Clearview AI | آیا با اینکه هوش مصنوعی تصویر شما را تشخیص دهد موافقید؟
با ظهور و گسترش شبکه های اجتماعی، بسیاری از ما عادت کردهایم حرفها و تصاویر خودمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم.
این عادت در طول سالهای اخیر چنان فراگیر شده و جا افتاده که برخی از ما احساس میکنیم انتخاب پیشفرض این است که «عکسی را که ثبت شده باید منتشر کرد.»
این نوع انتشار عکسها در برخی مناسبتها شدت هم پیدا میکند. مثلاً کم نیستند افرادی که احساس میکنند در ایام نوروز، سالروز تولد و سالگرد ازدواج، حتماً باید عکس یا عکسهایی را در اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی منتشر کنند و بسته به نوع مناسبت، چند جملهای هم در باب سال نو و گذر ایام و یا دربارهٔ ویژگیهای منحصربهفرد همسرشان بنویسند.
تا اینجا مشکل خاصی وجود ندارد. انتشار عکسها یک انتخاب کاملاً شخصی است و طبیعتاً هر کس حق دارد بسته به سلیقه و تشخیص خود، هر یک از عکسهای شخصیاش را که صلاح میداند به شکل عمومی منتشر کند.
آیا عکسی که به شکل عمومی منتشر شده هنوز متعلق به شماست؟
فرض کنید عکسی را در یک اکانت کاملاً عمومی منتشر کردهاید. یا تصویری از خود را به عنوان عکس پروفایل تلگرام یا واتساپ قرار دادهاید و تنظیمات را هم به شکلی انتخاب کردهاید که همه اجازه داشته باشند، عکس شما را ببینند.
حالا فرض کنید فردی این عکس شما را برمیدارد و روی کامپیوتر یا موبایل خود ذخیره میکند. آیا میتوان گفت کاری غیرقانونی انجام شده؟ به نظر میرسد که ایرادی در این کار وجود ندارد. طبیعتاً شما با انتشار عمومی عکس پذیرفتهاید که فرد یا افرادی ممکن است آن را برای خود ذخیره کنند.
حالا یک پله جلوتر میرویم.
فرض کنید فردی تمام عکسهایی را که به شکل عمومی منتشر کردهاید، یک جا ذخیره میکند. حتی وقتی عکس پروفایل خود را در اینستاگرام یا واتساپ یا سایر نرمافزارها تغییر میدهید، عکسهای قبلی را نگه میدارد و به تدریج یک آرشیو کامل از عکسهای عمومی شما در اختیار او قرار میگیرد.
آیا به نظر شما کاری غیرقانونی اتفاق افتاده؟ شاید حس شما به وجود چنین مجموعهای خوب نباشد. اما باز هم به سادگی نمیتوانید ادعا کنید که کاری غیرقانونی انجام شده است.
باز هم میشود یک گام جلوتر برویم. این فرد رسماً اعلام میکند که من همهٔ عکسهایی را که تا کنون خانم یا آقای X در شبکههای اجتماعی و فضاهای عمومی منتشر کرده، دیدهام و گردآوری کردهام. اگر فردی را در یک مکان عمومی – مثلاً یک کافیشاپ یا سالن سینما – دیدید و شک داشتید که او X است یا نه، عکس او را برایم بفرستید و من به شما پاسخ خواهم داد.
الان چه اتفاقی افتاده؟ اکنون دربارهٔ این کار چه نظری دارید؟ این موضوع را از سه منظر میتوان بررسی کرد:
- سلیقهٔ شما در مورد چنین کاری چیست؟ آیا این کار را میپسندید یا نه؟
- آیا این کار را اخلاقی میدانید؟
- آیا این کار را قانونی میدانید؟
این موضوع را میتوان یک گام بیشتر هم جلو برد. همان فرد میگوید: من دهها میلیارد عکس را که افراد مختلف در شبکههای اجتماعی و سایر فضاهای عمومی منتشر کردهاند گردآوری و بررسی کردهام. اکنون عکس تازهٔ هر کسی در اختیار من قرار دهید، میتوانم نام و مشخصات آن فرد را به شما بگویم.
ما در اینجا از یک تجربهٔ ذهنی حرف نمیزنیم. از چیزی سخن میگوییم که همین الان اتفاق افتاده است. کسی که چنین ادعایی کرده هوان تُن دَت (Hoan Ton-That) نام دارد.
Clearview AI | شبکهای از چهرهها
دسترسی کامل به مجموعه درسهای داستان کسب و کار برای اعضای ویژه متمم امکانپذیر است. پس از فعال کردن اشتراک ویژه در متمم، به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنید که میتوانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:
دوستانی که درسهای داستان کسب و کار متمم را مطالعه کردهاند، به درسهای زیر هم علاقه نشان دادهاند:
مدل کسب و کار | بیزینس پلن | ارزش آفرینی | کارآفرینی
تصمیم گیری | استراتژی | تفکر استراتژیک
مشاوره مدیریت | کوچینگ | مسیر شغلی
دیجیتال مارکتینگ | برندسازی | پرسونال برندینگ
مذاکره | مهارت ارتباطی | توسعه فردی
دوره MBA (پیگیری منظم مجموعه درسها)
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری داستان کسب و کار به شما پیشنهاد میکند:
- داستان کسب و کار | داستان برندها و مدیران مطرح جهان
- نکاتی در بررسی مطالعههای موردی
- نگاهی به تاریخچه ژیلت و بیک
- داستان کسب و کار – سواروفسکی و تغییر صنعت
- ارتقای کارکنان بر اساس «توانمندی» یا «زیبایی؟»
- داستان کسب و کار – چالش استراتژیک در تاریخچه IBM
- تاریخچه نوتلا و مالیات نوتلا (داستان کسب و کار)
- داستان کسب و کار: امریکن اکسپرس، درسهاییبرایما
- برند مون بلان -داستان کسب و کار
- داستان کسب و کار: ۳M و ادعای انکارناپذیر یک قرن نوآوری
- داستان کسب و کار: مرسدس بنز AMG
- پاول دوروف و نرم افزار پیام رسان تلگرام
- تاریخچه برند لویی ویتون و استراتژی قیمت گذاری محصولات لوکس
- کارلوس گوسن – مدیر تحول آفرین صنعت خودرو
- رنو نیسان – یک ازدواج بین دو تولیدکننده
- کداک اکترا – یک بازگشت نامناسب و مثالی مناسب از استراتژی ساندویچ
- فاکس کان – شرکتی که از IBM و Google و Microsoft بزرگتر است
- بوئینگ ۷۳۷ مکس | تغییر تدریجی را تا کجا باید ادامه داد؟
- گوپرو GoPro | داستان اوج و فرود کسب و کار دوربینهای اکشن
- PatientsLikeMe | شبکه اجتماعی تخصصی بیماران
- کفش تامز | آیا این سبک کارآفرینی اجتماعی را میپسندید؟
- کتاب پیکان سرنوشت ما | خاطرات احمد خیامی به کوشش مهدی خیامی
- کتاب از نو (Hit Refresh) | ساتیا نادلا
- صفحه کلید QWERTY | درباره تاریخچه چیدمان صفحه کلید چه میدانیم؟
- توقف تولید گوشی موبایل ال جی | وقتی نوآوری به تنهایی کافی نیست
- بازی تتریس | وقتی یک دولت بزرگ درگیر یک بازی کوچک میشود
- شرکت نورالینک | ایده ایلان ماسک برای اتصال الکتریکی مغز و کامپیوتر
- Clearview AI | آیا با اینکه هوش مصنوعی تصویر شما را تشخیص دهد موافقید؟
- کتاب خون نحس | الیزابت هولمز و ظهور و سقوط ترانوس
- داستان +CNN | شکست استارتاپ یک ماهه!
- شرکت پالانتیر (Palantir) | داده کاوی در مقیاس بزرگ برای پرسشهای خاص
- لیسترین | چرا این دهان شویه طعم بد دارد؟
- داستان تویوتا | چگونه شرکت تویوتا گرفتار بحران شد؟
- یک استارت آپ جدید در زمینه مد و لباس
- طرح پانزی چیست؟ | چارلز پانزی چگونه به نماد این نوع کلاهبرداری تبدیل شد؟
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
شاید بعضی از ما حس خوبی به این نوع گردآوری دادهها نداشته باشیم، اما به نظرم باید بخش قابلتوجهی از این روند رو به عنوان «محصول جانبی اجتنابناپذیر ابزارهای ارتباطی مدرن» در نظر بگیریم و بپذیریم.
حتی به فرض اینکه فردی در شبکههای اجتماعی فعالیت نکنه یا فعالیت کمی داشته باشه، بالاخره از یک یا چند نرمافزار پیامرسان استفاده میکنه و در همون حد هم چند عکس پروفایل به اشتراک میذاره (در مینیمالترین حالت، باید چند سال یه بار عکس پروفایل رو عوض کنه که قابل شناسایی باشه).
استفاده از عکسهای کاکتوس و میخک و ... بر پروفایل هم ناگزیر ما رو از بخشی از ارتباطها محروم میکنه. علاوه بر اینها، نکتهٔ مهمتر اینه که ما عکسهای بسیاری رو ناگزیر در اختیار سازمانهای دولتی میدیم و با توجه به اینکه دولتها تشنهترین بخش جامعه برای استفاده از دادههای خصوصی شهروندان و سرک کشیدن در زندگی اونها هستند، عملاً ما به ناچار عکسها و دادههامون رو در اختیار دیگران قرار میدیم.
اما مستقل از اینها نکتهای که به ذهن من میرسه اینه که «حریم شخصی» یک مفهوم کاملاً مشخص و «از پیش تعریف شده» نیست و نگاه ما به حریم شخصی در طول زمان تغییر میکنه.
به روزی فکر کنیم که خدمات تلفن و بعداً موبایل ارائه شد. اون زمان هم میشد فکر کرد که حرفهای من با دوست یا همکار یا بستگانم کاملاً شخصیه و نباید در اختیار هیچ فرد یا مجموعهای باشه.
اما به تدریج همه پذیرفتیم که سازمانهای بسیاری به این اطلاعات دسترسی پیدا میکنن. در کشورهای توسعه نیافته مثل ما، یه مرحلهٔ سختترش اینه که حتی کارمندهای عادی بسیاری از سازمانها هم دسترسی قابلتوجهی به این دادهها دارن.
بخشی از این تغییر رو میشه به «تغییر تدریجی اصول و ارزشها» نسبت داد و بخش دیگهای رو به عادت کردن.
چنانکه مردم چین یا روسیه یا سایر کشورهای اقتدارگرا، عملاً پذیرفتهاند که دولت همیشه نفر سوم مکالمههاشون باشه و احتمال داره حتی ما هم اگر روزی برای مدت طولانی در معرض چنین وضعیتی قرار بگیریم، بهش عادت کنیم.
چنانکه الان در پیامکها، حضور دائمی واسطهها رو پذیرفتهایم. یا در تلگرام، عادت نداریم همهٔ حرفها رو در Secret Chat بزنیم. بنابراین به تدریج پذیرفتهایم که مکالمههامون و شخصیترین دادههامون رمزگذاری جدی نشن،
به نظرم بررسی رفتار افرادی که اکانتهای خصوصی در شبکههای اجتماعی دارن و مثلا ۱۰ یا ۲۰ یا ۱۰۰ نفر اونها رو دنبال میکنن، دو نکتهٔ جالب رو در زمینهٔ تغییر نگاه به حریم شخصی نشون میده.
نکتهٔ اول اینکه افراد بسیاری در حال حاضر به عکس یا خبری که فقط با ۲۰۰ یا ۳۰۰ یا ۱۰۰۰ نفر در میان میذارن میگن «خصوصی.»
نکتهٔ دوم اینکه یک فرض تلویحی رو پذیرفتهاند که ممکنه این دادهها بازنشر بشه و اگر چه احتمالاً این اتفاق براشون خوشایند نیست، اما احتمالش رو پذیرفتهان و با این مسئله کنار اومدن.
این نوع تغییر نگاه ما به «حریم خصوصی» به نظرم با مفهوم این واژه در چند دهه قبل تفاوت جدی داره.
در مورد دوستمون «دیوان ماندگار» که زیر همین مطلب گفته بودن «اطلاعات شخصی من خیلی کارایی نداره و هیچ ارگانی حاضر نیست روی اون هزینه کنه» به نظرم لازم به یادآوریه که ارگانها هزینه نمیکنن. اونها یه دیتابیس دارن که دارن داخلش میلیاردها داده رو ذخیره میکنن و یه سری کدها و کوئریها رو روش اجرا میکنن. بودن یا نبودن ما در اون دیتابیس نه کاهشی در هزینهها ایجاد میکنه نه افزایشی. کراولرها هم دارن در فضای آنلاین میچرخن و دیتا جمع میکنن. فکر کردن و بررسی کردن اینکه «ما آدم مهمی هستییم یا نه» کار پرهزینهتریه. بهتره علیالحساب همهٔ دادههای ما ذخیره و بررسی و تحلیل بشه. فوقش اگر آدم مهمی نبودیم، یه گوشهای باقی میمونه.
خیلی از ما در همین حدی که «به بخشی از آمار شرکتها» تبدیل بشیم، ارزش داریم. بالاخره Clearview هم که میگه من ده میلیارد یا صد میلیارد عکس دارم، احتمالاً بخش بزرگی از این عکسها از همین آدمهاییه که معتقدن هیچ ارزش خاصی برای هیچ سازمانی ندارن.
اما همین که Clearview بتونه اونها رو بشمره و جلوی سرمایهگذارها پرزنت کنه و قراردادهای خودش رو با کارفرما ببنده، یعنی به اندازهٔ خودمون ارزش اقتصادی براش ایجاد کردیم.
نقش بسیاری از ما در دنیای دیجیتال، شبیه کالاهای کمفروش یا بیفروش در سوپرمارکتهاست. ظاهراً ارزش اقتصادی نداریم، اما به جور بودن جنس و بهتر شدن ویترینشون کمک میکنیم. که البته من هم مشکلی با این قضیه ندارم و به نظرم کاملاً قابل درک و قابل پذیرش هست.