شهود چیست؟ آیا تفکر شهودی و تصمیم شهودی مهارت محسوب میشوند؟

در درسِ سیستم یک و دو در تصمیم گیری به این نکته اشاره کردیم که یکی از بهترین مدلهایی که در حال حاضر برای درک تصمیمگیری ما انسانها وجود دارد، سیستم دوگانهای است که دنیل کانمن و آموس تورسکی پیشنهاد میکنند.
همچنین یاد گرفتیم که آنچه ما به اسم سیستم یک میشناسیم، تقریباً همان چیزی است که اکثر مردم آن را تفکر شهودی یا تصمیم گیری شهودی مینامند و در نظر میگیرند.
اما بحث دربارهی شهود و تفکر شهودی پیچیدهتر از این حرفهاست و جزئیات فراوانی دارد.
بخشی از این جزئیات را قرار است در این درس بخوانیم و بیاموزیم:
- چند مثال از تفکر شهودی و قضاوت بر اساس شهود
- تعریف شهود چیست؟ تفکر شهودی یعنی چه؟
- تفکر شهودی چه تفاوتی با تفکر تحلیلی دارد؟
- آیا واقعاً میتوان به تصمیم گیری شهودی اعتماد کرد؟
- تفکر شهودی در فضای علمی و دانشگاهی
- نقاط قوت و ضعف هر یک از این دو الگوی تفکر و تصمیمگیری چیست؟
- آیا تفکر شهودی و تصمیم گیری شهودی را میتوان یک مهارت در نظر گرفت؟ یعنی میشود برای تقویت آنها تلاش کرد؟ آیا چنین تلاشی ضروری و مفید است؟
در این درس به شناخت بیشتر مفهوم شهود و تعریف تصمیم گیری شهودی اشاره میکنیم و در آینده به بررسی راهکارهای تقویت مهارت تصمیم گیری شهودی خواهیم پرداخت.
چند مثال از تفکر شهودی و قضاوت بر اساس شهود
اگر روی خود واژهی شهود تعصب نداشته باشید و صرفاً به مفهوم شهود توجه کنید، میتوان گفت که بحث شهود و تفکر شهودی از زمانهای کهن تا همین امروز همراه ما انسانها بوده و هست.
از زمان قدیم که فالگیرها و جادوگران در گوی بلورین و جام جهاننمای خود نگاه میکردند و دربارهی آینده حرف میزدند، رفتارشان نمونهای از ادعای شهود بوده است. آنها چنان با دقت به گویهای خود نگاه میکردند که انگار شاهدِ چیزی هستند و سپس دیدههای خود را برای دیگران تعریف میکردند.
اما ادعای شهودی همیشه با هدف کلاهبرداری و فریبدادن دیگران مطرح نمیشوند. شهود در زندگی روزمره هم بهکار ما میآید. بعضی چیزها چنان شفاف پیش چشم ما تصویر میشوند که برایمان دشوار است در درستیشان تردید کنیم:
حتماً برایتان پیش آمده که در مورد چیزی (مثلاً سرنوشت یک پروژه یا یک رابطه عاطفی) خوشبین نبودهاید و به همکار یا دوست خود گفتهاید: «مثل روز برایم روشن است که این کار / رابطه به سرانجام نمیرسد.»
در این مواقع، شما اصرار ندارید جزء به جزء و با تحلیل و استدلال، از حرف خود دفاع کنید. اما حس میکنید که حاصل تمام دانش و تجربه و زندگیتان به شما میگوید که این کار یا آن رابطه، نمیتواند به سرانجامی خوب و خوش ختم شود.
مثال از تفکر شهودی کم نیست. حتی در همین چند ساعت اخیر هم ممکن است از قضاوتهای شهودی استفاده کرده باشید:
حضور همکارتان در محل کار، مدتی است که نامنظمتر از گذشته است.
او در ایمیلهای هفتهی گذشتهی خود هم چند مورد غلط تایپی داشته است. بعضی از نامهها را هم در زونکن نامناسبی قرار داده است.
همزمان از شرکت درخواست کرده که حقوق او تغییر کرده و ۵۰٪ افزایش پیدا کند.
هر یک از این موارد به تنهایی میتوانند کاملاً اتفاقی باشند یا ریشههای سادهای داشته باشند.
اما ممکن است با کنار هم قرار دادن آنها و شناختی که از قبل از همکارتان دارید به نتیجه برسید که: «او پیشنهادی از شرکت دیگری دریافت کرده و تحت هر شرایطی از اینجا خواهد رفت.»
شما هرگز نمیتوانید به صورت قطعی در این زمینه اظهارنظر کنید. استدلالی هم برای حرفتان ندارید. اما شهودتان میگوید که چنین وضعیتی به وجود آمده است.
تعریف شهود و تفکر شهودی چیست؟
مفهوم شهود (Intuition) در ادبیات علمی و دانشگاهی جهان، سرنوشتی متفاوت و عمری نسبتاً کوتاه (در حد یک قرن اخیر) دارد (+):
یکی از نخستین کسانی که شهود را به معنای امروزی آن بهکار برده، کارل گوستاو یونگ است. او در سال ۱۹۳۳ شهود (Intuition) را به صورت یک کارکرد روانشناختی که به روشی ناخودآگاه، اطلاعات دریافتی انسانها را پردازش میکند توصیف کرده است.
اما تعریفهایی که این روزها در میان روانشناسان و محققان مدیریتی رواج دارد، کمی کاملتر از تعریف یونگ (اما هنوز بر همان پایه) است:
نوعی نتیجهگیری ذهنی که فرد تصمیمگیرنده بر اساس تجربیات و هیجانات گذشتهی خود به آن میرسد (+).
افکار و ترجیحاتی که به سرعت به ذهن میرسند و برای شکلگیری آنها، تلاش و تأمل چندانی انجام نمیشود (دنیل کانمن).
شهود، روشی برای ترجمه کردن تجربههای ما به قضاوت و تصمیم است (گری کلین در کتاب قدرت شهود)
اگر بخواهیم برخی ویژگی های تفکر شهودی را بر اساس آنچه در تعریفهای بالا آمده کنار هم بگذاریم به سه مورد کلیدی میرسیم:
بهترین روش برای درک تفکر شهودی (و به تبع آن تصمیم گیری شهودی) این است که آنها را روبروی تفکر تحلیلی قرار دهیم.
تفکر تحلیلی و تصمیم گیری تحلیلی یک فرایند مکانیکی و کاملاً مشخص دارد:
به محض طرح یک مسئله یا مشکل، باید تمام گزینههای ممکن را روی میز گذاشته و برای هر کدام، بیشترین اطلاعات در دسترس را گردآوری کنید.
سپس معیارهای تصمیمگیری خود را مشخص کرده و ارزش هر گزینه، منافع، هزینهها و ریسکهای احتمالی آن را بسنجید.
در پایان بهترین گزینه را انتخاب کرده و اجرا کنید.
اما تفکر شهودی از مسئله به پاسخ میپرد؛
و در این میان، همهی مراحل رسمی و از پیشتعیینشدهی فرایند تصمیمگیری را نادیده میگیرد.
آیا واقعاً میتوان به تصمیم گیری شهودی اعتماد کرد؟
دوست عزیز. مطالعه مجموعه درسهای تصمیم گیری پیشرفته، صرفاً برای کسانی امکان پذیر است که هر دو شرط زیر را دارا باشند:
- کاربر ویژه متمم باشند.
- پروژه درس تصمیم گیری را انجام داده باشند و پروژه آنها پذیرفته شده باشد.
ضمناً اگر کاربر ویژه متمم باشید، به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنید که فهرست آنها را میتوانید در اینجا ببینید:
البته از میان درسها و مطالب مطرح شده، ما فکر میکنیم شاید بهتر باشد ابتدا مطالعهی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
و سپس به سراغ تصمیم گیری پیشرفته بیایید.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری تصمیم گیری پیشرفته به شما پیشنهاد میکند:
- درس تصمیم گیری پیشرفته (ریسک و شهود)
- شهود چیست؟ آیا تفکر شهودی و تصمیم شهودی مهارت محسوب میشوند؟
- گری کلین | کتاب قدرت شهود و بررسی شهود در روانشناسی
- اهمیت داستان گویی و داستان سازی در تصمیم گیری تشخیصی
- تصمیم گیری شهودی | نقش انتخاب سوال کلیدی درست در تصمیم گیری بهتر
- قضاوت درباره طعم کیک بر اساس یک برش | نالینی آمبادی
- چه زمانی به تصمیم گیری شهودی اعتماد کنیم؟ (۱)
- کالبدشکافی پیش از مرگ | شیوهای برای ارزیابی تصمیم گیری
- نقش احساسات در تصمیم گیری – قسمت اول
- تفاوت ریسک و عدم قطعیت (ابهام / عدم اطمینان)
- انواع احتمال | سه مفهوم متفاوت احتمال در گفتگوها و تحلیلها
- تصمیم گیری گروهی | مزایا، معایب و انواع روشها
- انواع سبک های تصمیم گیری
- انواع سیستمهای رای گیری | چند روش رای گیری برای تصمیم گیری گروهی
- روش دلفی چیست و چه کاربردی دارد؟
- نظریه چشم انداز (تئوری چشم انداز) | دانیل کانمن و آموس تورسکی
- درد از دست دادن | مثالی از دن اریلی برای نظریه دورنما
- تصمیم گیری سازمانی | چک لیست تصمیم گیری برای مدیران
- کتاب بینش و تفکر شهودی (دیدن آنچه دیگران نمیبینند) | گری کلین
- ماکس بیزرمن | نویسنده و محقق در مذاکره و تصمیم گیری
- کار اخلاقی چیست؟ | مروری بر داستان دزدی از داروساز (لارنس کلبرگ)
- کتاب مدیران و چالش های تصمیم گیری | ماکس بیزرمن
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
قسمت اول سوال:
فکر میکنم در حوزهی انتخاب و خرید کتاب، در این جنس از مهارت شهودی، وضعیت مطلوبی داشته باشم.
طبیعتاً بخشی از دلیلش به خاطر انباشت زیاد Patternهاست.
طی سالهای گذشته، حجم زیادی کتاب خریده یا مطالعه کردهام و طبیعتاً در ذهنم، رابطهای بین متغیرهای مختلف کتاب و رضایت من از مطالعهشون شکل گرفته.
البته مطلبی هست که در درس اشاره نشده، و نمیدونم از نظر علمی درسته یا نه. اما احساس میکنم هر چه هزینههای انتخاب یا حساسیت انتخاب، بالاتر بره، الگوهای قبلی، بهتر تحلیل و طبقه بندی و انباشه میشن و کیفیت تحلیلهای شهودی بعدی رو بهتر میکنن.
اخیراً که کمتر میتونم کتابهای مورد نظرم رو از ایران بخرم و مجبور میشم به خاطر خرید کتاب به مسافرت برم، حساسیت این کار برام بیشتر شده و - جدا از کتابهایی که از قبل، اسم و مشخصاتشون رو میدونم - گاه در عرض دو یا سه روز، بیش از 2000 کتاب رو در حوزههای مورد علاقهام بررسی میکنم.
احساس میکنم الان پارامترهای متعددی در کنار هم، باعث شکل گیری تصمیم گیری من میشن که البته وزن یا اهمیت هیچکدوم رو هم نمیدونم و حتی نمیخوام بدونم. همهی اینها در کنار هم، یک تصویر میسازند که به نظر من، خریدنی یا نخریدنی است (و طبیعتاً مغزم در نهایت باید بین سه گزینهی الان میخرم، هرگز نمیخرم، بعداً دوباره بررسی میکنم) یکی رو انتخاب کنه.
بعضی از پارامترهایی که میدونم در تصمیم شهودی من نقش دارند (مستقل از سهم و میزان اهمیتشون که مشخص نیست) اینها هستند:
* اسم نویسنده
* توضیح پشت جلد
* صفحهی تقدیم کتاب
* کسانی که در کتاب Praise آنها منتشر شده
* فهرست مطالب
* مطالعه دو پاراگراف تصادفی از دو نقطهی کتاب
* مرور آخرین فصل کتاب
* مطالعهی اولین جملهی کتاب
* اینکه آیا کتاب، همزمان دو شکل Hard Cover و Soft Cover رو داره یا نه.
الان احساس میکنم در این حوزه میتونم مدعی باشم که شاید ده میلیون تومان پول رو در عرض دو یا سه روز برای انتخاب کتاب از بین یک میلیارد تومان کتاب، با چنان دقتی انتخاب میکنم که اگر خودم پس از یک عمر صرف وقت و مطالعهی تمام اون کتابها، بخوام دوباره تصمیم بگیرم، شاید کمتر از 5% تغییر در تصمیمم ایجاد بشه.
پاسخ سوال دوم: تشخیص اینکه ارتباط با چه کسانی برای من میتونه برای من اثربخش یا غیراثربخش باشه.
فکر میکنم یکی از بزرگترین ضعفهای تصمیم گیری شهودی من اینه.
بارها شده حسم به من گفته که ایجاد رابطه با یک نفر (چه دوست، چه همکار، چه شریک کاری و هر چیز دیگری از این دست) میتونه خیلی موثر و مولد باشه. اما بعد از مدتی دیدهام که قضاوت نادرستی داشتهام.
در مقابل، بارها شده که به اجبار با کسی آشنا شدهام یا به علت شکست در فرار کردن از یک جلسه، با فردی دوست شدهام و مدتی احساس میکردهام که این آشنایی، فقط اتلاف وقت و منابع است. اما بعدها دیدهام که چقدر نقش مهمی در زندگیام ایفا کرده.
فعلاً برای اینکه مطمئن باشم خطای کمتری انجام میدهم، این نوع تصمیمها را همچنان با سیستم دو، اتخاذ میکنم و اجازه نمیدهم سیستم یک، تاثیر زیادی در این زمینه داشته باشد.
اما برای تقویت شهود در این حوزه، احساس میکنم مشکل اصلی من، خطای شناختی اثر هالهای یا Halo Effect است.
به سختی میتوانم یک حوزه از ویژگیهای یک شخص را به دیگر حوزهها تعمیم ندهم.
مثلاً نمیتوانم بپذیرم کسی که به صورت پیوسته مطالعه نمیکند، میتواند عقل هم داشته باشد.
یا اینکه هرگز باور نمیکنم کسی که در سن و سال دوستان من است و تا دکترا ادامه تحصیل داده، وقتش هیچ ارزش و نظرش هیچ اعتباری داشته باشد. چون در یک مورد، به نظرم تصمیم غلط گرفته.
کسی هم که حتی یک یا دو بار در سال به مهمانی و پارتی میرود، به نظرم هرگز درکی از وقت و منابع و ... ندارد.
خودم میدانم که هر سه قضاوت فوق، و دهها قضاوت دیگر از این جنس، کاملاً نادرست هستند و چنین جنبههایی از زندگی را نمیتوان به همه جا تعمیم داد.
اما هر گاه، سیستم تحلیلی دو را کمرنگ میکنم و به شهودم در این زمینه اجازهی دخالت میدهم، سریعاً قوانین فوق و دهها قانون دیگر را وارد تصمیم گیری میکنم!
پی نوشت: برای دوستانی که اثر هالهای را نمیشناسند، شاید آن داستان قدیمی زمان حکومت پهلوی، مثال خوبی باشد که ماموران، به خانهی مردی کمونیست ریختند تا او را بازداشت کنند و بر دیوار اتاق، تصویر مارکس را دیدند (که البته نمیشناختند). یکی از ماموران گفت: خاک بر سرت که پدر بزرگت تا این حد مومن بوده و تو کمونیست شدهای.
