کسانی که جسم و ذهن ما را مسموم می کنند
عموم ما در انتخاب غذاها و نوشیدنیها، به شدت دقت میکنیم تا از مواد خوراکی ناسالم دوری کنیم. برای عموم ما، تنفس در هوای آلودهی شهرهای بزرگ، یک نگرانی و دغدغهی دائمی است و همیشه احساس میکنیم که شاید با هر دم و بازدم، بیش از آنکه نیاز بدن خود به اکسیژن را تامین کنیم، سرب و آلاینده های دیگر را جذب میکنیم.
عموم ما سیگاری نیستیم و دوست نداریم که دوستانمان هم سیگار بکشند و در هر فرصتی، میکوشیم آنها را به ترک دخانیات تشویق کنیم.
اما فراموش میکنیم که خطرناکترین سمومی که وارد مغز و بدن ما میشوند، نه آلایندههای هوا هستند و نه دود سیگار. نه افزودنیهای کارخانجات مواد غذایی و نه محصولات غیربهداشتی. گاهی اوقات، اطرافیان ما، فضایی برای زندگی و تنفس ما می سازند که از هر سمی بدتر است و گاه خودمان، انسانی مسموم کننده برای محیط دوستان و خانواده و محل کار خود هستیم. انسانهایی که آلایندهی محیط زندگی ما هستند، خطرناکترین آلایندههای طبیعی هستند و گاهی ما، خود مهمترین آلایندهی ارگانیک در بین دوستان و همکاران خود محسوب میشویم.
در این نوشته، برخی از ویژگیهای انسانهای سمی را مرور میکنیم. این ویژگیها با الهام از منابع مختلفی از جمله Inc و Psychology Today و Lifehack و about.com و Forbes تنظیم شدهاند.
کسانی که اهل مقایسه بی ربط هستند: شاید چنین افرادی را در اطراف خود زیاد دیده باشید. آنها درس خواندهاند و مثلاً مهندس شدهاند. وقتی با جایی تماس میگیرند خودشان را مهندس فلانی معرفی میکنند. اگر کسی آنها را بدون این مدرک تحصیلیشان صدا کند دلخور میشوند. اما هر روز، درآمد خود را با ساندویچی سر کوچهی خودشان هم مقایسه میکنند و ناراحت هستند که یک مهندس مملکت، چرا به اندازهی یک ساندویچی مملکت درآمد ندارد! آنها به شکلی برخورد میکنند که انگار در دفترچهی انتخاب رشتهی دانشگاه، در مورد اینکه درآمد یک مهندس از چه مشاغلی بیشتر و از چه مشاغلی کمتر است، تعهدی وجود داشته است. ویژگی اینگونه افراد در این است که حاضر نیستند هزینهی انتخابهای خود را بپردازند. آنها میخواهند انتخاب مطلوب خودشان را انجام دهند اما همهی دستاوردهای مطلوب دیگران را هم داشته باشند.
این نگرش نه تنها برای خود آنها مسموم است، بلکه آنها را به یک سم مهلک برای اطرافیان تبدیل میکند. آنها هر روز به معلم همسایه یادآوری میکنند که درآمدش از فلان کارمندی که در فلان سازمان رشوه میگیرد کمتر است. به پلیسی که در خیابان نظم و امنیت را به شهر باز میگرداند یادآوری میکنند که درآمدش از دزدی که از همان چهارراه عبور میکند کمتر است. به فرزندی که حاصل کار روزانهی خود را پس از تحصیل به خانه میآورد تا خرج خانواده را بدهد یادآوری میکنند که شغل پسر یا دختر دیگری داشتن پدر ثروتمند است و به این شکل، یا فساد را ترویج میکنند و یا ناامیدی را.
آنها که از هر نوع موفقیت یا رشد یا بزرگی در دیگران احساس بد پیدا میکنند. به آنها بگویید که یکی از بستگان، یک شرکت جدید تاسیس کرده و موفق است. میگوید: اولش همین است. اما اینها شرکتداری بلد نیستند. سال بعد گرسنه میمانند. به آنها بگویید مطلبی نوشتم و در فلان مجله منتشر شد. میگویند: آشغال منتشر میکنند. نگاه کن ببین دو صفحه قبل از تو، مقالهی چه آدم بیسوادی را منتشر کردهاند! به آنها بگو که در سازمان ما، این ماه من را به عنوان کارمند نمونه انتخاب کردند. میگوید: همه رای دادند؟ یا دو سه نفر دوستانت شرکت کردند؟ شاید هم خودت رای گیری را برگزار کردی! به آنها بگو درآمدم امسال دو برابر سال قبل است و خوشحالم. میگویند: چه فایده که چهار برابر سال قبل کار میکنی.
جالب اینجاست که حسادت در این افراد، چیزی فراتر از رقابت است. اگر خودش بهترین حقوقدان شهر باشد، باز هم تحمل اینکه تو بهترین حسابدار شهر باشی را هم ندارد.
