ویسواوا شیمبورسکا و کتاب هیچ چیز دو بار اتفاق نمی افتد

ویسواوا شیمبورسکا زن شاعر لهستانی است که در سال ۱۹۹۶، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده است.
آنچه میخوانید شعر از کتاب “هیچ چیز دو بار اتفاق نمی افتد” است که منتخب اشعار ویسواوا شیمبورسکا است و به همت #نشر چشمه منتشر شده است.
از ویسواوا شیمبورسکا کتابهای دیگری هم به فارسی ترجمه شده است که از جمله آنها میتوان به کتاب آدمها روی پل اشاره کرد.
جالب اینجاست که کتاب آدمها روی پل توسط یک فرد غیرفارسی زبان (مارک اسموژنسکی) به فارسی ترجمه شده است و ترجمه زیبا و روانی هم دارد.
ویسواوا شیمبورسکا عنوان شعر زیر را چنین انتخاب کرده است: چند کلمه درباره روح
ما، بعضی وقت ها روح داریم؛
کسی نیست که بتواند
آن را بی وقفه داشته باشد.
ممکن است روزهای متمادی
و سال های زیادی بگذرد،
بدون اینکه روحی داشته باشیم.
بعضی وقت ها
فقط برای لحظه ای
در ترس ها و خوشی های دوران کودکی جای می گیرد،
گاهی هم فقط در سرگشتگی و حیرت
از اینکه چقدر پیر شده ایم.
خیلی به ندرت پیش می آید
که در کارهای سخت و خسته کننده کمکی بکند،
مثل جا به جا کردن اثاث خانه،
یا بالا بردن چمدان ها،
یا فرسنگ ها راه رفتن
با کفش هایی که پا را اذیت می کنند.
معمولاً هر وقت که گوشتی باید خُرد شود،
یا فرمی باید پُر شود
پایش را از ماجرا کنار می کشد.
از هر هزار مکالمه،
فقط در یکی شرکت می کند،
تازه اگر بخواهد،
چون معمولاً سکوت را ترجیح می دهد.
درست وقتی که بدنمان از درد، رنجور می شود
او به مرخصی رفته و سرِ کار نیست.
خیلی وسواسی و نکته بین است:
دوست ندارد ما را در جاهای شلوغ و پر سر و صدا ببیند
دوست ندارد ببیند برای رسیدن به یک سود مشکوک، بقیه را فریب می دهیم
و نقشه های پیچیده و پنهانی، حالش را بهم میزنند.
شادی و اندوه،
برایش دو حس متفاوت نیستند؛
فقط وقتی با ما همراه می شود
که این دو، با هم باشند.
وقتی از هیچ چیز مطمئن نیستیم،
یا وقتی برای دانستن هرچیزی، اشتیاق داریم،
می توانیم رویش حساب کنیم.
از بین چیزهای مادی،
ساعت های پاندول دار را ترجیح می دهد،
و آینه ها را، که به کارشان ادامه می دهند،
حتی وقتی کسی بهشان نگاه نمی کند.
نمی گوید از کجا آمده است،
یا دوباره کِی برای همیشه می رود،
هرچند چنین سؤال هایی همیشه پیش می آیند.
ما به او نیاز داریم،
اما ظاهراً
او هم به دلایلی
نیازمند ماست.
اگر اشعار شیمبورسکا را دوست دارید، شاید بد نباشد سری هم به شعر ترجیح میدهم بزنید. احتمالاً آن شعر را هم دوست خواهید داشت.
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : شهرزاد
زیبا بود... شعرهای ویسواوا شیمبورسکا رو خیلی دوست دارم. از جمله همون شعر عجیب! و به نظر من، بینهایت زیبای «یادداشت تشکر» که متمم، چندی پیش، بخشی از این شعر رو در ابتدای یکی از ایمیل های هفتگیش منتشر کرده بود. اگه اجازه بدید به یاد روزهایی که در اینستاگرام بودم و این تصویر رو براش درست کرده بودم، اینجا بیارمش و بعد کل اون شعر رو هم در کنار شعر زیبای «چند کلمه درباره روح»، اینجا بخونیم:
یادداشت تشکر
به آنهایی که عاشقشان نیستم
خیلی مدیونم.
احساس آسودگی خاطر میکنم
وقتی میبینم کسِ دیگری به آنها بیشتر نیاز دارد.
شادم از این که
خوابشان را پریشان نمیکنم.
آرامشی که با آنها احساس میکنم،
آزادی که با آنها دارم،
عشق،
نه میتواند بدهد،
نه بگیرد.
برای آمدنشان به انتظار نمینشینم،
پای پنجره، جلوی در.
مثل یک ساعت آفتابی صبورم.
میفهمم
آن چه را عشق نمیتواند درک کند،
و میبخشایم
به طوری که عشق، هرگز نمیتواند.
از دیدار، تا نامه
فقط چند روز یا هفته است،
نه یک ابدیت.
مسافرت با آنها همیشه راحت است،
کنسرتها شنیده میشوند،
کلیساها دیده میشوند،
مناظر به چشم میآیند.
و وقتی هفت کوه و دریا
بینمان قرار میگیرند،
کوهها و دریاهایی هستند
که در هر نقشهای پیدا میشوند.
از آنها متشکرم
که در سه بعد زندگی میکنم،
در فضایی غیرشاعرانه و غیراحساسی،
با افقی که تغییر میکند و واقعی است.
آنها خودشان هم نمیدانند
که چه کارهایی میتوانند انجام دهند.
عشق دربارهی این موضوع خواهد گفت:
«من مدیونشان نیستم».
ویسواوا شیمبورسکا (ترجمهی ملیحه بهارلو)