فرایند تعمیم: آنچه به ما قدرت میدهد، نقطهی ضعفمان هم خواهد شد

در داستانهای کهن آمده است پالاتوس، جنگجوی رومی، زرهی داشت که همهی جنگجویان حسرتش را داشتند. درست کردن آن سالها طول کشیده بود و تکه تکهی آن، بارها در آتش گداخته و زیر پتک پرداخته شده بود. زره تمام بدنش را میپوشاند و همه میگفتند که پالاتوس، هرگز در این زره نخواهد مرد.
پس از یکی از نبردها، از خستگی روی خاک افتاده بود که ماری از شکاف کنار کمر، وارد زره شد و شکمش را نیش زد. او به خود میپیچید و می نالید و برای جنگجویان دیگر، هر لحظه باز کردن زره – که به خودی خود هم کاری دشوار بود – دشوارتر میشد.
پالاتوس در لحظهی مرگ گفت: راست می گویند. آن چیزی که زندگیت میبخشد، مرگ را هم همان به تو هدیه خواهد داد.
به خاطر دارید که برای مرور تاریخچه ان ال پی، به دور از بحثهای بازاری رایج در مورد آن، تلاش کردیم به سراغ منابع اصیل این حوزه برویم و در درسهای قبلی، بخشهایی از کتاب Structure of the Magic را در کنار یکدیگر مرور کردیم. در اینجا به ادامهی بحث ان ال پی با مرور سرفصل دیگری از همان کتاب تحت عنوان درمان و مدلهای ذهنی می پردازیم:
نمایش کامل این مطلب برای کاربران آزاد متمم انجام میشود. ثبت نام به عنوان کاربر آزاد متمم، سریع و رایگان است و کافی است برای خودتان نام کاربری و رمز عبور تعریف کنید:
ثبت نام نمونه درسهای کاربرآزاد
تمرین:
چه مصداقهای دیگری از تعمیم یا Generalization در زندگی خود یا اطرافیانتان دیدهاید؟
لطفاً یک مورد را انتخاب کنید و به این صورت شرح دهید:
۱) تجربهای که روی داده است.
۲) سطح تعمیم حداکثری (که دنیا را تنگ و کوچک میکند)
۳) سطح تعمیم حداقلی (که موجب تکرار خطر و خطا میشود)
۴) سطح تعمیمی که به نظر شما بهینه میرسد.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری پرونده NLP به شما پیشنهاد میکند:
- پروندهای برای برنامه ریزی عصبی کلامی یا ان ال پی (قسمت اول)
- پرونده ای برای برنامه ریزی عصبی کلامی یا ان ال پی (قسمت دوم)
- پرونده ای برای برنامه ریزی عصبی کلامی یا ان ال پی (قسمت سوم)
- فرایند تعمیم: آنچه به ما قدرت میدهد، نقطهی ضعفمان هم خواهد شد
- پرونده ان ال پی (۵): فرایندهای حذف و تحریف
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : هیوا
1) در طی چند سال (86-91) تلاش کردم تعدادی ایده نسبتاً جدید را اجرا کنم: احداث نهالستان میوههای جدید، تولید نبات رنگی، فروش اینترنتی کفشهای مارکدار، برگذاری سمینار و دورههای آموزشی، صادرات عسل(که البته این سه مورد اخیر جدید نیستند)و حدود ده ایده دیگر به صورت عملی و چند ده ایده دیگر در حد مطالعه و تحقیق مفصل. نتیجه تمام کارها در این چندسال : شکست مطلق.
البته همزمان درگیر درس و کارهای پراکنده دیگر هم بودم.
2)سطح تعمیم حداکثری : هر تلاش مشابه دیگری غیر از کارمندی و شغلهای مشابه احمقانهست. دیگه حتی با فکر این کارها حالم بد میشد. عمیقاً احساس بازنده بودن داشتم. هرچند میدانستم اشکال از خودم و نحوه اجرای این ایدههاست. قسمت کوچکی از وجودم هنوز نامید نبود ولی صدای ضعیفش به دلیل نداشتن شواهد کافی! سختی شنیده میشد.
3)به دلیل X فلان ایده شکست خورد. اگر برم سراغ ایده Y حتماً موفق میشم. شرایط خیلی خاص و اتفاقات تصادفی باعث شدند اینطوری بشود.
4)اگر ایدهام را قبل از اجرا ارزیابی نکنم و نسنجم، اگر به اندازه کافی زمان و سرمایه صرف اجرای ایده ای نکنم، اگر ریسک احمقانه، مبتنی بر امید و انشاءالله! بکنم، اگر بلد نباشم چطوری یک ایده را اجرا کنم و جلو ببرم،(و کلی اگر دیگر) حتماً شکست میخورم.