با سلام
– در استخدام پرسنل از تصمیم گیری شهودی استفاده می کنم که این امر باعث شده که مدیر عامل از من خواست که در کلیه گزینشها باشم حتی گزینش برای واحدهای غیر تخصصی خودم
-چگونگی رسیدن به این شهود شرکت در جلسات متعدد گزینش و دیدن و دقت در نقطه نظرات مدیران قبلی مواردی که بمن کمک می کنند در این زمینه :
محل تولد
شغل پدر و تحصیلاتش
شغل اعضاء خانواده و تحصیلاتشان
محل سکونت
سابقه و محل تحصیل و سابقه و محل کار
علایق شخصی…
-در سرمایه گذاری بیشتر از سیستم دو و تحلیلهای منطقی استفاده می کنم
دلیل این کار را قرار نگرفتن در موقعیت واقعی و متعدد سرمایه گذاری
راه کار افزایش تجربه و دانش در این زمینه
مورد اول
با توجه به اینکه برای یافتن شغل مناسب به شرکتهای زیادی برای مصاحبه دعوت شده ام و با توجه به سابقه کاری ام فکر میکنم برای یافتن محل کار جدید و شغل مناسب تر به راحتی می توانم از قدرت شهودم کمک بگیرم.
سلام دوستان،خسته نباشید.
در مصاحبه با یکی از دانشمندان و مخترین قرن در مورد اهمیت شانس در زندگی کاری اش پرسیده بودند ، ایشان گفتند که من با ایجاد موارد متعدد و مکرر آزمایشات باعث بالا رفتن شانس ام می شوم ، وگرنه شانس چیزی نیست خودش در آزمایشگاه را بزند و وارد شود.
همینطور در درس آموختیم که نخستین شیوه پرورش مهارت تصمیم گیری شهودی افزودن تعداد نمونه هایی است که بر اساس آنها در ذهن تصمیم شهودی را می گیرم.و نباید اینطور تصور کنیم که فردی مادر زاد دارای این قابلیت است،بلکه باید همچون قابلیت های دیگر پرورش یابد.
همانطور که در پروژه پایانی درس تصمیم گیری گفتم ، اکثر تصمیم های من در زندگی ام شهودی بوده است . می توان بدرستی استنباط کرد که با بالا رفتن سن ام و کسب تجربه های بیشتر درصد تصمیم گیری ها ی صحیح ام بیشتر بوده است . در مورد سوال اول در طراحی آزمایش های پایلوت تحقیقاتی در زمینه کاری ام این قابلیت را دارم. در مورد سوال دوم در مورد سرمایه گذاری در حوزه های جدید این قابلیت را ندارم.
در رابطه با قسمت اول تمرین فکر می کنم در انتخاب دوست، بخوبی می تونم از شهودم جهت تشخیص اینکه فرد آدم خوبیه یا نه؟ از روی الگوی تشخیص بهره ببرم و انتخابهای خوبی هم داشته ام هر چند کم بودن.
در رابطه با قسمت دوم تمرین نیز دوست دارم در زمینه سرمایه گذاری، بتونم از مهارت شهود استفاده کنم و بتونم موقیت های سرمایه گذاری را تشخیص بدهم.
سلام
در متن درس اشاره شده که حس ششم و تشخیص الگوها میتونند در تصمیم گیری شهودی نقش داشته باشند .
من حس ششم خوبی ندارم .در واقع تشخیصهای من با حس ششم اکثرا اشتباه هستند .اما درباره تشخیص الگوها بهتر عمل میکنم.به عنوان مثال من دربارهاعتبار دادن به افرادی که تقاضای نمایندگی فروش دارند ؛بهتر عمل میکنم .درمدت زمانی که به عنوان مدیر فروش فعالیت داشتم با تعداد زیادی درخواست نمایندگی و همکاری مواجه شدم که بعد از چند مدت با چندتا فیلتر تونستم به یه الگو برسم که ارزیابی هایی که انجام میدم با اطمینان بیشتری باشه الگوها با توجه به موارد زیر شکل گرفتند:
*ارزیابی های اشتباهی که در اول فعالیتم داشتم .
*ادعاهای بزرگ معمولا توخالی هستند.
*افرادی که بیشتر تمایل به همکاری دارند معمولا هدفشان رسیدن به تخفیف بیشتر است نه همکاری بیشتر
*ارتباطهایی که باشرکتهای دیگر داشتند و نحوه همکاری شان با آن شرکتها نیز مهم است.
موارد فوق به من الگویی دادند که طبق اون میتونم به درخواستها اهمیت بدم.
در مورد عدم توانایی میتونم به این اشاره کنم که من متاسفانه در تشخیص حس طرف مقابلم خیلی کند عمل میکنم طوری که طرف من بالاخره یا خودش باید به من بگه که چشه یا اینکه من بعد از چندساعت یا چندروز متوجه میشم و اون موقع شاید دیر شده باشه.
در این زمینه فعلا سعی کردم اطلاعاتم رو بالا ببرم به صورت آدمها وقتی حرف میزنند دقت کنم به جمله ها و کلمه ها دقت کنم به اتفاقات قبل و بعد از صحبت کردن دقت کنم .اما هنوز خیلی ضعیف هستم
متشکرم
۱- تا حد زیادی در تشخیص و پیش بینی رفتار افراد خوب هستم. متاسفانه نمیدونم از چه پارامترهایی استفاده میکنم تا آنها را لیست کنم. اگر بخواهم مثال بزنم ، در محیط کار تا به حال چند رئیس عوض شده اند ، رئوسایی که از بین کارشناسان محیط کار خودمان بوده اند را به خوبی توانستم رفتار این طرف میز و آنطرف میز آنها را پیش بینی کنم در صورتیکه اکثرا با من مخالف بودند و بعدا پی بردند که حرفم درست بوده. فکر میکنم موردی که باعث میشد بقیه همکاران تشخیص درستی ندهند ، داشتن ارتباط دوستانه با آن شخص بود و باعث میشد نتوانند او را در نقش رئیس در ذهن خود ترسیم کنند.
مورد دیگری که بطور شهودی تشخیص خوبی در آن دارم ، انتخاب فیلم ، سریال و تئاتر هست. پارامترهای موثر در انتخاب برای من :
– کارگردان
-بازیگر
-دیدن trailer
– پوستر طراحی شده
– تعداد جوایز
۲- دوست دارم در مسایل مالی و اقتصادی تشخیص شهودی قوی تری داشته باشم.
فکر میکنم برای پرورش این مهارت صحبت کردن با افرادی که سرمایه گذاری میکنن میتونه مفید باشه . این افراد فقط نباید موفق بوده باشند، افراد ناموفق هم تجربه های کاربردی خوبی دارند. همچنین خواندن داستان های کسب و کار و سرگذشت آنها تجربیات خوبی را میدهد.
سلام
من متوجه شدم که روی هر چیزی بیشتر تمرکز کنم و اطلاعات و توجهم رو در اون زمینه بالا ببرم ،خیلی زاویه های دید دیگری در اون زمینه ها برام باز می شه.و در نتیجه تصمیم گیری شهودی من هم قویتر خواهد شد.این در تایید مطالب این متن هست و من قبولش دارم.برای خودم یکی از بخشهایی که شهودم خوب جواب می ده درک و تحلیل خوابهایی هست که می بینم.از کودکی همیشه روی خوابهایی که می دیدم دقیق و کنجکاو بودم و اونها رو در طول زندگیم مرتب دنبال می کردم.یه مدتی روی تعبیر خواب تمرکز داشتم ولی واقعیتش اصلا راضیم نمی کرد.چون یه جورایی شده بود که حس می کردم معنی و تحلیلی که خودم از خوابهام برای خودم دارم خیلی جلوتر از کتابهای تعبیر خواب هستش.به علت تمرکز زیاد من بلافاصله بعد از خوابهام به راحتی می تونستم اونها رو طبقه بندی کنم و معنی خوابم رو برای خودم تشریح کنم.و تقریبا در تمام موارد هم درست بود! چه خوابهایی که پیش بینی کننده بودند و چه خوابهایی که نمادین بودند و چه خوابهایی که تکرار وقایع روزمره و ناشی از اونها بود.بعد که به روانشناسی علاقه مند شدم و بخصوص به روانشناسی تحلیلی و عمقی ، به سمت تعبیر و تحلیل رویاها تمایل زیادی پیدا کردم و با مطالعه ی بیشتر متوجه شدم که خیلی بهتر از این حوزه می تونم جواب بگیرم و به عبارتی شهودم تقویت بشه.
مورد دیگه ای که باز شهودم خیلی به کمکم میاد حوزه خرید و انتخاب کتاب هست و از قضا این مورد هم ،علاقه مندی مهم زندگی من هست: مطالعه ی کتاب ،و باز هم به علت تمرکز زیاد از کودکی تا الان،به این درک و شهود رسیدم که چه کتابهایی رو بخرم و مطالعه کنم.به طوری که در حال حاضر دیگه خیلی از چیزهایی که قبلا به صورت منطقی در انتخاب کتابم دخیل بودن به نفع شهود و درک خودم به حاشیه رونده شدن و فقط در انتها به اونها توجه می کنم و بیشتر برای تایید.در حال حاضر مهمترین مورد در خرید کتاب ،معرفی از یه منبع مورد اعتماد هست ،بعدش توجه به ناشر و مولف و مترجم.اینها در کنار هم و در راستای محتوایی که مورد نظر من هست،عوامل تصمیم گیری من هستند.و تا حالا هم بسیار به ندرت پیش اومده از خرید کتابی ناراضی باشم و یا اینکه به علت استفاده از سیستم دو بخوام وقتم رو زیادی تلف کنم.
در مورد سوال دوم:
من در بخش مالی و اقتصادی اصلا شم خوبی ندارم.علت هم اینکه چون علاقه ای به مطالاعات اقتصادی نداشتم،اطلاعاتم خیلی در این خصوص کمه و در خصوص مدیریت مالی خودم خیلی سنتی و محافظه کارانه و با کمترین ریسکها جلو می رم و این یه نقطه ضعف بزرگ برای منه.و خیلی دوست دارم در این مورد تصمیم گیری شهودیم قوی بشه .
مورد دیگری که تا حدی ضعیف هستم در خصوص روابطم با دوستان و اطرافیان هست.اما در این حوزه ی روابط به خاطر تمرکز و مطالعه و البته بیشتر سعی و خطا تا حد خوبی پیشرفت کردم و شهودم قوی شده.اما هنوز فکر می کنم راه زیادی تا رسیدن به نقطه خوب و قابل قبول در پیش دارم.این حوزه برام به خصوص مهمه چون حوزه ای هست که آسیب پذیری من در اون بالاست
«*» در مورد اینکه در چه حوزه ای تصمیم گیری شهودی بهتری دارم فکر می کنم که نسبت به دیگران در مدت زمان کمتری می توانم رفتار و نیت اشخاص را تشخیص بدهم . البته همیشه اینطور نبوده گاهی هم اشتباه داشته ام.
در جواب این سوال که چه عواملی باعث شده که در این زمینه بهتر تصمیم بگیرم. پاسخش رو خیلی سخت پیدا کردم و مواردی را هم که بیان می کنم نمی دانم درست است یا نه؟
به خاطر علاقه ام به روانشناسی، شناخت خود، شناخت انسانها و کتبی که در این زمینه خوانده ام .
به خاطر ارتباط زیادی که با مردم دارم.
به خاطر علاقه ای که به دانستن خبرهای روز دارم.
و چیزی که بنظرم خیلی تونسته تو این زمینه کمکم کنه، موضوعیه که مربوط می شه به کودکی و نوجوانیم و آن اینکه من به خاطر داشتن یک تفاوت ظاهری از بچگی خیلی مورد توجه بودم هر مهمانی هر مکان عمومی هر جا که فکرش را بکنید می رفتم، امکان نداشت که کسی به من نزدیک نشود ، بغلم نکند ، با من عکس نگیرند و اظهار نظرهای مختلفی نداشته باشند. یا می گفتند وای چه قشنگ ، چه بامزه، چه ناز و یا اینکه برعکس. این حرفها چه خوب و چه بد آزارم می داد (معمولا هم اگه ۸ نفر نظر مثبت داشتند و ۲ نفر منفی ، من به خاطر حرف همون ۲ نفر ناراحت می شدم). من بچه درونگرایی بودم، از اینکه غریبه ها بغلم کنند و ابراز احساسات کنند احساس نا امنی می کردم . برای اینکه بفهمم اینهایی که به من نزدیک می شن آدمی خوبی هستند ویا بد، به جزئیات چهره اونها خیلی توجه می کردم. در نوجوانی هم به خاطر اقتضای سنی که ظاهر برایشان مهم است توجه زیادی به نظر و عکس العمل دیگران داشتم. پیش از هر نظری از چهره شان می توانستم حدس بزنم که چه چیزی می خواهند به من بگویند. شاید این رویارویی و مراودات با افراد مختلف بود که باعث شد تا حدودی از طریق زبان بدن، حسادت ، بدجنسی ،صداقت ، مهربانی، لطف، محبت و بسیاری از رفتارها را متوجه بشوم .
«**» دوست دارم ارتباط موثری با خودم و خانواده ام و دیگران داشته باشم . فهمیدن و یا پیش بینی کردن رفتار دیگران نیمی از موضوع است نیم دیگر شناخت خود و مهارت ارتباط موثر و متقابل داشتن با دیگران است که بنظرم در این زمینه هنوز ضعیف هستم . اینکه ذهنی سر درگم و پریشان نداشته باشیم و با کنترل احساسات هیجانی ام بتوانم درهر شرایطی تصمیمات درست تری بگیرم ، نیازمند مطالعه بیشتر در زمینه روانشناسی ، رفتار متقابل است. اینکه بفهمم در چه زمینه ای ضعف دارم و آن را برطرف کنم .
حوزه اى که در آن توانمند هستم : درک شهودى و در پى آن تصمیم گیرى در مورد وضعیت وخامت و میزان دردى که یک بیمار با آن رو به رو است .
شاید توانمندى در این تصمیم گیرى شهودى از نظر بسیارى از دوستان که این متن رو مطالعه مى کنند چندان ملموس و مهم نباشد اما براى کسى که در یک مرکز درمانى شلوغ دولتى کار مى کند ، بسیار حیاتى است . چون باید بر اساس شرایط بیماران آن ها را الویت بندى کرد و این توانمندى به من کمک کرده که افرادى را که واقعا مشکل دارند ، بهتر از بقیه تمیز بدم .
چیزى که باعث شده بتونم بصورت شهودى تصمیم گیرى کنم :
تجربه ى حاصل از گذشت زمان
حس ذاتى همدردى با بیماران و دقت در احوال آن ها
موردى که در اون براى تصمیم گیرى شهودى ، قوى نیستم : انتخاب کتاب هست . مشکلى که گذشت زمان بر خلاف مورد قبل تأثیرى در آن نداشت .
علت : عجول بودن در خرید و تکیه زیاد بر توصیه دوستان
فکر کنم باید وقت و تمرکز بیشترى براى این کار بگذارم و قبل از خرید اطلاعات بیشترى کسب کنم تا با انبوهى از کتاب هایى مواجهه نشوم که یا تا نیمه خوانده ام یا لذت کافى از خوندنشون نبرده ام .
بر اساس تجربیاتی که در حیطه کار خود در منابع انسانی کسب کردم میتونم به راحتی در مورد بخش نامه های اداری اظهار نظر کنم و قابلیت اجرای آن بخش نامه ها و میزان موفقیت آن را پیش بینی کنم و اشکالات اجرای آن را توضیح بدم که به خاطر تجربه کاری و مطالعه بخش نامه های اداری و شرکت در کارگاههای مربوط به منابع انسانی است که توانستم به این مهم دست یابم.
در تصمیم گیری شهودی، لذت و رضایت فرد در صورت درست بودن تصمیم، بالاست که به نظرم برای رسیدن به این نوع تصمیم گیری، لازم است که اطلاعات و مهارتهای فرد افزایش یابد و با افزاییش تصمیم گیری نوع (۲) می توان به تصمیم گیری شهودی درستی رسید.
من خودم دارای فوبیای تصمیم گیری هستم و لازمه، اول فوبیای تصمیم گیری در خودم را کاهش بدم و سپس با افزایش اطلاعات و مهارتها به تصمیم گیری نوع (۲) برسم و در نهایت چون تصمیم گیری برایم راحت تر شده به تصمیم گیری شهودی دست یابم، که بخاطر پیچیدگی های روابط انسانی در تصمیم گیری های که به خودم در مورد روایط انسانی مربوط می شه ضعیف هستم و به افزایش اطلاعات و مهارتهای خود و نیز نگرش در زمینه چگونگی ارتیاط پایداری برقرار کردن نیاز دارم که امیدوارم متمم و دوستان متممی بتوانند من را در این مسیر راهنمایی کنند.
قسمت اول: وقتی یک گزارش به دست من میرسه تشخیص اینکه این گزارش چقدر قابل استناده و چه زمانی صرف نوشتن آن شده برای من کارآسونیه، تو مدتی که در واحد EPC یک شرکت به کار تهیه مدارک مهندسی مشغول بودم با نوشتن و دیدن انواع گزارش ها، الگوهای مختلفی در ذهنم ایجاد شده و با صرف زمان کمی میتونم در مورد اون گزارش تصمیم بگیرم
قسمت دوم: در مورد رفتار آدم ها در محیط کسب و کار و چگونگی برخورد با آن
راه ها ی بهبود این مهارت؟ دقیق تر شدن در مورد آدم ها و شناخت خصوصیات رفتاری شون، در نظر گرفتن روند یک اتفاق به جای دیدن فقط یک رویداد، آشنایی کامل با جو و شرایط حاکم بر محیط کار، شناخت خطاهای ذهنی به هنگام تصمیم گیری
پیش نوشت: از خوندن این متن خیلی لذت بردم و خوشحالم که میتونم با متمم برای تقویت یا حتی اعتماد کردن بیشتر به قدرت شهودم، همراه باشم. (و امیدوارم دوستان متممی خوب دیگرمون هم بتونن هر چه زودتر به این درس خوب، دسترسی پیدا کنن)
بخش اول تمرین:
حوزه ی خاصی که من از نظر خودم میتونم توش مدعی باشم که تصمیم های شهودی خوبی می گیرم، حوزه ی انتخاب دوست هست. همیشه دوستانم رو بدون صرف انرژی فکری خاصی در انتخاب کردن یا انتخاب نکردن اونها انتخاب میکنم و با همین قدرت شهود و با فیلتر کردن آدمها از میان الگوهایی که طی سالها در ذهنم شکل گرفته، برای در نظر گرفتن و داشتنشون به عنوان یک دوست تصمیم می گیرم.
در اثر تجربه، پارامترهای مختلفی رو که برام اهمیت داره، یا دوست داشتنیه یا حسم رو خوب میکنه، یا حس میکنم این دوستی برای هر دوی ما میتونه منشا اثرات مثبت باشه؛ بدون هیچ تلاش خاصی، طی یک دوره ی زمانی خیلی کوتاه، شناسایی می کنم و این پارامترها در ذهنم، مثل یک پازل در کنار هم قرار میگیرن و تصویری رو که بهش نیاز دارم میسازن.
گاهی تصویر در کمترین زمان از شروع آشنایی از اولش دوست داشتنیه و اینجاست که ذهنم سریع اکسپت میکنه. گاهی تصویر، اولش کمی مخدوشه و به کمی زمان بیشتری نیاز دارم تا این پازل کمی درهم ریخته، به شکل تصویر دلخواهم در بیاد و وقتی به تصویر دلخواهم دراومد، دیگه تمومه. اما گاهی از همون اولش این پازل، به هیچ وجه جور نمیشه و تصویر به هیچ وجه برام دوست داشتنی نمیشه، و اونوقته که میدونم این دوستی رو نمیخوام.
اون تصویر دوست داشتنی حالت اول، حتی میتونه همیشه با خوشی و لذت همراه نباشه، حتی میتونه گاهی با درد و رنج همراه بشه، حتی میتونه گاهی این پازل به هم بریزه، اما چون از همون اول، این تصویر دوست داشتی در ذهنم شکل گرفته بود، دیگه تقریبا محاله که از این دوستی در ذهنم منصرف بشم و میدونم که میتونم دوباره این پازل رو جور کنم و تصویر دوست داشتنی ای که از اون دوستی در ذهن داشتم رو دوباره بسازم. مگر اینکه دیگه چی بشه …:)
نمونه ها یا پارامترهای فعلی که در ذهن من انباشته شده، در اثر تجربه های مختلف سالهای گذشته، در مدرسه، در دانشگاه، در محیط های فیزیکی و در محیط های دیجیتال! در ذهنم شکل گرفته و میتونه شامل موارد زیر باشه:
* لحن حرف زدن، طرز بیان کردن حرف ها
* طرز فکر و مدل ذهنی
* نوع و مدل احساسات اون آدم
* نوع نگاهی که اون آدم به خودش، به دنیا و به دیگران داره
* نوع رفتارش با من یا با دیگران
* نوع ظاهر و طرز لباس پوشیدنش
* باورها و سلایق و اعتقادات خاصی که داره
* نوع دغدغه هاش
و …
بخش دوم تمرین:
در حوزه ی تصمیم گیری های مربوط به امور مالی و اقتصادی واقعا ضعیفم. شنیدید میگن فلانی «شِم اقتصادی» خوبی داره؟ من خودم رو در این زمینه واقعا ضعیف میدونم و شم اقتصادیم داغونه!
فکر میکنم برای پرورش قدرت تصمیم گیریم در این زمینه، بهتره بیشتر ریسک کنم. بیشتر خودم رو در زمینه های مربوط به مسائل مالی یا سرمایه گذاری یا موارد مشابه، در معرض موقعیت ها و اقدامات مختلف و گوناگون قرار بدم. ترسها و تردیدهام رو کمتر کنم، به قدرت شهودم بیشتراعتماد کنم و از ناحیه ی امنم بیشتر بیام بیرون و سعی کنم با هوشیاری بیشتری به امکاناتی که در این زمینه در اطرافم وجود داره، توجه کنم و تصویرهای بهتر، دقیق تر، کامل تر و دوست داشتنی تری در این زمینه ها برای خودم خلق کنم.
سلام و ممنون به خاطر مجوز مطالعه این بخش و توفیق ادامه کار در حوزه تصمیم گیری
من به زعم خودم نسبت به صداقت یا بهتر بگویم درجه صداقت همکارانم در جلسات کاری در خصوص گزارشات یا دفاع از آنچه انجام داده اند و همچنین ظرفیت شخص خاصی برای مقوله تفویض اختیار در تصمیم گیری آینده شرکت خود را نسبتا مناسب می دانم وحتی برای این پیش بینی وحس خودم در چند مرتبه مدیران ارشدم تحسینم کرده اند
در خصوص سوال دوم
من به نظر نمیرسد که شم اقتصادی خوبی داشته باشم و آدم ریسک پذیر قهاری باشم لذا پیش بینی های اقتصادی خود را عموما نا خواسته شهودی نمی گیرم
سلام به دوستان
۱- به طور قطع نمی توانم بگویم که در حوزه خاصی از شهود قوی هستم بلکه شاید تا حدودی و گاهی برایم موثر بوده است. در حوزه کاری خودم با توجه به سابقه کاری ۱۲ سال، تقریباً در مدت زمان کوتاهی می توانم شناخت کاری و رفتاری البته در حد محیط کار از همکارانم داشته باشم . بویژه همکارانی که کارشان ارتباط بیشتری با من دارد از نوع رفتار کاری و شیوه کارکردن می توانم تشخیص دهم که چگونه کارمندی می تواند باشد و تصمیم می گیرم که به لحاظ کاری با او چگونه برخوردی داشته باشم. البته فکر می کنم این مقدار از شهود بواسطه فرآیند تشخیص الگوها و تعداد زیاد همکاران و تعامل با آنها بدست آمده باشد.
در خارج از محیط کاری بویژه هنگام خرید کردن چه کالاهای کوچک چه اقلام بزرگ مانند منزل نیز نسبت به فروشنده و کالای مورد نظرم از شهود استفاده می کنم و معمولاً به این دلیل اکثر اوقات از خریدهایم راضیم و در حین خرید هم احساس رضایت خوبی بین من و فروشنده برقرار می شود. اما بطور کلی در این زمینه در ابتدای راه هستم بویژه اینکه این حالت در من کاملاً غیرحرفه ای است و نیاز به یادگیری و ممارست دارد.
۲- چون سیستم یک من بواسطه احساسات و عواطفم بیشتر در تصمیم گیری های من نقش دارد بسیار تمایل دارم تا با استفاده از شهود بتوانم عواطف و احساساتم و چگونگی ابراز آنها را مدیریت کنم و استفاده بهینه از سیستم یک تصمیم گیری داشته باشم. چندین مورد برایم اتفاق افتاده که نباید نسبت به شخص خاصی این مقدار از همدلی و محبت و فداکاری می کردم و پس از آن پشیمان شدم و گاهی آسیب دیده ام و یا در مورد کسانی که قابل اعتماد و لایق بوده اند دچار تعجیل و افراط در این قضیه شده ام که نه تنها فرد مقابل احساس خوبی پیدا نکرده بلکه دچار تشویش و نگرانی هم شده است. در حال حاضریکی از دغدغه هایم به موقع و به اندازه بکاربردن عواطف و احساساتم است که امیدوارم به یاری متمم این یادگیری برایم حاصل شود.
همانطور که در قسمت دوم درس فرآیند دوگانه اندیشیدن آمده :”احتمالاً وقتی میکوشیم سهم سیستم یک و سیستم دو را در تصمیمهای گذشته و امروز خود، مرور و بررسی کنیم، چندان منصفانه عمل نخواهیم کرد.”، مطمئنا تحلیل های من نیز در پاسخ به این تمرین همین گونه خواهد بود.
قسمت اول تمرین:
من معمولا با توجه به سرفصل دروسی که قراره تدریس کنم، به دانشجویان تحقیقی می دهم تا در آن زمینه با انجام مطالعاتی بیشتر، تسلط بهتری روی مباحث پیدا کنند. با توجه به تجربه هایی که در این چند سال بدست آورده ام به راحتی می تونم تشخیص بدم که تحقیقی که یک دانشجو به من تحویل می ده را خودش انجام داده، و یا با کمک کسی انجام داده، و یا داده بیرون براش انجام دادن و یا اصلا از جایی کپی کرده و آورده. در لحظه ای که می خوام نمره تحقیق رو بدم اصلا نیازی نمی بینم که بخوام سطر به سطر تحقیق رو بخونم و بعد فکر کنم که حالا باید نمره چند بدم؟. مواردی رو که هنگام گرفتن این تصمیم در نظر می گیرم عبارتند از:
– خواندن عنوان تحقیق (خیلی از اوقات عنوان تحقیق خود گویای خیلی از موارد برام بوده ولی احتیاط شرطِ عقله، پس ادامه می دم)
– دیدن فهرست مطالب
– خواندن چکیده و یا مقدمه (بعد از خواندن چکیده دیگه مطمئنم که در تصمیم اشتباه نکردم)
– نگاه کلی به جداول، نمودارها و در آخر، منابع
قسمت دوم تمرین:
در پاسخ به رفتار و خواسته های دیگران، خیلی برایم پیش آمده که باید در لحظه و سریع تصمیم بگیرم و پاسخ مناسبی به آنها بدهم. ولی آنقدرها شهودم در مورد این مسئله قوی نیست. مثلا، تقریبا سال گذشته یکی از همکارانم درخواستی از من کرد و من در پاسخ به او از تصمیم گیری شهودی استفاده کردم و بعدها از این تصمیم خودم به شدت پشیمان شدم (البته این رو هم نمی دونم که اگر با درخواستش موافقت می کردم، پشیمون نمی شدم!).
هر چند که حالا با خوندن مباحث تصمیم گیری در متمم متوجه شدم که در خیلی از تصمیم های این چنینی، به شدت دچار خطای تمرکز بر آخرین اطلاعات و خطای ترس از دست دادن می شم و از طرفی تصمیم گیری شهودی ام در این زمینه بر پایه الگوهای کمی استواره.
در این زمینه کتاب های مختلفی در حوزه روانشناسی و خودشناسی خوندم، ولی هنوز احساس می کنم به آن سطح مطلوبی که بتوانم تصمیمات شهودی، با کمترین خطا و با هزینه قابل تحمل داشته باشم، نرسیده ام. البته می دانم که تنها با مطالعه نمی توان به این شهود دست پیدا کرد و باید زمان و انرژی بیشتری برای شناختن خطاهای ذهنی بگذارم و مصداق های این گونه خطاها رو در زندگی شخصی خودم پیدا کنم، تا کم کم با یادگیری الگوهای بیشتر و بدست آوردن تجربه های بیشتر، در این زمینه هم بتوانم در آینده موفق عمل کرده و به رضایت دست پیدا کنم.
پی نوشت: موردی که اخیرا در حال امتحان کردن آن هستم، اینه که در آخر شب، قبل از خوابیدن با خودم مرور می کنم، با توجه به چیزهایی که از درس های تصمیم گیری در متمم آموخته ام و در نظر گرفتن لیستی که از انواع خطاهای شناختی تهیه کردم، از کدوم تصمیمی که امروز گرفتم، راضی هستم و حاضرم دوباره اگر در چنین شرایطی قرار گرفتم، همون تصمیم رو بگیرم.
با سلام
در خصوص مورد اول: من با توجه به نوع حرفه و مطالعاتم در حوزه بازار یابی و روانشناسی نسبت به استخدام افراد انتخاب نوع روابط کاریم با افراد از شهود خوبی برخوردار هستم تشخیص اینکه دامنه عمکلرد هر کس را چگونه می توان سنجید و اینکه قابلیت هر فرد در چه حوزه ای است که بیشترین کارایی را برای سازمان داشته باشد را حوزه توانمندی ام است که به دلیل مطالعات زیاد ، تجربه کار و سرو کار داشتن با انواع موقیعت های کاری در حوزه بازار و تحلیل های شکست و پیروزی هایم تقریبا این توانمندی شکل گرفته است .
در خصوص مورد ۲: خیلی علاقمند هستم در خصوص پیش بینی رویداد های و تحلیل مسائل سازمانی و کاری در این زمینه توانمند شوم زیرا بزرگترین چالش من به عنوان یک تحصیل کرده رشته مدیریت اجرایی تحلیل مسائل سازمانی و شغلی در حوزه بازار یابی است به نحوی که بتوانم حوزه جذاب را از حوزه های غیر جذاب در کسب و کار تشخیص داده که فکر می کنم نیاز به قرار گرفتن در یک دوره خاص آموزشی دارم تا بتوان رویداد های را بهتر تحلیل کنم و قدرت تحلیل شاخص های کسب و کار رونق یا روکود را در خود تقویت کنم
سلام دوستان عزیزم
پاسخ اول:
من در زمینه شناخت و انتخاب دوست و اینکه اون فرد می تونه دوست خوبی برایم باشه می تونم به شهودم اطمینان کنم.
همچنین در ارتباط با شغلم، سریع می تونم متوجه بشم که یه کودک چه مساله ای داره و اون مساله و مشکلی که برای والدینش به یه بحران تبدیل شده از کجا نشات گرفته و چطور می شه اون رو مهار کرد.
کم نیستند کودکانی که از مکان های آموزش دیگر سرخورده و فراری شده اند و با اومدن به کلاسم هم از محیط آموزشی رضایت پیدا کردند و هم به نوعی عاشق من شدند و جالبه که در همون سن کم و با همون کلماتی که به درستی نمی تونند ادا کنند می گویند که می خواهند بزرگ شدند معلم شوند. جالبه همین چند روز پیش یکی از همین بچه ها که پسر هم هست می گفت من می خوام خانوم معلم بشم!
پاسخ دوم:
من هنوز با خودم مساله دارم. اینکه هنوز یکسری از خصوصیات عصبی خودم رو بهش اشراف پیدا نکرده ام و وقتی روی اونها که می دونم چیه پافشاری می کنم و اون مساله بیخ پیدا می کنه ، این شهود خوابالو تازه بیدار می شه و خودشو بهم نشون می ده. زمانی که دیگه دیر شده و کار از کار گذشته و من پشیمون رفتاری هستم که باید پخته تر و سنجیده تر انجامش می دادم و ندادم.
شاید اینها بر می گرده به خودخواهی و عجول بودن و کم صبری من که در جاهایی که اتفاقا خیلی بهشون نیاز دارم و باید توی اون رفتار خاص و اون لحظۀ به خصوص باشند، ته می کشند و اصلا انگار نه انگار که من ذره ای از اونها رو در ارتباطاتم دارم!
امیدوارم توی این زمینۀ خاص بتونم مهارت لازم رو کسب کنم تا به موقع سر و کلۀ شهودم پیدا بشه.
با توجه به رویکردهایی که در متن توصیف شد، فکر می کنم من ذهنیات من به روش بیل گیتس نزدیک تر باشه. یعنی من هم تا حالا در هیچ زمینه ای به درجه ای از شهود نرسیدم که برای قابل اتکا باشه و بتونم ریسک خیلی زیادی رو بابتش تحمل کنم (البته غیر از حل مسائل ریاضی که بدون محاسبات جواب در ذهنم می نشست!!) برای همین نمی تونم ادعا کنم که در یک زمینه به شهود رسیدم اما در برخی زمینه ها حس خوبی و قابل اتکایی نسبت به آینده مسائل دارم. از جمله در سال ۹۰ بر اساس شهودی که از روندهای بازار داشتم و شهودی که از نحوه تصمیم گیری های دولتی داشتم، به مدیر عامل مجموعه اصرار کردم که محصولی که عمدتا از کشور چین وارد می شد رو تولید کنیم!! در اون شرایط تولید داخلی اصلا توجیه نداشت و گرون تر از واردات بود و تکنولوژی تولید هم در حال فراموشی بود؛ اما ایشون به حرف بنده اعتماد کرد و تولید رو برپا کرد. بعد از ۶ ماه تولید رو برپا کردیم و تقریبا ۶ ماه بعد از اینکه تولید به ثبات نسبی رسید، داستانهای نوسانات شدید دلار اتفاق افتاد و دولت واردات محصول صنف ما رو ممنوع کرد. این باعث شد که ما نسبت به رقبا چندین پله جلوتر حرکت کنیم و قسمت زیادی از بازار به خودمون اختصاص بدیم.
رسیدن به این مرحله از شهود (که از نظر من بسیار پایینه و مطلوبش برای من وقتیه که بتونم کاری رو خودم راسا انجام بدم یعنی کاری برای خودم) منوط بود و هست به بررسی مرتب اخبار اقتصادی و سیاسی و تصمیمات دولت و تحلیل وضعیت رقبا و …
اما برای بخش دوم چیزی که واقعا علاقه دارم در خودم تقویت کنم شهود در زمینه رفتار مردم نسبت به یک محصول/خدمت هست تا بدونم از چه چیزی استقبال خواهند کرد و چه چیزی رو به سادگی کنار می گذارند. دوست دارم به این ترتیب بتونم بر موج تقاضا سوار بشم و کار و کسب شایسته ای راه بندازم. گونه ای که هم خودم لذت ببرم و هم مصرف کنندگان. مطالعات در زمینه بازاریابی و بازارسازی و تکنولوژی و رفتار مشتری و … دارم که در حال تکمیلشون هستم اما اینها فقط به من دانش می دن و رسیدن به شهود مکمل این راهه. البته من ایده خاصی برای دریافت این شهود ندارم هنوز
امیدوارم به کمک متمم بتونم به اون نقطه برسم
پاسخ قسمت اول :
به نظرم در بررسی صورت وضعیت ها و برآورد پروژه ها از مهارت شهودی نسبتاً خوبی برخوردار باشم. و دلیل آن هم همین بحث آخر درس که به نوعی فرآیند تخیش الگو هاست.
کارمند زیر دستم با ساعتها وقت این کارهای را به انجام می رساند و زمانی که برای تأیید نزد من می آورد با یک نگاه به درست و اشتباه بودن آن پی می برم! او با تعجب می گوید چطور اینکار را انجام می دهی!؟ میگم بالاخره من تو این کار استخوان خورد کردم، دیگه بعد از دیدن ده ها صورت وضعیت و تعدیل و برآورد در ماه اگر نتوانم این کار را انجام دهم ول معطلم !
برخی پارامترهایی که من در یک نگاه آنها را بررسی می کنم اینها هستند:
– مبلغ نهایی
– مقایسه مبلغ نهایی نسبت به ماه پیش و در برآورد نسبت به پروژه مشابه
– بررسی کلی فصول و مبلغ آنها
– بررسی رندمی برخی جزئیات
– البته پیمانکار تهیه کننده هم در بررسی من نقش دارد، اگر به او اعتماد نداشته باشم از شهودم به سمت سیستم دو خواهم رفت، و با صرف انرژی بیشتری آنرا بررسی می کنم.
پاسخ قسمت دوم :
تشخیص اینکه از نوع برخورد همکاران، دوستان و نزدیکانم چطور به مود او پی ببرم، و چرایی آنرا تشخیص دهم!؟ بخصوص خانمها! که تا اینجا با شهودم به این نتیجه رسیدم که آنها تقریباً مودی تر اند!
این وضعیت که الان چرا طرف اینطور رفتار می کند و چند دقیقه بعد آنطور برای من زجر آور است! مثلاً همکاری تا لحظاتی پیش وقتی با من برخورد داشت با گرمی دستم را می فشرد و گپ و گفت می کرد ولی یک ساعت بعد در برخورد با من رو به دیوار از کنارم رد شد! یا پاسخهای مرا سر بالا میداد! و پس از چند روز به روال گذشته بر گشت و در نهایت در مواجه با سوالم که چرا اینطور شد، پاسخ مشخصی و واضحی دریافت نمی کنم!
در آن لحظه توانایی تصمیم برای نوع برخورد و رفتاری که می خواهم با وی داشته باشم ندارم، و تقریباً همیشه غافلگیر می شوم مگر طرف روی مود همیشگی باشد! و با توجه به غافگیری که در آن لحظه پیدا می کنم و بالاخره باید در بسیاری از موارد عکس العمل مناسبی نشان دهم تا وضع از چیزی که هست بدتر نشود از سیستم دو بیچاره هم کاری بر نمی آید و همین شهود در برخی موارد خوب و در بعضی موارد افتضاح عمل کرده و رابطه را بدتر می کند!
پس برای حل این معضل چاره ای جز تقویت شهود خود ندارم، باید با تمرین و مطالعه بیشتر کتابهای روانشناسی و شخصیت شناسی و شناخت مدل ذهنی اطرافیانم بتوانم شهود خود را بهبود ببخشم و از تبانی و تداعی مفاهیم آنها در زمان غافگیری بهره بیشتری ببرم.
سلام دوست گرامی
من فکر می کنم برای اینکه خودتون به یه آرامشی در ارتباط با همکارانتون برسید، ضمن مطالعه کتابهایی که عنوان کردید روی شناخت خود نیز کار کنید. گاهی این خود ما هستیم که رفتارهای اطرافیان زیاد به چشممون می یاد و نسبت بهشون حساس هستیم. با اینکه می دونم کار کردن با همکار خانوم و یا کلا با آدم بزرگها دشوار می تونه باشه، ولی هنگامی که به زیر و بم خصوصیات و حساسیت ها و نیازهای خودمون واقف می شیم، ضمن اینکه با بالغ و والد و کودکِ درونمون آشنایی بیشتری پیدا می کنیم و از چهار وضعیتی که هر کسی می تونه توش قرار بگیره آگاه می شیم و بهترینش رو انتخاب می کنیم ، اینها می تونه به بهبود روابطمون و هچنین دستیابی سریعتر به آرامشی درونی و پایدارتر کمک کنه.
شاید با داشتن این سلاح ، استفاده از شهود در ارتباط با افراد به شما یاری بیشتری برساند.
کتاب ارتباط بدون خشونت زبان زندگی، اثر مارشال روزنبرگ، ترجمه کامران رحیمیان، نشر آمه رو پیشتر متمم معرفی کرده بود، کتاب خوبی است که پر از موارد ریز و درشت ارتباطی است که ما رو راهنمایی می کنه تا چطور بتونیم ارتباط صلح آمیزی با دیگران داشته باشیم.
من فکر می کنم در وهله اول داشتن آرامش وجودی خودمون و رسیدن به یه صلح درونی با خودِ خودمون از همه چیز مهمتره و در وهلۀ بعدی ارتباط صلح آمیز در ارتباط با اطرافیان و دوستان و همکاران.
برقرار باشید.
با سلام
با توجه به تکرار و تجربه در تشخیصِ عیبِ خودروهای مختلف ، معمولاً برای تشخیصِ عیبِ خودروهایِ مختلف ، با اشرافِ نسبتاً خوبی عمل میکنم و معمولاً تصمیماتِ شهودیِ خوبی میگیرم .
فکر می کنم که یکی از حوزه هایی که علاقه دارم در اون ، تصمیماتِ شهودیِ بهتری بگیرم ، شناختِ انسانهاست . فکر می کنم برای تقویتِ این توانمندی ، باید با مدلهایِ ذهنیِ افراد و الگوهایِ رفتاریِ انسانهای متفاوت ، بیشتر آشنا بشم و بتونم با شبیه سازیِ الگوهای رفتاری و با اجتناب از خطاهایِ مرسوم و متداول مثلِ خطایِ تعمیم دادن و خطایِ هاله ای ، تصمیماتِ شهودیِ بهتری در مواجهه با انسانهای مختلف ، بگیرم .
قسمت اول سوال:
فکر میکنم در حوزهی انتخاب و خرید کتاب، در این جنس از مهارت شهودی، وضعیت مطلوبی داشته باشم.
طبیعتاً بخشی از دلیلش به خاطر انباشت زیاد Patternهاست.
طی سالهای گذشته، حجم زیادی کتاب خریده یا مطالعه کردهام و طبیعتاً در ذهنم، رابطهای بین متغیرهای مختلف کتاب و رضایت من از مطالعهشون شکل گرفته.
البته مطلبی هست که در درس اشاره نشده، و نمیدونم از نظر علمی درسته یا نه. اما احساس میکنم هر چه هزینههای انتخاب یا حساسیت انتخاب، بالاتر بره، الگوهای قبلی، بهتر تحلیل و طبقه بندی و انباشه میشن و کیفیت تحلیلهای شهودی بعدی رو بهتر میکنن.
اخیراً که کمتر میتونم کتابهای مورد نظرم رو از ایران بخرم و مجبور میشم به خاطر خرید کتاب به مسافرت برم، حساسیت این کار برام بیشتر شده و – جدا از کتابهایی که از قبل، اسم و مشخصاتشون رو میدونم – گاه در عرض دو یا سه روز، بیش از ۲۰۰۰ کتاب رو در حوزههای مورد علاقهام بررسی میکنم.
احساس میکنم الان پارامترهای متعددی در کنار هم، باعث شکل گیری تصمیم گیری من میشن که البته وزن یا اهمیت هیچکدوم رو هم نمیدونم و حتی نمیخوام بدونم. همهی اینها در کنار هم، یک تصویر میسازند که به نظر من، خریدنی یا نخریدنی است (و طبیعتاً مغزم در نهایت باید بین سه گزینهی الان میخرم، هرگز نمیخرم، بعداً دوباره بررسی میکنم) یکی رو انتخاب کنه.
بعضی از پارامترهایی که میدونم در تصمیم شهودی من نقش دارند (مستقل از سهم و میزان اهمیتشون که مشخص نیست) اینها هستند:
* اسم نویسنده
* توضیح پشت جلد
* صفحهی تقدیم کتاب
* کسانی که در کتاب Praise آنها منتشر شده
* فهرست مطالب
* مطالعه دو پاراگراف تصادفی از دو نقطهی کتاب
* مرور آخرین فصل کتاب
* مطالعهی اولین جملهی کتاب
* اینکه آیا کتاب، همزمان دو شکل Hard Cover و Soft Cover رو داره یا نه.
الان احساس میکنم در این حوزه میتونم مدعی باشم که شاید ده میلیون تومان پول رو در عرض دو یا سه روز برای انتخاب کتاب از بین یک میلیارد تومان کتاب، با چنان دقتی انتخاب میکنم که اگر خودم پس از یک عمر صرف وقت و مطالعهی تمام اون کتابها، بخوام دوباره تصمیم بگیرم، شاید کمتر از ۵% تغییر در تصمیمم ایجاد بشه.
پاسخ سوال دوم: تشخیص اینکه ارتباط با چه کسانی برای من میتونه برای من اثربخش یا غیراثربخش باشه.
فکر میکنم یکی از بزرگترین ضعفهای تصمیم گیری شهودی من اینه.
بارها شده حسم به من گفته که ایجاد رابطه با یک نفر (چه دوست، چه همکار، چه شریک کاری و هر چیز دیگری از این دست) میتونه خیلی موثر و مولد باشه. اما بعد از مدتی دیدهام که قضاوت نادرستی داشتهام.
در مقابل، بارها شده که به اجبار با کسی آشنا شدهام یا به علت شکست در فرار کردن از یک جلسه، با فردی دوست شدهام و مدتی احساس میکردهام که این آشنایی، فقط اتلاف وقت و منابع است. اما بعدها دیدهام که چقدر نقش مهمی در زندگیام ایفا کرده.
فعلاً برای اینکه مطمئن باشم خطای کمتری انجام میدهم، این نوع تصمیمها را همچنان با سیستم دو، اتخاذ میکنم و اجازه نمیدهم سیستم یک، تاثیر زیادی در این زمینه داشته باشد.
اما برای تقویت شهود در این حوزه، احساس میکنم مشکل اصلی من، خطای شناختی اثر هالهای یا Halo Effect است.
به سختی میتوانم یک حوزه از ویژگیهای یک شخص را به دیگر حوزهها تعمیم ندهم.
مثلاً نمیتوانم بپذیرم کسی که به صورت پیوسته مطالعه نمیکند، میتواند عقل هم داشته باشد.
یا اینکه هرگز باور نمیکنم کسی که در سن و سال دوستان من است و تا دکترا ادامه تحصیل داده، وقتش هیچ ارزش و نظرش هیچ اعتباری داشته باشد. چون در یک مورد، به نظرم تصمیم غلط گرفته.
کسی هم که حتی یک یا دو بار در سال به مهمانی و پارتی میرود، به نظرم هرگز درکی از وقت و منابع و … ندارد.
خودم میدانم که هر سه قضاوت فوق، و دهها قضاوت دیگر از این جنس، کاملاً نادرست هستند و چنین جنبههایی از زندگی را نمیتوان به همه جا تعمیم داد.
اما هر گاه، سیستم تحلیلی دو را کمرنگ میکنم و به شهودم در این زمینه اجازهی دخالت میدهم، سریعاً قوانین فوق و دهها قانون دیگر را وارد تصمیم گیری میکنم!
پی نوشت: برای دوستانی که اثر هالهای را نمیشناسند، شاید آن داستان قدیمی زمان حکومت پهلوی، مثال خوبی باشد که ماموران، به خانهی مردی کمونیست ریختند تا او را بازداشت کنند و بر دیوار اتاق، تصویر مارکس را دیدند (که البته نمیشناختند). یکی از ماموران گفت: خاک بر سرت که پدر بزرگت تا این حد مومن بوده و تو کمونیست شدهای.
بنظرم ناشر کتاب هم می تواند بر روی تصمیم شهودی موثر باشد.