جملاتی از کتاب کوری | ژوزه ساراماگو
تنها وضعیتِ وحشتناکتر از کوری، این است که تنها فردِ بینای جمع باشی.
این صرفاً یکی از جملههای زیبا و عمیق کتاب کوری، نوشته ژوزه ساراماگو، برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۸ است.
از ساراماگو نویسندهی پرتغالی، کتابهای متعددی باقی مانده که از جملهی آنها میتوان به کوری، بینایی، دفتر یادداشت، همه نامها، تاریخ محاصرهی لیسبون و سال مرگ ریکاردو ریش اشاره کرد.
البته هیچ یک از رمانهایش به اندازهی کوری، فراگیر نشدند و مخاطب نیافتند.
رمان کوری ساراماگو، هم از نظر محتوا و هم تکنیک های نگارش، ویژگی های شایان ذکر بسیاری دارد.
پیوستگی روایت کتاب، که بر خلاف سنت رایج در بسیاری رمانها با عنوانهای فرعی بخشبندی نشده است، تنها یکی از این ویژگیهاست.
این نوع پیوستگی و به همچسبیدگی، با ماهیت داستان که قصهی تجربهی نابینایی و روایتِ تاریکی پیوسته است، همخوانی دارد.
همچنین بینام بودن همهی شخصیتها، باز هم با فضای نابینایی حاکم بر داستان، همخوان است. وقتی چشمهایت را به روی جهان میبندی، رفتارها و ویژگیها، بیشتر از نامها بر ذهنت اثر میگذارند.
به همین علت، در رمان کوری با نامهایی مانندِ پزشک، همسر پزشک، حسابدار، مرد مسلح، وزیر و دختر عینکی مواجه میشویم.
دکتر عباس پژمان، مترجم پرکار کشورمان – که اتفاقاً ترجمهی همه نامها، سال مرگ ریکاردو ریش و تاریخ محاصرهی لیسبون را به خوانندگان فارسیزبان عرضه کرده است – در مقدمهی ترجمهی آقای مهدی غبرائی از کتاب کوری، بینام بودن شخصیتهای ساراماگو را با سبک سعدی در روایت داستانها مقایسه کرده است.
وی این جملهی سعدی را شاهد مثال میآورد: «پیرمردی لطیف» در بغداد «دخترش» را به «کفشدوزی» داد.
به بیان دکتر پژمان، وقتی پیام اخلاقی در یک حکایت پررنگ است و نویسنده میخواهد همهی عناصر داستان را در خدمت آن پیام بهکار بگیرد، اسامی خاص را حذف میکند تا تمرکز بر روی پیام بیشتر شود.
در ادامه چند جمله از کتاب کوری ساراماگو را با هم میخوانیم:
هقهقکنان میگفت تقصیر من بود، و حرفش درست بود، جای انکار نداشت، اما اگر برایش تسکین خاطری باشد، این هم درست است که اگر پیش از دست زدن به هر کاری، نتایجش را بسنجیم، بطور جدی به آن فکر کنیم، اول نتایجِ بلافاصله را در نظر بگیریم، بعد نتایج محتمل، ممکن و متصور را، هرگز از اولین نقطهای که فکر کردن ما را به درنگ واداشت فراتر نخواهیم رفت.
گروههای خشمگینی از افراد بینا و نابینا، همه از فرط درماندگی، به بانکها هجوم بردند، دیگر موضوع چک کشیدن با آرامش و پول خواستن از صندوقدار نبود، که بگویند میخواهم پولم را بگیرم، بلکه هر چه دم دستشان میرسید میقاپیدند.
… تصورش را هم نمیتوانید بکنید، سرسراهای وسیع و مجلل شعبهی اصلی بانکها، دفاتر شعب کوچکتر در محلات مختلف، شاهد صحنههای واقعاً هولناکی بود، صندوقهای اتوماتیک [دستگاههای خودپرداز] را هم نباید فراموش کنیم که به زور باز شد و تا اسکناس آخر به غارت رفت، روی نمایشگر بعضی از این صندوقها این پیام گوشهدار ظاهر شد که به خاطر انتخاب این بانک تشکر میکرد.
