باستانی پاریزی – از پاریز تا پاریس
«میخواستم تقاضا کنم این اظهار لطف را چند سالی و اگر ممکن نیست، چند روزی به تاخیر بیاندازید. ما هنوز داریم هشتاد سال صد سال اول عمر خود را میگذارنیم. چون تقریبا به تجربه رسیده که این سالها از هر کس تجلیل کردهاند ـ اندکی بعد ترک دنیا گفته است!»
اینها حرفهایی است که استاد باستانی پاریزی در هشتاد سالگی در جواب نامه علی دهباشی نوشته است. حاصل این نامه گزارشی است که در آذر و دی ماه سال ۸۴ در نشریه بخارا منتشر شد.
باستانی پاریزی که شیرینی و طنز نگارشش را از نخستین روزها تا آخرین جملهها حفظ کرد، در این نامه توضیح میدهد که معمولاً این نوع مصاحبهها نشانهی این است که احساس میکنند طرف مقابل رو به موت است و تصمیم میگیرند خاطرات و گزارشهایی از او را مکتوب کنند!
اگر چه با نثری شیوا و روان، گزارشی مینویسد و ارائه میکند.
باستانی پاریزی کتابهای زیادی دارد که شاید در میان آنها، هفتگانه های او مشهورتر باشند. کتابهای هفتگانه اش شامل خاتون هفت قلعه، آسیای هفت سنگ، نای هفت بند، اژدهای هفت سر، کوچه هفت پیچ، زیر این هفت آسمان و سنگ هفت قلم است. البته تصمیم گرفت کتاب دیگری هم در همان سبک و سیاق بنویسد و چون ظرفیت هفتگانه به پایان رسیده بود آن را «هشت الهفت» نامید!
پاریز، روستایی از توابع سیرجان است و سفرنامه از پاریز تا پاریس هم که از کتابهای معروف دکتر باستانی پاریزی است، از همین روستا نام گرفته است. ما استاد باستانی پاریزی را در فروردین ماه سال ۹۳ از دست دادیم.
این بار در پاراگراف فارسی قسمتی از نوشتههای این استاد بزرگ و شیرینزبان را نقل میکنیم.
از گزارش بخارا:
یک قرائتخانه در پاریز بود که مرحوم میرزاحسین صفاری به یاد برادرش میرزا غلامحسین در پاریز تاسیس کرده بود و بسیاری از کتب و مجلات ــ مثلا کاوه برلن، یا گلستان و بهارستان و استخر شیراز یا عالم نسوان به این مرکز میرسید و من با وجود حدائت سن بسیاری از آنها را میدیدم و استفاده میکردم.
سالهای بعد که مجله آینده و شرق و مهر به پاریز میآمد مخلص یکی از هوادران پروپاقرص آن بود و کتبی مثل بینوایان ویکتور هوگو و پاردایانها و امثال آن در همان سالهای اولیه چاپ در پاریز موجود بود.
اینها همه وسائل و موادی بود که مرا به نویسندگی تشجیع میکرد و به همین دلائل بود که در سالهای اواخر دبستان و دو سال ترک تحصیل ۱۳۱۸و۱۳۱۹ش/۱۰۳۰و۱۹۴۰م من یک روزنامه به نام باستان و یک مجله به نام ندای پاریز در پاریز منتشر میکردم ــ در واقع مینوشتم ــ و دو یا سه تا مشترک داشتم که خوش حسابترین آنها معلم کلاس سوم و چهارم من مرحوم سیداحمد هدایتزاده پاریزی بود ــ که دوونیم قران به من داده بود و من یک سال ۱۲ شماره مجله خود را مینوشتم و به او میدادم.
برای اینکه متوجه شوید که عوامل گستردگی فرهنگ در دنیا چه کسانی و چه نیروهایی هستند ـ خدمتتان عرض میکنم که این آقای هدایتزاده، روزها، ساعتهای تفریح مدرسه میآمد روی یک نیمکت، در برابر آفتاب، زیر هلالی ایوان مدرسه ــ که خود پدرم ساخته بود مینشست و صفحاتی از بینوایان ویکتور هوگو را برای پدرم میخواند و پدرم همچنانکه گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر میکند ــ آنچه در باب فرانسه و رجال کتاب بینوایان میدانست و از این و آن ــ خصوصا شیخ الملک ــ شنیده یا خوانده بود به زبان میآورد و من نیز که نورسیده بودم در اطراف آنها میپلکیدم و اغلب گوش میکردم.
حقیقت آن است که سی چهل سال قبل که پاریس رفتم، بسیاری از نامهای شهر پاریس و محلات آن مثل مونپارناس و فونتن بلو و امثال آن کاملا برایم شناخته شده بود.