آنها که قربانی هستند. حقشان خورده شده. اگر پدر و مادرشان مهربان بود. اگر پدر و مادرشان ثروتمند بود. اگر الان در گوگل بودند. اگر الان در کشور دیگری بودند. اگر اقتصاد این نبود. اگر جنگ نشده بود. اگر تحریم نبود. اگر پارتی بازی نبود. اگر به او هم وام میدادند. اگر مدیرشان همکارشان را بیشتر از آنها دوست نداشت. اگر فلانی در شرکت فامیل مدیرمان نبود. اگر در این مقطع تاریخ نبودیم. اگر در این نقطه از جغرافیا نبودیم. اگر در این سن نبودند. اگر زن نبودند. اگر مرد نبودند. اگر انتخاب رشته را درست انجام داده بودند. اگر آن سال سهمیههای کنکور زیاد نبود. اگر معلم ریاضی در کودکی اخم نمیکرد و آنها از ریاضی دلزده نمیشدند. اگر اولین رابطهی عاشقانه آنها موفقیت آمیز بود. اگر ازدواج نکرده بودند. اگر ازدواج کرده بودند. اگر جدا نشده بودند. اگر…
آنها با هزار اما و اگر شکست خود را توجیه میکنند و به شما هم میباورانند که اگر دستاوردی داشتهای، ناشی از تلاش و توانمندی نبوده. بلکه ابر و باد و مه و خودشید و فلک در کار بودهاند که تو نانی به کف آری و امروز شکمت سیر باشد!
آنها که به بیماری دروغگویی مزمن گرفتار هستند. تا نسل انسان از روی این کره خاکی منقرض نشده، دروغ هم در ارتباطات انسانی باقی خواهد ماند. انسانها گاهی به خاطر ترس دروغ میگویند. گاهی به خاطر حرص. گاهی به خاطر دفاع از خودشان و گاهی به خاطر حمله به شما. شاید انتظاری محال باشد که کسی را بیابیم که هرگز دروغ نگفته باشد و نگوید. اما این حق ماست که از کسانی که در همه زمانها و در همه زمینهها دروغ میگویند دوری کنیم. آنها تصویری غیر واقعی از خودشان و خودمان را به ما نشان میدهند. آنها از محیط اطراف ما و دوستانمان تصویری غیر واقعی در ذهن ما میسازند. حتی وقتی فکر میکنیم که دروغهای آنها را میدانیم و میفهمیم و دروغهای آنها هزینهای برای ما ندارد، همیشه این امکان هست که ما را با دروغی جدید در شرایطی جدید غافلگیر کنند.
انها که از کنترل کردن دیگران لذت میبرند. وقتی میگویی که رفتی و برای تولد دوستت، عطر خریدی بلافاصله میگوید که چند خریدی؟ اگر من بودم جایی میبردمت که ارزانتر بخری. وقتی میگویی با یکی از دوستانم دعوا کردهام، میگوید که: اگر از همان اول از من پرسیده بودی میگفتم که به درد دوستی نمیخورد. اگر مسافرت بروی و به او نگفته باشی دلگیر میشود. اگر تفریح بروی و با او نروی و نگویی که با چه کسانی میروی دلگیر میشود. طوری با تو برخورد میکند که به خاطر تمام تصمیمهایی که بدون مشورت او گرفتهای و به خاطر تمام کارهایی که بدون حضور او انجام دادهای و به خاطر همه تماسهایی که با او نگرفتهای و به خاطر همه خبرهایی که به او ندادهای، پشیمان شوی. باید همهی دوستان اینستاگرام تو را بشناسد. زندگی همه کسانی که شماره تلفن آنها در موبایل تو است را بداند. باید فرستندهی همهی هدیههایی را که الان در زندگیت وجود دارد بشناسد و عجیبتر اینکه، نام این رفتار در نگاه او یا عشق است. یا دوست داشتن. یا حمایت. یا محبت.
آنها که انگار برای بار دوم زندگی میکنند! هرگز نمیتوانی هیجان آنها را ببینی. کافی است برایشان از آخرین مسافرتت بگویی. آرام و بیتفاوت میگویند: بله. چند سال پیش به آنجا رفته بودم. کافی است برای آنها از زیبایی کتابی که خواندهای بگویی. نگاه میکنند و با بیتفاوتی میگویند: بله. یک کتاب کلاسیک است. تازه با آن آشنا شدهای؟ کافی است یک لطیفه زیبا را برایشان تعریف کنی. در همان جمله اول میگویند: آهان! این را وقتی بچه بودیم میگفتند. کافی است توضیح دهی که با استعفا از آخرین شغلت، چیزهای جدیدی آموختهای. آنقدر بی تفاوت تایید میکنند که احساس کنی آخرین نفر در جهان هستی که این مطلب را میدانی. کافی است غذایی خوشمزه درست کنی و خلاقیتی به خرج دهی. آرام و خونسرد توضیح میدهند که در فلان کشور، شهری هست و در اطراف آن شهر، روستایی که دقیقاً این غذا را به همین شکل درست میکنند.