واژهها اینطورند، کلمات بینوا، فریب میدهند، روی هم میغلتند، انگار نمیدانند به کجا میروند، و ناگهان، به سبب دو، سه، چهار کلمه که بر زبان میآیند، و خودبخود ساده است، یک ضمیر شخصی، یک صفت، یک فعل، یک قید، میبینیم که مقاومت ما را در هم میشکند و در چهره و نگاه، خودی مینماید و آرامش ما را بر هم میزند، گاه اعصاب نمیتواند تاب آورد، اعصابی که با خیلی چیزها کنار آمده، یا با همه چیز کنار آمده، به طوری که میتوانیم بگوییم انگار از پولاد است.
بدترین چیز این است که ما سازمانی نداریم، توی هر ساختمان، در هر خیابان و محلهای باید سازمانی باشد، همسرش گفت یک دولت، یک سازمان، بدن انسان هم یک نظام سازمانیافته است، تا سازمانش برجاست، تن زنده میماند، مرگ فقط نتیجهی برهم خوردن این سازمان است، خوب، جامعهی کورها چطور میتواند [برای بقای خود بکوشد]، با سازمان دادن به خودش،
سازمان دادن یعنی شروع بینایی.
سر راهِ خانهی دختر عینکی از میدان بزرگی گذشتند که کورها دسته دسته به سخنرانیهای کورهای دیگر گوش میدادند، در نگاه اول هیچکدام از این دستهها کور به نظر نمیرسیدند، سخنرانها هیجانزده سر به سوی شنوندگان میچرخاندند، و شنوندگان با دقت به حرفهای سخنرانها گوش میدادند.
…سخنرانها از آخر زمان خبر میدادند و از رستگاری به وسیلهی توبه، مرگ خورشید، روح قومی، عصارهی مهرگیاه، نظم و ترتیب باد، کینهتوزی تاریکی، نشانهخوانی پاشنهها، خواب سایه، طغیان دریاها. منطق آدمخواری، اختگی بدون درد، ضعف تارهای صوتی، مرگ کلمات…
همسر چشمپزشک گفت اینجا هیچکس از سازمان حرف نمیزند. چشمپزشک گفت شاید در میدان دیگری از آن صحبت کنند.
همانطور که پیش از این یک بار در پاراگراف فارسی متمم، در معرفی رمان مردی به نام اوه هم اشاره کردیم، متاسفانه عارضهی ترجمههای متعدد از یک کتاب در فرهنگ ما فراگیر است.
موارد زیر، تنها بخشی از ترجمههای کتاب کوری موجود در بازار نشر کشور هستند:
مهدی غبرائی (نشر مرکز)، اسدالله امرایی (نشر مروارید)، ترمه شادان (نشر هنر پارینه)، عاطفه اسلامیان (نشر کتاب آیین)، رضا زارع (هلال نقرهای / آسمان علم / آزرمیدخت / موسسه پر)، زهره مستی (نشر نظاره)، فاطمه امینی (نشر شاپیگان کتاب)، ملیحه وفایی (نشر پیرامید)، زهره روشنفکر (انتشارات مجید)، فاطمه رشوند (نشر آوای مکتوب)، سید حبیب گوهری راد (نشر رادمهر / نشر جمهوری)، نغمه رحمانی (محراب دانش)، مهرداد انتظاری (آراسپ)، فرزام حبیبی (میلاد)، محمدمهدی منصوریان (نیک فرجام)، مینو مشیری (نشر علم)، عبدالحسین عامری شهابی (نشر دبیر)، کوروش پارسا (نشر حوض نقره).
ما در انتخاب این متن، از ترجمهی آقای غبرائی که یکی از قدیمیترین ترجمههاست، استفاده کردیم و البته خوشحال میشویم اگر از میان انبوه ترجمههای دیگر هم، نسخهای بود که خواندهاید و از شیوهی ترجمهاش راضی بودهاید، آن را به دوستانتان نیز معرفی کنید.
توضیح تکمیلی: نوشتن بههم پیوستهی جملهها و استفادهی فراوان از ویرگول، و استفادهی نادر از نقطه و بهکار نبردن سایر علائم نقطهگذاری (مثل علامت سوال) از ویژگیهای متن ساراماگو است و ما هم بر همین اساس آن را رعایت کردهایم.
