در ستایش ادبیات | گزیدهای از حرفهای ماریو بارگاس یوسا
ماریو بارگاس (وارگاس) یوسا را بیتردید میتوان در کنار کسانی مانند گابریل گارسیا مارکز، ایزابل آلنده و خاویر ماریاس، از نویسندگان بزرگ معاصر جهان و نمایندگان مطرح ادبیات آمریکای لاتین در دوران معاصر دانست. یوسا که جایزه نوبل ادبیات را در سال ۲۰۱۰ دریافت کرد، علاوه بر داستاننویسی، با سخنرانیها، مصاحبهها و جستارهایش نیز حضوری پررنگ و تأثیرگذار در پرو زادگاهش و بهطور کلی در آمریکای لاتین داشته است. به همین علت او را نهفقط ادیب و نویسنده، بلکه روشنفکر عرصهٔ عمومی (public intellectual) نیز محسوب میشود.
این را هم باید اضافه کرد که روشنفکری یوسا از آن جنسی نیست که لزوماً همهٔ روشنفکران او را بپسندند. یوسا در دوران اوج فعالیت خود یعنی دهههای پایانی قرن بیستم که چپ بودن (و لااقل اعتراض به همهچیز و همهکس) در میان جریان اصلی روشنفکری و بهویژه روشنفکران ادبی مُد بود و دخالت دولتی در رفع تبعیض و بیعدالتی تشویق میشد، از اقتصاد بازار حرف میزد و تا امروز هم همین رویکرد را ادامه داده است. نمونهای از نارضایتی گروههای چپ را میتوانید در مقالهٔ نشریهٔ نیویورکر (که چپ میانهرو محسوب میشود) ببینید (+).
فعالیت یوسا به حرف زدن محدود نبود و در سال ۱۹۹۰ در انتخابات ٰریاستجمهوری پرو نامزد احزاب راستگرای پرو شد. البته شکست خورد و پس از انتخابات، دنیای سیاست را رها کرد و دوباره به دنیای نوشتن و نویسندگی برگشت.
نوشتن داستان و رمان، جستارنویسی، ستوننویسی روزنامهها، فعالیت سیاسی، پژوهش و سخنرانی از یوسا چهرهای چندوجهی ساخته که بالاخره هر کس از زاویهای میتواند به او نزدیک شود و از منظری او را به نظاره بنشیند.
اما احتمالاً همهٔ کسانی که او را میشناسند این گزاره را میپذیرند که «وجه ادبی یوسا به عنوان نویسنده و رماننویس بر وجوه دیگرش سایه میاندازد.» این دقیقاً همان نقطهای است که کتاب در ستایش ادبیات با آن آغاز میشود.
با این مقدمه، این بار در پاراگراف فارسی متمم به سراغ کتاب «در ستایش ادبیات» میرویم. این کتاب دو بخش تقریباً مجزا دارد. یک بخش کتاب، که همان «در ستایش ادبیات» نام دارد، مجموعهای از گفتگوها، مقالات، نقدها و بررسیهای بارگاس یوسا در جایگاه روشنفکر، اندیشمند و نویسنده است.
بخش دوم هم ترجمه نسخه اسپانیایی کتاب «گفتگو در پرینستون» است که به دوران حضور او در دانشگاه پرینستون باز میگردد و روبن گایو مدرس همکار یوسا در دانشگاه پرینستون نقش مهمی در شکلگیری آن داشته است. دانشگاه پرینستون جایگاه مهمی در زندگی یوسا دارد. جایی که هم برای تدریس پذیرای او بود و هم برای حمایت از یوسا در دههٔ نود میلادی، همهٔ نامهها و مکاتبات، دستنویس رمانها و بسیاری دیگر از اسناد مکتوب او را خرید و در کتابخانهاش قرار داد. معاملهای که «حجم» آن ۳۶۲ جعبه بوده است (+).
موضوعات مطرح شده در این مجموعه بسیار متنوعاند و به خاطر منفصل بودن بحثها، احتمالاً هر کس با اندک علاقهای به خواندن، نوشتن و ادبیات، بخشهایی برای آموختن و لذت بردن در آن خواهد یافت.
کتاب در ستایش ادبیات با ترجمه آقای منوچهر یزدانی و به همت انتشارات حکمت کلمه به بازار عرضه شده است.
در نهایت برای من یک اثر ارزشمند اثری است که مرا به بازنگری نظراتم وادارد، و یا به نوعی روشنگر تناقضاتی باشد که در من هست.
چنین موقعیتی پنج سال پیش هنگام بازخوانی انسان طاغی آلبر کامو برایم پیش آمد. در آن زمان فکر میکردم راهی ندارم جز قبول اینکه: در شرایط خاص تاریخی، هدف وسیله را توجیه میکند. ولی نوشتهی تحسینبرانگیز کامو دربارهی خشونت، مرا متقاعد کرد که تنها شکل اخلاقی پذیرفتنی در تاریخ چنین است: وسیله باید هدف را توجیه کند.
از بخش کتاب ارزشمند کتاب است؟
لازم میدانم در تایید این نظر که ادبیات نوعی وقتگذرانی تجملی و زیبایی است، تامل، و اضافه کنم که ادبیات از غنیترین امور معنوی و یکی از فعالیتهای اجتنابناپذیر برای آموزش شهروندان جامعهی مدرن و دموکرات به شمار میرود؛ همچنین برای هر انسان آزاد.
بنابراین در خانوادهها نیز باید بهعنوان اصلی ثابت و غیرقابل تغییر در برنامههای آموزشی کودکان گنجانده شود. حال آنکه میدانیم وضع برعکس است و ادبیات در سراشیبی زوال افتاده است، به ویژه در حال حذف شدن از برنامههای درسی مدرسههاست.
از بخش ادبیات و زندگی
نویسنده، قبل از نویسنده بودن، خواننده است و نویسنده بودن هم بهنوعی ادامهی راه خواندن است.
تخصص جامعه را بهسوی گسستگی روابط اجتماعی میکشاند و باعث شکاف جمعی بین انسانها میشود.
اندکاندک در سکونتگاهها و باشگاههای فرهنگی؛ متخصصین و فنآورانی پدید میآیند با زبانی واحد، چند رمز و اطلاعاتی که بهتدریج تخصصیتر و محدودتر میشود؛ چنان محدود و خاصگرا که آدمی را به یاد هشدار آن ضربالمثل کهنه میاندازد: آنقدر در شاخ و برگها غرق نشوید که درخت از یادتان برود! باید به یاد داشته باشیم شاخ و برگها متعلق به درختند و درخت پدیداورندهی جنگل است.
فلوبر میگفت: «نوشتن نوعی زنده بودن است». بله، کسی که این حرفهی زیبا و جذاب را دارد برای زنده بودن نمینویسد، زنده است که بنویسد.
ادبیات زندگی نیست، بلکه هنری است که زندگی را مینمایاند و گاهی در این کار چنان موفق میشود که به نظر ما زندگی واقعی جلوه میکند. کمتر چیزی را میتوان با شکوه ترفند تخیل مقایسه کرد.
بدون ادبیات از مفهوم آزادی که زندگی را قابل زیستن میکند، آگاهی کمتری میداشتیم، و دوزخی را که استبداد، ایدئولوژی یا مذهب با پایمال کردن آن میسازند، نمیشناختیم.
کسانی که تردید دارند ادبیات علاوه بر بردن ما به رویاهای زیبا و نیکبختی، به ما در برابر بیدادگریها هشدار میدهد، باید از خود بپرسند؛ چرا رژیمهایی که در پی وارسی و مهار سلوک و کردار شهروندان خویش از گهواره تا گور هستند، آنقدر از نویسندگان آزاد بیمناکند و با بدگمانی شدید برای کنترل و نظارت بر آنها نظام سانسور برقرار میکنند؟ چون آنها از خطر لغزیدن تخیل به کتاب آگاهند، چون اگر این امر واقع شود ادبیات فتنهای به ارمغان میآورد و طلب آزادی میکند، یا خواننده را وامیدارد تا آزادی ممکن و در دسترس را با آزادی موجودی قیاس کند که با تاریکاندیشی و ترس در دنیای واقعی به او عرضه میشود. از این روست که چنین مراقبتهایی را اعمال میکنند.
از بخش در ستایش خواندن و داستان
در نبود کتابهای خوب انسانهایی بدتر، سازشکارتر، با بیقراری و عصیانگری کمتر و فاقد روح انتقادی خواهیم بود؛ بیوجود آنها (کتابهای خوب) نیروی محرکهی پیشرفت پدید نمیآمد.
خواندن هم مانند نوشتن خروشی است بر کاستیهای زندگی، انسان در ادبیات آنچه را میجوید که زندگی فاقد آن است، بینیاز به کلام و حتی بدون آگاهی از آن میگوید زندگی بهگونهای که هست شده برای فرونشاندن عطش مطلقی که شالودهی انسان بودن است کفایت نمیکند، و باید نیکوتر از این باشد. افسانهها را پدیآوردیم تا اشکال گوناگون زندگی را که آرزومندشان بودیم، تجربه کنیم؛ در حالی که تنها امکان آزمودن یک زندگی واقعی را داریم.
از بخش در ستایش خواندن و داستان
نویسندگان با ساختن داستان نارضایتی را گسترش میدهند و افشاگران ساختار بد جهان هستند. صِرف حضور تخیل زندگی را غنیتر از زندگی روزمره میکند. اگر چنین ملاحظاتی، در هشیاری و حساسیتهای شهروندان ریشه بدواند، فریب آنها مشکلتر میشود و دیگر نمیتوان اکاذیب زورگویان، مفتشان عقاید و زندانبانان پشتِ حصار استبداد را که میگویند زندگی امن و خوبی دارند، به آنها تحمیل کرد.
از بخش در ستایش خواندن و داستان
چند تذکر درباره بخش معرفی کتاب
متمم سایت فروش کتاب نیست. و جز کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی - که خود متمم آن را منتشر کرده - صرفاً به معرفی، بررسی و نقد کتاب میپردازد.
صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. پس حتماً متن معرفی را کامل بخوانید. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنکتر از نقاط قوتشان باشد.
معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درسها بوده است (مگر این که صریحاً به این نکته اشاره شده باشد). در باقی موارد صرفاً ممکن است با هدفی مشخص (نقل یک مطلب از کتاب، نقد کتاب، آشنایی با نویسنده و ...) به کتاب اشاره شده باشد.
متمم برای معرفی کتابها هیچ نوع هزینهای دریافت نمیکند و صرفاً اهداف آموزشی خود را مد نظر قرار میدهد.بنابراین اگر ناشر هستید و کتابی در متمم معرفی شده، کتاب مرتبط دیگری را که در آن حوزه ترجمه یا تألیف کردهاید (یا اگر ترجمه دیگری از همان کتاب را عرضه کردهاید) در کامنتها معرفی کنید. متمم ممکن است بعد از بررسی کتاب را به متن بیفزاید یا معرفی آن را در قالب مطلبی مستقل منتشر کند.
دستهبندی موضوعی کتاب های مدیریت
دستهبندی کتاب های روانشناسی و توسعه فردی
فهرست کامل کتاب های روانشناسی | نقد و خلاصه کتاب
کتابهایی در مورد یادگیری و مدل ذهنی
چند کتاب درباره بهبود مهارت های ارتباطی
مطالب، فایلها و کتابهای مربوط به کتابخوانی
خرید کتاب از کتاب نوشته محمدرضا شعبانعلی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
فهرست کتابهای پیشنهادی برای ترجمه
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : هیوا
بارگاس رمان دیگری دارد به اسم روزگار سخت که برخی آن را بهترین رمان او میدانند. خود او میگوید که این رمان، جهانی مملو از ناعدالتی را روایت میکند: جهانی که برای ادبیات سوژه جذابی است اما در دنیای واقعی نه.
این رمان درباره کودتای گواتمالا و اتفاقات پس از آن است.
کاش میشد تمام این دنیاهای ناعادلانه را در انحصار ادبیات قرار داد؛ نه تاریخ.
در نوشتهای میخواندم که "اين كودتا موجب شد سالها تلاش و مبارزه مردم گواتمالا برای پايان دادن به نظامهای سلطنتی بر باد رفته و بار ديگر كشورشان به مدت 40 سال تحت حاكميت شاهان بیكفايت و استعمار امريكا قرار گيرد"
سوالی به ذهنم رسید: از کجا معلوم اگر (به اصطلاح) سالها تلاش و مبارزه مردم بر باد نمیرفت، باز هم کشور تحت حاکمیت بیکفایتها و استعمار قرار نمیگرفت؟
در نوشتههای نقلشده از “ماریو بارگاس یوسا”، وقتی سخن از رابطهی ادبیات با آزادی و نفی استبداد میشه، چنین کلمات و عباراتی در ذهنم جولان میدهند: تیغِ استبداد، تقابل قلم و شمشیر (اگه اشتباه نکنم محمدرضای عزیز در توصیفِ روی آوردن “پیتر دراکر” به نوشتن، از چنین اصطلاحی استفاده کرد)، خودسانسوری، ممیزی و سانسور بیرونی، اسم مستعار، ارتداد، تکفیر و کتب ضالِّه؛
و درکِ جسارت و شجاعت چنین نویسندگانی برایم خیلی سخته!
در بین جملات انتخاب شده از کتاب به موضوعات مختلفی اشاره شده بود مثلا اشاره به:
۱- اهمیت و نقش معنوی ادبیات در تربیت آزادمنشانه نیروی انسانی جامعه
۲- پیش نیاز بودن اهل خواندن و مطالعه بودن برای نوشتن و نویسندگی
۳- اهمیت وجود ارتباطات انسانی بین گروه های مختلف جامعه (تمثیل شاخ و برگ، درخت و جنگل)
۴- نقش پر رنگ نوشتن در زندگی نویسنده (نوشتن، نوعی زنده بودن). به نظرم واقعا نویسندگان بزرگ (و در فرهنگ ما شاعران بزرگ)، بیش از هر کسی در بین جامعه شون زنده و ماندگارند. به قول فردوسی در اختتامیه شاهنامه:
چو این نامورنامه آمد به بُن / ز من روی کشور شود پر سخُن
از آن پس نمیرم که من زنده ام / که تخم سخن من پراگنده ام
هر آنکس که دارد هُش و رای و دین / پس از مرگ بر من کند آفرین
۵- بروز قدرت تخیل ذهن انسان هنگام نمایش زندگی در قالب آثار ادبی تاثیرگذار
۶- ماندگاری تاثیر مطالعه آثار ادبی برای خوانندگان این آثار و متون در بلندمدت و حتی تمام عمر
۷- نقش کتابهای خوب در پیشرفت جامعه (به نظرم پیشرفت جامعه نیازمند وجود نیروی انسانی دارای آگاهی و پویایی هست. لذا کتاب های خوب به عنوان خوراک فکری انسان میتونن سبب جوشش این آگاهی در افراد و پویایی جامعه بشن)
۸- امکان غنی سازی زندگی روزمره با ادبیات و بهره بردن از قوه تخیل برای چشیدن ذهنی امکان های دیگر در زندگی فردی و جمعی.
پینوشت:
الف- به نظرم بین ذهن، تخیل، نوشتن و زندگی نسبت های گوناگون و پیچیده ای میتونه برقرار بشه.
ب- اگر یوسا در حوزه زبانی و فرهنگی خودش علاوه بر ادیب و نویسنده بودن، روشنفکر عرصه عمومی محسوب میشه شاید بشه برای افرادی مثل دکتر شریعتی، جلال آل احمد و … رو هم در حوزه فرهنگ و زبان فارسی چنین نقش مشابهی رو در نظر گرفت.
سلام
یاد جملهای افتادم که میگفت وقتی میفهمید یک کتاب خوب خواندهاید که پس از خواندن آخرین صفحه آن، حس کنید یک دوست را از دست دادهاید.
من خیلی وقتا دنبال دنیاهای جدید بودم. دنیایی که در اون بتونم چیز هایی جدیدی رو پیدا کنم که در زندگی ام نبود و احساساتی رو تجربه کنم که در زندگی تجربه نکرده بودم. و خوشبختانه موفق شدم. اولین دنیایی که تجربه کردم کیمیاگر بود. واقعا دوست داشتم مانند دوستم سانتیاگو روزی بتوانم در مسیر افسانه شخصی ام قدم بگذارم. بعد از آن دوستان دیگری هم پیدا کردم، از کافکا و ناکاتا در کافکا در کرانه گرفته تا علی فتاح در من او. در ادامه با مارتین و جسپر در جزء از کل همسفر شدم و از آنها چیزهای زیادی یاد گرفتم. بعد از اینها با مریم و لیلا در هزار خورشید تابان آشنا شدم و یاد گرفتم که چگونه باید در برابر سختی ها مقامت کنم. در نهایت امیر و حسن را در بادبادک باز پیدا کردم و از آنها همیشه تشکر میکنم که اجازه دادند با آنها همسفر شوم.
از همه دوستانم ممنونم که این هدیههای با ارزش رو به من دادن. هدیههایی که شاید تا آخر عمر همراهم باشن و اون احساس خوبی بود که از همراهی باهاشون داشتم.
در مطلب بالا آمده است: نویسنده، قبل از نویسنده بودن، خواننده است و نویسنده بودن هم بهنوعی ادامهی راه خواندن است. چه خوب است که در این راه خواننده حرفهای باشیم و به همه دوستان توصیه میکنم کتاب از کتاب را برای سرعتبخشی در رسیدن به هدف خواننده حرفهای شدن بخوانند. به جرات میتوانم بگویم بعد از خواندن از کتاب دیگر نمیتوان به سبک خواندن قبل بازگشت.
دو مطلب در
تهدیدها و فرصتهای ادبیات
به ذهنم رسید که در ادامه میگویم.
تهدیدهای ادبیات
دو نوشته خطرات ادبیات و استحاله کلمات از محمدرضا عزیز نشاندهنده تهدیدهای ادبیات در حوزههای اجتماعی است.
فایل صوتی قهرمان دنیای کلمات در رابطه با فریب کاری با استفاده از ادبیات در روابط بین انسانها است.
یکی از فرصتهای ادبیات
همان گونه که محمدرضا عزیز در سست نیستیم مثل زنجیر، محکم و ماندگاریم مثل سبزه اشاره کردند
آیینها سبب میشوند که تلخی واقعیتهای تلخ کنونی، کمتر بشود.
همانگونه که نقاشیهای قبیله اندبله | وقتی ابزاری جز قلم و رنگ باقی نمانده است سبب میشدند که زندگی کمی آسانتر شود.
ادبیات هم فضایی میسازد برای رها شدن از اینجا و اکنون
همانطور که فیلمها
همانطور که حتی بازیهای ویدیویی
“نویسنده بیتردید احساس میکند نوشتن بهترین نعمتی است که میتوانست به او ارزانی شود؛ حتی بدون در نظر گرفتن هر گونه پاداش اجتماعی، مدنی یا اقتصادی که ممکن است به لطف آنچه مینویسد برایش به دنبال داشته باشد.”
عبارت بالا رو خیلی دوست داشتم.
یاد از کتاب افتادم.
شک ندارم که به هیچ عنوان برای به دست آوردن پاداش اقتصادی(به قول بارگاس) نوشته نشده.
