بهترین تفریح را به کار تبدیل کنیم یا کار را به بهترین تفریح؟
دعوت به گفتگو عنوان مجموعهای از بحثهای متمم است که هر کدام حول یک جمله یا یک پاراگراف شکل میگیرند؛ جملههایی که به سادگی نمیتوان آنها را تحت عنوان گزارههای درست یا گزارههای غلط طبقهبندی کرد و معمولاً ابزاری هستند تا خاطرهها و تجربههایمان را دوباره مرور کنیم.
این بار به سراغ جملهای از استیون کاتلر (Steven Kotler) میرویم که اتفاقاً با گیمیفیکیشن هم (در معنای عامِ آن) بیارتباط نیست.
استیون کاتلر نویسندهای عمیق و ارزشمند است و از جمله کتابهای او میتوان به ربودن آتش (Stealing Fire) و فراوانی (Abundance) سرزمین فردا (Tomorrowland) اشاره کرد.
احتمالاً بلافاصله پس از خواندن حرفهای کاتلر، به یاد توصیهای کاملاً متفاوت میافتیم که بسیاری از ما آن را شنیدهایم:
ابتدا ببین از چه چیزی لذت میبری و سپس سعی کن آن را به شغلت تبدیل کنی و از همان کسبِ درآمد کنی.
هر دو توصیه در نگاه اول عمیق و معقول و مقبول به نظر میرسند.
اما این را هم میدانیم که احتمالاً نمیتوان همزمان به هر دوی آنها عمل کرد.
لارس اسوندسن هم در کتاب کار کوشیده است روایت دیگری از همین مسئله را مطرح کند:
حقوق گرفتن بخش اساسی تصور ما از مفهوم کار است.
ما اغلب بین کار و تفریح فرق میگذاریم، فقط از این جهت که یکی از آنها با دریافت حقوق همراه است و دیگری نیست، حتی اگر هر دو یک میزان تلاش جسمی و فکری بطلبد.
کسانی که کاری را – صرفاً به دلایل آرمانگرایانه – به صورت رایگان انجام میدهند، در صورت دریافت دستمزد احتمالاً کمتر ارضا میشوند. هر چند انتظار ما عکس این است.
به هر حال، اگر هنوز کاری را میکنید که دوست دارید و تازه بابتش دستمزد هم میگیرید، احتمالاً معاملهی خوبی کردهاید. مشکل این است که این شرایط، رابطهی شخص را با خودِ آن کار تغییر میدهد و باعث میشود یک فعالیت ذاتاً معنادار به یک شغل کمدرآمد تبدیل شود.
با این حساب احتمالاً باید مراقب باشیم که مهمترین علاقهی زندگیمان را تبدیل به شغلمان نکنیم و به جایش دنبال کاری برویم که اندکی کمتر جذاب است و به این ترتیب، علاقهمندی اصلیمان را با پول «خراب» نکنیم.
این حرف را بر اساس تجربهی شخصیام میزنم: وقتی فلسفه شغلم شد، آن رضایت شخصی که از فلسفه کسب میکردم، خیلی کمتر شد. خوشبختانه سرگرمیهای جدیدی پیدا کردم.
تجربیات و مشاهدات و منطق شما در این زمینه چیست؟
شما با عضویت ویژه در متمم، میتوانید به درسها و آموزشهای بسیاری از جمله موضوعات زیر دسترسی کامل داشته باشید:
موضوعات زیر، برخی از درسهایی هستند که در متمم آموزش داده میشوند:
دوره MBA (یادگیری منظم درسها)
استراتژی | کارآفرینی | مدل کسب و کار | برندسازی
فنون مذاکره | مهارت ارتباطی | هوش هیجانی |تسلط کلامی
توسعه فردی | مهارت یادگیری | تصمیم گیری | تفکر سیستمی
کوچینگ | مشاوره مدیریت | کار تیمی | کاریزما
عزت نفس | زندگی شاد | خودشناسی | شخصیت شناسی
مدیریت بازاریابی | دیجیتال مارکتینگ | سئو | ایمیل مارکتینگ
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری طراحی برای تغییر رفتار به شما پیشنهاد میکند:
- گیمیفیکیشن چیست؟ کاربردهای گیمیفیکیشن در کسب و کار
- معنی Engagement چیست؟
- گیمیفیکیشن چیست؟ | برخی از نمونه های گیمفیکیشن
- تعریف گیمیفیکیشن چیست؟
- در طراحی بازی چه عناصری به کار گرفته میشوند؟
- منظور از PBL در گیمیکیفیکشن چیست؟
- مکانیک بازی | چند مورد از ساز و کارهای مورد استفاده در بازی سازی
- انگیزه های انسانها در گیمیفیکیشن
- تاماگوچی | یک اسباب بازی ساده با پیامی مهم
- برنده واقعی گیمیفیکیشن کیست؟
- وضعیت تعلیق ذهنی و غرق شدن در یک فعالیت
- تعریف گیمیفیکیشن | بررسی تفاوت بازی و سرگرمی
- کسانی که بازی میکنند چگونه دستهبندی میشوند؟ (مدل بارتل)
- معرفی چند کتاب گیمیفیکیشن (تحلیل بازیها / آموزش بازی سازی)
- گیب زیکرمن | یکی از نویسندگان مطرح در زمینه بازی سازی
- بهترین تفریح را به کار تبدیل کنیم یا کار را به بهترین تفریح؟
- کتاب قلاب (Hooked) نوشته نیر ایال
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
پیشاپیش از طولانی بودن این تمرین عذر میخوام.
من فکر میکنم از جمله افرادی هستم که تقریباً همیشه کارهایی رو انجام دادم که عاشقشون بودم.
این شانس - یا بدشانسی - رو هم داشتم که در دبیرستان، توصیهی مطرح شده در درس رو از یکی از معلمان خودم شنیدم:
ببین چه کاری دوست داری. سعی کن به بهترین شکل یاد بگیری و انجامش بدی. بعد سعی کن ازش پول در بیاری.
این فرایند رو چند بار هم تکرار کردم: از جمله مونتاژ مدارهای الکترونیکی؛ برنامهنویسی؛ شبیهسازی سیستمهای مکانیکی؛ بازرگانی؛ هیدرولیک و پنوماتیک و اتوماسیون صنعتی؛ فعالیت در صنعت ریلی؛ معلمی؛ نشر کتاب؛ طراحی و تحلیل در فضای دیجیتال.
بنابراین واقعاً نمیتونم باور کنم کسی از فعالیتی لذت «ببرد» و «نشود» آن را به شغل و درآمد تبدیل کرد. فرضم بر این است که اگر برای کسی چنین نشده، باید صادقانه بگوید «نتوانستم» و نگوید که: «نشد».
اما این مقدمه رو گفتم که در ادامه بگم: به عنوان کسی که ۱۸ سال از کار کردن رسمیم میگذره (از سال دوم دانشگاه به صورت کاملاً رسمی در حد تأمین خرج زندگی کار کردهام) و همیشه - بدون استثنا - فعالیتی رو که دوست داشتم به شغلم تبدیل کردم؛ امروز حس میکنم که چنین توصیهای الزاماً درست نبوده یا شاید بهتره بگم: شاید متوسط رضایت از زندگی رو افزایش میده، اما حداکثر رضایت قابلِ تجربه رو ایجاد نمیکنه.
دقیقاً هر زمانی که فعالیتی رو دوست داشتم و اون رو به شغلم تبدیل کردم، به تدریج حس کردم که یک وظیفه رو انجام میدم. کم کم خستهکننده شد؛ آزاردهنده شد و حس کردم که باید دنبال کار دیگهای باشم.
فقط به عنوان یک مثال، وقتی کار بازرگانی میکردم و به تدریج علاقهام به این حوزه کم شد، دیدم لذتبخشترین ساعتها وقتیه که کار فنی میکنم. تصمیم گرفتم در حوزه خدمات فنی کار کنم تا شبانه روزی به کاری که عاشقش هستم بپردازم. یکی دو سال اول عالی بود. بعدش دیدم که چون وظیفهی من شده، بهم انگیزه نمیده و حتی حالم رو بد میکنه. اون موقع، بعضی عصرها درس میدادم. دیدم عاشق معلمی هستم.
گفتم چه زندگی خوبی میشه اگر تمامش به معلمی بگذره. همین کار رو کردم و بعد دیدم که حالا وظیفه شده و خستهکننده است. این وضعیت تا همین امروز ادامه داشته.
نهایتاً فهمیدم که باید در کنار کاری که انجام میدم - و البته سعی کنم تا حد امکان دوستداشتنی باشه یا به قول کاتلر، دوستداشتنیترش بکنم - یه فعالیتهایی داشته باشم که ازشون لذت ببرم و هرگز تحت هیچ شرایطی به شغل رسمی خودم تبدیلشون نکنم. بذارم لذت عمیقشون رو در «بخشِ کوچکتری از روز تحت عنوان استراحت» تجربه کنم، نه اینکه اجازه بدم مثل سرطان رشد کنند و تمام لحظههای شب و روزم رو بگیرن.