زبان مشترک، جهان متفاوت
گفتگو درباره کارتون این بار هم با چند کارتون جدید، بهانهای است تا بتوانیم با یکدیگر حرف بزنیم و از ایدهها و دغدغهها و دیدگاههایمان بنویسم.
چارچوب کلی تفاوتی با گذشته نکرده است.
مثل همیشه پیشنهادمان این است که حداقل در مورد یکی از کارتونها، در حد یک یا چند جمله شرح بنویسید.
حرفی که احساس میکنید در ذهن داشتهاید و اکنون، به کمک یکی از این تصویرسازیها، میتوانید بهتر و شفافتر به مخاطب منتقل کنید.
کاری از: سلجوق دمیرل
گفتگو درباره کارتون برای کاربران ویژه متمم در نظر گرفته شده است.
با عضویت به عنوان کاربر ویژهی متمم، علاوه بر دسترسی به این مطلب، به سایر مطالبی که تحت عنوان #ایده متمم ارائه میشوند نیز دسترسی خواهید داشت.
همچنین با فعال کردن اشتراک ویژه به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنید که میتوانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
البته از میان درسهای مطرح شده، ما فکر میکنیم ابتدا مطالعهی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
دوره MBA متمم (اگر به بحثهای کلان مدیریتی علاقمندید)
آخرین کارتون هم، چیزی است که ما از آن برای عنوان این مطلب (زبان مشترک، جهان متفاوت) الهام گرفتهایم:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : هیوا
کارتون اول (سیزیف + حلزون) : فکر میکنم این کارتون را باید کنار سیزیف ( و به ویژه افسانه سیزیف آلبر کامو) بگذاریم تا بهتر بتوانیم آن را تفسیر کنیم: وقتی که دو چیز را با هم اشتباه می گیریم: 1) باری سنگین و گران که باید بدون وقفه و دلیل، آن را بر دوش بکشیم. 2) چیزی که می تواند مایه آرام و قرار ما باشد.
جمع کردن پول یا کلاً به دنبال "داشتنها" و داراییها بودن، مصداق خوبی است برای این کارتون.
کارتون دوم (حفاری): باستان شناس و کاوشگری که در آینده ای دور، به جستجوی آثار هنری و ساخته های نسل ما مشغول است، اما تنها چیزی که پیدا می کند نسخه دیجیتالی آنهاست.
کارتون ماقبل آخر (سیزیف + مغز):در این کارتون میبینیم که انسانی با جثه بزرگ و سر کوچک، در حال بالا بردن یک بار سنگین به شکل مغز به سمت قله ای مرتفع است.
برداشت من از این کارتون این است که ما انسانها با سر کوچکی که داریم، خود را به حل سوالاتی بزرگ مشغول کرده ایم که از توانایی ما خارج هستند (کارتون پنجم: انسان کوچک و پازل بزرگ روبروی او). هر از چند گاهی هم این بار سنگین، دوباره به پایین و اول راه غلتیده می شود و ما دوباره شروع می کنیم به دست و پنجه نرم کردن با آن (و همانطور که آلبر کامو می گوید در این فاصله کوتاه، آگاهی پیدا میکنیم نسبت به کاری که داریم انجام می دهیم و شاید به پوچی آن.).
کارتون آخر (اسب و فیل شطرنج) : با دیدن این کارتون، اولین موضوعی که به ذهنم رسید، موضوع زبان ( و البته ویتگنشتاین) بود؛ ابزاری که به کمک آن سعی میکنیم جهانهای متفاوت همدیگر را به هم نزدیک کنیم تا همدیگر را بهتر بفهمیم؛ هدفی که هرگز به صورت کامل محقق نمی شود.