کافیه به زمانی که صرف نوشتن این کتاب شده (دو سال) و انرژی ای زیادی که اختصاص پیدا کرده برای این کتاب توجه کنیم.
وقتی “از کتاب” رو می خونیم، متوجه شور و عشق نویسنده به کارش می شیم.
همین نوشتن گاه نامه های مربوط به ویراست دوم “از کتاب” هم، به گمانم ادامه ی همون شور و عشقه.
تخصص جامعه را بهسوی گسستگی روابط اجتماعی میکشاند و باعث شکاف جمعی بین انسانها میشود.
اندکاندک در سکونتگاهها و باشگاههای فرهنگی؛ متخصصین و فنآورانی پدید میآیند با زبانی واحد، چند رمز و اطلاعاتی که بهتدریج تخصصیتر و محدودتر میشود؛ چنان محدود و خاصگرا که آدمی را به یاد هشدار آن ضربالمثل کهنه میاندازد: آنقدر در شاخ و برگها غرق نشوید که درخت از یادتان برود! باید به یاد داشته باشیم شاخ و برگها متعلق به درختند و درخت پدیداورندهی جنگل است.
◾◾◾◾◾◾◾
اما اگر فقط غرق در کلیت درخت شویم خطرناک تر نیست؟
آنگاه ممکن است جنگل ما، درخت هایش شاخ و برگ نداشته باشند. و تنها شبحی از درخت داشته باشیم.
آنگاه نوعی پیوستگی مخرب در روابط اجتماعی خواهیم داشت که همه از همه چیز، اندکی می دانند و تمایل دارند با همان اندک دانسته در مورد همه چیز و در همه جا اظهار آگاهی کنند. نوعی توهم چندتخصصی ناشی از فاقد تخصص بودن.
پی نوشت: هنگام نوشتن عبارت درختان بی شاخ و برگ، موضوع دیگری نیز برام تداعی شد و آن هم یادگیری کریستالی که درخت دانش مان بایستی شاخ و برگ داشته باشد که آن همه نتیجه ریشه دار بودن است و گرنه انبوهی از تنه های خشک، فقط چیزی شبیه پرچین است که فقط توهمی از دانستن است.
به نام خدا
سلام و احترام
ادبیات را دوست دارم
هرچند امروزه خواندن عمیق خیلی کم است و ادبیات احتیاج به خواندن عمیق دارد
خواندنی که دنیای ذهنیت را فرو بریزد و بسازد
دانش آموزان ما با اذهان در حال پرش، شاید دیگر لذت ادبیات خوانی را درک نکنند
ادبیاتی که غرق خیالت کند و
دست نه، بلکه خود تو را بگیرد و پرواز دهد
در خیال، در تاریخ، در شعر، و …
و پس از بازگشت آدمی دیگر شده باشی
بارگاس رمان دیگری دارد به اسم روزگار سخت که برخی آن را بهترین رمان او میدانند. خود او میگوید که این رمان، جهانی مملو از ناعدالتی را روایت میکند: جهانی که برای ادبیات سوژه جذابی است اما در دنیای واقعی نه.
این رمان درباره کودتای گواتمالا و اتفاقات پس از آن است.
کاش میشد تمام این دنیاهای ناعادلانه را در انحصار ادبیات قرار داد؛ نه تاریخ.
در نوشتهای میخواندم که “این کودتا موجب شد سالها تلاش و مبارزه مردم گواتمالا برای پایان دادن به نظامهای سلطنتی بر باد رفته و بار دیگر کشورشان به مدت ۴۰ سال تحت حاکمیت شاهان بیکفایت و استعمار امریکا قرار گیرد”
سوالی به ذهنم رسید: از کجا معلوم اگر (به اصطلاح) سالها تلاش و مبارزه مردم بر باد نمیرفت، باز هم کشور تحت حاکمیت بیکفایتها و استعمار قرار نمیگرفت؟