Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu


جمله‌های روزانه | بخش پنجاه‌و‌یکم


‌در گذشته متمم به صورت روزانه جمله‌هایی را منتشر می‌کرد و در اختیار دوستان متممی قرار می‌داد.

با توجه به این که امکان ذخیره شدن این جمله‌ها و مرور دوبارهٔ آن‌ها فراهم نبود،‌ اکنون بعضی از این جمله‌ها را در قالب #دعوت به گفتگو مطرح می‌کنیم و برخی دیگر را در قالب مجموعه‌هایی از هفت جمله (مربوط به یک هفته) منتشر می‌کنیم.

با مراجعه به #جمله های روزانه متمم می‌توانید جمله‌های قبلی را ببینید و بخوانید.

آن‌چه در ادامه می‌آید بخش پنجاه‌و‌یکم آرشیو جمله‌های روزانه است:

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

از میان درس‌هایی که در فهرست بالا آمده است، درس‌های زیر از جمله پرطرفدارترین‌ موضوعات هستند:

دوره MBA  |  مذاکره  |  کوچینگ  |  توسعه فردی

فنون مذاکره  |  تصمیم گیری  |  مشاوره مدیریت

تحلیل رفتار متقابل  |  تسلط کلامی  |  افزایش عزت نفس

چگونه شاد باشیم  |  هوش هیجانی  |  رابطه عاطفی

خودشناسی  |  شخصیت شناسی  |  پرورش کودکان هوشمندتر

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند:

 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه دوره هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۲۱ نظر برای جمله‌های روزانه | بخش پنجاه‌و‌یکم

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : جواد خوانساری

    "عاشق و معشوق و دیگر هیچ" 
    جمله‌ی والتر لیپمن خاطره‌ای از سال‌ها قبل رو برام زنده کرد. یادمه همون ترم‌های اول دوره‌ی کارشناسی، بین دو تا از همکلاسی‌ها رابطه‌ای شکل گرفت. طرف مذکرِ رابطه دوست و رفیق من بود. تو کلاس کنار هم می‌نشسیتم. بعد کلاس‌ها با هم می‌رفتیم سلف و خوابگاه. روزهای تعطیل با هم می‌رفتیم سینما و گردش. و وقت‌هایی هم که برمی‌گشتیم شهرمون تلفنی با هم در ارتباط بودیم.
    اما به تدریج و با جدی‌تر شدن رابطه، تموم تمرکز و توجه اون دوست به طرفِ مقابلش معطوف شد. خیلی کم با هم بودیم و وقت‌هایی هم که همو می‌دیدیم من نقش شنونده رو داشتم و دوستم گوینده‌ی محاسن و خوبی‌های دوستش بود و گاهی هم گلایه‌ها و دلخوری‌هایی که به جای گفته شدن به شخص مورد نظر، به من گفته می‌شد. 
    اوائل به رفیقم غبطه می‌خوردم و تو دلم به خودم می‌گفتم کاش منم چنین رابطه‌ای داشتم که بتونم درباره‌ش با دیگران حرف بزنم.
    اما در واقعیت چیز دیگه‌ای در حال اتفاق افتادن بود: حس می‌کردم رابطه‌ی من و دوستم سایه‌ای از رابطه‌ی اون با دوستشه و من ضربه‌گیر ضربه‌هایی هستم که دوستم تو اون رابطه تجربه می‌کنه. 
    در سمت دیگه هم ماجرا بهتر از این نبود. اون دختر هم به مرور دوستان و اطرافیانش رو کم‌رنگ کرده بود و همه‌ی وقتش رو با دوست من سپری می‌کرد.
    نه فقط دوستان و اطرافیان، نه فقط درس و دانشگاه، بلکه به مرور اون دو نفر خانواده‌ها رو هم کنار گذاشتند، چون حس می‌کردند عاشق هم هستند و هیچکس عشق‌شون رو درک نمی‌کنه.
    دوتا آدم عاشق‌پیشه که عین دو تا پیچک چنان محکم و چسبناک به جسم و جان و روان هم پیچیده بودند که تموم منافذ تنفس و بقای رابطه رو هم مسدود کرده بودند.
    بله، به عاشق و معشوقی که جز عشق ورزیدن به هم کار دیگه‌ای ندارند نباید حسادت کرد. چرا که عاشق و معشوق و دیگه هیچ، دیر یا زود تبديل به «هیچ» می‌شن. همون‌طور که اون دو همکلاسی ما شدند: دو ترم بعد، از دانشگاه اخراج شدند. و بعد از یک سال زندگی مخفیانه و در حالی‌که هیچ پلی پشت سرشون باقی نگذاشته بودند از هم جدا شدند. 

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .