نوبت شکستن ما

این بار در #پاراگراف فارسی به سراغ داگلاس کوپلند رفتهایم.
کوپلند یک هنرمند و نویسندهی کانادایی است که ابتدا شهرت خود را از طریق طراحی و هنرهای بصری کسب کرد، اما در ادامه به سراغ نویسندگی رفت.
از او سیزده رمان منتشر شده که شاید بتوان گفت نخستین رمانش، همچنین جزو معروفترینهاست. عنوان نخستین رمان او چنین است: نسل ایکس – داستانهایی برای یک فرهنگ شتابزده.
اصطلاح نسل ایکس و نسل Y و نسل Z که بعداً در مدیریت هم رواج یافت، از رمان او نشأت گرفته است.
در اینجا چند جمله از نوشتههای او را با هم میخوانیم.
و اینچنین بود که غمگین شدم.
چون فهمیدم که بعضی از شکستنهای ما انسانها به شکلی است که دیگر هیچ چیز ترمیممان نمیکند.
وقتی جوان هستی، هیچکس این واقعیت را به تو نمیگوید. اما وقتی بزرگتر میشوی، محال است که از تجربهی این واقعیت شگفتانگیز، معاف شوی: میبینی که نزدیکان و اطرافیانت، یکی پس از دیگری میشکنند.
تنها سوالی که برایت میماند این است که:
چه زمانی نوبت شکستن تو فرا خواهد رسید؟
و یا اینکه: نکند شکسته باشی و هنوز خبر نداری.
در نهایت، فکر میکنم رابطههایی در این دنیا دوام پیدا میکنند که هر کس بتواند، جملهی نیمه کارهی طرف مقابل خود را به سادگی [و بدون خطا] بفهمد و تمام کند.
ثانیهها میگذرند. بدون اینکه بفهمیم.
زمانی میرسد که میفهمیم فرصت آسیب دیدن و شکسته شدن به دست دیگران را از دست دادهایم.
جوانی که در من است، این را یک شانس میبیند. اما انسان پختهی درونم، آن را به عنوان یک تراژدی میفهمد.
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : هنگامه
یکی دو سال پیش متن کوتاهی رو در فیسبوک خوندم که میگفت"شکستن تخم مرغ از درون نشانه آغاز زندگی و شکستن اون از بیرون نشانه پایان زندگی است".نمیدونم این مطلب از کی نقل شده بود اما به نظرم زیبا آمد و در خاطرم ماند.
شکستن هایی که ما در اطرافیان و خودمان ممکنه ببینیم،شامل هر دو نوع شکستن میشه.
بعضی آدمها رو میبینیم که بازی های روزگار آنها را از بیرون شکسته و این شکستن زودهنگام ،غالبا حاصل اشتباهات خود فرد است،اشتباهاتی مثل غرور،غفلت،حماقت،نادانی ...و این همان شکستن از بیرون و همراه با نابودی است،چرا که فرد آمادگی لازم برای خارج شدن از دنیای کوچک خود را نداشته است.
اما گاهی اوقات ،افرادی رو می بینیم که بعد از تعامل با آدمهای مختلف و از سر گذراندن تجربه ها و دیده ها و شنیده ها و خوانده ها... و متحول شدن و دیگرگون شدن،خودشان درک میکنند که زمان شکستن پوسته قدیمی و شروع زندگی جدید فرا رسیده است.و این همان شکستن از درون است.و به نظرم اون شکستنی که "انسان پخته درون" داگلاس کوپلند از دست دادن اون رو یک تراژدی می بینه،همین شکستن باشه.چرا که انسان با این شکستن دنیا را جور دیگر ،پیچیده تر، کاملتر و زیباتر تجربه خواهد کرد.