Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
شرایط دریافت هدیه نوروزی متمم: دوره صوتی آموزش هدف‌گذاری (کلیک کنید)


پرونده ای برای برنامه ریزی عصبی کلامی یا ان ال پی (قسمت دوم)


کتاب ریچارد بندلر و جان گریندر درباره ان ال پی یا برنامه ریزی عصبی کلامی

در قسمت اول پرونده برنامه ریزی عصبی کلامی یا ان ال پی، به دورانی که ریچارد بندلر و جان گریندر در آن فضا، ان ال پی را مطرح کردند اشاره کردیم. دیدیم که مباحثی از مکتب رفتارگراها در روانشناسی و همینطور بخشهایی از روانشناسی شناختی، شواهد اولیه و ابزارهای مناسب برای شکل گیری نطفه اولیه ان ال پی را فراهم میکرد.

همچنین برای دوستانی که با دو مکتب اخیر کمتر آشنا بودند، مثالهایی بسیار ساده وابتدایی را مطرح کردیم تا تصویر ذهنی اولیه ای از فضای این دو مکتب رفتاری و نحوه نگرش آنها به انسان، مشخص شود.

ریچارد بندلر و جان گریندر در نخستین کتاب جدی خود درباره ان ال پی به نام Structure of The Magic (جلد نخست کتاب) مشخص کردند که چه چیزی را قرار است به نگاه موجود در زمان خود بیفزایند. عنوان فرعی کتاب چنین بود: کتابی درباره زبان و درمان

 جالب اینجاست که این کتاب که مبانی اصلی فکری ریچارد بندلر و جان گریندر در مورد ان ال پی را شرح میدهد، بسیار به ندرت توسط علاقمندان و هواداران این حوزه، مطالعه شده است. البته درک دلیل این مسئله هم چندان دشوار نیست. برخی مطالب کتاب بسیار عمیق و دیرفهم هستند و طبیعی است که علاقمندان کم حوصله، ترجیح میدهند به سرعت به سراغ مصداقها بروند و وقت کمتری را برای درک مبانی فکری این حوزه صرف نمایند!

اجازه دهید به سبک متمم – که همیشه یادگیری ریشه ای بدون تعصب را به هواداری یا مخالفت کورکورانه سطحی ترجیح میدهد – با هم، مروری کوتاه به بخشهایی از مهمترین کتاب تاریخ ان ال پی که به نظر میرسد یکی از کم خواننده ترین کتابهای این حوزه هم باشد بیندازیم:

محدودیت در دسترسی کامل به این مطلب

برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبت‌نام به تعداد قابل‌توجهی از درس‌‌های متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آن‌ها را می‌توانید از طریق لینک زیر ببینید:

نمونه درس‌های کاربر آزاد متمم

البته اگر بخواهید به همهٔ درس‌های متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.

ثبت نام رایگان    تجربه‌ٔ متممی‌ها

در قسمت سوم پرونده ان ال پی، این بحث را دنبال کرده‌ایم.

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    وحید قنبری ، لاله بلارن ، حمیدرضاریاضتی ، احسان رضاپور ، حسین جعفری

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری پرونده NLP به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه پرونده NLP
 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۲۲ نظر برای پرونده ای برای برنامه ریزی عصبی کلامی یا ان ال پی (قسمت دوم)

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : گروه متمم

    جناب آقای رفیع پور عزیز.
    با سلام.
    بسیار از لطف و حمایت شما متشکرم.
    فرمایش شما و تصویری که از من و دوستانم در ذهن دارید، بسیار نزدیک به همان الگوی ارزشی است که ما در ذهن داریم و البته تلاش می‌کنیم تا حد امکان به آن نزدیک باشیم.
    همچنانکه قبلاً هم از قول هافستد نقل کرده‌ام، نوشته همیشه به نویسنده آلوده است و ادعای اینکه نوشته ای کاملاً خالی از سوگیری است، ادعایی غیرعلمی است.

    زمانی خدمت علامه جعفری بودم. کسی گفت اجازه بدهید من بدون سوگیری در مورد دین چند جمله عرض کنم. آن بزرگوار خندیدند و گفتند: مومنان به دین و منتقدان به دین، همین حرف تو را نوعی سوگیری می‌دانند!

    بنابراین، نه من - که شاید حدود یک چهارم نوشته‌های متمم را خودم نوشته ‌ام- و نه سایر دوستانی که بخش‌های دیگر محتوای متمم را تولید می‌کنند، چنین ادعایی نداریم. اما به اندازه‌ی درک و فهم خودمان، قوانینی گذاشته‌ایم که بتواند سوگیری را در همه نوشته‌ها به حداقل برساند.
    شاید برخی از این قوانین برای شما جالب باشد.
    به عنوان مثال، استفاده از «ادبیات تردید» در مواردی که شواهد قطعی و آمار و مطالعات رسمی برای یک ادعا وجود ندارد.
    در متن بالا گفته شده: «شاید بتوان گفت که این کتاب، از جمله کتابهایی است که کمتر خوانده شده...». وقتی آمار رسمی در مورد تعداد خوانندگان یک کتاب وجود ندارد، ویراستاران متمم اجازه نمی‌دهند این جمله بدون «شاید بتوان گفت» یا «به نظر می‌رسد» منتشر شود.