زندگی برای همه ما، تجربهی کوتاه و لذتبخش هیجان است. مهم نیست چیزهای کوچک ما را هیجان زده کند یا رویدادهای بزرگ. ما در اطرافمان کسانی را میخواهیم که لذت تجربهی هیجان را با آنها به اشتراک بگذاریم. اما هستند افرادی که هیجان زده شدن را کسر شان خود میدانند. آنها طوری وانمود میکنند که انگار برای دومین بار، زندگی بر روی زمین را تجربه میکنند.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری سبک زندگی من به شما پیشنهاد میکند:
- سبک زندگی | تعریف سبک زندگی چیست و مولفه های آن کدامند؟
- تعریف سلامت چیست؟ مولفه ها و شاخص های سلامت کدامند؟
- معرفی کتاب زندگی های روزمره | بن هایمور
- چای یا قهوه؟ کدام بهتر است؟
- انسانهای موفق قبل از صبحانه چه میکنند؟
- گوشت خواری یا گیاه خواری؟ | از کتاب در جست و جوی طبیعت
- چگونه کارایی روزانهام را نابود کنم یا کاهش دهم؟
- چرا همیشه خسته ام؟
- اثرات و عوارض کم خوابی و بی خوابی
- چند پیشنهاد برای خواب راحت شبانه
- چند جمله از کتاب نکته های کوچک زندگی | اچ جکسون براون
- قانون مورفی چیست؟ | قوانین مورفی چه چیزی را به ما میآموزند؟
- اگر میخواهید موفق نباشید…
- کارهایی که هر روز به شکل نادرست انجام میدهیم
- کسانی که جسم و ذهن ما را مسموم می کنند
- چرا باید وابستگی به موبایل را کاهش دهم؟
- مواجهه با انسانهای سمی
- مهربانی های کوچک زندگی
- به جای خریدن یک موبایل دومیلیون تومانی…
- مدیریت رابطه عاطفی | رابطه عاطفی سالم چه نشانه هایی دارد؟
- فواید و خواص دوش آب سرد در برنامه روزانه زندگی ما
- پرکاربردترین اپلیکیشن موبایل شما چیست؟ (اندروید | iOS | ویندوز)
- نوموفوبیا چیست؟ آیا شما هم گرفتار آن هستید؟
- درباره بلند حرف زدن با خود!
- برخی از فواید گوش دادن به موسیقی
- نکته هایی در مورد موفقیت که کمتر به ما میگویند
- درباره دوستی: آیا هنوز باید با او دوست بمانم؟
- چرا خوشحال نیستیم؟
- شاخص توده بدنی چیست؟ فرمول BMI و معنای آن
- کپسول زمان | آیا به خودتان هدیه میدهید؟
- کافه مرگ | حرف از مرگ و زندگی در کنار چای و قهوه
- در ستایش پیاده روی | راه رفتن برایمان عادی نشود (ارلینگ کاگه)
- مکان سوم چیست؟ | مسئلهٔ مکان را جدی بگیریم
- چرا پیاده روی میکنیم؟ | فردریک گرو در کتاب فلسفه پیاده روی پاسخ میدهد
- فواید پیاده روی و مضرات آن و عادتهای ما در زمینه پیاده روی
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : آرام آخوندی
ممنونم خیلی مفید هست واقعا ...
درباره مورد آخر گاهی خودم چنین احساسی دارم که برخی گفتارها و خاطرات آدمها برام تکراری هستند نه اینکه لزوما اون رو تجربه کرده باشم فقط یک احساس تکراری بودن. البته در موقعیتهای غیر اجتماعی سعی میکنم باهیجان با افراد برخورد کنم اما در موقعیتهای اجتماعی پیش اومده که به دلیل ملاحظاتی یا خستگی یا عدم تمرکز که خیلی دچار میشم واکنش کم و گاهی بی ربط نشون میدم که بعدا خودم متوجه میشم که مخاطبم اصطلاحا ذوقش کور شده.
فکر کنم بشه مورد دیگه ای رو هم اضافه کرد
افراد خیلی حساس و زودرنج که هر لحظه از هرچیزی آزرده میشن میتونن برای ارتباط احساس ناامنی ایجاد کنند. مراقبت دائم از اینکه یک رفتار یا گفتار نامرتبط میتونه اونها رو آزرده کنه و بدتر اینکه اگر اهل بیان مساله نباشند و آثار منفی اون رو وارد کیفیت ارتباط بکنند و اجاز ه حل و فصل با گفتگو به شما ندهند. برخی افراد خیلی خصوصی و خیلی زودرنج هستندو شما رو به دلیل گناه نکرده تنبیه میکنند. در واقع خودشون میدوزند ومیشکافند و شما هم میمونید از کجا به این نقطه رسیدید. گاهی باعث نوعی احساس باج دهی هست . خلاصه لذت و هیجان و شادی رابطه رو کم میکنند. و استرس رو بالا میبرند حتی اگر خودشون آدمهایی مهربون باشند
اما گروه آدمهای پرتوقع هم بسیار آزاردهنده هستند. کسانی که نگاه نمیکنند خودشون در موضوعی چقدر وظیفه دارند و فقط و فقط به حقوق خودشون توجه دارند.