فایل صوتی مدیریت منابع‌: ظرفیت جذب منابع و پرورش آنها

۱۱۴ نظر برای فایل صوتی مدیریت منابع‌: ظرفیت جذب منابع و پرورش آنها

پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

نویسنده‌ی دیدگاه : نادیا کیان نسب



من تجربه نا خوشایندی در این مورد دارم.و هر جایی غیر از متمم بود،آن را بازگو نمی کردم.از آن تجربه هایی است که هنوز ناراحتم می کند.

یکسال بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم.و خیلی اتفاقی و معجزه آسا در تست یک شرکت معماری قبول شدم و شروع به کار کردم.مدیر عامل شرکت غیر از اینکه آرشیتکت قابلی بود و هست؛یکی از نایاب ترین انسانهایی است که تا به امروز در زندگی ام دیدم.فضای بسیار آرام و دوستانه.پروژه های بزرگ و معتبرو... و نیروهایی که هر کدام در کار خود حرف اول را میزدند.آقای مهندس اعتماد میکردند.کار را واگزار می کردند.بعد از دوسال وقتی گفتم دوست دارم کار کارگاهی کنم.استقبال کردند.و گفتند فلان پروژه تازه پیشنهاد شده.با همین شروع کن.از طراحی تا اتمام کار.نمی تونم بگم چقدر برایم شگفت انگیز بود کار کارگاهی و پر از غرور و رضایت.اون پروژه خیلی خوب پیش رفت.طوری که کارفرما هدیه ای را به عنوان حسن انجام کار برای من در نظر گرفت که واقعا برایم خوشایند بود.

متاسفانه هم تجربه کم.هم حس جاه طلبی و قدرت طلبی این توهم رو در من بوجود آورد که وقتی من می تونم یه پروژه رو به خوبی به اتمام برسونم ودرآمد خوب داشته باشم.چرا شرکت خودم رو تاسیس نکنم!این آغاز بدبختی ام بود.به مهندس گفتم تصمیم دارم برم و شرکت خودم را داشته باشم.دوستانه گفت راحت نیست.و خیلی چیزهای دیگه...بیشتر فکر کن.گفتم تصمیم رو گرفتم.ایشون گفت:قبول من هر کاری از دستم بربیاد دریغ نمی کنم.ولی ما اینجا یه قانونی داریم.کسی که بره نمی تونه بر گرده!

شرکت خودم رو ثبت کردم.دفتر گرفتم و پرسنل و جالب اینکه با اولین تبلیغ یک پروژه خیلی خوب گرفتم.اینم خودش معجزه بود.با مهندس تماس گرفتم .خیلی خوشحال شد.و بهترین تیم هایش رو معرفی کرد.سفارش من رو هم به اونها کرد.من با تمام این کمکها،برآورد درستی از مسایل مالی پروژه نداشتم.اصلا به این قسمتش فکر نکرده بودم.و فاجعه رخ داد.برای اینکه نگن نتونست پنهانش کردم.پول سودی گرفتم و...بالخره فاش شد.کلی نیروی خوب رو از دست دادم.مجبور شدم با آدمهایی کار کنم که صد برابر بیشتر ازم انرژی می گیرن...و درنهایت بدهی ها رو پدرم با فروش ملک پرداخت کرد.بعدها فهمیدم که داشتن محیط کاری آرام و معتبر.داشتن نیروهای سالم و انسان و اعتبار شانسی نیست.الان میدونم ایشون چقدر تاوان داده تا بهترین ها رو دور خودش جمع کنه...ایشون الان یکی از بهترین دوستان من هستند.به وجودشان افتخار می کنم.هر از چند گاهی که به دفترشان می روم؛به مناسبتی یا تجدید دیدار،با خودم میگویم کاش هرگز از  آنجا بیرون نمی آمدم.ببخشید طولانی شد.من همونم که ظرفیتم یک میلیون بود.وصد میلیون گرفتم.

 
تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
.