش کردن بیشتر هم میشه و احساس میکنم اگر از همون میزان اختیارم حداکثر استفاده رو بکنم، نتیجه هم در کنترلم در خواهد اومد (واضحتر بخوام بگم: تلاشم اینه که اون ظرف اختیار حداقلیمو پر پر کنم و بعد به خدا توکل کنم.همین)
اگر بخوام کمی با سوگیری کمتری بگم ،اعتراف میکنم که گاهی هم انگیزه مو کمتر کرده. مثلاً وقتهایی بوده که خواستم پروژه های کوچیک و بزرگی رو استارت بزنم و وقتی نشستم فکر کردم که خودم باید بشینم تمام مسیر رو بچینم و همه تصمیمها بگیرم و مسئولیت همه چیزو به عهده بگیرم ، اونم با صرف انرژی زیاد ، انگیزه م افت زیادی کرده و به کل بیخیال پروژه شدم!
آیا فکر میکنید روی سطح شادی شما در مقایسه اطرافیان تاثیر داشته است؟
بله فکر میکنم تاثیر داشته. چون معتقد بودم که شادی و شادمانی زندگیم دست خودمه ، بنابراین غالباً منتظر شاد شدنم توسط دیگران یا عوامل دیگه نموندم و برای شاد کردن خودم (یعنی شادی در فریم های زندگی) دست به کار شدم. در مورد شادمانی هم که صفت ماندگارتریه و برای کلیت زندگی به کارش میبریم ، به نظر میاد که در کل نسبتاً خوب باشه نسبت به برخی اطرافیان.
جواب این سوال هم مثل سوالات دیگه، نیمه تاریکی هم داره. یعنی در مواردی هم قضیه برعکسه. شادی و شادمانی به عوامل زیادی بستگی داره (حتی اگر همه عوامل رو هم درونی در نظر بگیریم). احساس آزادی اراده گاهی منو به وجد آورده و طبیعتا روی شادی زندگیم هم تاثیر گذار بوده و گاهی هم اتفاقاً مستقیماً باعث کاهش شادی زندگیم شده (مثلاً در وضعیت ناخوشایندی که به وجود آوردم، مقایسه کنید با زمانی که همین وضعیت ناخوشایند رو نتیجه اراده ی خودم نمیدونستم و به عوامل دیگه ربطش میدادم (طبیعتاً احساس شادی بیشتری میکردم))
میشه گفت که مفهوم مورد اول (اختیار-جبر) همپوشانی زیادی با مفهوم مرکز کنترل درونی و بیرونی داره (که توی متمم و روزنوشته ها هم خیلی در موردش صحبت شده) بنابراین فکر میکنم مزایا و معایبی که برای مرکز کنترل درونی ذکر میشه برای باور داشتن به اراده آزاد هم مصداق داره.
جون کامنتم خیلی طولانی شده از تفاوت های دیگه هم صرف نظر کردم رفت!