به خاطر دارم که آن روزها که در سیته یونیورسیتر در آن شهرک دانشگاهی (کوی دانشگاه پاریس) منزل داشتم. یک روز متوجه شدم که نامهای از پاریز از همین هدایتزاده برایم رسیده.
او در آن نوشته بود: نور چشم من، حالا که در پاریس هستی، خواهش دارم یک روز بروی سر قبر ویکتور هوگو و از جانب من سید اولاد پیغمبر، یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی.
تکلیف مهمی بود و خودم هم شرمنده بودم که چرا درین مدت من به سراغ قبر مردی که این همه در روحیه من موثر بوده است نرفته بودم. بالاخره پانتئون را پیدا کردم و رفتم و از پشت نردهها فاتحه معلم خود را خواندم.
در همان وقت با خود حساب کردم که نه نیروی ناپلئون و نه قدرت دوگل و نه میراژهای دوهزار، هیچکدام آن توانایی را نداشتهاند که مثل این مشت استخوان ویکتور هوگو، از طریق بینوایان، فرهنگ فرانسه را به زوایای روستاهای ممالک دنیا، از جمله ایران، خصوصا کرمان و بالاخص پاریز برسانند.
از کتاب پاریز تا پاریس:
در پاکستان نام های خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه می نامند، همان که ما امروز اتوبان می گوییم! بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار می برند و واقعا برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر می کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیّتی دارد و به قول معروف چه رُلی بازی می کند.
نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها می بینید تابلوهای رانندگی است. در ایران ادارهی راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد می نویسد: عبور ممنوع و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ راه بند! فارسی سرهٔ سره و مختصر و مفید، حداکثر سرعت را در آنجا حداکثر رفتار تابلو زده اند! و توقف ممنوع را پارکینگ بند اعلام کردهاند.
تاکسی که مرا به قونسلگری ایران درکراچی می برد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد،یکی از پشت سر به او فرمان می داد، در چنین مواقعی ما می گوییم: عقب، عقب، عقب، خوب! اما آن پاکستانی می گفت: واپس، واپس،بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به «شاهراه ایران» موسوم است.
این مغازههایی را که ما قنادی می گوییم( و معلوم نیست چگونه کلمهی قند صیغهٔ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟) آری این دکانها را در آنجا شیرینکده نامند! از اسم روزنامههای معتبر می گذریم که به نام «ستاره کراچی» و «آغاز» و «امروز» و «شیعه» و امثال آن منتشر می شوند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثیه» میخوانیم، در آنجا «سامان» گویند. سلام البته در هر دو کشور سلام است. اما وقتی کسی به ما لطف می کند و چیزی می دهد یا محبتی ابراز می دارد،
ما اگر خودمانی باشیم می گوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی مآب باشیم می گوییم مرسی اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی می گویند: مهربانی! واقعا بهتر از این تعبیری برای ابراز تشکر دارید؟ ما اصرار داریم که بگوییم پارک فلان و پارک بهمان پارک نیاوران را پلاک هم روی آن زدهایم.
اما آنها بزرگترین پارک شهر خود را «جناح باغ» تابلو زدهاند. آنچه ما شلوار گوییم در آنجا پاجامه خوانده می شود. این قطار سریع السیر را در آنجا «تیز خرام» میخوانند! جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادرزن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آوردهایم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذیر و زیباست.
[ مطلب مرتبط: کتاب زیر این هفت آسمان – باستانی پاریزی ]
چند مطلب مرتبط | برای علاقهمندان به کتابخوانی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتاب های مدیریت | کتاب های بازاریابی و فروش
کتاب های استراتژی | کتاب های بازاریابی دیجیتال
کتاب های روانشناسی | مرور، نقد و خلاصه کتاب
کتاب های توسعه فردی | کتاب های مدیریت زمان
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
از مصاحبه مکتوب بخارا با استاد باستانی پاریزی، برای من جملات زیر دوست داشتنی بود و فکر میکنم در خاطرم بماند. نوعی از صداقت و صراحت در آن است که به نظرم باید خیلی بزرگ شده باشیم که بتوانیم به این سبک بنویسیم (آب در مطلب کردن!):
یک سخنرانی در لندن داشتم به دعوت بنیاد فرهنگی محوی که در ژنو مرکز آن بود، سخنرانی لندن درباره طبری و تاریخ نگاری معاصر بود و جمعی کثیر از ایرانیان مقیم لندن در سالن شهرداری کینزینگتون حضور داشتند. این سخنرانی بعدا مقداری آب توی آن کردم و تبدیل شد به کتاب حصیرستان و دو بار چاپ شده است.