روتا سپتیس – مثل نمک برای دریا

بعضی نقطههای جغرافیا هم انگار، مثل بعضی بخشهای تاریخ، چندان خوشاقبال نیستند.
به سادگی فراموش میشوند و حتی نگاه تیزبین رسانهها هم، حوصلهی دیدن و پیگیریشان را ندارد.
بالتیک را شاید بتوان از جمله این نقاط دانست. کشورهای بالتیک شامل لیتوانی، لتونی و استونی در شمال شرق اروپا (پایین فنلاند) و غرب روسیه قرار دارند.
روتا سپتیس (Ruta Sepetys)، لیتوانیایی است و اکنون در آمریکا زندگی میکند.
نام خانوادگیاش در لیتوانی، شپتیس خوانده میشود. اگر چه بعد از سالها شنیدن تلفظ سپتیس خودش هم هنگام حرف زدن، همین تلفظ را به کار میبرد.
سپتیس معتقد است که از قربانیان بالتیک، به عنوان کشورهای کوچکی در میان دست و پای ابرقدرتها، آنقدر که باید نامی در تاریخ نمانده است.
او در کتابهایش میکوشد داستان این افراد را روایت کند.
نوشتههای او از جنس زندگی نامه و کتاب غیرداستانی (non-fiction) نیست. اما توضیح نویسندهی مقالهی نیویورک تایمز، توصیف بهتری از کتابهای اوست: «کتابهای سپتیس، از لحاظ آماری واقعیاند.»
منظور نویسنده این است که شاید هیچ فردی مشخصاً با نامی که سپتیس گفته یا دقیقاً با روایتی که سپتیس گفته وجود نداشته باشد، اما از نظر آماری میدانیم که افراد بسیاری بودهاند که این رویدادها و قصهها را تجربه کردهاند.
کتاب مثل نمک برای دریا در عنوان خود، به همان دغدغهی سپتیس میپردازد: کوچک بودن ما و فراموش شدن بسیاری از ما در تاریخ.
کسی که از کشتی به دریا میافتد، جان باخته اما برای دریا چیزی چندان فراتر از دانههای نمک نیست و به همان سادگی برای همیشه محو و ناپدید میشود (متاسفانه این کتاب در فارسی به نامهای در آغوش دریا و از نمک تا دریا ترجمه شده است).
برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبتنام به تعداد قابلتوجهی از درسهای متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آنها را میتوانید از طریق لینک زیر ببینید:
نمونه درسهای کاربر آزاد متمم البته اگر بخواهید به همهٔ درسهای متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.[ مطلب مرتبط: سفر تصویری به لیتوانی ]
کتابهای داستانی که تا کنون در پاراگراف فارسی معرفی شدهاند
- کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول | چند نکته درباره تحلیل و نقد کتاب ۱۹۸۴
- کتاب فرمین موش کتابخوان
- جملات زیبا از کتاب طاعون | آلبر کامو
- کتاب شوکران شیرین | اسدالله امرایی | داستان سوزنبان
- جملاتی از کتاب کوری | ژوزه ساراماگو
- مردی به نام اوه | کتابی نوشته فردریک بکمن
- پمپ بنزین (ایتالو کالوینو)
- روتا سپتیس – مثل نمک برای دریا
- کتاب درک یک پایان (جولین بارنز)
- کتاب یادداشتهای کشتیرانی (آنی پرو)
- جملاتی از کتاب خداحافظ گاری کوپر | نوشته رومن گاری
- چراغها را من خاموش میکنم | زویا پیرزاد
- وداع با اسلحه | نوشتهی ارنست همینگوی
- کتاب دنیای قشنگ نو | آلدوس هاکسلی
- کتاب سولاریس و چند پاراگراف از آن
- جملاتی از کتاب تبصره ۲۲ نوشته جوزف هلر
- جملاتی از کتاب جزء از کل – استیو تولتز (پاراگراف فارسی)
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : مریم رئیسی
چند روز پیش دلم گرفته بود; صبح زود بود. رفتم نشستم توی حیاط. غمگین بودم و با خودم میگفتم که چرا چنین و چنان شد؟
راستش مساله ی چندان مهمی هم نبود. از همین فکرهای بیخود و منفی و خود آزارنه.
یک قدم اونورتر چشمم افتاد به یک عنکبوت کوچیک که دنبال شکار یک حشره ی ریز سیاه رنگ بود, شبیه مورچه. سعی کرد شکارش کنه و گرفتش, اما انگار براش کمی بزرگ بود و حشره خودشو رها کرد و به سرعت فرار کرد.
با خودم گفتم در یک قدمی من مساله ی مرگ و زندگی در جریانه. حشره ی سیاه کوچولو چقدر ترسید از اینکه مرگ اینقدر بهش نزدیک شد؟ و بعد از نجاتش چه حجمی از شادمانی رو داره تجربه میکنه؟
شاید نسبت دادن احساساتی که ما انسانها تجربه میکنیم به سایر موجودات کار درست و علمی ای نباشه.
اما دیدم که حس غمی که من دارم با چیزی که اون موجودات ریز چند ثانیه پیش تجربه کردن, قابل مقایسه نیست. مساله ی مرگ و زندگی کجا و فکر و خیالهای بیخود کجا؟
ولی ما آدمها هرگز این موجودات ریز رو نمی بینیم و بهشون اهمیت نمیدیم. خیلی راحت زیر دست و پای ما له میشن و فراموش میشن.
الان که این درس رو خوندم, فکر کردم که اونها هم برای ما مثل نمک برای دریا هستند.
راستی, وقتی از حیاط برگشتم توی اتاق دیگه غمگین نبودم.