کتابهای داستانی که تا کنون در پاراگراف فارسی معرفی شدهاند
- کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول | چند نکته درباره تحلیل و نقد کتاب ۱۹۸۴
- کتاب فرمین موش کتابخوان
- جملات زیبا از کتاب طاعون | آلبر کامو
- کتاب شوکران شیرین | اسدالله امرایی | داستان سوزنبان
- جملاتی از کتاب کوری | ژوزه ساراماگو
- مردی به نام اوه | کتابی نوشته فردریک بکمن
- پمپ بنزین (ایتالو کالوینو)
- روتا سپتیس – مثل نمک برای دریا
- کتاب درک یک پایان (جولین بارنز)
- کتاب یادداشتهای کشتیرانی (آنی پرو)
- جملاتی از کتاب خداحافظ گاری کوپر | نوشته رومن گاری
- چراغها را من خاموش میکنم | زویا پیرزاد
- وداع با اسلحه | نوشتهی ارنست همینگوی
- کتاب دنیای قشنگ نو | آلدوس هاکسلی
- کتاب سولاریس و چند پاراگراف از آن
- جملاتی از کتاب تبصره ۲۲ نوشته جوزف هلر
- جملاتی از کتاب جزء از کل – استیو تولتز (پاراگراف فارسی)
چند تذکر درباره بخش معرفی کتاب
متمم سایت فروش کتاب نیست. و جز کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی - که خود متمم آن را منتشر کرده - صرفاً به معرفی، بررسی و نقد کتاب میپردازد.
صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. پس حتماً متن معرفی را کامل بخوانید. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنکتر از نقاط قوتشان باشد.
معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درسها بوده است (مگر این که صریحاً به این نکته اشاره شده باشد). در باقی موارد صرفاً ممکن است با هدفی مشخص (نقل یک مطلب از کتاب، نقد کتاب، آشنایی با نویسنده و ...) به کتاب اشاره شده باشد.
متمم برای معرفی کتابها هیچ نوع هزینهای دریافت نمیکند و صرفاً اهداف آموزشی خود را مد نظر قرار میدهد.بنابراین اگر ناشر هستید و کتابی در متمم معرفی شده، کتاب مرتبط دیگری را که در آن حوزه ترجمه یا تألیف کردهاید (یا اگر ترجمه دیگری از همان کتاب را عرضه کردهاید) در کامنتها معرفی کنید. متمم ممکن است بعد از بررسی کتاب را به متن بیفزاید یا معرفی آن را در قالب مطلبی مستقل منتشر کند.
دستهبندی موضوعی کتاب های مدیریت
دستهبندی کتاب های روانشناسی و توسعه فردی
فهرست کامل کتاب های روانشناسی | نقد و خلاصه کتاب
کتابهایی در مورد یادگیری و مدل ذهنی
چند کتاب درباره بهبود مهارت های ارتباطی
مطالب، فایلها و کتابهای مربوط به کتابخوانی
خرید کتاب از کتاب نوشته محمدرضا شعبانعلی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
فهرست کتابهای پیشنهادی برای ترجمه
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : سارا حق بین
سلام به دوستان
دقیقا سال ۸۷ بود که این کتاب را برای رییسم هدیه تولد گرفتم و یادمه علت انتخابم این بود که برنده جایزه نوبل شده بود. تا جایی که بخاطر دارم جلد سفید رنگی داشت و ترجمه مینو مشیری بود.
چند هفته بعد رییسم از من بسیار تشکر کرد و کتاب رو به من داد که بخونمش و در موردش با هم صحبت کنیم. داستان به حدی برای من جذاب بود که نمی تونستم رهاش کنم و لحظه هایی که نمی خوندمش دائم ذهنم درگیر فضای داستان بود. بعضی قسمتهای داستان اشکم در میومد. گاهی از اسفناک بودن شرایط حالم بهم میخورد و مشتاقانه جلو میرفتم. رمان جذاب و در حین حال وحشتناکی بود. من رو با مسئله ای روبرو می کرد که هر لحظه ممکنه برام اتفاق بیفته: کوری.
کتاب کوری در آن زمان جز جدیدترین سبک های رمان بود و چیزی که باعث میشه هنوز بعد از سالها بارها و بارها به یاد این کتاب بیفتم اینکه چرا همسر دکتر کور نشد؟ و اینکه به شدت ارزش چشمهام و بینایی ام رو فهمیدم و سعی می کنم که انتخاب کنم چه ببینم و چه چیزهایی رو نبینم. تلاش کتاب هم بر بینایی حقیقی هست نه ظاهری و در این مورد جمله ارزشمندی داره:
"به نظرم ما کور نشدیم، ما کور هستیم، چشم داریم اما نمی بینیم، کورهایی که می توانیم ببینیم، اما نمی بینیم."