Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


ماجرای شام دُنگی


ماجرای شام دنگی دن اریلی

دن اریلی عزیز.

ما چالش مهمی داریم و گفتیم که شاید تو بتوانی به ما کمک کنی.

بارها می‌شود که با دوستانمان برای شام به رستوران می‌رویم. سوال کلیدی و مهم ما این است که: بهترین روش پرداخت هزینه‌ی شام چیست؟

پاسخ دن اریلی: این سوال شما بسیار مهم است. به دلیل اینکه فاکتورهای بسیار زیادی مانند رفاقت، عدالت اجتماعی و طراحی بهینه تجربیات و خاطره‌ها در آن دخیل است.

من سعی می‌کنم با توجه به اهمیت بسیار زیربنایی این مسئله، راهکارهای آن را برای شما تحلیل کنم.

دسترسی کامل به این مطلب برای اعضای ویژهٔ متمم امکان‌پذیر است.
 سایر پرسش‌ و پاسخ‌های دن اریلی

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    Mohammad Sh ، سعیده ، یونس شهریاری ، محسن ملک پور ، حامد زرندی

 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۱۰۹ نظر برای ماجرای شام دُنگی

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی

    برای من، مفهومی که دن اریلی به عنوان رفاه کل جمع یا Economic Welfare برای محاسبه‌ی حاصل‌جمع (برایند) اتفاق دور میز شام حساب می‌کند، مفهومی است که من هم، تجربه‌ی خوبی در آن دارم و فکر می‌کنم با استفاده از آن، می‌توان تصمیم‌های جالبی گرفت.

    این شیوه‌ی نگاه به تصمیم گیری، اگر خیلی مفید هم نباشد، لااقل تصمیم گیری را به تجربه‌ای زیبا و لذتبخش و یک سرگرمی آموزنده تبدیل می‌کند.

    اجازه بدهید با چند مثال،‌ در حوزه‌های دیگر، آن را توصیف کنم:

    چند روز پیش، برای خرید یک محصول غذایی، به فروشگاهی رفتم و مرد فروشنده گفت این محصول را به جای ۳۰ هزار تومان، ۲۰ هزار تومان می‌دهم چون از تاریخ مصرف آن، فقط یک ماه مانده است و اگر این روزها فروش نرود، متضرر می‌شوم (من ده عدد از آن محصول لازم داشتم).

    من به او توضیح دادم که من قصد دارم در همین هفته، آنها را مصرف می‌کنم و بنابراین، تاریخ انقضای آنها برای من محدودیتی ایجاد نمی‌کند. ضمناً اگر شما این تخفیف را نمی‌دادید یا من جای دیگری رفته بودم، با رضایت ۳۰۰ هزار تومان برای ۱۰ واحد محصول پرداخت می‌کردم.

    پس من همان ۳۰۰ هزارتومان را که آمادگی پرداختش را داشته‌ام و پولش را با خودم آورده‌ام پرداخت می‌کنم.

    فروشنده، حاضر نمی‌شد این استدلال من را قبول کند و بعد از مدتی مذاکره، توانستیم سر مبلغ ۲۵۰ تومان، به توافق برسیم.

    به این مسئله با عینکهای مختلف می‌توان نگاه کرد:

    من این فرصت را داشتم که خریدی ۲۰۰ تومانی انجام دهم، اما ۵۰ تومان بیشتر هزینه کردم و به اندازه‌ی R دردم آمده.

    او محال می‌دانسته که کسی بیش از مبلغ پیشنهادی بپردازد و الان به اندازه‌ی S خوشحال و تعجب زده است و داستانی شگفت، برای خانواده‌اش دارد. به نظرم S بسیار بسیار بزرگتر از R است (S>>R) و جنس این تجربه، فراتر از امتیاز دادن و گرفتن در یک معامله‌ی معمولی است. پس در کل، اثر این معامله بر خوشحالی (یا به قول دن: رفاه) جهان افزوده است.

    البته اگر بتوانیم منطق خشک ریاضی را بر محاسباتمان حاکم کنیم، حتی اوضاع بهتر هم هست. چون:

    من آمده بودم که ۳۰۰ تومان پول بدهم و او آمده بود که ۲۰۰ تومان بگیرد. الان من مثلاً X واحد خوشحال‌ترم چون خرید ارزان‌تری انجام داده‌ام و او هم Y واحد خوشحال‌تر است، چون فروشی بیش از انتظار انجام داده است.

    در کل، مجموع خوشحالی جهان، پس از معامله‌ی ما X+Y واحد بیشتر شده و دنیا به محل بهتری تبدیل شده.

    فکر می‌کنم در پرداخت انعام یا کارهای مشابه هم می‌توان به این منطق مراجعه کرد.

    اگر عرف است که به کارگری ۵ هزار تومان انعام داده شود، دادن یک انعام ۱۰ هزار تومانی، شاید X واحد به ما فشار بیاورد. اما چون برای او تجربه‌ای کم تکرار و نادر است (و به قول من، داستانی برای سفره‌ی شام آن خانواده می‌سازد) احتمالاً ۵X یا ۱۰X ذوق خواهد کرد و در آن لحظه، قدر مطلق خوشحالی در جهان بسیار بیشتر خواهد بود (تازه من در معادلات خودم، لذت گفتگوی شام و خوشحالی ایجاد شده برای خانواده را لحاظ نکردم و فقط هیجان و تعجب زدگی کارگر را حساب کردم).

    البته این بازی، پیچیدگی‌های دیگری هم دارد. از جمله اینکه به شکلی کمک نکنیم که انتظار دائمی برای طرف مقابل ایجاد شود و در طول عمرش، هر بار که پول کمتری می‌گیرد، احساس غبن کند.

    راهکار پیشنهادی من این است که:

    (در مثال انعام) به جای ۵ تومان، هفت تومان ندهیم. چون بیشتر احساس تورم را القا می‌کند و فرد باور می‌کند که به تدریج نرخ عمومی در حال افزایش است و هر کس به جای ۷ تومان، ۵ تومان بدهد، او کمی ناراحت خواهد شد.

    پس بهتر است به جای ۵ تومان، ۲۵ تومان بدهیم اما این کار رابه صورت دائمی انجام ندهیم که خودمان دردمان نیاید (هر کس به وسع خودش).

    طولانی شدن مثال را ببخشید. اما به نظرم به فکر کردن در موردش می‌ارزد.

    خصوصاً وقتی که به جنبه‌های منفی یا Down Side آن هم فکر کنیم:

    این شیوه محاسبه را همکاران من هم می‌دانند. چون به عنوان پروتکل کاری، همیشه آن را مد نظر قرار می‌دهیم.

    یادم هست چندسال پیش، یکبار در جلسه‌ای، یکی از همکارانم را به صورت کامل، شستم و زمانی که از من گلایه می‌کرد و گفت روزش تلخ شده، توضیح دادم که:

    ببین! تو ۱۰۰ واحد آزار دیدی. من ۱۰۰۰۰ واحد لذت بردم و تخلیه شدم (از تمام دردها و حرص‌های این چند ماه). الان جهان جای خیلی بهتری است!

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .