Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


مروری دوباره به یک اثر کلاسیک: نمایشنامه زندگی گالیله نوشته برتولت برشت


نمایشنامه گالیله - نوشته برتولت برشت و ترجمه کاوه کردونی

متنی که این بار برای پاراگراف فارسی انتخاب کرده‌ایم، بخشی از نمایشنامه زندگی گالیله نوشته برتولت برشت است که ایده‌ی انتخاب آن را از دوستمان آقای بابک مژدهی گرفتیم که مانند سایر دوستان عزیز، پاراگراف انتخابی خودشان را در مطلبی که به همین منظور (یک پاراگراف فارسی به انتخاب شما) در نظر گرفته بودیم پیشنهاد کردند.

با توجه به اینکه ۳۲۳ نفر از دوستان شما تا کنون پاراگراف انتخابی خود را (بعضاً در چند نوبت!) مطرح کرده‌اند و شما هنوز این فرصت را نداشته‌اید، همچنان خوشحال می‌شویم اگر شما هم، در نخستین فرصت، لطف کنید و یکی از بهترین پاراگراف‌هایی که خوانده‌اید را با سایر دوستان خود به اشتراک بگذارید.

بخشی که این بار انتخاب شده، بخش نا‌آشنایی نیست و بسیاری از ما،‌ حتی بدون خواندن کتاب برشت هم آن را در رسانه‌ها و گاه شبکه‌های اجتماعی خوانده‌ایم.

اما  به دو دلیل احساس کردیم مناسب است که این بخش را دوباره با هم بخوانیم. 

نخست اینکه جمله‌ی کلیدی این نمایشنامه، متاسفانه گاهی در شبکه‌های مجازی فارسی از قول افراد دیگر هم نقل می‌شود.

دوم اینکه این نمایشنامه در کل، اثری کلاسیک و ارزشمند است که مطالعه‌ی آن انسان را به شکلی زیبا با یکی از چالش‌های مهم زندگی روبرو می‌کند و همین دلیل، کافی است که فرصتی به مطالعه آن اختصاص داده شود.

(متن از صفحه‌ی ۲۰۵ کتاب ترجمه آقای کردونی است و توسط آقای مژدهی تایپ و تنظیم شده)

صدای جارچی: من گالیله ئوگالی لای، استاد ریاضیات و فیزیگ شهر فلورانس، سوگند یاد می کنم، دست از تمامی تعالیم خود درباره مرکزیت و سکون خورشید و عدم مرکزیت و حرکت زمین بردارم. سوگند یاد می کنم، با ایمان و صداقتی که از ریا مبراست ، تمامی این
عقاید کفرآمیز و نیز هرگونه خطا و عقیده دیگری که مخالف ایین کلیسا مقدس باشد، لعنت ونفرین کرده و به دور افکنم.

آندره آ
: {بلند} بد بخت، ملتی که قهرمان ندارد.
{گالیله وارد می شود. چهره اش بر اثر محاکمه مشوش است و به زحمت می توان او را باز شناخت. او  جمله اندره را شنیده است. مدتی در آستانه در می ایستد. کسی چیزی نمی گوید. شاگردان او ازاو روی برمی گردانند. آهسته قدم برمی دارد. کم سویی چشم  گام هایش را نا استوار کرده است. یک صندلی پیدا می کند و روی آن می نشیند.}

آندره آ : من دیگر تحمل دیدنش را ندارم. او باید برود.

فدرتسون : آرام باش.

آندره آ: {سر گالیله فریاد می کشد} خیک شراب! شکم باره ! تن عزیزت را نجات دادی؟ {می نشیند} حالم بد است.

گالیله
: {با خونسردی} به او یک لیوان آب بدهید.

آندره آ :  اگر اندکی کمک کنید، دیگر می توانم بروم. {او را به سمت در هدایت می کنند، در این لحظه گالیله شروع به صحبت می کند}

گالیله : نه !!! بد بخت ملتی است که نیاز به قهرمان دارد.

شاید این کار برتولت برشت را جزو کارهای معدودی بتوان برشمرد که در یک دوره‌ی ایدئولوژیک خاص (حاکمیت مارکسیسم) نوشته شده و اکنون که از آن فضا بسیار دور شده‌ایم، از خواندنی بودن آن به هیچ وجه کاسته نشده است.

کسانی که برتولت برشت را می‌شناسند می‌‌دانند که نمایشنامه، تا حد زیادی دغدغه‌های برشت را منعکس می‌کند.

به شکلی که نسخه‌ی اول آن که در نوامبر ۱۹۳۸ نوشته شده با نسخه‌ی دوم که در ۱۹۴۵ (بعد از بمباران هیروشیما و ناکازاکی) بازنگری شده تفاوت‌های کلیدی دارد.

اولین گالیله‌ی برشت در شرایطی نوشته شده که او که در ۱۹۳۵ از تابعیت آلمان نازی محروم و تبعید شده است و می‌بینیم که گالیله، دانش و دستاوردهای خود را به بیرون کشورش می‌برد تا شعله‌ای جدید برای آغاز عصری جدید شود.

اما دومین گالیله‌ی برشت، در شرایطی نوشته می‌شود بر اساس جهان‌بینی سمت دیگر هم، بمبی اتمی بر سر مردم ریخته شده و این بار، گالیله را نه فردی عاشق علم و تحقیق، بلکه انسانی معمولی می‌بینیم که دلیل تصمیم‌ها و رفتارهایش صرفاً از ترس شکنجه بوده و دیگر هیچ.

نمایش گالیله، قطعاً ارتباط چندانی با گالیله ندارد. اما داستان گالیله، داستانی است که به هر شکل برای هر کس از جمله برشت می‌تواند مطرح باشد و از این رو، روایتی غیرتاریخی اما کاملاً‌ واقعی است.

گالیله‌‌ی برشت در جای جای نمایشنامه، جمله‌‌های زیبایی دارد. از جمله آنجا که می‌گوید:

من یک چیز به شما میگویم: آنکس که حقیقت را نمیداند احمق است، اما کسی که حقیقت را میداند و آن را دروغ می نامد، تبهکار است.

لینک کتاب در آدینه بوک (ترجمه کاوه کردونی)

لینک کتاب در آدینه بوک (ترجمه عبدالرحیم احمدی)

لینک کتاب در آدینه بوک (ترجمه حمید سمندریان)

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    سکینه شفیعی نژاد ، حمید صادقی ، سیمین ابراهیمی ، ایمان نظری ، شیرین مروج

 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۹ نظر برای مروری دوباره به یک اثر کلاسیک: نمایشنامه زندگی گالیله نوشته برتولت برشت

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : شهرزاد

    این متن زیبای نمایشنامه ی زندگی گالیله، نوشته برتولت برشت، من رو یاد بخشی از کلام زیبای «جبران خلیل جبران» از کتاب   The Garden of The Prophet (باغ پیامبر)، هم انداخت که دوست داشتم برای دوستانم هم بنویسمش:

    "افسوس به حال ملتی که سرشار از باورها و تهی از دین است.
    افسوس به حال ملتی که لباسی بر تن میکند که خود نبافته و نانی میخورد که خود درو نکرده است.
    افسوس به حال ملتی که زورگو و گردن کلفت را قهرمان میداند و سلطه جوی پر زرق و برق را سخاوتمند.
    افسوس به حال ملتی که شهوت را در خواب حقیر می شمارد و در بیداری تسلیم اش می شود.
    افسوس به حال ملتی که سیاستمدارش روباه است، فیلسوفش شعبده باز، و هنرش هنر وصله پینه و تقلید.
    افسوس به حال ملتی که با کرنا و شیپور به استقبال حاکم تازه اش می رود، و با قهقهه و هو کردن بدرقه اش میکند، تا با بوق و کرنا و شیپور به استقبال دیگری برود.
    افسوس به حال ملتی که فرزانگانش از پیری خرف شده اند و مردان قدرتمندش هنوز در گهواره اند.
    افسوس به حال ملتی که تکه تکه شده و هر تکه اش خود را ملتی میداند."

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .