معمای تراکتور | با چه سرعتی از تپه پایین بیاید؟
این بار برای زنگ تفریح یک معما انتخاب کردهایم که حل آن کمی – البته فقط کمی – به محاسبات نیاز دارد.
پاسخ معما در قسمت پایین همین مطلب نوشته شده است. اما پیشنهاد میکنیم شتابزده به سراغ پاسخ نروید و کمی برای حل معما وقت بگذارید.
ماجرا از این قرار است که یک تراکتور میخواهد از تپهای به شکل زیر بالا رفته و سپس از سمت دیگر آن پایین بیاید:
مسیر روی تپه حدود دو کیلومتر است که شامل یک کیلومتر رانندگی تا بالاترین نقطه و یک کیلومتر هم رانندگی تا پایین نقطهی تپه (محل قرار گرفتن پرچم قرمز) است.
تراکتور قسمت سربالایی را تا قله با سرعت ۲۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکند.
در قسمت سرازیری – که طبیعتاً میتواند بسیار تندتر حرکت کند – با چه سرعتی پایین بیاید که متوسط سرعتش (از ابتدا تا انتهای مسیر) ۴۰ کیلومتر درساعت باشد؟
برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبتنام به تعداد قابلتوجهی از درسهای متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آنها را میتوانید از طریق لینک زیر ببینید:
البته اگر بخواهید به همهٔ درسهای متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.
ثبت نام رایگان تجربهٔ متممیها
عناوین زیر تعدادی از درسهای مختص اعضای ویژه متمم هستند:
مدیریت کسب و کار (MBA) | توسعه فردی
فنون مذاکره | خودشناسی | شخصیت شناسی
مسیر شغلی | کوچینگ | مشاوره مدیریت
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : طاهره خباری
سوال خیلی جالبی بود. راستش از وقتی این سوال و جواب رو دیدم، نتونستم بهش فکر نکنم و دنبال مصداقهاش نگردم.
یکی از مصداقهای کنُد رفتن برای من اهمالکاری بود. وقتهایی که کاری رو سروقت خودش انجام ندادم و بعداً هم انجامشون توی یه مدت زمان خیلی کوتاه، عملاً ممکن نبود.
دلم میخواست به این مثال به یه شکل دیگه هم نگاه کنم. در این مثال برای اینکه یه مسافتی طی بشه نیاز به دو چیز هست: سرعت و زمان.
شاید بشه سرعت رو نمادی از محدودیتهامون یا دامنهی توانمندیهامون در نظر بگیریم و زمان رو هم نمادی از منابع (وقت، انرژی، پول و...).
در لحظه برنامهریزی قاعدتاً با استفاده از منابع و با توجه به محدودهی توانمندیهامون سعی میکنیم مقصد یا هدفی رو برای خودمون تعیین کنیم. ولی گاهی پیش میاد که وسطهای راه، کلاً یا هدف رو فراموش میکنیم یا درگیر سختیهای مسیر میشیم و میبینیم کلِ منبعی که داشتیم رو مصرف کرده و دیگه چیزی برامون باقی نمونده که بخوایم باهاش به هدفی که از قبل تعیین کردیم برسیم.
با این مثال یاد بعضی از برنامهریزیهام روی برگه و فاصلهی اونها با عملکردِ واقعیم افتادم.
مثلاً میگم فلان کتاب رو با اختصاص 20 ساعت طی دو هفته میخونم ولی همینکه درگیر خوندن کتاب میشم میبینم که فاصلهی فهم من از مطالب کتاب اونقدر زیاده که عملاً نیاز به وقت بیشتر دارم تا بتونم مطالب اون کتاب رو خوب بفهمم.
یهنمونهی دیگهاش میتونه اختصاص وقت و بودجه برای انجام کار مشخصی باشه ولی وسطهای کار با اتمام منابع، امکان ادامهی کار و به اتمام رسوندنش وجود نداره.
روی هم رفته فکر میکنم چنین کُند رفتنهایی میتونه نشونهای از دقت نکردن به ظرفیتها، محدودیتها و منابع باشه.