    قانون دوم ما، تلاش برای استفاده از منابع اصلی است. باز در مثال فوق، اگر کتاب دیگری پیدا شود که جملاتی از Structure of the magic‌ را نقل کند، ما باز هم به سراغ اصل کتاب می‌رویم و از آن نقل می‌کنیم. در صورتی که اصل مطلب در دست نباشد، تاکید جدی می‌کنیم که خودمان از منبع دست دوم استفاده کرده‌ایم.
    معمولاً هم منابع دست دوم را نشریات برتر علمی یا برندهای بزرگ دنیا (مانند Elsevierو Emerald و Springer و Time و Forbes و Economist و ...) انتخاب می‌کنیم که باور داریم به اندازه‌ی متمم، برای برند علمی خود ارزش قائل هستند.

    اما به طور خاص در مورد NLP. اگر بخواهم در تایید نوشته‌ی شما بر نخستین مطلبی که در مورد NLP منتشر شد، «نظر شخصی خودم» را بگویم (که این را هفته پیش در جلسه با همکاران هم مطرح کردم) باور شخصی من این است که:

    منطقی به نظر می‌رسد که هر زمان که یک باور، یک عقیده،‌ یک ابزار یا یک نگرش، در یک سازمان یا یک جامعه یا یک فرهنگ یا در میان کل انسانهای این کره خاکی،‌ به صورت گسترده و چشم‌گیر رایج شده، احتمالاً کارکردهای مثبتی داشته است و نفی تمام کارکردهای مثبت در عین فراگیر بودن، منطقی و منصفانه به نظر نمی‌رسد.
    از سوی دیگر باید پذیرفت که فراگیر شدن، همزمان تهدیدی جدی هم محسوب می‌شود. چون هر باور و نگرش و دانش فراگیری، می‌تواند ابزار بهتری برای حیله گری و سودجویی هم محسوب شود. به عبارتی، باور شخصی من بر این است که هر ابزاری که توانمندی خدمت بزرگتری به بشریت داشته باشد، برای خیانت به بشریت هم قدرتمند‌تر می‌شود.

    این را در مورد دین می‌توان دید. در مورد مدیریت می‌توان دید. در مورد علوم انسانی می‌توان دید. در مورد تکنولوژی می‌توان دید. در مورد ادبیات و هنر می‌توان دید. در مورد استراتژی میتوان دید. در مورد روانشناسی می‌توان دید. در مورد ان ال پی و هر موضوع دیگری هم می‌توان دید.

    قاعدتاً آنها که نان خود را بر این ابزارها استوار کرده‌اند، به دفاع کورکورانه یا حمله‌ی کورکورانه می‌پردازند. اما به همان دلیلی که در متن بالا ذکر شد و شما هم منت گذاشتید و بازنقل کردید، متمم بر این باور است که شاید بزرگترین خدمت به حوزه یادگیری، کاستن از رنگ تعصب در تحلیل و نگرش‌ها باشد و اگر تعصبی است، تعصب و اصرار بر دوری از جهت‌گیری‌های غیرعلمی باشد.
    به همین منظور، ما حتی وقتی از بزرگانی مانند پورتر و مینتزبرگ صحبت می‌کنیم که برخی آنها را خدایان حوزه‌ی مدیریت می‌دانند، باز هم با همان نگاه در موردشان حرف می‌زنیم.
    مدل‌ پورتر در استراتژی، سالها ابزار قدرتمندی بوده و هنوز هم هست و می‌تواند به رشد استراتژیک سازمان‌ها کمک کند. اما نباید فراموش کنیم که همین قدرت، احتمالاً باعث شده که همین مدل، به ابزاری برای کسب درآمد یا به مشتی محکم در اختیار مدیران برای کوبیدن به دهان مخالفانشان هم تبدیل شود.
    چنین است که کوشیده‌ایم به اندازه توان محدود خود، با بحث در مورد هر دو کارکرد، حد میانه را بهتر مورد واکاوی و بررسی قرار دهیم.

    در مورد NLP و سایر حوزه‌ها هم، چه از شما و چه از سایر دوستان و عزیزانی که دانش و تجربه دارند، خواهش می‌کنم که همواره نظارت خود را بر کیفیت محتوا حفظ کنید و هر جا که احساس کردید به عمد یا به سهو، مطالعات و مستنداتی از قلم افتاده است ما را در تکمیل آنها یاری کنید. چنانکه هم اکنون هم بسیاری از مستنداتی که مورد اشاره و استفاده ما قرار می‌گیرد توسط دوستان متممی تهیه شد.

    در پایان - اگر حافظه‌ام درست یاری کند - به آرش و پریسای عزیز هم سلام گرم مرا برسانید و از جانب من از حضورشان در سمینار سالیانه‌ی مذاکره در ششم شهریور، تشکر کنید.

    ارادتمند
    محمدرضا

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .